eitaa logo
فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
12 دنبال‌کننده
15 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ❤️قول دوران کودکی ✍️در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم: «می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم! ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
نمونه معلمان پرتلاش مردم و تلاشگران عرصه دین و مذهب ✍️ او افزود👉🏻 وی فرزند پدری بود که : در آن زمان غارتگران مصلح به محلی حمله می کردند و ... مرحوم میرزا حسین علی آبادی برای نوه او تعریف کرده بود که : بخاطر جد شما، تیر به پای من خورد؟ او اصل حکایت را اینطوری تعریف می کرد گفتند: افراد مصلح زیادی دارند می آیند و سیدی هم در جلو آنها در حرکت است. من رفتن بالای برج مناره نگهبانی، یکی از مصلح ها فهمید و از پائین تیری شلیک کرد به پای من خورد و مجروح شدم بالاخره مردم جمع شدند و با مهاجمان به صحبت نشستند، بناشد با پول جان سید را بخرند.! هرچه پول در خانه ها بود جمع کردیم هفتصد و پنجاه ریال قدیم جمع شد به آنها دادیم تا سید را آزاد کردند. پرسیدیم قضیه چه بود گفتند دیشب برای غارت وارد محل شدیم مردم گفتند اگر، روحانی محل بنام سید مرتضی اجازه داد راهتان می دهیم.! سید برای ماندن آنها در محل، شرطی گذاشت که اصلحه هایتان را در امام زاده بگذارید سپس پذیرائی می شوید و صبح اصلحه ها را تحویل بگیرید و بروید. ما که با این سیاست از غارت محروم شده بودیم صبح بعد پذیرائی، سید را هم همراه خود آوردیم تا در بیابان نابودش کنیم اما تیر به او اصابت نکرد و می خواستیم او را از کوه پرت کنیم تا کشته شود که شما جانش را خریدید. .
🌷خاطرات استادی و معلمی استاد با تجربه ای، در ارتباط با و های آموزش... می‌نویسد. به جلسه‌ای خصوصی دعوت شدم در بین افراد حاضر فردی بود که آداب تعلیم و تربیت را رعایت نمی‌کرد هرچه او را نصیحت کردم و هشدار دادم توجه نمی‌کرد.! تا اینکه یکی از حضار خطاب به او گفت فلانی چرا به گفته‌های استاد توجه نمی‌کنی پاسخی که او داد شنیدنیست.! اظهار داشت این سخنان در جایی کاربرد دارد که طرف سخن انسان را بشنود و عمل کند، وقتی زیر مجموعه اهمیت به این سخنان نمی‌دهد این سخنان کاربرد ندارد؟ ها و راهکار اینجا بود که یاد این خاطرات استادی و معلمی👉🏻 افتادم و سخن استادم، که به اشاره کرد: آموزشی ابتدا با تمثیلی شروع کرد و گفت: همان گونه که فرزندان به غذاهای با پخت و پز قدیم،علاقه نشان نمی‌دهند به گفتاری که مطابق ذوق و سلیقه آنها نباشد نیز توجه نمی‌کنند. بنابراین ما باید دو کار انجام دهیم اول آنچه (مطلبی که) می‌خواهیم آموزش دهیم را به صورت و با شیوه مورد پسند (با ادبیات مناسب ذوق و سلیقه👉🏻 افراد) زیر مجموعه، تنظیم کرده سپس در انتظار مناسب باشیم تا آن زمان، محتوای مورد پسندش به او آموزش دهیم. در توضیح مطلب نمونه حکایتی بیان داشت: حتماً شما برنامه وحش را مشاهده کرده‌اید وقتی جناب شیر به گله آهوان حمله ور می‌شود در پی آهویی می‌دود که از گله جدا شده باشد حتی نزدیک او هم که می‌رسد فوراً حمله را شروع نمی‌کند بلکه خود را در پشت خار و هیزم و درختی مخفی ‌کرده و صبر می‌کند تا او از حرکت بیفتد مثلاً مشغول خوراک خوردن شود و از دشمن غافل گردد. در این زمان است که با حمله سریع موفق به شکار می‌شود. ✍️آموزش هم به همین صورت است. یعنی اگر شما (خوراک مناسب و مورد پسند فرزند خود را تهیه کرده) و او را در وقت غیر مناسب مثلاً وقت و صدا بزنی برای خوردن آن غذای می‌بینی استقبال نکرده حتی بعضاً حالت پرخاش هم به خود می‌گیرد و چه بسا جسارت هم می‌کند؟ اما اگر همین غذا را در زمانی که و از خود نشان می‌دهد مثلاً سؤال می‌کند مامان عزیزم، چی برام تهیه کردی؟ آن را در اختیار او بگذاری با کمال میل استفاده می‌کند و نهایت تشکر را از شما دارد.! من هم به این شیوه عمل کردم و پس از آماده شدن مجلس به سخنانم ادامه دادم. https://eitaa.com/ahlebet1
🌷فهرست مطالب 🔰بنام خدا ✅مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 🌾کاربرد آگاهی از خاطرات در فرهنگ سازی دینی https://eitaa.com/ahlebet1/4 🍎ليست فهرست های موضوعی و اسامی شخصيت ها بصورت الفبايي 1️⃣ - فهرست موضوعی خاطرات بزرگان👇 https://eitaa.com/ahlebet1/12 2️⃣ - فهرست اسامی شخصيت ها https://eitaa.com/ahlebet1/68 👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی» https://eitaa.com/manabe_eslami ✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج) https://eitaa.com/manabe_eslami/157
❤️نمونه کارهنری روی خاطرات بزرگان ✅بخش 📙حرف ش ❌موضوع : شکر نعمت ها 🔴 نعمت‌های خداوند را یاد کنیم و شاکر باشیم آیت الله مجتهدی تهرانی: قدیم در کتابی این داستان را خواندم که: سعدی شاعر معروف یه وقتی کفش نداشت، عصبانی بود که من شاعری این مملکت، باشم آن وقت کفش ندارم. مدتی از خدا ناراضی بود که: خدایا، این چه زندگی است که ما کفش نداریم بخریم. شاعر هم هستیم! تا اینکه یک روز جلوی مسجد می‌گذشت، یک نفر را توی مسجد دید که از زانوها به پایین پا نداشت، تا او را دید، سرش را بلند کرد و گفت: «خدایا شکرت که اگر من کفش ندارم، پا دارم».تا دیروز از خدا ناراضی بود، اما امروز که دید این شخص پا ندارد، خوشحال شدو گفت: « الحمدالله، اگر من پا نداشتم، چیکار میکردم؟» خدا می داند واقعا اگر ما پا نداشتیم چیکار میکردیم؟! گاهی نعمت های خدا را یاد کنید. پا نداشتیم، دست نداشتیم، چشم نداشتیم، گوش نداشتیم، چیکار میکردیم؟ 📚ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۲۴ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانی(ره) ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
.❤️نمونه کارهنری روی خاطرات بزرگان ✅بخش 📙حرف ش ❌موضوع : شکر نعمت ها 💎بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم" سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد. این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...» به کانال خاطرات علمی اخلاقی تربیتی بپیوندید🔽 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🟢نمونه خاطرات عرفانی 📙حرف ن 💠موضوع : مبارزه با نفس ✅بخش راهکارها ✍️مالک دینار، عارف بزرگی بود که در بصره زندگی می‌کرد. روزی از او پرسیدند: کدام قسمت را بیشتر دوست داری؟! گفت: بپرسید کدام قسمت را دوست ندارم؟ گفت: اگر "إیَّاکَ نَعبُد وَ إیَّاکَ نَستَعینَ" آیه قرآن نبود، هرگز آن را نمی‌خواندم. 💥چون وقتی می‌گویم: خدایا! تنها تو را می‌پرستم در حالی که خود را می‌پرستم و می‌گویم: تنها از تو یاری می‌خواهم، در حالی که صورتم و نیّتم سمت همه کس می‌چرخد مگر خدا، از خود ننگ وشرم‌ام می‌آید. می‌خواهم از نفاقی که در دل دارم بمیرم ولی این آیه را نخوانم. 🌘مالک، شب‌ها نمی‌خوابید و همیشه در بود و روز در کار و قبل از ظهر اندکی خواب چشمانش را می‌گرفت. او شب‌ها بیدار بود و مشغول راز و نیاز! 🥀شبی خسته بود و خواب عجیبی چشمان او را گرفت. به دخترش گفت: بیدار شو! مگذار من بخوابم. پرسید: پدر چرا؟ گفت: می‌دانم اگر بخوابم او به قدری مهربان هست که دلش نمی‌آید برای نماز شب بیدارم کند و می‌خواهد یک شب در عمرم بخوابم. ولی من اگر بخوابم و سحرگاهان رخسارش نبینم یقین دارم با طلوع آفتاب، آفتاب عمر من هم غروب می‌کند و می‌میرم. 🌏مالک چهل سال گوشت بر لب نزد. روزی مجبور شد قدری گوشت گوسفند بخرد، در بین راه آن را بو کشید و با خود گفت: ای نفس من! همین اندازه تو را کفایت کند، گوشت به درویشی داد و دوباره با خود گفت: ای نفس! اندکی بیشتر صبر کن به زودی زیادی به تو خواهد رسید، و صبح از دنیا رفت. منبع📚:برگرفته از کتاب: تذکرة الأولیاء عطار نیشابوری ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🔰تمثیل روائی خاطراتی ✅بخش : نکته های دانستنی 📙حرف الف ❌موضوع : علم امام (ع) 🌷روزی امام رضا (ع) از کوچه رد می‌شدند که جوانی از ایشان سوال کرد: شما گناه نمی‌توانید بکنید یا دوست ندارید؟ 🌷※◁حضرت حرکت کردند و به خانه‌ای رسیدند که چاه فاضلاب خود به بیرون می‌کشیدند. 🌷※◁حضرت از آن جوان سوال کردند: آیا تو گرسنه هم باشی از آن نجاست میل می‌کنی؟ جوان گفت: هرگز. 🌷※◁امام فرمودند: گناه مانند آن نجاست است. اگر بر نجس‌بودن گناه علم پیدا کنیم٬ آن‌گاه هرگز خودمان سمت گناه نمی‌رویم و نیازی نیست کسی مانع ما شود. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/jcjvjv📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷نمونه مستند سازی خاطرات بزرگان 📙حرف ع 💠موضوع : عاقبت به خیری! 🟢منبع : خاطرات ♻️برترین دعا ✅عاقبت به خیری! ✍️حجه الاسلام و المسلمین قرائتی :روزی در حرم امام رضا (ع) به صورت اتفاقی در سه جای مختلف حرم سه عالم بزرگ شهر مشهد مرحوم آیه الله میرزا جواد آقای تهرانی و مرحوم آیه الله مروارید و مرحوم آیه الله میرزا علی آقای فلسفی را دیدم از هر سه بدون اینکه از یکدیگر اطلاع داشته باشند یک سوال را پرسیدم. اگر یک دعای مستجاب داشته باشید از خدا چه می خواهید؟ هر سه پاسخ دادند: عاقبت به خیری! قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لاَ يَزَالُ اَلْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ اَلْعَاقِبَةِ لاَ يَتَيَقَّنُ اَلْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ اَلْمَوْتِ لَهُ . 📚بحار الانوار ج 68 ص 366 رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: مؤمن هميشه از سوء عاقبت خائف و بيمناك است و به رسيدن به رضوان الهى و خشنودى حق يقين و اطمينان ندارد تا آن هنگام كه قبض روح مى‌شود و ملك الموت در كنارش حاضر ميگردد. لطیفه سفیر روم 👉🏻خواندنی است.! اینجاست که شاعر سروده: ای بسا کافر که مؤمن گشت و رفت ای بسا مؤمن که ایمان هشت و رفت ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷نمونه خاطرات بزرگان ✅بخش تعلیم و تربیت 📙حرف الف 💠موضوع : احترام 📌 حواسمان به باشد... 🔸حضرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در نمازی، را بسیار طولانی کرد. بعد از نماز مردم علت این طولانی شدن را پرسیدند. 🔸حضرت فرمود: فرزندم بر گردن من بود، نخواستم عجله کنم تا نیاز فرزندم برآورده شود یا این که خودش پایین بیاید. 📚 ، ج۴۲، ص۲۹۴. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈