هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
أفضَلُ العَمَلِ أدوَمُهُ وإن قَلَّ
برترين عمل، با دوام ترينِ آنهاست، هر چند اندك باشد
تنبيه الخواطر جلد1 صفحه63
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سالن مطالعه
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت سی و هفتم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/246
با تردید و ترس پرسیدم: شما چکار میکنید یعنی شغلتون چیه؟
یه دستمال از جعبهی دستمال کاغذی برداشت و عرق پیشونیش رو پاک کرد و گفت: بخوام مختصر بگم من با همسر خانوم مائده و داداششون همکارم...
گفتم: همکار! خوب همکار در چه کاری؟
سرش را آورد بالا مستقیم توی چشمام نگاه کرد...
نفسم بالا نمیاومد. ایندفعه من جهت چشمهام را عوض کردم...
از نوع نگاهش دلم میخواست بشینم زار زار گریه کنم. خدایا من چقدر بدبختم خواستگارمن کیه! خواستگار فرزانه کیه!
خدایا میدونم که هیچ کارت بی حکمت نیست ولی من ظرفیت چنین چیزهایی رو ندارم...
دستی به محاسنش کشید و گفت: من راجع به شغلم باید مفصل باهاتون صحبت کنم چون شرایط خاص کاری دارم و میدونم هر دختری حاضر نیست این جور سختیها رو تحمل کنه...
بعد با یک حالت خاصی که صداش هم می لرزید ادامه داد با توجه به صحبتهای مامانم از روحیات شما احساس میکنم لطف خدا شامل حالم میشه؛ اگر شما توی زندگی همراهم باشید...
ترجیح دادم دیگه حرف نزنیم ...
فشارم افتاده بود، دستهام مثل یک تیکه یخ منجمد چسبیده بودن به چادرم ...
خیلی خودم را کنترل کردم ولی چند قطره اشک که دیگه سد احساسات من نمی تونست جلوشون را بگیره از گوشهی چشمم سرازیر شد روی گونههام...
سکوت کردم...
سکوتم که طولانی شد. گفت: شما چیزی نمیخواید بگید؟
باتوجه به حرف مامان مستقیم نگفتم نه! هر چند که دلم میخواست صراحتا با به چالش کشیدن عقایدش نابودش کنم که بره و دیگه هیچ وقت این اطراف پیداش نشه...
ولی به خاطر مامانم چارهای نبود. گفتم: من باید بیشتر فکر کنم و بعد از روی صندلی بلند شدم...
با کمی تعجب پرسید: نمیخواید ملاک هاتون رو بگید یا شرایط من را بدونید؟!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: اگر به نتیجه رسیدم جلسهی دیگهای راجع به بقیهی موارد هم صحبت میکنیم ...
توی دلم گفتم: البته دیگه تو خواب اگر من رو ببینی...
ناچار بلند شد و گفت: باشه چشم! پس منتظرم...
لبخند مصنوعی زدم و رفتیم پیش خانوادهها...
تا نشستیم فاطمه خانم گفت: چقدر زود حرفهاتون تموم شد. خوب حالا دخترم نظرت چیه؟
خیلی سخته همهی نگاهها به سمتت باشه و منتظر باشند ببینن چی میخوای بگی ...
سعی کردم لرزش دستم رو با محکم گرفتن چادرم مهار کنم با همون لبخند مصنوعی و صدای لرزان گفتم: توکل بر خدا بعد هم سرم رو انداختم پایین ...
مامانم به دادم رسید و گفت: فاطمه خانم هر چی خیره...
بعد هم خیلی حرفهای بحث رو برد زمان خواستگاری خودشون و آداب و رسومهای آن زمان...
تمام این مدت من هم در سکوت محض نشسته بودم و شنوندهی از هر دری سخنی در جلسهی خواستگاری بودم، مثل بقیه با ظاهری آروم ولی دلی آشوب...
او هم ساکت نشسته بود با همان جذبهی خاصش! انگشتهای دستش مدام بهم گره میخورد و باز میشد. انگار درونش متلاطم بود نمی دونم شاید احساس کرده بود که جوابم منفیه...
◀️ ادامه دارد ...
قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح"
https://eitaa.com/salonemotalee/96
مدیر کانال: @Mehdi2506
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#مناسبت_امروز
#شهید_آبان_ماه
#شهید_سید_حسین_شریفی_قمی
متولد : 1341/12/20
شهادت: 1361/8/11
#فرازی_از_وصیت_نامه
💠 با منافقان كه از كفار بدترند بجنگيد تا آنها را ريشه كن كنيد. پدر و مادر بزرگوارم از اينكه شما براى من آرزوهايى داشتيد و به آرزوهاى خود نرسيديد، ببخشيد من عذر مي خواهم از شما و اكنون شهادت من همان ارزش آن آرزوها را براى من و شما خواهد داشت حالا كه اين سعادت نصيب من شد. هر جا كه سپاه و يا خودتان صلاح دانستيد دفنم كنيد.
اگر اسير يا مفقودالاثر و يا قطعه قطعه شدم و چيزى از بدنم به دست شما نرسيد ناراحت نباشيد زيرا تمام بدنها بايد خاك شود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی_با_ذکرصلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از اکبر ابدالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش بینی عجیب حضرت آقا:
به نظر من آمریکا، دشمنی بزرگتر از ملّت خودش ندارد؛ الان بزرگترین دشمن رژیم آمریکا، ملّت آمریکا هستند؛ دنبالِ دشمنِ دیگر نگردد؛ همین دشمن هم هست که 👈این رژیم را به زانو درخواهد آورد👉. 1399/5/10
#افول_آمریکا
#فروپاشی_آمریکا
#ایالات_متحده_سابق
🆔 @mashgh626
🛑 #وضعیت_آمار_کرونا_درقم
🔻گزارش وضعیت کرونا طی ۲۴ ساعت گذشته و تا ۱۱ آبانماه در قم به همراه تغییرات نسبت به روز قبل:
🔹پذیرش: ۱۲۳ نفر تغییر: ۲۸+
🔹بستری: ۷۶ مورد تغییر: ۸+
◾️ فوت: ۷ شهروند تغییر: ۰
🔹ترخیص: ۶۰ نفر تغییر: ۱-
🔹کلبستریها: ۵۹۹ نفر تغییر: ۹+
🔹وضعیت وخیم: ۱۴۵ نفر تغییر: ۶+
هدایت شده از قرآن روزی یک صفحه🇵🇸
017 (Sayyaf zadeh-604).mp3
741.5K
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
گریه و خنده
🖌 حضرت #امام_کاظم علیه السلام فرمود: یحیى بن زکریا علیه السلام اینگونه بود که گریه مى کرد و نمى خندید، و عیسى بن مریم علیه السلام اینگونه بود که هم مى خندید و هم گریه مى کرد، و آنچه عیسى علیه السلام مى کرد بهتر بود از آنچه یحیى علیه السلام مى کرد.
🖌 عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ كَانَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا ع يَبْكِی وَ لَا يَضْحَكُ وَ كَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع يَضْحَكُ وَ يَبْكِی وَ كَانَ الَّذِی يَصْنَعُ عِیسَى ع أَفْضَلَ مِنَ الَّذِی كَانَ يَصْنَعُ يَحْيَى ع.
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 488 روایة: 20
#حدیث #شوخی #خنده
هدایت شده از هفت دقیقه
هدایت شده از سالن مطالعه
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت سی و هشتم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/252
بعد از رفتن مهمونها اینقدر حالم بد بود که خانوادم ترجیح دادن بعداً راجع به خواستگاری صحبت کنن.
رفتم داخل اتاق خودم، دلم گرفته بود و آروم و قرار نداشتم...
مدام رفتارهای خودم رو بررسی میکردم که کجا پا کج گذاشتم که اینطوری شد... از اون آدمهایی هم که برای هر چیزی طلبکار خدا میشن نبودم...
میدونستم هیچی بی حکمت نیست یا تنبیهه و باید متوجه خطام میشدم یا امتحانه و با صبر ارتقا میگرفتم و رشد میکردم...
دلم آرامش میخواست، سجادم رو باز کردم رفتم سجده و اینقدر اشک ریختم و گریه کردم که وقتی از سجده بلند شدم سجادم خیس شده بود...
فردا صبح با آقای جلالی هماهنگ کردم زودتر برم خونهی خانوم مائده تا سریع تر مصاحبه رو تموم کنم و ببینم واقعا شوهر این خانم چکاره است؟ آخر این ماجرا به کجا میرسه!
فرزانه که مرخصی بود.
تنهایی به سمت خونه خانم مائده راه افتادم هنوز تاثیرات حال بد دیشبم در چهرهام نمایان بود
رسیدم خونه خانم مائده زنگ را که زدم ایندفعه به جای خانم مائده، صدای آقا رسول اومد؛ بفرمایید! کیه؟
کمی هول شدم و جا خوردم. خیلی جدی گفتم: از خبر گزاری مزاحم میشم با خانم مائده کار داشتم
گفت: بله بله! بفرمایید بالا، و در باز شد...
کمی ترسیدم که چرا خانم مائده خودش آیفون را جواب نداد، دو دل شدم برم داخل یا نه!
به خودم گفتم آدم عاقل ریسک نمیکنه!
دوباره آیفون رو زدم دوباره رسول برداشت. کمی با استرس گفتم: میشه لطف کنید، بگید خانم مائده بیان دم در؟
گفت: چرا؟ خوب تشریف بیارید بالا!
گفتم: ممنون میشم، بگید بیان پایین کارشون دارم...
گفت: باشه پس کمی صبر کنید...
چند دقیقهای ایستادم. ترجیح دادم صبر کنم و تحلیلهای فرزانه را نداشته باشم که استرس بیشتری بگیرم!
بعد از چند دقیقه خانم مائده اومد دم در و گفتن چیزی شده چرا تشریف نیاوردید بالا؟
گفتم ببخشید اومدید پایین خواستم خیالم راحت بشه شما هستید! البته جسارت نباشه ولی خوب دنیاست دیگه با آدمهای عجیب غریب. بهتر دیدم احتیاط کنم...
لبخندی روی لبش نقش بست و گفت: آفرین خانم! واقعا کار درستی کردید حالا بفرمایید بالا. سر پا نایستید...
نشستم روی صندلی و منتظر خانم مائده بودم، بعد از چند لحظه اومد نشست و گفت: دوستتون چرا نیومدن؟
گفتم: کاری براشون پیش اومد. دیگه من تنها اومدم که مصاحبه تموم بشه اگه خدا بخواد...
گفت: جواب سوال دوستتون اون دفعه موند...
سری تکون دادم و گفتم: بله از همون جا شروع کنید دفعهی قبل طوری صحبت کردید که انگار همسرتون خیلی مهربونه و منطقی بوده. ولی گفتید که اذیتتون میکرد. چطوری اینها با هم جمع میشه!
نگاهی کرد و گفت: راستش هم مهربون بود هم منطقی ولی واقعا بعضی وقتها اذیتم میکرد حتی از همون اول ازدواجم که درست نمیشناختمش اینجوری بود!
هر فردی ممکنه یه چیز خاصی اذیتش کنه. یکی ممکنه حرف بد بشنوه، یکی ممکنه از کتک خوردن اذیت بشه، یکی دیگه ممکنه از دروغ گفتن اذیت بشه و هر کسی با هر روحیاتی، نوع اذیت شدن آدم ها با هم فرق می کنه! درسته؟
با چشمهام حرفهاش رو تایید کردم.
ادامه داد: ولی چیزی که من رو زجر میده و واقعا اذیت میشم اینه که طرف نه تنها که هیچ کاری نکنه و به روم نیاره حتی بدتر در عوض کار بدم خوبی کنه، یعنی شرمندم کنه!
و این یکی از ویژگیهای بارز همسرم بود اصلا یادم نمیاد دعوام کرده باشه حتی وقتی خیلی غر میزدم یا کم صبری میکردم ...
من دوست ندارم شرمنده بشم ولی همسرم بارها در مقابل جر و بحثهای من نه تنها چیزی نمیگفت که رأفت به خرج میداد و این خیلی برای من سخت بود...
البته صبوریهاش بی تأثیر نبود و خیلی به من کمک کرد تا معنی جهاد و مبارزه رو بهتر بفهمم...
وقتی رفتیم سوریه پسر دومم هم به دنیا اومده بود و این ویژگی همسرم توی سوریه خیلی به دادم رسید خصوصا اینکه بیشتر وقتها نبود و من با بچهها تنها بودم...
گفتم: ببخشید ولی من گیج شدم همسر شما کارش چی بود؟
اصلا شما برای چی رفتید سوریه؟!
◀️ ادامه دارد ...
قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح"
https://eitaa.com/salonemotalee/96
مدیر کانال: @Mehdi2506
🛑 #وضعیت_آمار_کرونا_درقم
🔻گزارش وضعیت کرونا طی ۲۴ ساعت گذشته و تا ۱۲ آبانماه در قم به همراه تغییرات نسبت به روز قبل:
🔹پذیرش: ۱۰۴ نفر تغییر: ۱۹-
🔹بستری: ۷۶ مورد تغییر: ۰
◾️ فوت: ۹ شهروند تغییر: ۷+
🔹ترخیص: ۸۱ نفر تغییر: ۲۱+
🔹کلبستریها: ۵۸۵ نفر تغییر: ۱۴-
🔹وضعیت وخیم: ۱۳۹ نفر تغییر: ۶-
هدایت شده از اکبر ابدالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 ترامپ یا بایدن، کدامیک این مشکل ایران را حل می کنند؟
فقط نصف تعداد کارخانههای تولید آبمیوه، اونم با نصف ظرفیت دارند کار میکنند
تازه نه در حوزهای که کشور مزیت داره!!!
کلی هم میوه روی دست باغدار هر سال به کود تبدیل میشه
به نظرتون بایدن از این ظرفیتها بهتر استفاده میکنه یا ترامپ؟😇😇😇
#سراب_آمریکا
🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
🔻 یادداشت جو بایدن در CNN: روشهاى هوشمندانه تری براى سختگيرى علیه ايران وجود دارد.
🔻 به مقابله بافعالیتهای مخرب ایران درمنطقه ادامه خواهیم داد. تحریمهای هدفمند علیه اقدامات حقوق بشری ایران و مقابله با برنامه موشکهای بالستیک هم به قوت خود باقی است.
#سراب_آمریکا
🆔 @mashgh626
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ رهبری به یک دروغ !
همهی تصمیمات طبق نظر ایشان است!!
@Bisimchimedia
هدایت شده از 📡قم بروز
⭕️ در حالی که چین بعنوان پرجمعیت ترین کشور جهان رسما اعلام کرده که #کرونا را با داروهای گیاهی درمان میکند، عضو ستاد مبارزه با کرونا ایران هنوز هم دم از شیادی طب سنتی میزند!!
براستی که با اینچنین تفکرات متعصبانه باید هم مغلوب کرونا شویم...
🔻درقم بروز باشید🔻
🚩 https://t.me/joinchat/AAAAAD9QdKoCvpperK3e1g 🎯
🚩 http://eitaa.com/joinchat/195690501C9373542362 🎯
هدایت شده از 📡قم بروز
👆 گزارش تیم پزشکی اعزامی به چین مبنی بر تاثیر شگفت انگیز داروهای گیاهی بر درمان #کرونا
آیا واقعا دکتر مردانی هنوز این گزارش ندیدن یا...
🔻درقم بروز باشید🔻
🚩 https://t.me/joinchat/AAAAAD9QdKoCvpperK3e1g 🎯
🚩 http://eitaa.com/joinchat/195690501C9373542362 🎯
هدایت شده از قرآن روزی یک صفحه🇵🇸
018 (Sayyaf zadeh-604).mp3
690.3K