مهندس عبداللهی🎤 کتولی نوین 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا

#شعر_شبانه غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی نقطه‌ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هر‌ قدر زیباتر غمت هم بیشتر پشت عاشق را همین آزارها تا میکند از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند... #کاظم_بهمنی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا

سنتی شبانگاهی علیرضا قربانی🎤 از تو کجا گریزم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ دوشنبه🌞 🖼 ۶ کرچ ماه ۱۵۳۵   تبری ۶ شهریور     ۱۴۰۲ شمسی ۲۸ آگِست    ۲۰۲۳میلادی ۱۱ صفر ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا

بهنام حسن زاده🎤 آواره 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا

🗓 سلام بر شما 🌹 صبح‌بخیر ☀️ به دوشنبه ۶ شهریور خوش آمدید 🌺خدایا یادم بده 🌼آنقدر مشغول عیب‌های خودم باشم 🌺که عیب‌های دیگران را نبینم 🌼یادم بده اگر کسی را بد دیدم 🌺قضاوتش نکنم، درکش کنم. 🌼یادم بده بدی دیدم ببخشم ولی بدی نکنم 🌺چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه 🌼یادم بده اگر دلم شکست 🌺نفرین نکنم، دعا کنم 🌼یادم بده به قضاوت کسی ننشینم 🌺چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم.

ای عزیز اولیاء بیا اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. #امام_زمان AHANGMAZANI 🍀کانال آهنگ مازنی🍀

بیا یابن الحسن دورت بگردم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا

برای امروزتان دلی سرشار از آرامش لبی پر از خنده تنی سلامت آرزومندم و از خداوند برای تک تک شما و عزیزانتان سلامت و سعادت و موفقیت مسئلت دارم سید

به نام خداوند عشق و امید خداوند ابر و خداوند شید سخنرانی آقا از اون روز کارم شده بود تماس با اون شماره ی ناشناس ولی هر ده تماس فقط یکبار مقصود موردنظر گوشیو میگرفت و آخرا چون دیگه صدامو شناخته بود همینکه گوشیو میگرفت حتی اگه فوتم میکردم میگفت مزاحم نشو آقاپسر و قطع میکرد 😳 آقا از آنجایی که میگن خمیر شل بشه لاک هم او پس میده وسط این بد بیاری ها درست زمانی که در کیوسک شماره را گرفتم دیدم معاون پرورشی وارد کیوسک شد و بزور گوشیو از من گرفت و با اونور سلام علیک کرد و گفت این کیه ؟ گفتم خواهرمه گفت مگه شما تلفن دارین گفتم نه خونه ی داییم هستن 😝 گفت خواهرت چرا صداش اینجوریه گفتم آقاااا درست حرف بزن بعد از یک پس گردنی آبدار گفت این صدای یک پیرمرده گوش کردم دیدم راست میگه گفتم لابد داییم گوشی و برداشت گفت خونه ی داییتون کجاست گفتم هراز گفت کجای هراز گفتم نمیدونم کوچه ۲۰ یا ۲۱ فک کنم باشه گفت ۲۰ که نداریم ولی بگو چندمین خونه است گفتم چمیدونم همون اولاست دومین یا سومین خونه گفت دکتر اردشیر داییته گفتم نه اخم کرد و گفت یکبار دیگه تو این کیوسک ببینمت پرونده ت زیر بغلته😡 من از تو انتظار نداشتم آب زیرکاهِ عبضی آقا شانسی که آوردم اونروز گوشیو داییم برداشت😜 وگرنه الان شما کانالی به این قشنگی نداشتین خلاصه به مصداق الترک العادت یوجب الامراض لاعلاج من گشتم و گشتم و یک کیوسک دیگه خیلی دورتر از مدرسه پیدا کردم و دوباره شروع کردم اما هیچوقت حرف نمیزد فقط فوت میکرد یا میخندید آهاهاهاهاها اون سال من بالای ۲۰۰ تا سکه ی دوریالی خرج کردم که باهاش اونموقع میشد یک هکتار زمین کشاورزی خرید خلاصه یک روز موفق شدم 😍 و اون گلپری انگار حالش خوش بود وقتی گوشی رو برداشت گفتم سلام گفت سلام عزیزم ایندفعه خیلی دیر کردی گفتم نا بِبا گفت اَره بَبا گفتم اسمت چیه گفت من ملوکم آقا مره برق بیته اونموقع تو اون منطقه باید ناهید و آناهیتا و رز اسمش بود ملوک اَی چیه گفتم چند سالته گفت من ۷۵ سالمه تو چند سالی عزیزم آقا مره او و عرق در رفت و گفتم جدی میگی گفت بله پسرم گفتم من نزدیک ۴۰ تومن زنگ زدم چرا زودتر نگفتی چرا صدات اینقدر جوونه گفت شما لطف داری همه میگن😭 ولی چرا طلبکار شدی مزاحم پررو؟ آقا من همینجور داشتم جل البحث میکردم که بگو کیو دیدم؟ معاون پرورشی 😱 خندید و گفت کاری بهت ندارم ولی تو چقدر بد شانسی گفتم اجازه چرا؟ گفت ما تازه پنج ماهه اینجا خونه خریدیم عدل اومدی سر کوچه ی ما داری مزاحمت ایجاد میکنی بعدش گفت یک خبر بد هم برات دارم مخابرات داره آیدی کالر وارد میکنه نسل شما مزاحما کنده میشه با محبت زد به پشتمو و گفت پیرزنه حالش چطوره گفتم پیرزنه کیه گفت همون ۷۵ ساله بعد شماره ای به من نشون داد و گفت مگه به اینجا زنگ نمیزدی این منزل دکتره با مادرش حرف میزدی خیلی هم ازت دفاع کردن گفتن کاریش نداشته باش خودش خسته میشه اون سال انضباط شدم ۱۸ دو نمره بخاطر ملوک جان از دستم رفت😔 ارادتمند شما -سید