eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم 😔 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی و نوعدوستی را در این کلیپ ببینید و لذت ببرید 😍 خانواده این گوزن تو باتلاق گیر افتادن اونم اینجوری اومده تو جاده از آدما کمک میخواد🥺 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
15.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرد باید جیگرو اینجورے برات ڪباب ڪنه☺️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ پنجشنبه🌞 🖼 ۱۰ ملاره ماه ۱۵۳۵   تبری ۹ آذر  ۱۴۰۲ شمسی ۳۰ نوامبر  ۲۰۲۳میلادی ۱۶ جمادی الاول ۱۴۴۵قمری http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀🍁کانال آهنگ مازنی🍁🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999166072299721577.mp3
8.95M
فارسی عرفان طهماسبی🎤 چه کنم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرز تهیه لوبیا کباب سنتی گیلان 🥰🍖. مواد لازم : نیم‌کیلو لوبیای تازه. دو‌عدد پیاز متوسط دو‌عدد گوجه یک عدد سیب زمینی یک‌قاشق رب گوجه نمک‌و‌ فلفل و‌ زردچوبه گوشت کبابی به اندازه دلخواه چاشنی این غذا : گلپر و سماق و آب نارنج و‌روغن زیتون است. مدت زمان پخت یک ساعت و نیم. نوش جان 😋 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
19.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶روزی که باهم‌شیمی مامدرسه تره یاده اون روزی که وارش وارسه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999289827487388015.mp3
14.43M
قدرت آقامولایی🎤 🎶بانوبانو جانااا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حشره ای که برای استتار خودش را به شکل شاخه ی خشکیده در می آورد😳😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6001417872113406394.mp3
8.54M
بهنام حسن زاده🎤 روزی که با هم شیمی ما مدرسه AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طنز فی البداهه ی حضرت آقا: آقای حدادی شما نیاز به پرش نداری دیگه😍😂😂 AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند بخشنده روح و جان خداوند روزی ده و مهربان سخنرانی آقا این تبلیغات تو کانال برامون داس
برد کشتی آنجا که خواهد خدای وگر جامه بر تن دَرَد ناخدای سخنرانی طنز همیشه فکر میکردم اینایی که طنزپردازند تا اراده کنن مطلب طنزی بنویسن قلم میگیرن دستشون و لتاری مینویسن اما بعدها متوجه شدم طنز هم مثل طبع شعر باید زمان و مکان مناسبش پیش بیاد بگذریم الغرض سخنرانی امروزم در مورد آشپزی و پختن نوعی شامی شبیه کتلت اما متفاوت با آن و شبیه شامی بابلیه اما آسمون تا زمین باهاش فرق داره خالاصه شو بگم به گوش خانمم نرسه گشت و گشت و گشت ازین پیجهایی که آشپزی یاد میدن دستور پخت یه نوع غذا رو گرفت و اصل شام گِدِر گفت مردی جان 😍 گفتم یا پلم کتی جانِ آقا وه باز پول میخواد گفتم عزیزه کجا بریم گفت بریم خرید گفتم ولی من فقط شیرموز دوس دارماااا😝 گفت مس نواش بریم برای شام خرید کنیم گفتم همین سوریه ی فعلی اخم کرد و متوجه شدم شوخی بردار نیست سوییچ رخش ۹۰ خسته رو گرفتم تک استارت روشن شد البته بچه ها برای ورزش یک کم رخشو هل دادن رفتیم بازاررر آهاهاهاها همه جا تخته گفتم خانم ساعت ۸ نصف شبه الان فقط دسر فروشی بازه گفت بیصتا بواش بیصدا شدم و گفت اول برو یک کیلو آرد بخر گفتم چشم بعد خودش رفت دو دسته جعفری بخره چون من فرق بین جعفری و تره رو نمیتونم تشخیص بدم از بس به هم شبیهن😁 خالاصه گفت برو بکینگ پودر بگیر گفتم پکینگ پورد اَی چی شیه ماشینو پکینگی(دنده عقب) بردم دم فروشگاه گفتم حالا فقط پودر بخر بعد گفت برو پنیرپیتزا بخر دخترم یواشکی به من گفت یه آمبولانس هم سفارش بده چون معلوم نیست میخواد چی دربیاد خالاصه گفت سریع بریم خونه گفتم عجله چرا صبر کن یه آبمیوه بخوریم گفت بوربابا سیب زمینی رو گازه شعله ی گاز هم بالا گفتم پس یه دویست گرم گوشت بگیریم گفت چرا گفتم سیب زمینی زغال شد میشه باهاش کباب درست کرد گفت نه بابا هنوز نسوخته مطمئنم گفتم ترافیک بخوریم چی گفت نمیخوریم البته شانسی شانسی به ترافیک نخوردیم هرچند ۹ شب هیشکی جز ما و دو سه تا دنبال دَکِت دیگه تو خیابون نبود رسیدیم خونه از بس آبکش و لاگ و لوه دور خودش جمع کرد یاد بازار مسگرها افتادم سیب زمینی را له کرد جعفری را ریز ریز ریز کرد و گفت اینارو هم بزنید من برم آرد بیارم آردارو ریخت تو مخلوط سیب زمینی و جعفری که چشمت روز بد نبینه سیب زمینی بجای اینکه خودشو بگیره شتال آورد هی میگفت اع چرا اینجوری شد اع چرا وا رفت بعد از دقایقی تفکر و تدقیق شدن در اعمال گذشته متوجه شد پلاستیک آرد تو ماشینه و اینی که ریخته تو مخلوط سیب زمینی و جعفری پودر قنده 😂 خانم شد برج زهرمارو چون خودکرده را تدبیر نیست و به ما نمیتونست گیر بده گفت الهی صدف تره سرطام بیره الهی صدف پشت گل نَمِجی الهی صدف ته خَوِر مسه بیه گفتم خانم اول اینکه صدف کیه دوم اینکه خَوِر صدف چرا برای تو میاد تو کیش میشی مگه؟ آقا اینو من نگفتم و شیطان نابینا گفت دنبال بهانه هم بود گفت به من میگی کیشمیش😡 گفتم نه خانم خلط مبحث نفرمایید من عرض کردم شما کیش میشی یعنی کی اش می شوی گفت من اَشَم یا ته کفتال..‌‌‌‌‌‌...... سریع ساکت شد و گفت نل اَی مه دهون باز بوه گفتم برای اینکه دعوا نشه سفارش بدم غذا بیارن گفت اَره خله پول داری غذای بیرون هم بخر برو اون ترک تر چایی که باره نون هست پودر قند هم هست شیندار میخوریم گفتم شیندارم شد شام گفت ببا ره بَدی گفتم چقد من شیندار چایی دوس دارم😊😍 ارادتمند همگی شما -سید
4_6001417872113406482.mp3
3.12M
سنتی عصرگاهی نورالله علیزاده🎤 همدم جان AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
31.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم سینمایی کودکانه و خاطره انگیز کلاه قرمزی و پسرخاله قسمت پنجم AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸 https://eitaa.com/ahangmazani/16380 قسمت چهارم👆
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کبوترحال زاری جان دتر بابا تنها بیمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5850441430832518143.mp3
4.19M
ناصرعباسی🎤 آهنگ کلیپ بالایی👆 🎶 AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5999289827487388231.mp3
19.7M
مهدی احمدزاده🎤 🎶تسه روانی بومه AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیستم فاطمه بعد از رفتن به خونه ی فرزانه و دیدن رفتار پدر و مادر
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیست و یکم رضا و فاطمه به همراه سارا برای خرید عروسی رفتن و فرزانه فقط لباسهای گرون و طلاهای آنچنانی را می پسندید و رضا هم علاوه بر پس انداز چک هایی رو که برای قراردادهای آینده بعنوان پیش پرداخت گرفته بود را خرج کرد و سارا فقط حرص میخورد رضا چیز زیادی نخواست و به اجبار مادر فرزانه یک دست کت و شلوار معمولی برداشت که مادر فرزانه به بهانه ی نیاوردن دسته چک و پولش حتی هزینه ی لباس داماد را هم نداشت و رضا پرداخت و قرار شد برای شام برن بیرون اما مادر فرزانه اصرار کرد که بابای فرزانه خونه مونده که شام درست کنه و حتما بیاین اونجا رضا گفت آخه مادربزرگ ها تنهان مادر فرزانه به شوخی گفت پیرزنها چیزیشون نمیشه نگرانشون نباشین فاطمه بهش برخورد ولی بخاطر رضا حرفی نزد شام رفتن خونه ی فرزانه و واقعا شام مفصلی بود و پذیرایی بی نظیری از مهمانها کردند حتی با یک آژانس برای مادر فاطمه و مادرشوهرش شام فرستادند پدر فرزانه با دیدن خریدهای فرزانه خطاب به خانمش گفت شما چی خریدین؟ فرزانه با ناراحتی گفت هیچی فقط یک دست کت وشلوار که اونم خانم گرامیتون با خودش پول نیاورد و رضا جان خودش حساب کرد پدر فرزانه ناراحت شد و گفت ای خانم مگه قرار نبود برید خرید کنین یعنی چی که کیفتو جا گذاشتی مردم چی فکر میکنند فاطمه گفت ایرادی نداره ما و شما نداریم که ما از الان دیگه یه خونواده ایم پدر فرزانه رفت یه کیف سامسونت آورد و علاوه بر پول کت و شلوار مقدار زیادی پول بابت خرید حلقه و بقیه ی چیزها داد و فاطمه با نگاهی به سارا لبخندی زد و در گوشش گفت دیدی غیبت کرده بودیم پدر فرزانه گفت حالا شیرینی و چای میچسبه که صدای در اومد و یکی انگار که میخواست دروازه رو بشکنه محکم میزد به دروازه مادر فرزانه گفت چخبره این کیه پدر فرزانه گفت لابد مسعوده اومد چکشو بگیره مادر فرزانه گفت مگه نگفتی فردا بیاد پدر فرزانه گفت این مگه شخصیت داره در رو باز کن تا رسوامون نکرده دروازه که باز شد مسعود که ظاهرا از پدر فرزانه مبلغ بالایی طلب داشت بدون ملاحظه در ورود را باز کرد و گفت حاج آقا ما بدکردیم براتون داریم برج میسازیم پدر فرزانه گفت تو که خبر داری دسته چکم تموم شده فردا باید اقدام کنم تا دسته چک بیاد یکهفته طول میکشه مسعود اما گوشش بدهکار نبود و گفت ولی من به طلبکارام قول دادم امشب باهاشون حساب کنم و اگه اینکار رو نکنم بد حساب میشم تو که میدونی کل کاسبیمون رو همین خوش قولیمونه پدر فرزانه گفت میگی چیکار کنم الان نه داداشم اینجاست نه هیچکدوم از بدهکارام از کی بگیرم پول کمی نیست که مسعود گفت من چه میدونم برو دخترتو بفروش پدر فرزانه از خجالت سرخ و سیاه شد و گفت حرف دهنتو میفهمی؟ چی میگی تو رضا از جاش بلند شد و گفت چخبرته آقا مگه چقدر طلب داری که اینجور جنجال به پا کردی تو که میدونی کسی که برج میسازه دیگه لنگ یه تومن دوتومن نیست مسعود گفت به شما ربطی نداره شمارو من تا حالا ندیدم مادر فرزانه گفت دامادمونه مسعود گل از گلش شکفت و گفت به به مبارکا دیگه حاجی که به آسمون جل زن نمیده حتما تو داری بده یکهفته ی بعد از پدرخانمت بگیر رضا گفت لازم باشه میدم فاطمه لبشو گاز گرفت و به رضا اشاره زد چک نده پدر فرزانه گفت نه بابا ایشون هنوز داماد رسمی مون نشده ما دیگه اینقدر بی چشم رو نیستیم ازیشون تقاضا کنیم برو من فردا صبح پولتو میدم بهت مسعود گفت یا الان پولو میدی یا میزنم همه چیو داغون میکنم تو که منو میشناسی پس الکی منو دنبال نخودسیاه نفرست رضا دسته چکشو درآورد و گفت چقدر بنویسم مسعود گفت پونصد میلیون علی الحساب بنویس بقیه شو از حاجی میگیرم فرزانه و مادرش اومدن دست رضا رو گرفتن که نمیذاریم چک بنویسی مسعود گفت پس شما دنبال دردسرین بنده خدا راضیه بعدشم پول که نیست یه برگ چکه من اگه گیر نبودم خودم برای حاجی پنج تومن میکشیدم پونصد که پول خرده فاطمه وقتی اصرار فرزانه و مادرشو دید حدس زد که اینا اگه ریگی به کفششون بود دیگه اینقدر مخالفت نمیکردن یواشکی به رضا گفت خودت میدونی اگه واقعا بهشون اعتماد داری چکو بنویس بنده خدا حاجی داره سکته میکنه سارا سعی کرد که مانع رضا بشه اما رضا آروم بهش گفت شما دخالت نکنی بهتره چک پونصدتومنی رو نوشت و امضا زد و داد دست مسعود پدر فرزانه سریع چکو از دست مسعود کشید و گفت من اگه بمیرم نمیذارم آقا رضا چک بده اما با اصرار زیاد رضا قبول کرد و به مسعود گفت اول رسید و مدارک بعد چک مسعود گفت رسید و مدارک تو ماشینه بیا بهت بدم پدر فرزانه رضا رو بوسید و گفت دوست نداشتم همین اول کاری مدیونت بشم فردا صبح اگه برجمو نصف قیمت هم بفروشم چکتو پاس میکنم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 👇👇