eitaa logo
خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
9 دنبال‌کننده
14 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه مقدمه از آنجا که آگاهی از خاطرات نقش بسیاری در امور اخلاقی تربیتی دارد و این خاطرات منحصر به افراد خاص نیست و «دسترسی به خاطرات بزرگان نیز برای همگان موجود است» از این رو ما انحصار را از روی این کانال برداشتیم تا مطالعه کنندگان بیشتری را سرویس دهیم و از لینگ این کانال در جاهای مختلف بتوانیم استفاده ببریم. والسلام مرتضوی 👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی» https://eitaa.com/manabe_eslami ✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج) https://eitaa.com/manabe_eslami/157 https://eitaa.com/ahlebet1
📙حرف غ ✅موضوع : غفلت از آخرت ♻️بهلول در گورستان ✍️بهلول در گورستان بهلول معروف (عاقل دیوانه نما) برای مدتی ساکن گورستان شده بود. به او گفتند: اینجا چه می کنی؟ و چرا از مردم و اجتماع دوری گزیده ای؟ گفت: اینجا همنشینم با جماعتی است که به من کاری ندارند و اذیتم نمی کنند و اگر از آخرت غافل شوم مرا یاد آوری کرده و متذکر می شوند و اگر هم از آنها دور شوم در پشت سر غيبت مرا نمی کنندا 📚برچسب ها: ها و در خاطرات نجات اعتزال ✍️در اینجا نکته های گوناگونی و جود دارد چون: عرفانی 😍گور و مزبله ✍️عبدالله مبارک عارف مشهور در راه خود به مردی رسید که اما بین گور و مزبله ای نشسته بود به او گفت: ای مرد: در میان دو گنج از گنج های دنیا قرار گرفته ای. گنجینه مال (مستراح) و گنجينه رجال (گورستان) فرهنگی در این طنز خوب دقت کنید! پول، پول، پول! عزیزان لذت دنیا به پوله فرشته گر نداره پول، غوله اگر پولدار بگه خر شاخ داره میون مردمون حرفش قبوله ✍️از اینجا فرق بین دو فرهنگ دینی و بدون دین مشخص می شود فرهنگ دینی پول را در مورد خاصی با ارزش می داند، لیکن فرهنگ غیر دینی خود پول را ارزش می داند. https://eitaa.com/ahlebet1
💥بخش شهید و شهادت💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥تجلیل از پاسداران حقیقی خون شهدا شهیدان زنده ای که با قلم و قدم و ... در حقیقت راه آنان را ادامه می دهند.! https://eitaa.com/ahlebet1/247 💠مداد العلما افضل من دماء الشهدا ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1/242📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
به نام خدا می ‌گفت: از خودش شنیدم که قبل از فروپاشی شوروی سابق یعنی قبل از داستان رفتن نماینده مرحوم امام قدس سره و دادن نامه به گربچف وزیر امور خارجه شوروی سابق بود .! در شهر بندرعیاس از من دعوت کردند به منطقه فین (1) بروم، وقتی رفتم بخشدار محل آمد درد و دل کرد و گفت: متأسفانه در این محل اتفاقی افتاده است رئیس آموزش پرورش آن طرفدار حزب اشرف دهقان کمونیست در آمده و الآن همراه با بچه هایی که با او همکاری می کردند «و اطلاعیه های آن حرب را اینجا تکثیر می کردند» در زندان است و بعضی از دوستان آنها در دبیرستان ناراحتند چه باید کرد؟ شب دیدم بسیج کلیشن کفی آود کنار شما باشد که اگر نگهبانتان را کشتند از خود دفاع کنید.! مردم این محل بسیار ساده لوحی بودند مجلس‌های مذهبی داشتند اما در مسجد فقط سه نفر بیشتر نمی‌آمدند بخشدار بود و دو نفر پیر مرد دیگر، بخشدار گفت: چه کنیم من گفتم باید از مدرسه‌ها شروع کنیم، مدرسه راهنمایی رفتم دیدم شاگردان خیلی ناراحت پرسش هایشان طلب فریاد رسیدی بود آزرده خاطر بودند دیدم خود بخشدارهم سر کلاس حاضر شد گفت: چیزی لازم ندارید؟ گفتم: یک وسیله لازم است تا مدارس را پوشش دهیم وی فورا لندور خود را در اختیار من گذاشت و خود با دوچرخه به بخشداری رفت، گفت هر وقت بنزین خواستی«بنزین اون روزها کوپنی بود» بیا دم بخشداری. من شروع کردم به دبیرستان رفتم.! آن هم با آداب خاص یعنی قبل از ساعت ۸ صبح راه می‌افتادم در بین راه دانش آموزان را سوار بر ماشین می‌کردم بعضی از آنها روی سقف سوار می‌شدند با حالت شادی و سرور وارد دبیرستان می‌شدیم، سپس با استاد ورزش آن ها دوست شدم، شام به خانه او رفتم، در دبیرستان با هم قدم می‌زدیم، این بود که کم کم روحیه بچه ها عوض شد تا اینکه بحث اقتصاد مقایسه ای وطرح شد اقتصاد اشتراکی آمریکا و اقتصاد کمونیستی و اقتصاد اسلامی این بود که در کلاس شاگردان شادابی از خود نشان ‌دادند و .. پس از مطرح کردن مقایسه این سه اقتصاد و پیشگوئی از فروپاشی با ادله محکم. یکی سوال کرد اطلاعات شما از کجاست؟ گفتم: ممکن است کسی به صورت توریست به کشوری برود ولی او را به جای خاصی هدایت کنند ولی با آداب و رسوم و توده‌های آنها آشنا نشود. اما اطلاعات من از کسی است که سالیان دراز روی آن کشور و سیاست و روی اقتصاد آنها مطالعه داشته است تحقیق کرده و خلاصه آن را در مجموعه‌ای به نام... در اختیار مردم گذارده است شما نیز می‌توانید آن کتاب را مطالعه کنید و آگاه شوید.! کم کم بحث جدی شد معلم‌ها مسئولین بخش حاضر شدند نماز وحدت برگزار شد خلاصه‌ موضوع سوال‌ها که به اندازه نصف کیسه پلاستیکی خیاری بود را در اختیار مسئولین گذاردم دیدم خود آنها همین مشکل را دارند به هر جهت کاری که انجام شد تشویق بچه‌ها به شرکت در بسیج بود. نکته مهم اینجاست!! که پس از فتح خرمشهر در بیمارستان آبادان مجروحی من را با فامیل صدا زد و گفت حاج آقا ما را می‌شناسی گفتم چطور گفت ما شاگردان همان کلاس کزایی بودیم بعد از شما گروه ۱۲۰ نفره شدیم و به به خوزستان رفیم در فتح خرمشهر نقش داشتیم فلان معلم و فلان دوستمان شهید شدند ما هم چند نفر بودیم که مجروح شدیم و الان در بیمارستان آبادان هستیم.! این بود خلاصه نقش «تحقیق، تبلیغ؛ تالیف» در خدمت به دین و فرهنگ جامعه از این رو معصوم علیه السلام فرموده: مداد العلماء افضل من دماع الشهدا (1) فین محلی است خوش آب و هوا دارای چشمه آب گرم بانی روضه چلوکبابی داشت در شهر بند عباس وی ویلای ساخته بود در چند قدمی این چشمه، خادمی هم قرار داده بود تا پذیرایی را به عهده بگیرد . ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
✍️هم او نقل کرد که او گفت: از شهر بندر عباس به شهر خودم برمی گشتم در بین راه دیدم راننده اتوبوس حالت عادی ندارد به هر جهت نیرو انتظامی ماشین او را توقف کرد، چند کیلو مواد مخدر... ما منتظر ماندیم تا وسیله دیگر آمد ما را به محل برساند. نکته مهم اینکه یکی از نیروهای انتظامی آمد درد و دل کرد نیروهای ما کم هستند نمی‌توانیم درست سرویس دهی کنیم بعضاً از دست ما فرار می‌کنند اگر بچه‌های محل به صورت بسیج کمک حال ما بودند خدمت ما چندین برابر می‌شد. از اتفاق ماموریتی پیدا کردم در همان روستایی که نزدیک نیروی انتظامی بود مردم «نجا از اخلاق ویژه ای برخوردار بودند روحانی غیر از روحانی مخصوص خود را نمی‌پذیرفتند، باز از مدرسه شروع کردم بهانه‌هایی برای نگذاشتن کلاس در اختیار من داشتند مثل اینکه دانش آموزان ریاضی شان ضعیف است، زبانشان آن طور که باید نیست به هر جهت اگر از ساعتشون کم بگذریم بد‌ترهم می‌شود، من با قول دادن اینکه پس از چند روز بچه‌ها چند برابر درس بخونند بالاخره کلاس ازشون گرفتم کاری نداریم که معلم کلاس قرآن که اتفاقاً در کنار ژاندارمری بود سخت‌ترین مخالف این کلاس بود چون هر روز تلاشش بر این بود که کلاس ما را به هم بریزد چون بچه‌ها را وسط ساعت کلاس یک دفعه وارد کلاس می‌کرد و می گفت می دانم پای روضه شما هر چه شلوغ تر باشد ... مهم اینجا بود که در این موقعیت دوستان ما در آموزش و پرورشی همراه با بسیج و سپاه وارد محل شدند احوال ما را پرسیدند و از موقعیت محل صحبت در میان آمد ما نیز اوضاع را شرح دادیم معلم قرآن بد سابقه را اخراج کردند و گفتند مردم مخالف تشکیل بسیج هستند شما، از ان پس شروع کردیم تبلیغ و تشویق برعضو شدن در بسیج پس از مطرح کردن اهمیت خدمت به امنیت کشور به این صورت که شما در چند سال دیگر چند درصدتون دانشگاه می‌روید و چند درصد موفق گرفتن دکترای پزشکی می‌شوید چند درصد موفق نمی‌شوند ولی اکنون می توانید کاری که پس از ۳۰ سال احتمال یک درصد آن را می‌دهید انجام دهید خدمت به کشور امنیت شرطش هم خوب درس خوندن است که پدران و معلمان شما را منع نکنند همین هم شد معلم ها تعجب کردند از علت پرسیدند گفتم نمی دانستند برای چی به مدرسه می آیند و... این بود که دوستان سپاهی تشکیل بسیج دادند عضوگیری خوبی کردند تا خدا چه خواهد تا خاطره و حکایت دیگر خدانگهدار.! والسلام مرتضوی ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
به نام خدا شهید زنده تعریف کرده بود که در چهار مورد با شهادت نزدیک شدم اما این توفیق نصیبم نشد اول وقتی که برای زیارت خرمشهر سه روز پس از فتح و آزاد شدن آن وارد شهر شدیم از همان ورودی اول خطر از ما رفع شد، چرا که پس از رد شدن ما از سه راهی خرمشهر مینی منفجر شده بود و سیله نقلیه‌ای که عبور می‌کرد نابود ساخته بود. خطر دوم سرباز راننده خوشمزه ای اش گرفته بود گفت می خواهید نیروهای مقابل را ببینید وقتی از کوچه ای نگاه به اروند رود کردیم رگبار فشنگ بود که ما را دنبال کرد فورا خارج شدیم. خطر دوم حضوردر منطقه عملیات رمضان بود، ما که در شهر دزفول مشغول آموزش ضمن خدمت معلمان را به عهده داشتیم با دردسر مقابله با مسئولان هوادار انجمن حجتیه و ... اما وقتی شنیدیم رزمندگان نیاز به روحیه دارند؛ زن و بچه را در خانه امام جمعه مرحوم قاضی گذاشتیم و به خرمشهر رفتیم، اینجا بود که خبر آوردند صدامیان از کمبود نیرو برای حفظ خرمشهر خبردار شدند و در حال آمدن هستند، لیکن پس از چندی فردی آمد و گفت امداد الهی آنها را به عقب برگرداند چون انبار مهماتشان آتش گرفت اگر می‌آمدند ما اولین نفراتی بودیم که مورد شکار آنها در اتاق فرماندهی ارتش قرار می‌گرفتیم . خطر چهارم در منطقه میمک بود که یک دفعه متوجه شدم سرعت نیسان بالا است و پیچ خطرناک یک طرف دره طرف دیگر ماشین‌های روبرو این بود که با الهام الهی وسیله را به جوب در کنارکوه هدایت کردم تا متوقف شده الحمد لله اتفاق رد شد. و بالاخره خطر پنجم وقتی بود که از بلندی کله قندی بین سومار و میمک پائین می‌آمدیم برای خارج شدن از منطقه متوجه شدم در کمر کوه، صدای مهیبی نزدیک پایم شنیدم به همراهان گفتم چرا شوخی می‌کنید این کار درستی نیست که سنگ پرتاب کنید گفتند اینجا کسی سنگ پرتاب نمی‌کند وقتی دقت کردیم دیدیم خمپاره‌ای یک متری ما خورده است وعمل نکرده غلطان از بالای کوه به پایین می ‌چرخد و می رود. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
✅ خادم مردم‏ ✍️حاج آقا قرائتی : دریكى از شهرها در ایام انتخابات خربزه فروشى با بلندگوى خود براى یكى از نامزدهاى مجلس تبلیغ مى‏‌كرد. گفتند: تو برو خربزه‏‌ات را بفروش، چكارت به این كارها؟؟؟ گفت: اگر من ماشینم را هم بفروشم باید او به مجلس برود! گفتند: مگر از اقوام شماست و یا وعده‌‏اى به شما داده است؟ گفت: هیچكدام، فرزندم به جبهه رفت و مجروح شد و الآن در خانه بسترى است و این نامزد مجلس، معلّمى است كه هفته‌‏اى دو روز به عیادت فرزندم مى‏‌آید و درس‌هاى عقب افتاده‌‏اش را جبران مى‏‌كند و این بیانگر آن است كه او در خدمت نیازمندان و خدمتگزار مردم است. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ➥ @Qaraati313_ir
✨﷽✨ ❤️قول دوران کودکی ✍️در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم: «می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم! ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
✅نمونه معلمان پرتلاش مردم و تلاشگران عرصه دین و مذهب ✍️ او افزود👉🏻 وی فرزند پدری بود که : در آن زمان غارتگران مصلح به محلی حمله می کردند و ... مرحوم میرزا حسین علی آبادی برای نوه او تعریف کرده بود که : بخاطر جد شما، تیر به پای من خورد؟ او اصل حکایت را اینطوری تعریف می کرد گفتند: افراد مصلح زیادی دارند می آیند و سیدی هم در جلو آنها در حرکت است. من رفتن بالای برج مناره نگهبانی، یکی از مصلح ها فهمید و از پائین تیری شلیک کرد به پای من خورد و مجروح شدم بالاخره مردم جمع شدند و با مهاجمان به صحبت نشستند، بناشد با پول جان سید را بخرند.! هرچه پول در خانه ها بود جمع کردیم هفتصد و پنجاه ریال قدیم جمع شد به آنها دادیم تا سید را آزاد کردند. پرسیدیم قضیه چه بود گفتند دیشب برای غارت وارد محل شدیم مردم گفتند اگر رواحانی محل بنام سید مرتضی اجازه داد راهتان می دهیم.! سید برای ماندن آنها در محل، شرطی گذاشت که اصلحه هایتان را در امام زاده بگذارید سپس پذیرائی می شوید و صبح اصلحه ها را تحویل بگیرید و بروید. ما که با این سیاست از غارت محروم شده بودیم صبح بعد پذیرائی، سید را هم همراه خود آوردیم تا در بیابان نابودش کنیم اما تیر به او اصابت نکرد و می خواستیم او را از کوه پرت کنیم تا کشته شود که شما جانش را خریدید. .
💠خاطرات استادی و معلمی ✍️استاد با تجربه ای، در ارتباط با و شیوه های آموزش... می‌نویسد. به جلسه‌ای خصوصی دعوت شدم در بین افراد حاضر فردی بود که آداب تعلیم و تربیت را رعایت نمی‌کرد هرچه او را نصیحت کردم و هشدار دادم توجه نمی‌کرد.! تا اینکه یکی از حضار خطاب به او گفت فلانی چرا به گفته‌های استاد توجه نمی‌کنی پاسخی که او داد شنیدنیست.! اظهار داشت این سخنان در جایی کاربرد دارد که طرف سخن انسان را بشنود و عمل کند، وقتی زیر مجموعه اهمیت به این سخنان نمی‌دهد این سخنان کاربرد ندارد؟ ها و راهکار اینجا بود که یاد استادم افتادم که به اشاره کرد: آموزشی ابتدا با تمثیلی شروع کرد و گفت: همان گونه که فرزندان به غذاهای با پخت و پز قدیم،علاقه نشان نمی‌دهند به گفتاری که مطابق ذوق و سلیقه آنها نباشد نیز توجه نمی‌کنند. بنابراین ما باید دو کار انجام دهیم اول آنچه (مطلبی که) می‌خواهیم آموزش دهیم را به صورت و با شیوه مورد پسند (با ادبیات مناسب ذوق و سلیقه) زیر مجموعه تنظیم کرده سپس در انتظار فرصت مناسب باشیم تا آن محتوای مورد پسندش به او آموزش دهیم. در توضیح مطلب نمونه حکایتی بیان داشت حتماً شما برنامه شکار وحش را مشاهده کرده‌اید وقتی جناب شیر به گله آهوان حمله ور می‌شود در پی آهویی می‌دود که از گله جدا شده باشد حتی نزدیک او هم که می‌رسد فوراً حمله را شروع نمی‌کند بلکه خود را در پشت خار و هیزم و درختی مخفی ‌کرده و صبر می‌کند تا او از حرکت بیفتد مثلاً مشغول خوراک خوردن شود و از دشمن غافل گردد. در این زمان است که با حمله سریع موفق به شکار می‌شود. ✍️آموزش هم به همین صورت است. یعنی اگر شما (خوراک مناسب و مورد پسند فرزند خود را تهیه کرده) و او را در وقت غیر مناسب مثلاً وقت بازی و ورزش صدا بزنی برای خوردن آن غذای می‌بینی استقبال نکرده حتی بعضاً حالت پرخاش هم به خود می‌گیرد و چه بسا جسارت هم می‌کند؟ اما اگر همین غذا را در زمانی که و از خود علاقه نشان می‌دهد مثلاً سؤال می‌کند مامان عزیزم چی برام تهیه کردی؟ آن را در اختیار او بگذاری با کمال میل استفاده می‌کند و نهایت تشکر را از شما دارد.! من هم به این شیوه عمل کردم و پس از آماده شدن مجلس به سخنانم ادامه دادم. https://eitaa.com/ahlebet1
🌷فهرست مطالب 🔰بنام خدا ✅مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 🌾کاربرد آگاهی از خاطرات در فرهنگ سازی دینی https://eitaa.com/ahlebet1/4 🍎ليست فهرست های موضوعی و اسامی شخصيت ها بصورت الفبايي 1️⃣ - فهرست موضوعی خاطرات بزرگان👇 https://eitaa.com/ahlebet1/12 2️⃣ - فهرست اسامی شخصيت ها https://eitaa.com/ahlebet1/68 👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی» https://eitaa.com/manabe_eslami ✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج) https://eitaa.com/manabe_eslami/157