4_5920279806678675517.mp3
3.59M
دانیال باجان🎤
شه دترِ بمیرم کوه کوترِ بمیرم
🎶🕺💃💃🕺
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_5954154334001302477.mp3
6.01M
ترکی قشقایی
حمید طاهری🎤
آهنگ غمگین آنام(مادر)
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_5771524765432948683.mp3
2.87M
بهنام حسن زاده🎤
فقیر پِر و فقیر مار وَچومی
پارپیرار چنّه خار بِه
دوست آدمِ برار بِه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
https://eitaa.com/ahangmazani/5421
داستان دنباله دار قبلی👆👆
🌸داستان "عشق و زندگی" 🌸
قسمت دوم
شاید تعجب کنید که رادیو این وسط چیه
عرض کنم تو اینمدت یکسال در حضور مادرم نه تنها خندیدن با صدای بلند و زمزمه کردن آهنگهای شاد ممنوع بود حتی روشن کردن رادیو و یا رفتن به خانه ی همسایه برای دیدن تلویزیون ممنوع بود
حتی با اینکه روپوش مدرسه ی مان سرمه ای بود حتما باید بلافاصله بعد از رسیدن به خانه لباسهای مشکی را می پوشیدم و هر پنجشنبه بلا استثنا باید می رفتیم سر مزار و البته ما هم اعتراضی به این مسئله نداشتیم
بالاخره بعد از پوشیدن لباسهای رنگی و مورد علاقه مون که بوی نم آن از یک فرسخی هم به مشام می رسید شب نسبتا شادی را شروع کردیم هرچند که مادر حتی به اصرار ما هم لباس سیاهش را در نیاورد و بهانه اش این بود که شما جوانید و لازم نیست بیش از یکسال عزادار باشید اما من دیگه .....
بغض مانع از ادامه ی حرفش شد و اشکهایش سرازیر شد اما بخاطر ما خودش را کنترل کرد و گفت اصلا شما به من چیکار دارید
اون شب ساعتهای ۸ -۹ غلام خان پسرعموی ناتنی بابام سرزده به خانه ی ما آمد
غلام خان مردی ۴۵ ساله و شیک پوش با قدی بلند و چشم و ابرویی متقارن و زیبا بود پوستی روشن و صدایی دورگه اما دلنشین داشت شکارچی ماهری بود که قدرت دست و پنجه ش زبانزد مردم بود
غلام خان تنها دوست صمیمی پدر بود که همسرش را پنجسال قبل از دست داده بود اما حتی صحبت از ازدواج مجدد خط قرمزش شده بود و میگفت بعد از مریم هیچ زنی نمیتواند در دلم بنشیند
غلام خان وقتی پدر زنده بود هفته ای یکبار به ما سر میزد مردی خوش مشرب و خوش صحبت بود که من ناخواسته جذب صدای مردانه اش شده بودم و گاهی یواشکی از پشت پرده با دقت به صدایش گوش میدادم و از آواز خواندنهای گاه به گاهش لذت میبردم
اما مادرم از غلام خان خوشش نمی آمد پدرم گاهی با مادرم سر همین مسئله بحث میکرد که مگر چیزی از غلام خان دیدی که ازش متنفری اگه واقعا بدچشم است به من بگو تا شکمشو سفره کنم بنظرم که غلام خان نه بدچشم است نه اهل خلاف هست نماز خوان است و به تمام احکام دین پایبند است چرا از او اینقدر بدت می اید مادرم با اقتدار میگفت اگر بدچشم بود که خودم پدرش رو در می آوردم من هم میدونم مرد خوبی هست ولی خوشم نمیاد فقط همین!
همون موقع هم مادرم مرا از این مرد برحذر می داشت و می گفت این مرد پسرعموی واقعی بابا نیست مرد خوبی هست اما نامحرم است و تو باید بین محرم و نامحرم فرق قائل بشی
من هرچند حس خاصی به این مرد که تنها ۳ سال از پدرم کوچکتر بود نداشتم اما گاهی با ندیدنش احساس دلتنگی می کردم ولی به هیچکس نمیگفتم و گاهی هم خودم را سرزنش میکردم
آن شب وقتی غلام خان وارد خانه ی مان شد مادرم بسیار پوشیده تر از قبل و بی حرف شده بود غلام خان حال و احوالی پرسید وقتی مادرم سینی چای را پیشش گذاشت بعد از خوردن چند قلپ از چای مقداری پول که نمیدانستم چقدر است پیش سینی چای گذاشت و گفت این بدهی من به اون خدابیامرز هست که فرصت نشد زودتر تقدیمتان کنم مقداری هم خودم گذاشتم روش درسته کمه اما اونقدری هست که دستی به سر روی خانه ی تان بکشید و از حالت کهنگی در بیاید
مادرم بدون رودروایسی گفت ما به کمک نیاز نداریم و حتی همون پولی که میگی بدهی به پسرعموت داشتی رو حلال کردم بردارید و بروید لطفا
اما غلام خان آدمی نبود که با این حرفا جا بخورد با اصرار زیاد پول را گذاشت و خداحافظی کرد و داشت می رفت
من بلند شدم که غلام خان را مشایعت کنم اما مادرم با اشاره به من فهماند که سر جایم بتمرگم
اما با لجاجت تمام بلند شدم و گفتم عموجان خوش آمدید زحمت کشیدید خیلی لطف کردید و یواشکی طوری که مادر نشنود گفتم باز هم به ما سربزنید
مادرم وقتی غلام خان رفت مثالی زد که هر وقت یادم می آید خنده م میگیرد
گفت: "سگ پِر ناشته عموی وسّه برمه کِرده"
یعنی سگ پدر نداشت ولی برای نداشتن عمو گریه میکرد
گفتم چرا اینو میگی مادر نکنه چیزی از غلام خان دیدی که به ما نمیگی
گفت دهنتو آب بکش بی تربیت! من اگه ازش چیزی دیده بودم اجازه نمیدادم تا ۶ فرسخی ما آفتابی بشه منم میدونم مرد خوبی است اما خوشم نمیاد باهاش گرم بگیری
بعدها فهمیدم که ترس مادر از جذابیت زیاد این مرد بود می ترسید که من دلباخته ی مردی شوم که تقریبا همسن پدرم است و مادرم نمیخواست از دوست صمیمی شوهرش خاطره ی بدی ساخته شود
اینها را از نصیحت های گاه به گاه مادرم فهمیدم از داستانهای من در آوردی که وقتی حالش خوب بود برای ما تعریف میکرد
که مثلا دختری عاشق مرد مسنی شد و چون آن مرد زن و بچه داشت یک شب دختره را خانواده ی آن مرد خفه کردند و در آب هراز رها کردند
میدانستم داستانش ساختگی است ولی باهاش چونه نمیزدم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا
👇👇
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
ادامه ی قسمت دوم
داستان عشق و زندگی
گاهی از سر شیطنت میگفتم چشم مادر من بهت قول میدم عاشق مردی شوم که نهایتا ۴ سال از من بزرگتر باشد مثل پدر که ۴ سال از تو بزرگتر بود
مادرم هم با جارو می افتاد دنبالم که عاشق بشی چشاتو در میارم
دختر خوب اونیه که صبر کنه تا کسی عاشقش بشه و به خواستگاریش بیاد
گفتم پس چرا تو عاشق پدر شده بودی
گفت اینو عمه ت گفت ؟
گفتم نه خودت قبلا گفته بودی
گفت درسته ولی پدرت با همه فرق داشت از علاقه ی من سو استفاده نکرد
مادر راست میگفت پدرم گاهی تعریف میکرد که:" اگه علاقه ی زیاد مادرت به من نبود هیچوقت موفق به ازدواج با او نمیشدم
پدرو مادرش مرا قبول نداشتند اما این زن تا پای جان مقاومت کرد و تمام خواستگارهایش را رد کرد تا آخرش مجبور شدن او را به من بدهند اینو پدربزرگت تا چندسال مستقیما به من میگفت
برای همین هم بعد از ازدواج یواش یواش مارا فراموش کردند و دیگه به خانه ی مان نیامدند"
آن شب وقتی غلام خان رفت مادرم خیلی با من حرف زد
نمیدونم شاید مادرم حدسش درست بود
ولی من برای غلام خان احترام زیادی قائل بودم و مطمئن بودم غلام خان مرد نامردی نیست
آنهم نسبت به خانواده ی دوست صمیمی اش
اما واقعیت این است که غلام خان در گوشه ی ذهنم جای داشت و کمتر شبی بود که به یادش نیفتم البته نه بعنوان مردی که عاشقش باشم بلکه بعنوان یک مرد الگو در زندگی
مردی که شاید بتواند جای خالی پدر را برایم پرکند
اما درست یکماه بعد وقتی باز به خانه ی مان آمد کاری کرد که شوکه شده بودم
ادامه دارد ....
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_5929034470446340592.mp3
3.86M
محمد طبری(تبری)
خدای عاشقا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_6030535903544351146.mp3
3.17M
دانیال گلردی
بزن لله چی این دل دیگه دل نَوونه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_5954154334001302468.mp3
10.93M
#هر_شب_یک_شعر
تو حس وحال تلخ طوفان را نمی دانی
عاشق شدن در زیر باران را نمی دانی
من لحظه لحظه با توام اما نمی بینی
دق مرگیِ جان پریشان را نمی دانی
عاشق شدن کفر است درقاموس تو ،هرچند
فرق میان کفر وایمان را نمی دانی
تاول نزد پاهات هرگز،می شود فهمید
معنای تاول در بیابان را نمی دانی
هرشب برایم بی تو چون شام غریبان است
هرچند احوال غریبان را نمی دانی
تو سرگذشت آدم و حوا و گندم را
تو ارتباط سیب وشیطان را نمی دانی
فرقی ندارد بی تو ،هر جا ،حال و روزم را
در چار دیواری چو زندان را نمی دانی
دیروز حتی با زنی در کوچه حرفم شد
آن زن خودم بودم ،خودم ،آن را نمی دانی
من از تو لبریز از تو لبریز از تو لبریزم
تو علت ذوق خیابان را نمی دانی
از عشق و گیسو و زن و لب گفته ای ،اما
تنهایی زن توی ایوان را نمی دانی
طوفان دردم پنجره فولاد درمانم
اعجاز سلطان خراسان را نمی دانی
#فریده_خسروی
Arghavan
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
4_5954154334001302481.mp3
7.44M
سنتی
همایون شجریان🎤
سنگدل
سنگدلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر،
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،
مـهـر و وفـا نـمــیکـنی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشنواره گل نرگس روستای ماسال مرزن آباد 17 فروردین 1402باحضور ایمان فلاح و عمو اقبال واحدی😍
ارسالی از:پورکاویان کلاردشت👌
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
جمعه🌧🖼
۱۱ دِ ماه ۱۵۳۴ تبری
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ شمسی
۵ مِی(مه) ۲۰۲۳میلادی
۱۴ شوال ۱۴۴۴ قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲