فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ»
❇️قاری: سید جواد حسینی
🔰 آیه ۴سوره#یوسف
*┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄*
کانـال آموزشی الحان و نغمات قـرآنـی
https://eitaa.com/alhanqurani
کانال اهل القرآن
https://eitaa.com/ahlalquran
استاد محمد صدیق منشاوی - ترتیل صفحه به صفحه قرآن کریم - مرکز آموزش قرآن آستان مقدس عبدالعظیم علیه السلام_69.mp3
1.04M
#سوره_رعد
#ترتیل
#منشاوی
#صفحه۲۵۳
انس هرروز با کلام محبوب حقیقی ،به نیت توفیق عمل و تعجیل در فرج امام مهربانی ها مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف
https://eitaa.com/ahlalquran
╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
💠 کرسی ملی تلاوت فاطمی
حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🔸️ با حضور قاری بین المللی حامد شاکرنژاد، بیان تفسیر توسط حجت الاسلام و المسلمین حاج ابوالقاسم و مولودی خوانی سید مهدی میرداماد
#قرآن #حرم #اطلاع_رسانی
🔷🔸💠🔸🔷
🕌کانال رسمی مرکز قرآن و حدیث کریمه اهل بیت علیها السلام
🆔@Qhkarimeh
🌐www.Qhkarimeh.ir
#درمحضر_شهدا
#شهید_والامقام_محمدرضاحقیقی
#شهیددفاع_مقدس_اهواز
🕊️قسمتی از وصیت نامه شهید والا مقام محمدرضا حقیقی🕊️
🍃عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید...🍃
🌱مادر بزرگوار این شهید والا مقام می گوید:
🥀لحظهای که محمدرضا را کنار قبر گذاشتند و در جعبه را باز کردند همه آمدند و از شهید خداحافظی گرفتند، من یک مفاتیح گرفتم و خواستم تا قبل از این که پیکر شهید را وارد خاک کنند یک زیارت عاشورا بخوانم. گوشهای دورتر از قبر نشستم و مشغول زیارت عاشورا بودم که شهید را بلند کردند و در قبر گذاشتند. همین که من رسیدم به «السلام علیک یا اباعبدالله» یک دفعه شنیدم که پدرش با صدای بلند میگويد مادرش را بگویید بیاید. ابتدا تصور کردم بخاطر آخرین لحظه دیدار و وداع با فرزندم مرا صدا میزنند، که من گفتم رویش را بپوشانید که یک دفعه پدر شهید و تمام جمعیت یک صدا فریاد زدند «شهید دارد میخندد» ولی آن لحظه بنده باور نکردم، گفتم شاید احساساتی شدهاند. آخر مگر میشود جسدی که پنج روز در سردخانه بوده و گردنش به حدی خشک که ما مجبور شدیم برای در آوردن پلاک، زنجیر را پاره کنیم بخندد. در آنجا یاد این شعر شاعر افتادم که میگفت:
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🍃«روزی که تو آمدی ز مادر عریان/ مردم همه خندان و تو بودی گریان/ کاری بکن ای بشر که روز رفتن/ مردم همه گریان و تو باشی خندان.»🍃
🥀همه میپرسیدند چرا شهید خندید؟
برای همگان عجیب بود...
چند روز بعد از مراسم، عکسهای قبل از خاکسپاری و لحظه خاکسپاری به دست ما رسید. آنها را که کنار هم میگذاشتیم، همه نشان از واقعیت این قضیه داشت. اما آنچه باعث یقین بیشتر شد این بود که سه روز پس از خاکسپاری محمدرضا را در خواب دیدم. گفتم محمدرضا، مگر تو شهید نشدهای؟ گفت «بله»، گفتم پس چرا خندیدی؟
گفت «من هر چیزی را که در آن دنیا و این دنیا بهتر از آن و بالاتر از آن و قشنگتر از آن نیست، دیدم، به همین دلیل خندیدم.»
متوجه حرفش نشدم! گفتم "یعنی خانه و ماشین و باغ و..." گفت:"نه مادرجان خیلی بالاتر از این ها".
🥀 همين بيتی که قبل از شهادت در دفتر خاطراتش نوشته بود وصف حالش شد «روز مرگم نفسي وعده ديدار بده/ وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر»
#شهدارایادکنیم_باذکریک_صلوات
💠https://eitaa.com/ahlalquran
╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯