4_5960931534696352815.mp3
9.02M
علی حمیدی🎤
منه نابویی خل و دیوانه بومه
اره ره بو هادلبر اره ره بو
شمع سو کمه بست سقاخانه بومه
اره ره بو ها دلبر ارره بو
هرجابوری ته دنبال امه مثال سایه بومه
اره ره بو هادلبر اره ره بو
#ریمیکس جدید
باهندزفری گوش کنین🫡👏👏👏
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6012461328248089037.mp3
3.1M
بازپخش
پیشنهاد بسیاری از دوستان🙏
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی بسیار زیبا از سه خط طلا در سوادکوه 😍
با صدای دلنشین زندهیاد استاد ابوالحسن خوشرو🎤
AHANGMAZANI❤️
👆🍀کانال آهنگ مازنی🍀👆
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلِ عاشق چه دونّه چی خاره چی بَد
یه چند وقته که بَیمه مردمِ زبونزد
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6006046442404188414.mp3
4.33M
ابوالفضل اسماعیل نژاد🎤
دلِ عاشق
همه ندونن تو دونّی مه شاهی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5960931534696352905.mp3
5.4M
ریمیکس جدید
ابی عالی🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5960931534696352903.mp3
4.02M
اسی بندپی
خسته چلچلا دلبر
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان عشق و زندگی🌸 قسمت چهارم نمیدونم چرا به اینکه به قول گفتنی ها نه به دار بود و نه به بار ولی
🌸داستان عشق و زندگی🌸
قسمت پنجم
گفتم این تابلو چقدر قشنگه ! شما خریدین؟ چه خوش سلیقه این !
گفت نه عمه جان این خط پسرمه گفتم خط عمو غلام که نیست گفت نه دخترم خط رضامه پسر غلام خان
آنقدر زیبا خطاطی شده بود که اگر نمیگفت کار رضاست و به من میگفت حدس بزن اسم یکی از خطاطهای مشهور را می آوردم
با دیدن خطی به این زیبایی باید حظ میکردم اما ته دلم دلشوره ی عجیبی بود هر هنری که از رضا رو میشد خودم را یکقدم از رضا دورتر حس میکردم
اون شب عمه خدیجه با حرف زدن ها و تعریف حکایت های مختلف و خاطراتی از پدرم مرا با اینکه خسته بودم تا نیمه های شب بیدار نگه داشت داشت یواش یواش و با احساس حرف میزد که صدای در اتاق آمد نگاهی به ساعت دیواری روبروم کردم ساعت ۱۱/۵ شب بود
فکر کردم لابد مادرمه که اومد بگه دختر اینوقت شب چرا بیداری ساعت دوی نصف شبه!
من به همین نیت در را باز کردم که پسری بسیار موقر و متین با قدی بلند و زیبا با ریش های انبوه و موهایی که معلوم بود قبل از اومدن مدتها باهاش ور رفته بود و به بهترین حالت ممکن شونه زده بود با پیراهن چهارخانه ی روشن و شلوار ی که اصلا با پیراهن ست نبود وارد شد
سلام کرد و مانند کسی که ناغافل به او حمله شده باشد یکه خورد
با صدایی خش دار گفت ببخشید من فکر کردم فقط ننه جان تو اتاقمه
با صدایی که تابلو لرزان شده بود گفتم خواهش میکنم بفرمایید
خواستم بگم ببخشید که بدون اجازه حریم خصوصیتونو اشغال کردیم اما تو همون کلمه ی ببخشید زبانم در دهنم خشک شد
وقتی عمه خدیجه رضا را دید رفت بغلش کرد و بوسید
آقا رضا گفت ننه جان من همه ش دو روزه که نبودم اگه میدونستم دیدن من اینقدر هیجان انگیزه زودتر می آمدم
و خندید آنچنان زیبا خندید که من ناخواسته حیای دخترانه را فراموش کردم و محو خنده هایش شدم عمه خدیجه با تعجب به من خیره شد و گفت رضا جون این دختر دوست صمیمی باباته همونی که پارسال فوت شد
رضا گفت اع ! دوباره با من احوالپرسی کرد و گفت خدا پدرتونو رحمت کنه چه مرد نازنینی بود با بغض گفت چقدر عاشق خندهای زیباش بودم واقعا دلم براش تنگ شده بود
ببخشید که خدمت نرسیدیم البته حال خودم چندان خوب نبود و پدر هم گفت من به نمایندگی از شما میرم
اشکی که روی گونه اش چکیده بود را با تردستی تمام پاک کرد و گفت به هرحال خوشحالم که به ما افتخار دادید
من لال شده بودم اینقدر جمله های قشنگ در پاسخ ابراز لطف دیگران بلد بودم که فکر نمیکردم روزی در مقابل یکنفر حتی احوالپرسی معمولی را نتوانم جواب بدهم
واقعا زبانم بند آمده بود
رضا هم از آن رضای سر به زیر به رضای سخنور تبدیل شد زیبا و شمرده و ادبی حرف میزد
از عکس خودش بسیار زیباتر و جذاب تر بود
تنها حرفی که تونستم بگم این بود که اون تابلو خیلی خیلی قشنگه!
رضا بدون هیچ حرفی تابلو را گرفت سمت من و گفت از خدام بود که این تابلو رو به یکی هدیه بدهم و چه کسی از دختر صمیمی ترین دوست بابام بهتر! تقدیم شمااا
دو دل بودم که بگیرم یا نه عمه خدیجه کمکم کرد و گفت برای قبول هدیه فکر کردن لازم نیست بگیر دخترم دست پسرم خسته شد
من تابلو را گرفتم و تشکر کردم و می دونستم این هدیه به جانم بسته شد اگر مراقب خودم نباشم حتما مراقب این تابلوی زیبا خواهم بود
عمه خدیجه قصد داشت رضا را به حرف بگیرد اما رضا گفت ننه جان نیازی نیست مهمونمون ظاهرا خسته است اجازه بدین راحت باشند
گفتم نه خسته نیستم محو این تابلوی زیبام
گفت این اولین کار منه خوشحالم که از کارم تعریف کردید
دوست نداشتم این جلسه ی سه نفره هیچوقت تموم بشه اما رضا با اصرار به عمه خدیجه گفت که بذارید برن بخوابند
و اون جلسه ی زیبا تمام شد
اون شب تا بخوابم صدای اذان بلند شد برای نماز پا شدم که وضو بگیرم اما ما تو اتاقمون بودیم و روم نمیشد برم بیرون ازونور نمازم دیر میشد تو همین فکر و خیال بودم که مادرم آروم در را باز کرد و با صدایی آهسته عمه خدیجه را صدا زد چراغ اتاق رضا روشن بود با اولین صدای مادرم در را باز کرد و بدون اینکه به طرف ما نگاه کنه گفت ننه جان رفت مسجد همونجا نماز میخونه
براتون ظرف آب بیارم همینجا وضو بگیرید؟! چشمه هم حیاط است
نمیدونم از شب بیدار بود یا از صدای مادرم بیدار شد مارا تا کنار چشمه ی آب همراهی کرد و سپس با عذرخواهی از مادرم به اتاق خودش برگشت
نماز را خواندیم و قصد داشتیم که طبق عادت بخوابیم اما مادرم گفت نمیدونم چرا گشنمه
خوابمم تکمیله انگار
گفتم من با اینکه نخوابیدم خوابم نمیاد تو که خوابیدی مادر
صدای در اومد آقا رضا با یک سینی بزرگ دم در ایستاده بود
گفت هوای اینجا طوریه که آدم زود به زود گشنه ش میشه
نان و پنیر و کره و عسل و چند عدد تخم مرغ آب پز که هنوز داغ بود
ادامه دارد ..
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀 #آهنگ_مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی 👌
4_5890761888022677938.mp3
4.64M
یونس حمیدی
جانِ یار بمردمه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5963185868540743891.mp3
3.96M
فارسی
جانِ عاشق -بهرام حصیری
سنتی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌