eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5895406109174272246.mp3
3.37M
استاد اسحاقی🎤 بلبل سردار http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
31.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از تعزیه ی علی اصغر (ع) http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5895406109174272303.mp3
6.44M
اسی بند پی🎤 مداحی مازندرانی آه و وایلا http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5895434851095420012.mp3
14.87M
زنده یاد خوشرو 🎤 چاربیداری نکن مره بد اِنه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت بیستم مادر احمد خیلی مهربون و خوش اخلاق بود و من تازه داشتم میشناختمش هیچوقت فکر
داستان 🌸ترس🌸 قسمت بیستم و یکم صبح وقتی با ناهید داشتیم برمیگشتیم محل تو دلم گفتم عمه خانم واقعا دکتر حاذقی هست شاید اگه دیشب منو به خونه ش نمیبرد من تو محل حالم بد میشد و باز همان فاطمه دیوونه میشدم اما با تیزبینی حال منو فهمید و حتی شاید با ناهید هم خودش هماهنگ کرد و شایدم خودش به ناهید گفت که من عاشق احمدم تو همین افکارم غرق بودم که ناهید گفت چته غرق نشی یوقت گفتم کجا گفت در دریای رویاهایت احمد اونقدرام ارزش نداره که دوست قشنگم براش فکری بشه گفتم فکری یعنی چی؟ خندید و گفت به دیوونه ی با کلاس میگن فکری شده گفتم جدی نمیگی که گفت فکری شدنتو گفتم نه واقعا احمد ارزششو نداره یعنی گفت الاغ احمد داداشمه و از خودمم بیشتر دوستش دارم میگم نمی ارزه اینقدر بخوای بهش فکر کنی از قدیم گفتن برای کسی بمیر که برات تب کنه گفتم اوف نگو دل ندارم حاضرم بمیرم اما احمد چیزیش نشه گفت آهان پس تو فکری نیستی گفتم یعنی خوبم گفت نه بابا مخت کاملا تعطیله غش غش می خندید و هی سر به سرم میذاشت ولی واقعا ناهید رو دوستش داشتم هیچوقت فکر نمیکردم بچه های دایی الیاس اینقدر خاکی باشن که با یه دختر فقیر و بی کس و کار اینقدر صمیمی بشن ناهید گفت تو یه ایراد بزرگ داری گفتم چه ایرادی گفت پول بده تا بگم گفتم واسه گفتن ایرادم میخوای پول بگیری خوبه که مثل عمه خانم دکتر نشدی وگرنه واسه دیشب از من پول تخت میخواستی گفت حواست پرته چقدر مگه بابا نگفت چیزهایی که احتیاج دارین بخرین ما برای امشب بیسکوییت نداریم یک کمی هم نخود کشمش بخریم بچه ها دوست دارن گفتم آهان باشه ولی ایرادمو نگفتی گفت تو خیلی خودتو دست کم میگیری چرا با من عین اربابا رفتار میکنی الان چند وقته باهات چندین بار شوخی کردم حتی یکیشو هم جواب ندادی گفتم خوب از من بزرگتری دیگه گفت یکسال ازت بزرگترم بعدشم دوستیم مثلا! به سن و سال چیکار داری با عمه هم همینطوری حتی با خواهر کوچیکام همینطور برخورد میکنی ببین فاطمه جان از نظر هنر و تلاش تو از من سرتری تقریبا هم آدم مستقلی هستی راحت کار میکنی ولی من تنبلم فکرتم از من بهتره میدونم احترامت واسه چیه اما با احترام میگم که کارت درست نیست من جز اینکه دختر الیاس خان هستم هیچ هنری ندارم اینکه بچه ی کی باشیم انتخاب خودمون نبوده فقط مهم اینه که خودمون میخواهیم کی باشیم و چی بشیم پس با ما راحت باش با خنده گفت وقتی بهت گفتم الاغ تو لااقل یه گوسفندی چیزی به من بگو باور کن اونجوری معذب میشم گفتم واقعا دلت میخواد بهت بگم گوسفند گفت نه بابا مثال زدم بعد همینطور که داشتیم میرفتیم طرف فروشگاه عمدا پامو محکم کوبیم به آب جدول کنار خیابونو آب پاشید رو لباسش گفت چیکار میکنی دیووونه گفتم دیدی ظرفیت شوخی نداری گفت نه بابا پس دمت زیر زمینه گفتم دمم گفت نه گفتم دومترزیر زمینی خلاصه حالمون خوب بود خوبتر شد و خرید کردیم رفتیم محل مادر احمد منو بغل کرد و بوسید ناهید گفت مادر اشتباه گرفتی دخترت منم گفت میدونم دلم براش تنگ شده بود ناهید گفت می دونی و اصلا سمت من نیومدی هر دومون دیشب رفتیم الان اومدیم چطور دلت فقط برای این تنگ شد مادرش گفت مادرجان حسادت چهره رو زرد میکنه ناهید محکم زد پشتمو گفت چهره م زرد شه بهتره تا دلم بشکنه در گوش من گفت تو چیکار کردی همه عاشقت شدن جز احمد گفتم نمیدونم ولی خوب زهرتو ریختی ناهید گفت دیوونه می دونستی که منم همونقدر دوستت دارم ولی نمیگم که پر رو نشی طرفهای عصر بود که دایی الیاس از همون لحظه ی ورود صدام زد و گفت فاطمه خانم دخترم کجایی ناهید پرید بیرون و گفت جان پدرجان من اینجام دایی الیاس گفت بیا این کیسه رو از دستم بگیر از کت و کول افتادم ناهید گفت فاطمه بابا با تو کارداره خندیدمو براش شکلک درآوردم و گفتم الحسود لایسود دختر خوب دایی الیاس یه عالمه وسیله خریده بود و ناهید غرغرکنان داشت میاورد زن دایی گفت چخبره مرد اینهمه خرید کردی گفت از فردا شب قراره هیات شام بدیم من به سهم خودم یمقدار خریدم زندایی گفت قبول باشه انشاالله همه ی ما حاجت روا بشیم من بلند گفتم آمین ناهید چشمک زد و یواشکی گفت اگه مادرم بدونه چرا بلند گفتی آمین چشاتو در میاره باهاش آبگوشت درست میکنه دختره ی ورپریده عمه خانم هم با ماشین وارد حیاط شد دایی الیاس گفت خواهرجان میخواستی بیای لااقل میگفتی من اینهمه راه رو پیاده نیام عمه خانم گفت کف دستمو بو نکردم که تو شهر بودی میومدی خونه م میگفتی دایی الیاس اومد تو خونه و منو صدا زد گفت فاطمه ۲۰۰ تومن پول بده زندایی گفت ازین طفلی چرا پول میخوای تو چمدونم هست برو بردار گفت تو حالیت نمیشه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸 👇👇👇
ادامه ی قسمت بیست ویکم داستان 🌸ترس🌸 من همه ی پولی که دایی الیاس دیشب به من داده بود دادم دستشو گفتم بفرما فقط ۵۰ تومن خرید کردیم گفت من چیکار به خرج کردنت دارم دویست تومن برداشت و بقیه رو داد دستم گفت اینجوری تو هم تو نذری فردا شب شریک شدی گفتم خیلی ممنونم گفت ممنون باش ولی اگه زحمتی نیست یه چایی بیار بخورم ناهید خواست بلند شه گفت نه تو وسایلو آوردی خسته ای بشین فاطمه خانم میاره.... نمیدونم چرا هرچی جلوتر می رفتم دلشوره ام بیشتر میشد طاقت اینهمه احترام و شوق و ذوق را نداشتم دایما منتظر یک خبر بد بودم عمه خانم اشاره زد به من و با حرکات لب و دهن بهم فهموند که الابذکرالله رو تکرار کنم ولی دلشوره ام بیشتر و بیشتر میشد ساعت نزدیکی های هشت شب شده بود و احمد هنوز نیومده بود هیچکس حرفی نمیزد اما من داشتم داغون میشدم آخرش رفتم به ناهید گفتم احمدتون دیر نکرد؟ گفت احمدمون یا احمد تو؟ گفتم لوس نشو دارم از دلشوره می میرم ناهید گفت احمد هر شب همین موقع ها میومد گفتم نه دیرترین وقتی که اومده ساعت هفت ونیم بود ولی الان ساعت نزدیک به هشت شده گفت چه دقیق !!! بروبابا حوصله داری مگه استاد دانشگاهه که اومدنش حساب کتاب داشته باشه یه علاف بیشتر نیست که میاد غصه نخور کم کم داشتیم آماده میشدیم بریم تکیه اما احمد نیومده بود من دلم آروم و قرار نداشت ازاینکه هیچکس پیگیرش نبود بیشتر اعصابم خرد میشد تو راه تکیه رفتم کنار زن دایی و گفتم زندایی جون احمدآقا اولین مداح هیاته ولی هنوز نیومد زندایی گفت نگران نباش تا اونموقع خودشو میرسونه احمد رو قولی که بده تا آخرش می مونه اگر هم قرار باشه نیاد حتما یکیو جاش گذاشته که مداحی کنه نگران نباش زندایی اصلا متوجه نشد دلیل پیگیری من چیه ساعت حدود نه ونیم شد و مداح اصلی شروع به مداحی کرد من رسما اشکم دراومده بود اما ساکت نشسته بودم ولی وقتی آثار نگرانی رو تو چهره ی زندایی دیدم زدم زیر گریه زندایی ناهید رو صدا زد و گفت چرا احمد مداحی نکرد نمیدونی احمد اومده یا نه؟ ناهید گفت چه بدونم معمولا بخاطر اینکه فاطمه خانم معذب نباشه روزا کمتر خونه می موند ولی اولین باره که اینقدر دیر کرده مداحی تمام شد و روضه شروع شد اما من دیگه طاقت نیاوردمو اومدم بیرون از یکی دوتا بچه ی کوچیک پرسیدم احمد و تو مجلس ندیدند هردو گفتند نه اتفاقا برای مداحی دنبالش میگشتن نبود زندایی هم اومد بیرون و گفت دختر تو چرا بیرونی هوا سرده سرما میخوری گفتم سرم یک کم درد میکرد اومدم هوام عوض بشه شما چرا اومدین گفت نگران احمدم سابقه نداشت اینقدر دیر کنه بذار از الیاس خان بپرسم رفت دم در ورودی قسمت مردانه و از یکی خواست دایی الیاس رو صدا بزنه دایی الیاس اومد بیرون و گفت این پسره کجاست چرا نیومده زن دایی گفت واسه همین صدات زدم کم کم نگرانی ها بیشتر شد و من از دلشوره داشتم می مردم رفتم دم دروازه ی ورودی که اگه اومد ببینمش ناهید اومد گفت دختر حسابی تو داری ما رو می ترسونی احمد تا اینجا اومده باشه دیگه بقیه رو میاد تو داری بیشتر نگرانمون میکنی دستاشو گرفتم فشار دادم و گفتم دست خودم نیست تو روخدا پیداش کنید من دارم از دلواپسی می میرم گفت چیزی نیست انشاالله بد به دلمون راه ندیم بهتره دایی الیاس کفشش رو پوشید و با یکی از جوانهای محل رفتن بیرون دیگه کل مردم فهمیدن که احمد دیر کرده حتی آقا بالای منبر خطاب به جوانها گفت که به رودروایسی من نشنید پای منبر برین دنبال این مداحمون ببینید چیشده ادامه دارد...... نویسنده :سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸
️مهدی کارگر_️.mp3
6.19M
مهدی کارگر آهای ای مرد چپون مه دلبر بهیّه گم بتومه: نمی توانم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5895434851095420127.mp3
5.21M
بند چهارم از ترکیب بند مشهور محتشم کاشانی که در ۱۲ بند سروده شد برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشه ی ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخل‌ها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5897686650909101790.mp3
10.02M
محمد حسین شفیعی🎤 عمه این کیه رو نیزه قرآن میخونه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ شنبه🌞 🖼 ۲۹ نورزماه(عیدماه) ۱۵۳۴   تبری ۳۱ تیر     ۱۴۰۲ شمسی ۲۲ جولای    ۲۰۲۳میلادی ۴ محرم   ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
AHANGMAZANI (14).mp3
5.48M
بهنام حسن زاده🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5898000686032883695.mp3
2.6M
مهدی لطفی🎤 کتولی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5897686650909101929.mp3
23.51M
داستان مصطفی دیوونه استاد دانشمند🎤 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
❤آهنگ مازنی❤
سرآغاز هر نامه نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست سخنرانی سلام و عرض ارادت آقااااا گفتیم ایام
به نام خدایی که خاک آفرید کزان خاک انسان پاک آفرید سخنرانی آقاااااا روکش صندلی ماشبن مگه ۸۰ تمن نبود؟😳 رفتیم روکش فروشی میگم یه روکش خوب بده گفت ماشینتون چیه پرایدمو نشونش دادم و گفتم اون رخش😊 گفت چقدر میخوای هزینه کنی گفتم نیکی و پرسش هرچی کمتر بهتر ولی جنس خوبتر گفت از یک و دویست شروع میشه تا ده تومن گفتم به تمن بگو گفت از کجا اومدی گفتم خارج گفت کن یو اسپیک انگلیش گفتم در اون حد نه من نهایتش بتونم کن یو اسپیک مازنیش حرف بزنم😂 گفت خا برار تو پول بده نیستی گفتم یعنی چی مه سوآل سر نوشته شده گفت نه پیرمردا جنس بخر نیستن گفتم تو جنس خوب رو کن کیه که نخره یه روکش خیلی قشنگ تو ویترین بود گفتم مثلا اینکه خیلی قشنگه چند؟ گفت ۱۵ تومن گفتم دری وری چرا میگی پراید خریدم ۹ تومن روکش بخرم پونزده میلیون نزدیک بود دعوا بشه که خانمم اومد جلو و گفت چرا آبرو وَر شدی تو که روکش بخر نیستی بیا بریم گفتم دق دکت یادت رفت گفت دیگه جواب نمیده ننگ بئیت ! گفتم خا پس تقدیر نیست ماشینو نو نوار کنیم گفت بیا لااقل برف پاک کنو عوض کن صدای صوتش گوشمو کر کرد گفتم برف پاک کن سالمه فقط تیغه ش مشکل داره که با ۴۵ تومن حله رفتیم لوازم یدکی گفتم آقا دوتا تیغه ی برف پاک کن خوب میخوام دق دکت هم اومده بود همرام لوازم فروش گفت سمندی بدم گفتم یچیزی بده که بدرد بخوره فرض کن واسه پدر برادر خودت میخوای 😄 گفت بیا کارتو دادم و کارت کشید و رفتیم تو ماشین گوشیم بیق بیق کرد بازش کردم زده برداشت ۲۵۰ تومن گفتم ای نامرد یه صفر اضافه زد رفتم تو گفتم داداش خوب شد دیدم شما اشتباهی کشیدین گفت ۲۶۰ بود براتون خواستم ۲۵۰ بکشم ببخشید ۲۵۰۰کشیدم ؟ گفتم دوتا تیغه ی برف پاک کن دیویس و پنجااااااه هزار تمن دنیا دره تش گینه😡 گفت نمیخوای ؟ خانمم کارتو گرفت گفت برو دق دکت تو چه اتنده میسی🤜 گفتم میس چشیه پول زور نمیدم گفت خا اسااااا رفتیم تو ماشین و گفتم دیدی ماشین چقدر قشنگ شد انگار صفرکیلومتره گفت اره با اتا برف پاک کن صفر بیه آ جان مار من اینهمه خواستگار داشتمه وه کی بیه مره هدایی گفتم تو کلا دوتا خواستگار داشتی یکیش من بودم اون یکی هم که وسط راه پشیمون شد الان کارتن خوابه😂 گفت تو هم کم ازکارتن خواب نداری گفتم عزیز بریم آبمیوه فروشی؟ خندید و گفت بریم گفتم چی میخوری گفت هرچی بجز شیرموز رفتم تو آبمیوه فروشی شیرموز ۳۰ تومن بقیه همه ۵۰ به بالا یک شیرموز مشتی خریدم با دو تا نی و اومدم تو ماشین بقیه رو هم که میدونید خانم طبق معمول آبمیوه نخورد و مجبور شدم خودم بخورم ولی جیگرجلا ده بودا😍😜 پایان ماشین سازی😜 ارادتمند شما شید
4_5897686650909101960.mp3
3.87M
حاج صادق آهنگران🎤 حضرت قاسم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5897686650909101973.mp3
20.1M
مصطفی محسن زاده 🎤 سروش رحمانی🎤 الله الله http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸
4_5897686650909101969.mp3
7.16M
استاد علی اکبر رستگار اشون پشو بزومه من شه دلِّ بنالسمه و سرکو بزومه دلِّ http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
33.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از فیلم تعزیه ی حضرت ابوالفضل بخش اول http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5897686650909102005.mp3
5.66M
علی عبدالمالکی🎤 دو تا داداش از قدیم گفتن داداش پشتِ داداشه مگه میشه یکیشون باشه یکی نباشه😔 خیلی سخته داداشت صدات کنه نتونی پا شی😭 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤