eitaa logo
احادیث اجتماعی
161 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کاری از گروه علوم اجتماعی موسسه نفحات بازخوانی احادیث اجتماعی ارتباط با ادمین: @Tb_enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 📍 📙 محَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الرَّازِيِّ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ فِي كِتَابِ الْإِخْوَانِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَن‏ ▪️ عنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع قَالَ: قَامَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام رَجُلٌ بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ: أَخْبِرْنَا عَنِ الْإِخْوَانِ. فَقَالَ: الْإِخْوَانُ صِنْفَانِ إِخْوَانُ الثِّقَةِ وَ إِخْوَانُ الْمُكَاشَرَةِ - فَأَمَّا إِخْوَانُ الثِّقَةِ فَهُمْ كَالْكَفِّ وَ الْجَنَاحِ وَ الْأَهْلِ وَ الْمَالِ فَإِذَا كُنْتَ مِنْ أَخِيكَ عَلَى ثِقَةٍ فَابْذُلْ لَهُ مَالَكَ وَ يَدَكَ وَ صَافِ مَنْ صَافَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اكْتُمْ سِرَّهُ وَ أَعِنْهُ وَ أَظْهِرْ مِنْهُ الْحَسَنَ وَ اعْلَمْ أَيُّهَا السَّائِلُ أَنَّهُمْ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ - وَ أَمَّا إِخْوَانُ الْمُكَاشَرَةِ فَإِنَّكَ تُصِيبُ مِنْهُمْ لَذَّتَكَ فَلَا تَقْطَعَنَّ ذَلِكَ مِنْهُمْ وَ لَا تَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ ضَمِيرِهِمْ وَ ابْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَكَ مِنْ طَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حَلَاوَةِ اللِّسَانِ. 🖌ترجمه: 🔸امام باقر عليه السّلام فرمود: مردى در بصره برابر امير المؤمنين عليه السّلام برخاست و گفت: يا امير المؤمنين! حال (انواع برادران دينى را بما خبر ده، حضرت فرمود: برادران دو دسته‏اند: برادران مورد اعتماد و برادران خنده رو. - اما برادران مورد اعتماد، دست و بال و اهل و مالند (كه انسان را يارى كنند و زيان و آزار را از او بگردانند) پس هر گاه به برادرت اعتماد پيدا كردى، مال و بدنت را در راه او بذل کن، و با دوستان با صفايش صاف باش و با دشمنانش دشمنى كن، و راز و عيبش را بپوشان و نيكيش را آشكار كن و بدان اى پرسنده كه اينها از كبريت احمر كمترند. و اما برادران خنده رو، تو از جانب آنها بلذت خود ميرسى، (و آن لذت معاشرت و مصاحبت با آنهاست) پس اين را از آنها مبر، و بيش از اين هم از ایشان مخواه (توقع صفا و يك دلى از آنها نداشته‏ باش) و تا آنجا كه ایشان تور را از خوشروئى و خوش بیانی خود بهره مند می سازند، تو نیز ایشان را بهره مند کن. ⚜️شرح: 1. معنای مکاشرة: الكشر: التبسم، كاشرة كشف له عن أنيابه‏ 2. توضیح مولی صالح مازندرانی در باب این دو صنف: الثقة مصدر بمعنى الامانة و الاعتماد، و المراد باخوان الثقة أهل الامانة و الاعتماد فى الدين و أرباب الثبوت و القوة فى اليقين، و هم المؤمنون المتصفون بالفضائل، المقدسون عن الرذائل. و المكاشرة المضاحكة من الكشر و هو ظهور الاسنان للضحك. و كاشره اذ ضحك فى وجهه و باسطه، و الاسم الكشرة كالعشرة، و المراد باخوان المكاشرة أهل الحق و الباطل الذين جمعوا بين شي‏ء من الفضائل و الرذائل يعملون تارة بمقتضى الايمان و أخرى بحكم النفس و الشيطان‏ 3. این روایت از احادیث کلان و حائز اهمیت در باره ی ساختار مومنین در جامعه ی اسلامی است. مفاد روایت این است که مومنین در جامعه ی اسلامی با عموم افراد بایستی سطحی از تعامل را برقرار کرده و در همان سطح نیز مراعات سطحی از اخلاق اسلامی نمایند، اما جلوه ی شدید تر این اخلاق و پر رنگ تر آن بایستی در گروه های ایمانی و تشکیلات مومنین برقرار گردد. روایاتی که در دوست گزینی و اخ فی الله وارد شده اند (که انشاء الله در آینده ذکر خواهد شد) همه بایستی از نوع دوم تلقی شوند. 📚 وسائل الشیعة، کتاب الحج، أبواب أحکام العشرة و السفر و الحضر، بَابُ كَيْفِيَّةِ الْمُعَاشَرَةِ مَعَ أَصْنَافِ الْإِخْوَان‏‏، ج8، ص318 به نقل از کافی ج2، ص 248 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
☘️ نخست: "قال رسول الله (ص): أنا الشجرة، و فاطمة فرعها، و على لقاحها، و الحسن و الحسين ثمرتها، و شيعتنا ورقها، و اصل الشجرة فى جنة عدن و سائر ذلك فى سائر الجنة" ترجمه: «رسول خدا فرمودند: من درخت (توحيد) هستم، و فاطمه شاخه اوست، و على پيوند او، و حسن و حسين ميوه او، و شيعيان ما برگهاى او، و اصل و ريشه اين درخت در بهشت عدن و ساير اجزاء درخت در ساير بهشت‏هاست‏». (مستدرک، ج3، ص160) ☘️ دوم: جابر گويد: من هر روزه به محضر امام باقر علیه اسلام رفت و آمد مى‏كردم و از مسائلى چند پرسش مى‏نمودم. يك روز آن حضرت از من مسئله‏اى پرسيد، گفتم: "لا و الله لا دخلت فى نهى رسول الله حيث قال: انهم الائمة الهداة من اهل بيته من بعده، احلمهم صغارا و اعلمهم كبارا، لا تعلّموهم فانهم اعلم منكم" : «عرض كردم سوگند به خدا كه جواب نخواهم گفت و خود را در نهى رسول خدا وارد نخواهم ساخت، چون آن حضرت فرمود: ايشانند ائمه و راهنمايان از اهل بيت من بعد از مرگ من، حلم و بردبارى آنها در كودكى از همه افراد بشر بيشتر و دانش آنها در بزرگى از همه افراد بشر افزون است، شما آنها را تعليم نكنيد كه آنها از شما داناترند» سپس امام فرمودند: "صدق رسول الله انى اعلم منك بهذه المسالة و لقد اوتيت الحكم صبيا، كل ذلك بفضل الله علينا و رحمته لنا اهل البيت." ترجمه:«راست گفت رسول خدا، من در اين مساله از تو داناترم و حقا كه حكم از طرف خدا در زمان كودكى به من عنايت‏ شده است و تمام‏ اين مزايا و كمالات در اثر فضل خدا و رحمتش بر ما اهل بيت رسول خدا است‏» 🌱 از روایت اول به دست می آید که هویت تشیع به ارتباط و اتصال به شجره ی طوبی و امام و جریان ولایت است. برگ بدون اتصال به ساقه و تنه ی درخت هیچ است، زرد می شود، می پلاسد و فرو می افتد و خاک می شود، حیات و هویت تشیع در ارتباطش با مقام ولایت نخست در مقام باطن و سپس در مقام ظاهر است. لازمه ی این اتصال، تبعیت فرع از اصل در همه ی شئون و در همه ی احوال سختی و آسانی است. ایام می گذرد و طوفان های سخت وزیدن می گیرد ولی برگ ساقه را رها نمی کند، که رهایی همان و خاک شدن همان. 🌱 روایت مستفیض "إن علیاً و شیعته هم الفائزون" که وجه تسمیه ی شیعیان به شیعه است نیز مؤید دیگری بر مطلب فوق است، چون "شیعه" در لغت به معنای "پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر" است. پس ماهیت تشیع دل در گرو تبعیت و پیروی کردن دارد. البته پیروی کردن نقص نیست، بلکه عین حرکت و پویایی و کمال خواهی است. تبعیت و تشیع نه سر به پایین انداختن و کورکورانه راه رفتن بلکه سر را بالا گرفتن و دنبال کردن نور از روی آگاهی و اراده است. 🌱 روایت دوم یکی از لوازم اصلی این تبعیت را تشریح می کند: جلو نزدن مأموم از امام. توضیح آنکه در اسلام اصول فردی و اجتماعی بسیاری برای سعادت دنیوی و اخروی وجود دارد، صوم و صلاة و حج و جهاد و زکات و اقامه ی قسط و حکم به عدل و اقامه ی حدود الهی و ... که در شرایط عادی و ایده آل تزاحمی با یکدیگر ندارند، اما چون دنیا دار تزاحمات است، تحقق جملگی این امور در بستر زمان و مکان و شرایط گوناگون چه بسا امری ناشدنی است. روزگاری قیام باید و روزگاری قعود، در ایامی تن دادن به شهادت لازم است و در ایامی عزلت و گوشه گیری و کار علمی کردن و هزاران هزار از این قبیل، اما اصل حاکم بر تمامی این احوال اصل ولایت است. 🌱 روایت متسفیص "الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا" و روایت مشهوره "بني الاسلام علي خمس: الصلوه، الزكوه، الصوم، الحج و الولايه و لم يناد بشء كما نودي بالولايه" مویدهای جدی تقدم اصل ولایت بر هر اصل فردی و اجتماعی در اسلام هستند. سرپیچی از حاکمیت اصل ولایت بر سایر اصول اسلامی آغاز تنش، اختلاف و انشقاق امت است، چون هر کس به زعم خود بخشی را ارجح تشخیص می دهد و در نتیجه نفی ارجحیت و تشخیص غیر می کند، پس نقطه ی ثقل و عروه ی وثقی امت تمسک به همین اصل است، و مقام ولایت است که فراخور شرایط و زمان و مکان مسئول تنظیم و تنسیق سایر اصول و فروع اسلامی است. 🍀 پ.ن: در این مهم تفاوتی میان ولایت فقیه با ولایت کلیه ی امام معصوم (علیه السلام) نیست چرا که "ولایت فیقه همان ولایت رسول الله است". 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠در رثای فقر نظریه پرداز💠 🔰 قسمت اول: 🍀 به لطف خدای متعال چند سالی هست که شبانه روز خود را با فضلا و نخبگانی سپری می کنم که علاوه بر دغدغه های اسلامی و ایمانی فردی، دغدغه ی حل مشکلات عینی انقلاب اسلامی را نیز مدنظر قرار داده اند و به دنبال آن هستند تا گره ای از کار کشور در حوزه ی حاکمیت و سیاست گذاری و ... بردارند. البته بنده خیلی سعی کردم که دامنم را به عینیت و حل مشکلات آن نیالایم و خیلی وقت ها هم متهم به نظری بودن و فیلسوف برج عاج نشین شده ام لکن در این نوشتار می خواهم از اهمیت تولید علوم انسانی و بالاخص حوزه ی جامعه شناسی بنویسم و اهمیت کارهای صرفا نظری را تشریح کنم. 🍀 شاید اولین تلقی ای که افراد از واژه ی علوم انسانی (شامل جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و ...) داشته باشند این است که ماهیت آن علم است و علم به معنای شناخت است، چنانچه ما در علوم طبیعی به دنبال شناخت طبیعت به قصد تسلط بر آن هستیم، در علوم انسانی نیز به دنبال شناخت "آنچه هست" می باشیم لکن در ساحت های گوناگون انسانی تا در نگاه اسلامی خودمان بتوانیم جامعه و آدمیان را به سوی رستگاری و سعادت (حیات طیبه) هدایت کنیم. علم به ما قدرت فهم، تبیین و پیش بینی و از همه مهم تر تسلط می دهد. من در این نوشته نمی خواهم این حیثیت علوم انسانی را منکر شوم لکن بیشتر در پی آن هستم تا به حیثیت دیگری از علوم انسانی یعنی "ساخت ساحت انسانی پیش رو" اشاره کنم. یکی از انتقادات متداولی که به علوم انسانی می شود این است که اگر این علوم قرار است ما را بر ساحت انسانی مسلط سازد، پس چرا این قدر در این جهت ناموفق عمل کرده است؟ چرا جامعه شناسی نتوانست ما را بر مشکلات اجتماعی فائق آورد و یا علم اقتصاد نتوانست مشکلات رکود و بیکاری و ... را برطرف سازد؟ افراد معمولا چند نوع پاسخ می دهند: 1. علوم انسانی ما اسلامی نبود، و نمی تواند مشکلات جامعه ی اسلامی را حل و فصل کند 2. ساحت انسانی اساسا قابل پیش بینی نیست 3. علوم انسانی درست پیش بینی کرده اند لکن سیاستمدارن و عاملان به نحو درستی با این مشکلات مواجه نشده اند ... 🍀 پاسخ های فوق برای جامعه ی ما از جهاتی درست می باشند، اما بایستی یادآوری کنیم که در جهان غرب نیز علوم انسانی غربی با چنین مشکل و سوالاتی مواجه هستند. پاسخی که می خواهم بنده عرض کنم، اساسا به معنای نفی و طرد سایر پاسخ ها نیست بلکه صرفا می خواهم به حیثیت دیگری از بحث شما را منتقل کنم. علوم انسانی اساسا یک تفاوت با علوم طبیعی دارد و آن اینکه ابژه های مورد مطالعه ی علوم طبیعی پس از مطالعه از مطالعه و دانش شما متأثر نمی شوند و قابلیت تغییر نیز ندارند. ما چه آب را ترکیب دو مولکول هیدروژن و یک اکسیژن بدانیم و چه اسطقسی کنار اسطقسات اربعه این دانش ما تغییری در فعالیت های آب ایجاد نمی کند ولی ساحت انسانی این گونه نیست. ساحت انسانی و فرهنگ مثل جاروبرقی نظریات تولید شده درباره ی خودش را درک و جذب می کند و بر اساس آن اراده ی خود را تغییر می دهد. 🍀 برای توضیح این مطلب بنده از مثال های ساده شروع می کنم و بعد در مثال هایی که برایم حیاتی تر هستند به شرح مطلب می پردازم. پیش از همه اگر ما متوجه شویم که مورد مطالعه و توجه قرار گرفته ایم، رویکرد خود را تغییر می دهیم، و پس از مطالعه نیز می توانیم، نتایج به دست آمده را فهمیده و در رویکرد خود تغییر ایجاد کنیم. برای مثال یکی از دلایل عدم سقوط جوامع سرمایه داری و محقق نشدن پیش بینی های کارل مارکس، خود نوشته های کارل مارکس و هشداری است که به نظام سرمایه داری داد. در مثال ساده تر فرض بفرمایید که علم اقتصاد پیش بینی کند قیمت دلار در هفته ی آینده کاهش چشم گیری خواهد داشت، نتیجه آن می شود که صاحبان دلار برای فروش دلار به صرافی ها هجوم می آورند و قیمت دلار نه هفته ی آینده بلکه از همین امروز شکسته می شود. اینها مثال هایی ساده و قابل درک است. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
قسمت دوم: 🔰 🍀 اما نکته ی مهم تر آن است که علوم انسانی ساحت انسانی را صورت بندی می کند و قالب می زند و سپس این قالب ها را به خوراکی برای اندیشه و عمل مخاطبان تبدیل می کند و در نتیجه به ساحت پیش رو شکل می دهد. برای مثال اگر در قرن پانزدهم بودَن و ماکیاولی تصورات تازه ای درباره ی قدرت سیاسی و حکومت ابداع کردند، این کارشان صرفا توصیفی از دگرگونی های اجتماعی ای که مستقلا رخ داد به دست نمی دهد، بلکه آن ها در بناسازی شکل هایی از حکومت سهیم بودند که از بطن دگرگونی های مذکور سر برآورد. بدون مفاهیم «شهروند»، «حق حاکمیت» و «حکومت» که به یکسان در اختیار حاکمان و تابعان آن ها باشد دولت های مدرن نمی توانستند وجود داشته باشند. مشابه همین سخن در اواخر قرن هجدهم به بعد درباره ی اقتصاد و هم درباره ی جامعه شناسی مصداق دارد. گفتمان علوم اقتصادی نه تنها امکان فهم اعمال اقتصادهای مدرن را برای ما فراه م کرده است بلکه در چیستی و موجودیت این اقتصادها نیز نقشی اساسی یافته است. مفاهیمی که اقتصاددانان دانشگاهی تولید کردند و معانی که در کنش اقتصادی عاملان دمیدند، نقش مهمی در شکل گیری عرصه های متعدد اقتصاد مدرن داشته است. حتی گردآوری آمارهای اجتماعی که توصیف صرف به نظر می رسند، نقش بنیادی ای در پی ریزی جوامع مدرن داشته اند. جوامع مدرن نمی توانستند وجود داشته باشند اگر ویژگی های جمعیت شناختی آن ها با توالی های منظم ترسیم و تحلیل نمی شد. پس علم نظری با همان صورت تأملی اش می تواند در فرایند های تداوم و تغییر ساحت های اجتماعی به صورت جدی دخیل باشد، هر چند در نگاه اول اموری صرفا نظری به نظر برسد. مفاهیم نظری در مطالعات دانشمندان جدید و تقسیم بندی های ایشان و معانی که خلق می کنند مثل نظام طبقاتی، بروکراسی، شهر نشینی، دین و بسیاری از امور دیگر پیوسته وارد زندگی ما می شوند به ما شکل می دهند و جهان روبروی ما را تغییر می دهند. 🍀 مثال هایی از خودمان عرض کنم. دین مبین اسلام و قرآن کریم اگر موفق شد عرب جاهلی را از آن حضیض به اوج تمدن اسلامی برساند، مهم ترین دلیلش آن است که دستگاهی از معانی فرهنگ ساز و شکل دهنده به آدمیان با خود به همراه آورد و یا یکی از دلایل اوج گیری عرفان و صوفیه در تمدن اسلامی در قرون 7 و 8 و 9، دستگاه معرفتی عرفانی و معانی انباشته و منسجمی بود که محیی الدین در قرن هفتم ایجاد کرد. لازم به ذکر است که بنده الان به حیثیت معرفت شناختی این معانی کاری ندارن اینکه صحیح هستند یا غلط و یا رحمانی هستند یا شیطانی و ... بلکه بیشتر به این خصیصه ی ساحت انسانی کار دارم که معانی تولید شده در امور مختلف را می گرد، جذب می کند بازتولید می کند و به خود شکل می دهد. 🍀 القصه آنچه به نظر می رسد این است که نزاع امروز ما با تمدن غربی، جنگ روایت ها نیست، بلکه جنگ معانی است، آن هم معانی ای مربوط به ساحت انسان! امروز اگر ما ماهیت انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را صورت بندی نکنیم (نه روایت) و نتوانیم دستگاه معانی متناسب با جامعه ی امروز تولید کنیم، اسلام در این نبرد شکست می خورد. نبرد اسلام با غرب اگرچه در همه ی ساحت های سیاسی و اقتصادی و میدانی و ... قابل در حال وقوع است، ولی به نظر عمیق ترین لایه و مهم ترین سطح آن که نیازمند تلاش شبانه روزی و جهاد است تولید نظریه پرداز در ساحت علوم نظری و خلق معانی متناسب با جامعه و فرهنگ اسلامی پیشین است، و به نظرم قشر معتنی بهی از نخبگان بایستی به این ساحت اشتغال داشته باشند، چون نظریه پردازان هستند که مهندسی جامعه ی پیش رو را صورت داده و سایرین از منظر ایشان به وقایع نگاه کرده و تحلیل می کنند. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 الحمد لله و المنة مباحثه ی کتاب "تحصیل السعادة" فارابی نیز با رفقای نفحاتی به پایان رسید. کتاب دارای فرازهایی بسیار جذاب برای بنده بود. البته حائز نکاتی منفی نیز بود که از پرداختن بدان در این نوشتار پرهیز می کنم. مباحثه ی کتاب تقریبا 14 جلسه ی یک ساعت و نیم ه معادل 21 ساعت به طول انجامید و سطر به سطر و کلمه به کلمه ی آن را با دوستان به گفت و گو گذاشتیم. 🍀 کتاب را معلم ثانی به این صورت آغاز می کند که امور انسانی ای که برای رسیدن به سعادت قصوی در جامعه انسانی احتیاج است به چهار دسته تقسیم می شود: 1. فضائل نظری 2. فضائل فکری 3. فضائل خلقی 4. صناعات عملی. همین نگاه سعادت محور و غایت مندانه – چنانچه از اسم کتاب نیز هویداست – نقطه ی گرانیگاه اصلی کتاب است، به عبارت دیگر اگر انسان با عمل خودش را می سازد و دو راه سعادت و شقاوت پیش روی اوست در اولین قدم بایستی نسبت هر چیزی (حتی علوم) را به سعادت و شقاوت تعیین کنیم، پس علم و سایر امور انسانی نمی توانند اموری خنثی و بدون ارزش باشند، هر چیزی در نسبت با سعادت یا معدّ و کمک کار است و یا مانع و سد راه. 🍀 در ادامه کتاب به دو بخش اصلی تقسیم می شود: قسمت نخست به شرح و توضیح فضائل فوق می پردازد، در بخش فضائل نظری که همان فلسفه و علم (اعم از طبیعی و انسانی) هستند، معلم ثانی نظری به منطق به عنوان علم مقدماتی تحصیل یقین و سپس به طبیعیات، ریاضیات، مابعدالطبیعة و علم الانسان و علم المدنی می پردازد، و توضیح می دهد که چگونه علم الانسان در ذیل حکمت نظری تعریف و سپس راهی به سوی کمال پیش روی انسان باز می کند. فضیلت فکری همان قوه ی تدبیر و مدیریت امور با توجه به شرایط عینی و خارجی است است، که شرط اساسی برای کشورداری و جعل قوانین و سیاست گذاری است.وظیفه ی اصلی حاکم و حکمران و قانون گزار پیاده سازی فضائل عقلی در کف جامعه به حسب استعداد افراد با استمداد گرفتن از فضیلت فکریه و قدرت تدبیر است. فضائل خلقی نیز همان ملکات و خلقیات اخلاقی و حسنه است و حال صناعات هم که از لفظ آن مشخص است. 🍀 در قسمت دوم کتاب فارابی اولا به بحث از فضیلت رئیسه و در پی آن به بحث از شرایط رئیس (حاکم و پادشاه) می پردازد، اینکه چگونه بایستی خود به فضائل آراسته باشد. رئیس اول بایستی فیلسوف (عالم به اهم علوم در تحصیل و تعیین سعادت انسانی) بوده و این امور را به نحو یقینی تحصیل کرده باشد و علاوه بر اینکه متخلق به فضائل خلقی نیز هست، باید این قدرت را داشته باشد تا با به کارگیری روش های گوناگون تعلیم و تأدیب امت را به دنبال خود به سوی سعادت بکشاند. یکی از مهم ترین نکاتی که در این بین وجود دارد، توانایی اقناع و تبدیل معقول به محسوس و متخیل و استفاده از تمثیل است، دین و ملت اساسا از نگاه فارابی چنین جایگاهی دارد. 🍀 نکته ی جالب دیگر به نظر حقیر التفاتی است که فارابی به فرهنگ و قومیت اقوام گوناگون نشان می دهد. او نیک می داند که فرهنگ های گوناگون مسائل و خلقیات و شرایط گوناگونی به بار می آورند و هنر حاکم آن است که هر قومی را از راه ویژه ی خویش به سوی سعادت رهنمون سازد. در فرازهای پایانی فیلسوف و رئیس اول و واضع نوامیس (قوانین) را یک نفر می داند و جملاتی در وصف امام الأمة دارد که به فرهنگ شیعی و فهم ما از امام بسیار نزدیک می شود. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠 به مناسبت میلاد مبارک حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین له الفداء خاطره ای را برای شما سروران نقل می کنم. یکی از دوستان ما چند سالی بود که درس خارج شرکت می کرد و می خواست معمم شود، ولی پدرش راضی نبود، به علاوه با چند مشکل دیگر نیز برای معمم شدن مواجه شده بود، تا اینکه چند سال پیش نیمه ی شعبان معمم شد و برای بنده بشخصه خیلی سوال برانگیز بود که چه اتفاقی افتاده است. 🔰 ایشان بعد از مدتی جریان معمم شدنش را برای یکی از اساتید نقل می کرد که دست بر قضا بنده هم در آنجا حاضر بودم و شنیدم. گفت:خیلی بالا و پایین کردم که معمم بشوم یا خیر، با چند تا از اساتید اخلاق نیز مشورت کرده بودم که در صورت نارضایتی پدر چه کنم؟ عموما گفتند که معمم شدن من به صلاح نیست، اما بنده در نفس خودم احساس می کردم که برای دفاع از اسلام و انقلاب نیاز دارم حتما لباس بپوشم و این لباس روحانیت در واقع لباس رزم و سربازی من است. در حساب کتاب خودم به این نتیجه رسیدم که به تکلیف عمل کنم و فعلا به پدر اطلاع ندهم و باقی امر نیز به عهده ی من نیست، ما سرباز فرمانده ای هستیم که بر دل ها امیر است. وقتی این تصمیم را گرفتم و عزم خود را جزم کردم، همان شب حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء را خواب دیدم. میدان نبردی بود، در بحبوحه ی جنگ حضرت با یک پرچم به دست مبارکشان به سمت من می آمدند، به من رسیدند و فرمودند: این پرچم را بگیر و برو آن نقطه را فتح کن و بیا! بنده حیا کردم، و عرض کردم آقاجان! بنده لیاقت ندارم، من چه کسی باشم که در حضور شما کاری انجام دهم یا سپاهی را فرماندهی کنم؟ حضرت فرمودند: وقتی من به تو امر می کنم دیگر تعارف و شکسته نفسی را کنار بگذار و به وظیفه ات عمل کن! عرض کردم چشم آقاجان شما جان بخواهید "امرکم مطاع و انا لکم العبید" به محض اینکه پرچم را گرفتم از خواب بیدار شدم. نزدیک سحر بود. جالب آن بود که هنوز احدی از تصمیم من اطلاع نداشت، و بنده فقط در نفس خودم به این نتیجه رسده بودم که این کار را انجام دهم. سپس استاد پرسیدند: پدر چه شد؟ گفت: درست شد، مثل آب خوردن! هنوز باورم نمی شود که چقدر راحت درست شد، مثل آب خوردن! 💠 سپس همین شعر حافظ را خواند: «من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟ لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم» واقعا ما که باشیم که بر آن خاطر عطرآگین و نازنین حضرت عبور کنیم و به متوجه دعای حضرت باشیم؟ اما او خوب بنده نوازی است «دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو؟ که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم». 🔷 پ.ن: عرضه ی اعمال بر ائمه و مشهود بودن اعمال باطنی و ظاهری ما برای حضرت ولی عصر علیه السلام از مسلمات قرآنی و روایی ما است و حتی چند حدیث از اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده است، هر کجا در قرآن شریف اسمی از شهید و شهداء آمده است مراد شهادت اعمال است. از باب نمونه تنها به دو روایت از اکتفاء می کنم: 📖 ... عن برید العجلی قال: کنت عند ابی عبد اللَّه (علیه‌السّلام) فسالته عن قوله تعالی اعملوا فسیری اللَّه عملکم و رسوله و المؤمنون قال ایَّانَا عَنَی. 📖 ... عن ابی عبدالله علیه السلام: نحن الأمة الوسطی و نحن شهداء اللّه علی خلقه وَ حججه فی أرضه ... فرسول اللّه (ص) الشهید علینا بما بلغنا عن اللّه عزّ و جلّ و نحن الشهداء علی الناس. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠 نگاهی به کتاب ساخت جامعه ی آنتونی گیدنز 🔰 آخر هفته های بهمن و اسفند هزار و چهارصد به ارائه ی کتاب ساخت جامعه ی آنتونی گیدنز خدمت یکی از سروران گذشت. کتاب به بررسی عاملیت و ساختار می پردازد و گیدنز نظریه ی معروف ساخت یابی خود را در این کتاب ارائه می کند. متن کتاب اولا دشوار فهم و ثانیا با ترجمه ای نه چندان مناسب و ثالثا بسیار پر نکته است. آنچه برایم جالب بود نکات فلسفی و فهم هایی که گیدنز به مدد فسلفه ی تحلیلی و سنت آنگلوساکسون پیدا کرده است. در ادامه سعی می کنم سه نکته درباره ی نظریه ی گیدنز عرض کنم. 🔷 نخست: گیدنز نیز همانند ما بحث عاملیت و ساختار را بحثی فلسفی می داند و معتقد است بدون برخورداری از عمق فلسفی و آشنایی به مباحث آن، نمی توان بر این بحث فائق آمد. البته بیان ما به این صورت بود که بحث عاملیت و ساختار اساسا بحث فلسفی ناظر به جامعه شناسی است و از نحوه¬ی وجود جامعه و فرد و ارتباط آنها با یکدیگر بحث می کند. این بحث از مباحثی است که هیچ جامعه شناسی نمی تواند نسبت به آن خنثی باشد، حتی اگر از آن بحث نکند بایستی موضعی در قبال آن در اندیشه ی خود اتخاذ کرده باشد، بالاخره یا جانب عاملیت را گرفته و یا جانب ساختار را و یا سعی در جمع بین عاملیت و ساختار کرده است. به علاوه بحث تبعات فلسفی و اخلاقی بسیاری در پی دارد. برای مثال اگر فرد در جامعه حذف می شود در این صورت بر سر مسائل حقوقی و جنایی چه می آید؟ 🔷 دوم: گیدنز چنانچه مستحضر هستید متعلق به نظریه های نوع سوم است، یعنی می خواهد میان عاملیت و ساختار جمع کند. جمع گیدنز به صورت خیلی خلاصه به این صورت است که فرد زمانی که کنش انجام می دهد، کنش دارای آثار قصد نشده است، و این آثار قصد نشده بر می گدد و زمینه و شرایط کنش بعدی را شکل می دهد. یعنی بر اساس نگاه گیدنز ساختار در هر لحظه در حال خلقی مداوم است و به کنش های بعدی شکل می دهد و چون کنش در ظرف زمان و مکان انجام می شود همواره طولی به عمق تاریخ و عرضی به پهنای جغرافیای فرد دارد، البته اثر کنش می تواند زمان و مکان را در نوردد و در تاریخ و جغرفیا بسط پیدا کند. 🔷 سوم: آنچه برای بنده در این بحث جالب بود مسئولیت فرد در قبال جامعه است، اینکه ما چگونه با پذیرش و تلقی یک معنای جدید و یا حتی سکوت و عکس العمل نشان ندادن نسبت به یک واقعیت اجتماعی و یا یک کنش جزئی در دل فرهنگ، داریم جامعه ی خود را می سازیم، و همه مسئول و معاقب هستیم. و از همه مهم تر دیدگاهی بود که نسبت به روایاتی در باب رابطه ی فعل و جزاء پیدا کردم، مثل "الراضی بعمل قوم فهم منهم" که مرحوم علامه در بحث نظام اعمال المیزان بحث از این سنخ روایات پرداخته اند. در حالی که به نظرم می رسد اگر این بحث درست حل شود، بسیاری از مطالبی که علامه در آنجا فرموده اند تغییر می پذیرد و بسیاری از روایات به گونه ای دیگر معنی می شود. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠 نگاهی به کتاب ساخت جامعه ی آنتونی گیدنز 🔰 آخر هفته های بهمن و اسفند هزار و چهارصد به ارائه ی کتاب ساخت جامعه ی آنتونی گیدنز خدمت یکی از سروران گذشت. کتاب به بررسی عاملیت و ساختار می پردازد و گیدنز نظریه ی معروف ساخت یابی خود را در این کتاب ارائه می کند. متن کتاب اولا دشوار فهم و ثانیا با ترجمه ای نه چندان مناسب و ثالثا بسیار پر نکته است. آنچه برایم جالب بود نکات فلسفی و فهم هایی که گیدنز به مدد فسلفه ی تحلیلی و سنت آنگلوساکسون پیدا کرده است. در ادامه سعی می کنم سه نکته درباره ی نظریه ی گیدنز عرض کنم. 🔷 نخست: گیدنز نیز همانند ما بحث عاملیت و ساختار را بحثی فلسفی می داند و معتقد است بدون برخورداری از عمق فلسفی و آشنایی به مباحث آن، نمی توان بر این بحث فائق آمد. البته بیان ما به این صورت بود که بحث عاملیت و ساختار اساسا بحث فلسفی ناظر به جامعه شناسی است و از نحوه¬ی وجود جامعه و فرد و ارتباط آنها با یکدیگر بحث می کند. این بحث از مباحثی است که هیچ جامعه شناسی نمی تواند نسبت به آن خنثی باشد، حتی اگر از آن بحث نکند بایستی موضعی در قبال آن در اندیشه ی خود اتخاذ کرده باشد، بالاخره یا جانب عاملیت را گرفته و یا جانب ساختار را و یا سعی در جمع بین عاملیت و ساختار کرده است. به علاوه بحث تبعات فلسفی و اخلاقی بسیاری در پی دارد. برای مثال اگر فرد در جامعه حذف می شود در این صورت بر سر مسائل حقوقی و جنایی چه می آید؟ 🔷 دوم: گیدنز چنانچه مستحضر هستید متعلق به نظریه های نوع سوم است، یعنی می خواهد میان عاملیت و ساختار جمع کند. جمع گیدنز به صورت خیلی خلاصه به این صورت است که فرد زمانی که کنش انجام می دهد، کنش دارای آثار قصد نشده است، و این آثار قصد نشده بر می گدد و زمینه و شرایط کنش بعدی را شکل می دهد. یعنی بر اساس نگاه گیدنز ساختار در هر لحظه در حال خلقی مداوم است و به کنش های بعدی شکل می دهد و چون کنش در ظرف زمان و مکان انجام می شود همواره طولی به عمق تاریخ و عرضی به پهنای جغرافیای فرد دارد، البته اثر کنش می تواند زمان و مکان را در نوردد و در تاریخ و جغرفیا بسط پیدا کند. 🔷 سوم: آنچه برای بنده در این بحث جالب بود مسئولیت فرد در قبال جامعه است، اینکه ما چگونه با پذیرش و تلقی یک معنای جدید و یا حتی سکوت و عکس العمل نشان ندادن نسبت به یک واقعیت اجتماعی و یا یک کنش جزئی در دل فرهنگ، داریم جامعه ی خود را می سازیم، و همه مسئول و معاقب هستیم. و از همه مهم تر دیدگاهی بود که نسبت به روایاتی در باب رابطه ی فعل و جزاء پیدا کردم، مثل "الراضی بعمل قوم فهم منهم" که مرحوم علامه در بحث نظام اعمال المیزان بحث از این سنخ روایات پرداخته اند. در حالی که به نظرم می رسد اگر این بحث درست حل شود، بسیاری از مطالبی که علامه در آنجا فرموده اند تغییر می پذیرد و بسیاری از روایات به گونه ای دیگر معنی می شود. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 یکی از دوستان فعال در عرصه ی دانشی- نه اجرایی- علوم و فقه سیاسی برای حقیر نقل می کرد، وقتی که مستند "غیر رسمی ۱" - که مربوط به دیدار راویان راهیان نور و شهدا با مقام معظم رهبری است- را مشاهده کردم و حال و هوا و سبک زندگی شهدایی آن عزیزان رو در جلسه دیدم خیلی دلم شکست، بغض کردم و به خدا عرض کردم این عزیزان سبک زندگی دارند و ما هم سبک زندگی داریم، اینها با شهدا و یاد ایشان و وصیت نامه هایشان دم خورند و ما مشغول مطالعه ی متفکران سیاسی غربی و مانوس با آرای روشنفکران و غرب زدگان و ضد انقلاب ... بعد به خودم نهیب زدم‌و گفتم، این چه حرفی است؟ هر کس هنری دارد و وظیفه ای، من امروز بایستی تهاجم فرهنگی و علمی در این حوزه ی دانش را پاسخ دهم، ولو تبلیغ نتوانم برم و نتوانم روضه خوان و منبری خوبی باشم، کاری را که من انجام می دهم دیگری نمی تواند ... 📍 می گوید : همان شب خواب دیدم، خوابی عجیب "جمعیتی عظیم و مخالف حکومت اسلامی و تعدادی از رفقا در سالن بسیار بزرگی حاضر بودند، ضد انقلاب از ما دعوت به مناظره در باب حکومت دینی کردند، کسی داوطلب نشد و همه به من نگاه کردند و مرا جلو فرستادند، بنده آیات و شواهد بسیاری از متن دینی را آماده کرده بودم تا تک تک بخوانم. قبل از اینکه شروع کنم یکی از دوستان گفت اول به توحید ذاتی عرفانی برای اثبات مدعای خویش تمسک کن، به من انگار وحی شده بود (چون تا قبلش چنین استدلالی ندیده بودم) شروع کردم و گفتم "اگر خدای متعال واحد قهاری است که هرگز دو بر نمی دارد و مقهور نمی شود، در هیچ ساحتی جایی برای مغایرت و دوئیت باقی نمی گذارد، حال این سعه ی وجودی نامحدود چطور می شود مقوله ی حکومت را به حال خود رها کند؟" بحث بالا گرفت، و جالب آن بود که هر کجا من صحبت می کردم جمعیت کثیری مسخره و هو میکردند و هر کجا طرف مقابلم که او نیز روحانی بود ولی ضد انقلاب و مخالف حکومت اسلامی سخن می گفت شروع به کف زدن می نمودند. ناگهان بیدار شدم. نمازم داشت قضا می شد." 📌 یعنی خواب از این قشنگ تر میشه؟ هم بهش گفتند که کارش امتداد توحید در عرصه سیاسی و اجتماعی است و هم "کل خلق لما تیسر له" مهم آن است که برای اسلام و انقلاب کار کنیم، حال چه کاری؟ هر کاری که آن را به بهترین وجه می توانیم انجام دهیم. خداوند توفیق دهد تا ما نیز مسیرمان را درست برای خدمت انتخاب کنیم. القصه خط کشی های دنیوی و ظاهری خیلی ملاک نیست، حتی مشهورات زمانه و آنچه قالب مردم طلبه ی موفق می دانند نیز در خور توجه نمی باشد، مهم معیار و میزان اخروی است که چه کسی خالص تر و خدوم تر است. و چه نیکوست که تیغی برنده باشیم جایی که شمشیرها کند و اراده ها سست و اذهان ناتوان می گردند. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠 نگاهی به رساله ی "مرد سیاسی" افلاطون 🔰 آثار افلاطون از معدود آثاری است که با گذشته قرن ها هنوز ارزش خواندن دارد و لم یزل روح آدمی را به وَجد می آورد. قلمی سحّار، انگیزه ای الهی و غایتی به سوی خیر اعلی و سعادت از مولفه های دیگر آثار این فیلسوف الهی است. در رساله ی مرد سیاسی مکالمه بین بیگانه و سقراط جوان در می گیرد، و افلاطون در قالب مردی بیگانه است که حرف خود را بیان می کند و به فرهنگ یونان آن زمان می تازد. آنچه در مرد سیاسی به صورت خلاصه مورد بحث قرار می گیرد به شرح زیر است: 🍀 نخست: افلاطون می خواهد اثبات کند که سیاست و سیاست ورزی یک علم و هنر است (البته این بحث را در سوفسطائی آغاز می کند) نه یک امر عام و همگانی و عرفی، بلکه سیاست علم و هنر اداره کردن جامعه است. 🍀 دوم: اقسام حکومت و فرمانروایی را (به حسب آن زمان) می گوید و نقد می کند، حکومت یا به دست فرد است یا به دست عده ای قلیل و یا به دست عامه ی مردم (دموکراسی) وهر سه نوع بر این اساس که آیا بر اساس قانون فرمانروایی می کنند یا خیر به دو قسم تقسیم می شوند ولی فقط دو تای اول نام های جدا می گیرند یعنی اولی به پادشاهی و استبدادی و دومی به الیگارشی مونارشی منقسم می شوند، البته افلاطون از بین این اقسام هیچ یک را نمی پسندد و نوع حکومت مطلوب وی فرمانروایی مرد فیلسوف و فضیلت مدار و دانشمند است. 🍀 سوم: روشن است که از این شش قسم، آن سه قسمی که در آن مراعات قانون بشود، از بی قانونی بهتر است، لکن در بین همان سه قسم، پادشاهی بهترین و دموکراسی بدترین نوع حکومت است. در نگاه افلاطون دموکراسی – ولو بر اساس قانون هم باشد، لگام گسیخته ترین حکومت هاست، مگر مردم سایر هنرها مثل کشتیرانی و پزشکی و ... را به آرای عامه مراجعه می کنند که ما بخواهیم در هنر سیاست بند آرای عوام الناس باشیم؟ 🍀 چهارم: افلاطون بیان می کند که نظر مرد سیاسی راستی و فیلسوف حقیقی، مقدم بر قانون است و قانون چون اولا انعطاف ناپذیر و ثانیا ثابت است و نمی تواند همه ی جزئیات را در خود داشته باشد، دست و پای حاکم حقیقی را می بندد، لذا فرمانروای راستین نباید خود را محدود به قانون کند، بلکه وی حاکم بر قانون و والی آن نیز هست. قوانین از پیش نوشته شده به صورت سنت های سفت و تخلف ناپذیر در می آیند و راه را به روی مصلحان اجتماعی می بندند. عوام از داناترین مردم - که مراد سقراط است – تنها به به جرم مخالفت با سنت های موجود و آنچه محصول نادانی گذشتگان است، با جام شوکران پذیرایی می کنند. 🍀 پنجم: در این میان کسانی هستند که مقلّد و نیرنگ بازند و خود را مرد سیاسی و دانشمند می دانند در حالی که از علم و هنر سیاست بویی نبرده اند و ایشان همان سوفسطائیان هستند افرادی که خوب سخن می گویند و خطیب هستند و دل عوام را به چنگ می آورند ولی مغزشان از معرفت و نفسشان از فضائل خالی است. و چون تفاوت مرد سیاسی – که کمتر از تعداد انگشتان دست در یک جامعه یافت می شوند- از سایر افراد عادی به منزله ی ملکه ی زنبور عسل از زنبوران کارگر نیست که جثه و ظاهر مشخص باشد بلکه به روح و فضائل و دانایی است، تشخیص فرمانروای راستین از مشکل ترین امور می باشد. 🍀 ششم: هنر سیاست حاکم بر هنرهای جزئی تر اجتماعی اعم از هنر جنگ و علم حقوق و هنر سخنوری است، چرا که این امور همواره بایستی از عدالت تبعیت کنند و این در توان ایشان نیست که عدالت را تعیین کنند بلکه بایستی دست به دامان مرد سیاسی شوند تا حد ایشان را برای خود و نحوه ی خدمتشان به جامعه و حکومت را مشخص سازد. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🍀 هفتم: از همه مهم تر، هنر سیاست و حکمرانی هنر بافندگی و به عبارتی بافندگی شاهانه است، بافتن افراد گوناگون اجتماعی با روحیات و خلقیات گوناگون به یکدیگر و استفاده از ایشان در جهت سعادت عمومی. کسی که از ملکه ی سلحشوری برخوردار است بایستی در جای صحیح و نسبت درستی با کسی قرار گیرد که روحیه ی خویشتنداری دارد، و الا فضائل انسانی در عین فضیلت بودن ممکن است سایر فضائل دیگر را از خود براند. هنر مرد سیاسی همین است که با تدبیر این فضائل و تلفیق صحیح و بر اساس عدالت آنها با یکدیگر مانع از تضاد آنها شود، بلکه بایستی کاری کند که خویشتن داری خویشتن دار در خدمت سلحشوری سلحشور قرار گیرد و بالعکس و همه در خدمت سعادت جامعه باشند، و این امر ممکن نیست جز آنکه ارواح افراد اولا با پیوندی خدایی و اعتقادی به یکدیگر متصل شوند تا جزء حیوانی ایشان با رشته ای بشری به یکدیگر گره بخورد. "اگر در روحی عقیده ی درست و مطابق حقیقت درباره ی عدل و زیبایی و خوبی و خلاف آن جایگزین باشد" و همه به منبع زیبایی و خیر اعلی ایمان آورند، دارای اعتدالی می گردند که لازمه ی عضویت در جامعه است. 🍀 هشتم: این عقیده (که در مورد هفتم ذکر شد) تنها در طبایع نیکو تربیت یافته از طریق قوانین به وجود می آورد و این پیوند خدایی است که اجزاء مختلف فضیلت انسانی را به یکدیگر گره می زند. یکی از راه های دست یابی به این مهم وضع قوانین زناشویی صحیح است تا افراد نه بر اساس ثروت و دارایی و طبقات اجتماعی بلکه بر اساس روحیات و خلقیات ازدواج کنند. مثلا ارواح پرشور و دلاور به نکاح ارواح ملایم و خوشتن دار دربیایند تا این فضائل از یکدیگر جدا نگردند. 🖌 آنچه را افلاطون در این رساله بدان تصریح نمی کند ولی بر اساس مبانی و امتداد نگاهش و آنچه در سایر رساله ها بدان پرداخته اند قابل استحصال می باشد این است که مرد سیاسی و فرمانروا علاوه بر دارا بودن هنر و علم سیاست به لحاظ نظری خود بایستی سرآمد فضائل انسانی در جامعه باشد. و الا کسی که نه از خویشتن داری و نه از سلحشوری بویی برده است، چگونه ممکن است هر کدام را به عدالت سر جای خود نشانده و با یکدیگر تلفیق کند؟ 📌 به نظرم اگر برادران دینی و ایمانی نگاهی به روح آرای افلاطون داشته باشند درخواهند یافت که از برخی مسئولین حاضر در متن حکومت اسلامی موجود به اسلام راستین و اسلام انقلابی ما نزدیک تر است و به گزاف نبوده است که حکمای مسلمان از بین آراء و اندیشه های گوناگون تمدن یونانی به سراغ افلاطون و ارسطو رفته اند، الأفلاطون منا و نحن منه و الله خیر الراحمین. 💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai