هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم 😔
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999166072299721566.mp3
12.31M
مرحوم موذن زاده ی اردبیلی🎤
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
#امام_زمان
AHANGMAZANI
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی و نوعدوستی را در این کلیپ ببینید و لذت ببرید 😍
خانواده این گوزن تو باتلاق گیر افتادن اونم اینجوری اومده تو جاده از آدما کمک میخواد🥺
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
15.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرد باید جیگرو اینجورے برات ڪباب ڪنه☺️
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
پنجشنبه🌞 🖼
۱۰ ملاره ماه ۱۵۳۵ تبری
۹ آذر ۱۴۰۲ شمسی
۳۰ نوامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۶ جمادی الاول ۱۴۴۵قمری
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀🍁کانال آهنگ مازنی🍁🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999166072299721577.mp3
8.95M
فارسی
عرفان طهماسبی🎤
چه کنم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرز تهیه لوبیا کباب سنتی گیلان 🥰🍖.
مواد لازم :
نیمکیلو لوبیای تازه. دوعدد پیاز متوسط
دوعدد گوجه یک عدد سیب زمینی
یکقاشق رب گوجه نمکو فلفل و زردچوبه
گوشت کبابی به اندازه دلخواه
چاشنی این غذا :
گلپر و سماق و آب نارنج وروغن زیتون است.
مدت زمان پخت یک ساعت و نیم.
نوش جان 😋
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
19.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶روزی که باهمشیمی مامدرسه
تره یاده اون روزی که وارش وارسه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999289827487388015.mp3
14.43M
قدرت آقامولایی🎤
🎶بانوبانو جانااا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قدرت_خدا
حشره ای که برای استتار خودش را به شکل شاخه ی خشکیده در می آورد😳😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6001417872113406394.mp3
8.54M
بهنام حسن زاده🎤
روزی که با هم شیمی ما مدرسه
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طنز فی البداهه ی حضرت آقا:
آقای حدادی شما نیاز به پرش نداری دیگه😍😂😂
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5992255508575162133.mp3
2.45M
علیرضا رحیم پور🎤
هوکا که نداینه دسته؛ پنبه جار نشونه
#جدید
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_6001417872113406482.mp3
3.12M
سنتی عصرگاهی
نورالله علیزاده🎤
همدم جان
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
31.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم سینمایی کودکانه و خاطره انگیز
کلاه قرمزی و پسرخاله
قسمت پنجم
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/16380
قسمت چهارم👆
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کبوترحال زاری جان دتر
بابا تنها بیمه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5850441430832518143.mp3
4.19M
ناصرعباسی🎤
آهنگ کلیپ بالایی👆
🎶
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5999289827487388231.mp3
19.7M
مهدی احمدزاده🎤
🎶تسه روانی بومه
#جدید
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیستم فاطمه بعد از رفتن به خونه ی فرزانه و دیدن رفتار پدر و مادر
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸
قسمت بیست و یکم
رضا و فاطمه به همراه سارا برای خرید عروسی رفتن و فرزانه فقط لباسهای گرون و طلاهای آنچنانی را می پسندید و رضا هم علاوه بر پس انداز چک هایی رو که برای قراردادهای آینده بعنوان پیش پرداخت گرفته بود را خرج کرد و سارا فقط حرص میخورد
رضا چیز زیادی نخواست و به اجبار مادر فرزانه یک دست کت و شلوار معمولی برداشت که مادر فرزانه به بهانه ی نیاوردن دسته چک و پولش حتی هزینه ی لباس داماد را هم نداشت و رضا پرداخت و قرار شد برای شام برن بیرون اما مادر فرزانه اصرار کرد که بابای فرزانه خونه مونده که شام درست کنه و حتما بیاین اونجا
رضا گفت آخه مادربزرگ ها تنهان
مادر فرزانه به شوخی گفت پیرزنها چیزیشون نمیشه نگرانشون نباشین
فاطمه بهش برخورد ولی بخاطر رضا حرفی نزد
شام رفتن خونه ی فرزانه و واقعا شام مفصلی بود و پذیرایی بی نظیری از مهمانها کردند حتی با یک آژانس برای مادر فاطمه و مادرشوهرش شام فرستادند
پدر فرزانه با دیدن خریدهای فرزانه خطاب به خانمش گفت شما چی خریدین؟
فرزانه با ناراحتی گفت هیچی فقط یک دست کت وشلوار که اونم خانم گرامیتون با خودش پول نیاورد و رضا جان خودش حساب کرد
پدر فرزانه ناراحت شد و گفت ای خانم مگه قرار نبود برید خرید کنین یعنی چی که کیفتو جا گذاشتی مردم چی فکر میکنند
فاطمه گفت ایرادی نداره ما و شما نداریم که ما از الان دیگه یه خونواده ایم پدر فرزانه رفت یه کیف سامسونت آورد و علاوه بر پول کت و شلوار مقدار زیادی پول بابت خرید حلقه و بقیه ی چیزها داد و فاطمه با نگاهی به سارا لبخندی زد و در گوشش گفت دیدی غیبت کرده بودیم
پدر فرزانه گفت حالا شیرینی و چای میچسبه که صدای در اومد و یکی انگار که میخواست دروازه رو بشکنه محکم میزد به دروازه
مادر فرزانه گفت چخبره این کیه
پدر فرزانه گفت لابد مسعوده اومد چکشو بگیره
مادر فرزانه گفت مگه نگفتی فردا بیاد
پدر فرزانه گفت این مگه شخصیت داره در رو باز کن تا رسوامون نکرده
دروازه که باز شد
مسعود که ظاهرا از پدر فرزانه مبلغ بالایی طلب داشت بدون ملاحظه در ورود را باز کرد و گفت حاج آقا ما بدکردیم براتون داریم برج میسازیم
پدر فرزانه گفت تو که خبر داری دسته چکم تموم شده فردا باید اقدام کنم تا دسته چک بیاد یکهفته طول میکشه
مسعود اما گوشش بدهکار نبود و گفت ولی من به طلبکارام قول دادم امشب باهاشون حساب کنم و اگه اینکار رو نکنم بد حساب میشم تو که میدونی کل کاسبیمون رو همین خوش قولیمونه
پدر فرزانه گفت میگی چیکار کنم
الان نه داداشم اینجاست نه هیچکدوم از بدهکارام از کی بگیرم پول کمی نیست که مسعود گفت من چه میدونم برو دخترتو بفروش
پدر فرزانه از خجالت سرخ و سیاه شد و گفت حرف دهنتو میفهمی؟ چی میگی تو
رضا از جاش بلند شد و گفت چخبرته آقا
مگه چقدر طلب داری که اینجور جنجال به پا کردی تو که میدونی کسی که برج میسازه دیگه لنگ یه تومن دوتومن نیست
مسعود گفت به شما ربطی نداره شمارو من تا حالا ندیدم
مادر فرزانه گفت دامادمونه
مسعود گل از گلش شکفت و گفت به به مبارکا
دیگه حاجی که به آسمون جل زن نمیده حتما تو داری بده یکهفته ی بعد از پدرخانمت بگیر
رضا گفت لازم باشه میدم
فاطمه لبشو گاز گرفت و به رضا اشاره زد چک نده
پدر فرزانه گفت نه بابا ایشون هنوز داماد رسمی مون نشده ما دیگه اینقدر بی چشم رو نیستیم ازیشون تقاضا کنیم برو من فردا صبح پولتو میدم بهت
مسعود گفت یا الان پولو میدی یا میزنم همه چیو داغون میکنم تو که منو میشناسی پس الکی منو دنبال نخودسیاه نفرست
رضا دسته چکشو درآورد و گفت چقدر بنویسم
مسعود گفت پونصد میلیون علی الحساب بنویس بقیه شو از حاجی میگیرم
فرزانه و مادرش اومدن دست رضا رو گرفتن که نمیذاریم چک بنویسی
مسعود گفت پس شما دنبال دردسرین بنده خدا راضیه بعدشم پول که نیست یه برگ چکه من اگه گیر نبودم خودم برای حاجی پنج تومن میکشیدم پونصد که پول خرده
فاطمه وقتی اصرار فرزانه و مادرشو دید حدس زد که اینا اگه ریگی به کفششون بود دیگه اینقدر مخالفت نمیکردن یواشکی به رضا گفت خودت میدونی اگه واقعا بهشون اعتماد داری چکو بنویس بنده خدا حاجی داره سکته میکنه
سارا سعی کرد که مانع رضا بشه اما رضا آروم بهش گفت شما دخالت نکنی بهتره
چک پونصدتومنی رو نوشت و امضا زد و داد دست مسعود
پدر فرزانه سریع چکو از دست مسعود کشید و گفت من اگه بمیرم نمیذارم آقا رضا چک بده اما با اصرار زیاد رضا قبول کرد و به مسعود گفت اول رسید و مدارک بعد چک
مسعود گفت رسید و مدارک تو ماشینه بیا بهت بدم
پدر فرزانه رضا رو بوسید و گفت دوست نداشتم همین اول کاری مدیونت بشم
فردا صبح اگه برجمو نصف قیمت هم بفروشم چکتو پاس میکنم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
👇👇