eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
77.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
8.8هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت دوم وقتی رسیدم خونه مادرم گفت این چیه دستته؟ گفتم دفتر خاطرات آودون
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت سوم از فردا کمی با انگیزه و ذوق بیشتر به مکتب رفتم اما تا هفته ها خبری از آن پسر نشد البته نه اینکه عاشقش شده باشم اما یجورایی دلم میخواست ببینمش و مخصوصا بخوام که اسم خواهرشو بده تا سر نمازم ازش حلالیت بطلبم چون قضاوت بیجایی کرده بودم آخرای سال بود و مردم فکر خونه تکونی و خرید و شستن فرش بودن و کوچه ی ما هم تقریبا شلوغ بود اما ازینهمه آدم که رد میشد یکیشون اون پسره نبود دیگه نا امید شده بودم روز آخری که به مکتب رفتم و قرار بود تا آخر فروردین تعطیل باشیم خدا خدا میکردم که لااقل اون پسره رو ببینم از برخوردم با او و مخصوصا خواهرش پشیمان بودم و این پشیمانی عذابم میداد موقع برگشتن که از شانسم کوچه خلوت بود همان پسر را دیدم که اینبار با تیپ بهاره و بسیار شیک تر از قبل درست همانجای همیشگی ایستاده بود و با دیدن من دوباره گوشهایش را دست کشید و لبخند زد من هم خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل کردم و تنها نگاهی بدون اخم به آن پسر انداختم دلم میخواست جلوتر بیاید اما از جایش تکان نمیخورد و حرصم دراومده بود کمی که نزدیکتر شدم گفت پدر گرامی کی تشریف میارن چکمو بخورم برم گفتم پسر خوب که چک نمیخوره شما اگه دلتون چک میخواد لابد مشکل دارید گفت بله مشکلم شمایی و دل صاب مرده ام گفتم لطفا ادامه ندهید فقط یک خواهش ازتون دارم گفت اگه خواهشتون اینه که برم و پیدام نشه حتی مادرمم که تمام دارایی این دنیامه و جون هم بخواد ازش دریغ نمیکنم نمیتونه چنین خواهشی از من بکنه گفتم اون به خودتون مربوطه اینقدر اینجا بمانید تا موهای سرتون مثل چشماتون سفید بشه فقط خواستم اسم خواهر مرحومتو بدونم میخوام براش فاتحه بفرستم گفت نگران نباش خواهرم همون روز موقع برگشتن تورا بخشید و حلالت کرد ولی به من سفارش کرد یا این دختره یا هیچکس! گفتم باشه شما راست میگی لطفا اسمشو بدین گفت سال تحویل میرم سر مزارش بگم کی اسمشو خواست؟ گفتم اسم نمیدم بیخود تلاش نکن گفت پس دیدار به قیامت دیدم واقعا داره میره گفتم آقا شمارو به هرکی که دوس دارین اذیت نکنید من یک کم بیشتر بمونم آقاجانم سرمو میبره گفت پس سعی کن دیر نکنی گفتم اسمم آوادانه خاطرجمع شدی؟!!! گفت خوشبختم منم رسولم رسولی که جز مادرش و اون خواهر خوشگل کسی را در دنیا نداشت اما حالا فقط یک مادر دارم و یک مزار که روی سنگ مزارش باید بنویسیم فاطمه قلب رسول و مادرش بود خیلی ناراحت شدم و اشکم بی اختیار دراومد اون پسر هم بعد از گفتن این حرفا در حالی که داشت می رفت گفت ببین آوادان خانم تا من زنده ام نمیذارم از طرف من هیچ آزار و مزاحمتی ببینی مثل یک مرد قول دادم و پاش تا جان در بدن دارم هستم وصیت فاطمه هم همین بود مثل بعضی از پسرها لوس نیستم که بگم چون تورو میخوام اگه نخوای من میرم تو چه منو بخواهی و چه نخواهی من تا آخرین لحظه ی عمرم به تو فکر میکنم پس علی الحساب خدانگهدار وقتی رسیدم خونه تقریبا نزدیک اذان بود مادرم چپ چپ نگاهم کرد و گفت میرزعلی الان دوساعته که از کنار خونه مون رد شده کجا بودی دختر چش سفید گفتم دوساعت؟؟؟ من همه ش یکساعته که تعطیل کردم گفت یکدستی خوردی دو دستی نگهدار یکساعت تو راه بودی؟ گفتم یواش یواش میومدم پام درد میکنه گفت لاکپشتم اگه بودی اینقدر طول نمیکشید اگه به آقاجانت نگفتم رفتم بوسیدمش و گفتم آوادان پیشمرگت بشه که بهترین مادر دنیایی آوادان بمیره اگه با آبروی تو بخواد بازی کنه نقطه ضعفش همین بود با اینکه خودش نفرینمون میکرد هیچوقت دوست نداشت ما خودمونو نفرین کنیم پیشونیمو بوسید و گفت دخترجان واسه خودت میگم خدای نکرده حرفی پشت سرت باشه تا عمر داری باید سرافکنده و سربار خانواده باشی پسری که اهل ازدواج باشه دروازه رو سنگ نمیزنه در خونه رو با دستش میزنه گفتم سنگ؟ گفت این یک مثله یعنی پسری که بیرون قربون صدقه ت بره اگه وا بدی حتی همون پسر هم حاضر نیست باهات ازدواج کنه گفتم می فهمم مادر گفت تورو میدونم اما من از جیران میترسم خیلی سروگوشش میجنبه تو باید الگوش باشی خدای نکرده اگه اشتباه کنی اونو دیگه اصلا نمیتونم کنترلش کنم گفتم خوبه حالا! خواهرم اینقدر خوبه که گفت من نمیگم خواهرت بده ولی می ترسم باور کن می ترسم من امیدم به توئه که با رفتارت الگوش بشی و مراقبش باشی گفتم چشم مادر چشم فرداش که داشتم تو کارهای خونه کمکش میکردم گفتم مادر ما تو محلمون پسری به اسم رسول داریم گفت منظور؟؟؟؟ گفتم همینجوری گفت ذلیل مرده مگه بهت نمیگم بمن باید راستشو بگی گفتم هیچی به زهرا بد نگاه میکرد زهرا هم حقشو گذاشت کف دستش گفت آفرین این دختر خیلی شجاعه گفتم یوقت به روش نیاریا دوستیمون به هم میخوره گفت باشه نمیگم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌 👇👇👇
ادامه ی قسمت سوم 🌸داستان آوادان خاله🌸 گفتم جوابمو ندادی مادر جان! گفت رسول داریم اما اینجور پسری نیست درسته قد کوتاه و زشته ولی خیلی مودبه گفتم رسول دیگه چی؟ نداریم ؟ گفت نه احیانا از روستای بالایی بوده میگم آخه پسرای محلمون ازین غلطا نمیکنن و تازه اگه می دیدنش خونش حلال بود شانس آورد تعطیلات عید تمام شد و چون مکتب قرار بود تا پایان فروردین تعطیل باشه کلافه شده بودم مخصوصا که نمیشد برم بیرون فقط خونه ی زهرا آزاد بودم برم که هم نزدیک بود و هم اکثرا مادرم دنبالم میومد یا جیرانو میفرستاد که تنها تو کوچه نرم دلم میخواست رسول را ببینم و بگم که برای خواهرش ختم قرآن دادم و بیشتر شبها براش نماز خوندم اما خبری نشد تا اینکه یک بعدازظهر که رو ایوون نشسته بودم پسر بچه ی ۵ ساله ی همسایمون اومد تو حیاط و با صدای بلند منو صدا زد گفتم چته نامرد روزگار گفت نامرد روزگار باباته مادرم گفت تو هم مرض داری میدونی جوابش همینه ولی همیشه بهش میگی نامرد گفتم صداشو دوست دارم گفت به آقاجانت فحش میده خوش خوشانت میشه؟ گفتم بچه س گفت تو که بزرگی نگو گفتم باشه و رفتم سمت پسر همسایه که پهلوون صداش میزدم گفتم پهلوون چی داری برام؟ گفت این بسته رو زهرا داد بهت بدم مادرم که گوشهاش تیز شده بود وقتی اسم زهرا را شنید بی خیال شد اما زهرا چرا باید برام بسته میفرستاد چرا خودش نیومد بسته رو سریع باز کردم و گل سرخی که هنوز گلبرگهاش تازه بود و یک کاغذ توش بود که حدس زدم این کار زهرا نمیتونه باشه مادرم گفت چی بود گفتم هیچی دفتر شعرشو خواستم برام فرستاد گفت آوادان بخدا اگه ببینم این شعر و شاعری تورو مثل بعضیا چش سفید میکنه شیرمو حلالت نمیکنم گفتم نه مادر تازه جیران از منم بهتر و مودب تره جیران بخاطر این حمایت های غیرمتتظره خیلی دوستم داشت و به نوعی رازدار من هم بود جیران سریع اومد پیشم و گفت دستور بعد محکم پاهاشو چسبوند به هم گفتم فقط یجوری به زهرا برسون که برام بسته فرستاده گفت پس طرف پیدات کرد گفتم نه خواهر جان هنوز چیزی معلوم نیست من که رازمو بهت میگم پس کنجکاویت برای چیه گفت آخه خبر مثل نونه داغش مزه داره بیات که بشه فقط باید تیلیت کرد و ریخت تو آبگوشت ادامه دارد.... 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
5_6269327052885721717.mp3
6.95M
ولی قاسمی🎤 عاشقونِ بمیرم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6003649348141846515.mp3
12.4M
کمیل ییلاقی🎤 همن سبز قوا بیّه نمویی ونوشه چشم به راه بیّه نمویی بمونسّی کدوم منزل ندومّه حنا منگو دوشا بیّه نمویی همن:دشت منزل:تلارسر - محل دامداری سنتی حنا:نام گاو منگودوشا:گاو شیرده میانسال 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6003649348141846519.mp3
10.74M
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی‌کنی؟ خدای چاره ساز را ، چرا صدا نمی‌کنی؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه می‌زند برای درد بی امان چرا دعا نمی‌کنی؟ ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده‌ای پرند خواب را ز خود چرا جدا نمی‌کنی؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می‌کند به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی‌کنی؟ سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد می‌دمد به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی‌کنی؟ دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود پرنده ی اسیر را ، چرا رها نمی‌کنی؟ ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیم‌شب مس سیاه قلب را چرا طلا نمی‌کنی؟ به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده‌ای که روی عجز و بندگی به کبریا نمی‌کنی؟ 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6003649348141846523.mp3
6.2M
به یاد ۵ شهید حادثه ی تروریستی سراوان شهید «حسین بادامکی»،«علی غنی با تدبیر»، «محمد جمالزاده»، «یونس سیفی نژاد»، «ناصر حیدری». 💔🖤 سنتی شبانگاهی سالار عقیلی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسالی از همراه همیشگی کانال از روستای شهیدآباد(تروجن) ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ دوشنبه🌞 🖼 ۲۸ دِ  ماه   ۱۵۳۴   تبری ۱ خرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۲۲ مِی(مه)    ۲۰۲۳میلادی ۲ ذیقعده   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 ارسالی🙏 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
@AHANGMAZANI.mp3
3.88M
علی گرایلی🎤 کشاورز 🎶😍🕺💃 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌