eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوترحال زاری جان دتر بابا تنها بیمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5850441430832518143.mp3
4.19M
ناصرعباسی🎤 آهنگ کلیپ بالایی👆 🎶 AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5999289827487388231.mp3
19.7M
مهدی احمدزاده🎤 🎶تسه روانی بومه AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیستم فاطمه بعد از رفتن به خونه ی فرزانه و دیدن رفتار پدر و مادر
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیست و یکم رضا و فاطمه به همراه سارا برای خرید عروسی رفتن و فرزانه فقط لباسهای گرون و طلاهای آنچنانی را می پسندید و رضا هم علاوه بر پس انداز چک هایی رو که برای قراردادهای آینده بعنوان پیش پرداخت گرفته بود را خرج کرد و سارا فقط حرص میخورد رضا چیز زیادی نخواست و به اجبار مادر فرزانه یک دست کت و شلوار معمولی برداشت که مادر فرزانه به بهانه ی نیاوردن دسته چک و پولش حتی هزینه ی لباس داماد را هم نداشت و رضا پرداخت و قرار شد برای شام برن بیرون اما مادر فرزانه اصرار کرد که بابای فرزانه خونه مونده که شام درست کنه و حتما بیاین اونجا رضا گفت آخه مادربزرگ ها تنهان مادر فرزانه به شوخی گفت پیرزنها چیزیشون نمیشه نگرانشون نباشین فاطمه بهش برخورد ولی بخاطر رضا حرفی نزد شام رفتن خونه ی فرزانه و واقعا شام مفصلی بود و پذیرایی بی نظیری از مهمانها کردند حتی با یک آژانس برای مادر فاطمه و مادرشوهرش شام فرستادند پدر فرزانه با دیدن خریدهای فرزانه خطاب به خانمش گفت شما چی خریدین؟ فرزانه با ناراحتی گفت هیچی فقط یک دست کت وشلوار که اونم خانم گرامیتون با خودش پول نیاورد و رضا جان خودش حساب کرد پدر فرزانه ناراحت شد و گفت ای خانم مگه قرار نبود برید خرید کنین یعنی چی که کیفتو جا گذاشتی مردم چی فکر میکنند فاطمه گفت ایرادی نداره ما و شما نداریم که ما از الان دیگه یه خونواده ایم پدر فرزانه رفت یه کیف سامسونت آورد و علاوه بر پول کت و شلوار مقدار زیادی پول بابت خرید حلقه و بقیه ی چیزها داد و فاطمه با نگاهی به سارا لبخندی زد و در گوشش گفت دیدی غیبت کرده بودیم پدر فرزانه گفت حالا شیرینی و چای میچسبه که صدای در اومد و یکی انگار که میخواست دروازه رو بشکنه محکم میزد به دروازه مادر فرزانه گفت چخبره این کیه پدر فرزانه گفت لابد مسعوده اومد چکشو بگیره مادر فرزانه گفت مگه نگفتی فردا بیاد پدر فرزانه گفت این مگه شخصیت داره در رو باز کن تا رسوامون نکرده دروازه که باز شد مسعود که ظاهرا از پدر فرزانه مبلغ بالایی طلب داشت بدون ملاحظه در ورود را باز کرد و گفت حاج آقا ما بدکردیم براتون داریم برج میسازیم پدر فرزانه گفت تو که خبر داری دسته چکم تموم شده فردا باید اقدام کنم تا دسته چک بیاد یکهفته طول میکشه مسعود اما گوشش بدهکار نبود و گفت ولی من به طلبکارام قول دادم امشب باهاشون حساب کنم و اگه اینکار رو نکنم بد حساب میشم تو که میدونی کل کاسبیمون رو همین خوش قولیمونه پدر فرزانه گفت میگی چیکار کنم الان نه داداشم اینجاست نه هیچکدوم از بدهکارام از کی بگیرم پول کمی نیست که مسعود گفت من چه میدونم برو دخترتو بفروش پدر فرزانه از خجالت سرخ و سیاه شد و گفت حرف دهنتو میفهمی؟ چی میگی تو رضا از جاش بلند شد و گفت چخبرته آقا مگه چقدر طلب داری که اینجور جنجال به پا کردی تو که میدونی کسی که برج میسازه دیگه لنگ یه تومن دوتومن نیست مسعود گفت به شما ربطی نداره شمارو من تا حالا ندیدم مادر فرزانه گفت دامادمونه مسعود گل از گلش شکفت و گفت به به مبارکا دیگه حاجی که به آسمون جل زن نمیده حتما تو داری بده یکهفته ی بعد از پدرخانمت بگیر رضا گفت لازم باشه میدم فاطمه لبشو گاز گرفت و به رضا اشاره زد چک نده پدر فرزانه گفت نه بابا ایشون هنوز داماد رسمی مون نشده ما دیگه اینقدر بی چشم رو نیستیم ازیشون تقاضا کنیم برو من فردا صبح پولتو میدم بهت مسعود گفت یا الان پولو میدی یا میزنم همه چیو داغون میکنم تو که منو میشناسی پس الکی منو دنبال نخودسیاه نفرست رضا دسته چکشو درآورد و گفت چقدر بنویسم مسعود گفت پونصد میلیون علی الحساب بنویس بقیه شو از حاجی میگیرم فرزانه و مادرش اومدن دست رضا رو گرفتن که نمیذاریم چک بنویسی مسعود گفت پس شما دنبال دردسرین بنده خدا راضیه بعدشم پول که نیست یه برگ چکه من اگه گیر نبودم خودم برای حاجی پنج تومن میکشیدم پونصد که پول خرده فاطمه وقتی اصرار فرزانه و مادرشو دید حدس زد که اینا اگه ریگی به کفششون بود دیگه اینقدر مخالفت نمیکردن یواشکی به رضا گفت خودت میدونی اگه واقعا بهشون اعتماد داری چکو بنویس بنده خدا حاجی داره سکته میکنه سارا سعی کرد که مانع رضا بشه اما رضا آروم بهش گفت شما دخالت نکنی بهتره چک پونصدتومنی رو نوشت و امضا زد و داد دست مسعود پدر فرزانه سریع چکو از دست مسعود کشید و گفت من اگه بمیرم نمیذارم آقا رضا چک بده اما با اصرار زیاد رضا قبول کرد و به مسعود گفت اول رسید و مدارک بعد چک مسعود گفت رسید و مدارک تو ماشینه بیا بهت بدم پدر فرزانه رضا رو بوسید و گفت دوست نداشتم همین اول کاری مدیونت بشم فردا صبح اگه برجمو نصف قیمت هم بفروشم چکتو پاس میکنم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 👇👇
ادامه ی قسمت بیست و یکم داستان🌸گم شده در تاریکی🌸 رضا گفت نه بابا این چه حرفیه من چک دادم که ضرر نکنید دیگه پدر فرزانه وقتی برگشت گفت راستی حالا یه پیشنهاد بیا تو برج شریک شو دو تومن هزینه شه ۲۵ درصد سود مال تو رضا گفت حاجی حرفا میزنیداااا من نهایتش بتونم بیست سی تومن چکو پاس کنم پونصد میلیون پولم کجا بود پدر فرزانه گفت قرار نیست پولی بدی که تا کامل شدن برج یکی دو ماه بیشتر نمونده اتفاقا با مدیرفروشم به مشکل خوردم کی از شما بهتر لااقل ما که اروپاییم تو کارای برجو ردیف میکنی رضا گفت شریک هم نباشم در خدمتم پدر فرزانه گفت ولی بذار یه قرار داد کوچولو بنویسم معلوم نیست که شاید امشب خوابیدم و صبح بیدار نشدم رضا گفت خواهش میکنم این حرفا چیه فاطمه و سارا مایل بودن که قرار داد نوشته بشه اما فرزانه چیزی در گوش رضا گفت که رضا حاضر نشد شریک بشه و پدر فرزانه هم قول داد تا فردا یا نهایت پس فردا چک رضا رو از مسعود بگیره نشستن چای و شیرینی خوردن و بعد از کمی بگو و بخند خداحافظی کردن سارا توی مسیر خیلی حرف زد که آخرش فاطمه گفت ته دل پسرمو خالی نکن انگ کلاهبرداری به پدرفرزانه نمیچسبه دیدین که رضا بزور اونارو قانع کرد که چک بده ادامه دارد... نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6001417872113406618.mp3
2.95M
اگر چه درد زیباتر از این بر سر نمی آید تو را می خواهم اما کاری از من برنمی آید برادر کم ندارم سرنوشتم زیر و رو گردد ولی از چاه ریزش کرده یوسف درنمی آید نشستم باز امشب هم ردیفی استکان چیدم خودم هم خوب می دانم کسی دیگر نمی آید کلیدی را که پس دادی به دست مرگ خواهم داد خیالت تخت جز یادت کسی از در نمی آید همیشه عاشقی درد است ! ناشکری نباید کرد از این بدتر همیشه هست از این بهتر نمی آید کنارم نیستی ، این درد را باور نخواهم کرد اگر رفتی چرا بعد از تو عمرم سر نمی آید AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5983332267341123628.mp3
1.94M
دعای فرج إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح می جویم تو را در هستی و آفاق و شعر تا که جان گیرد زِ تو این صبح بی آغاز من! صبح آدینه تون بخیر🌻❤️☀️ 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه🌞 🖼 ۱۱ ملاره ماه ۱۵۳۵   تبری ۱۰ آذر  ۱۴۰۲ شمسی ۳۱ نوامبر  ۲۰۲۳میلادی ۱۷ جمادی الاول ۱۴۴۵قمری http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀🍁کانال آهنگ مازنی🍁🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاکسری 😍خشایار اسحاقی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5764923722821546461.mp3
3.87M
مه مریم جان جان مه مریم... آرمین_کاووسی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6001166032411037886.mp3
10.7M
مجید احمدی🎤 🎶بانو بانو جانااا 🎶@AHANGMAZANI❤️