eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی قسمت سی و سوم داستان🌸گمشده در تاریکی🌸 در باز شد و سارا با دیدن دو تا اتاق نقلی و کوچیک هم ناراحت شد که چرا آقا ایرج کلید خونه ی اصلی رو نداده و هم خوشحال شد که بالاخره یه خونه پیدا شده که حداقل توش مهمان نیست و تا وقتی ایرج نیاد آزاده کنجکاوانه کل خونه رو ورانداز کرد و به هرچیز جدیدی می رسید چند لحظه مکث میکرد و میرفت سراغ چیزای دیگه ولی وقتی تلویزیون کوچکی رو گوشه ی اتاق بغلیش دید واقعا خوشحال شد و گفت لااقل تا عقد ایرج نشدم بذار شاد بشم برای غصه همیشه وقت هست روی کاناپه کوچکی که کنار دیوار با سلیقه گذاشته بودند و میز روبروش با ظرف پر از میوه خودنمایی میکرد رفت روی کاناپه دراز کشید و چشمهاشو بست در خیالات خود تصور میکرد که با رضا ازدواج کرده و این خونه رو به پیشنهاد فاطمه اجاره کردند در همین فکر و خیال بود که خوابش برد با صدای زنگ از خواب پرید و رفت سمت در اما دید صدای زنگ از تو خونه است اولش فکر کرد شاید ساعت زنگی باشه اما وقتی بطرف صدا رفت گوشی تلفن قرمز رنگ قشنگی روی میز کوچکی بود که داشت خودشو میکشت از بس صدای زنگش زیاد بود با شک و تردید گوشی رو گرفت صدایی گفت الو سلام سارا صاحب صدا را در جا شناخت گفت سلام آقا ایرج آقا ایرج ازونطرف گوشی گفت خانم مبارکتون باشه زیاد مزاحمت نمیشم فقط خواستم بهت خبر بدم که تمام کارهارو انجام دارم اون پسره فردا ساعت ۹ یا ۱۰ صبح آزاد میشه من به قولی که دادم عمل کردم و خداحافظی کرد سارا نمیدونست برای آزادی رضا خوشحال باشه یا برای قولی که به آقا ایرج داد ناراحت باشه اما با خودش گفت همینکه فاطمه فردا صبح خوشحال میشه برام کافیه اما کاش میتونستم ببینمش که چه ذوقی میکنه ....فاطمه ساعت ۸ صبح تو دفتر آقا ایرج بود و با شرمندگی و البته با عجله منتظر بود آقا ایرج برای آزادی رضا باهاش بره هر دو دقیقه هم دعا میکرد که الهی از زندگیت خیر ببینی آقا ایرج خدا عوضشو بهت بده وقتی دیشب پیغام دادی که میخوای شکایتتو پس بگیری من و مادرم و مادر شوهرم تا صبح دعات کردیم آقا ایرج گفت کاری نکردم شما برین از کسی که باعث آزادیش شد تشکر کنید فاطمه گفت کیه بگو من میرم پاهاشم می بوسم آقا ایرج گفت پدر خدا بیامرزم که به خوابم اومد و از من خواست کینه ای نباشم فاطمه با صدای بلند گفت خدا رحمتش کنه انشاالله جاش تو بهشته رضا وقتی آزاد شد فاطمه سر از پا نمیشناخت اما یکی دو ساعت نگذشته بود که یهویی دلش گرفت و گفت واقعا جای سارا خالیه به رضا گفت اجازه میدی من برم دنبال سارا خانم رضا گفت چوبکاری میکنی مادر جان اجازه ی منم دست شماست فاطمه گفت نه میگم اگه خسته نیستی چون سارا که بیاد به هرحال یک کم معذبی رضا گفت ایرادی نداره ولی تعجب میکنم وسط اینهمه خوشحالی چرا یاد اون دختر افتادی دختری که سودی به حال ما نداشت و بنظرم قدمش نحس بود فاطمه گفت از تو بعیده رضا جان فکر کردم سرت به سنگ خورده لااقل منطقی شدی این حرفا چیه اون دختر بیچاره چه هیزم تری بهت فروخته رضا گفت غلط کردم مادر برو زودتر ببینش بلکه آرومتر بشی میدونم اعصابت بخاطر نبودن اونه که خرده فاطمه چادرشو سرش کرد و با یه آژانس سریع رفت طرف بهزیستی و تو دلش میگفت اول بهش نمیگم رضا آزاد شده الکی میگم مادر حالش خوب نیست بذار سورپرایزش کنم ذوق کنه آخ که چقدر دلم برای خنده هاش تنگ شده فاطمه وقتی رسید بهزیستی مستقیم رفت سمت آسایشگاه سارا اما یکی از کارکنان گفت خانم کجا میری داریم سالنو میشوریم نمی بینی دخترا همه بیرونن فاطمه گفت اومدم دنبال سارا جان اون زن وقتی فاطمه رو دید شناخت و گفت اع سارا که دیروز بار و بندیلشو جمع کرد اومد خونه تون فاطمه انگار به حرفاش اصلا گوش نکرد و رفت سمت دفتر وقتی مدیر گفت که سارا دیروز کل وسایلشو جمع کرده اومده خونه ی شما دنیا دور سر فاطمه چرخید و چشمش سیاهی رفت و افتاد بعد از چند دقیقه که فاطمه حالش سرجاش اومد دوباره سراغ سارا را گرفت اما خبری نبود فاطمه کمی سروصدا کرد و شاکی شد که چرا یه دختر تنها رو فرستادین که بره اما مدیر گفت این دخترِ تنها چند وقت دیگه هیجده سالش میشه و از قیمومیت ما خارج میشه بچه ی کوچیک که نبود اهل دروغ هم نبود کی باورش میشد که به ما چنین کلکی بزنه فاطمه وقتی از بهزیستی اومد بیرون حال خوشی نداشت و معلوم نبود چجوری خودشو رسونده خونه اونروز هر جایی که بفکرش می رسید رفت و پرس و جو کرد اما خبری نشد فاطمه از فردا کارش شده بود که هر صبح می رفت دم در بهزیستی و تا غروب می نشست تا شاید سارا برگرده اما سارا برنگشت که برنگشت فاطمه هر روز دلتنگ و دلتگتر میشد و هرچه رضا و زهرا خانم و مادرمحمود میخواستن آرومش کنن فاطمه آروم نمیشد ادامه دارد .... نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنبه🌞 🖼 ۲۶ ملاره ماه ۱۵۳۵   تبری ۲۵ آذر  ۱۴۰۲ شمسی ۱۶ دسامبر  ۲۰۲۳میلادی ۲ جمادی الثانی ۱۴۴۵ قمری AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ گویی بال دارد قلب ، خوشحال اگر شود پرواز می کند🕊🤍 AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قطعه ی منتشر شد ■ بانوای: حاج مهدی رسولی 🏴 AHANGMAZANI 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_6048765213627387736.mp3
3.33M
همین‌که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دست‌شان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل، هم‌چنان گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای؛ مرو! توجّهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو، چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن؛ جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس‌و‌پاس‌ها خدا در بهشت را، محو کند نبینی‌اش مباد باز در دلت، زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی؛ تو راز آفرینشی تو را زدند کافران، پرت شود حواس‌ها ارسالی: Arghavan (س) AHANGMAZANI❤️ ۱🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5823507446106164634.mp3
3.73M
دعای فرج إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
4_5778385842544317879.mp3
4.19M
حاج مهدی رسولی🎤 عزیز دل زهرا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا