eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
379 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و هفتم 🇮🇷 قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/149 روز قبل که عراقی‌ها روی زخم‌هایمان آب ریخته بودند، زخم بچه‌ها به خصوص پای من متلاشی شده بود. وضع پایم جوری بود که باید هرچه زودتر قطع می‌شد. شب گذشته یکی از پرستارها گفته بود: «امروز پای تو را قطع می‌کنند!» آن روزها، کارم به جایی رسیده بود که برای قطع شدن پایی که شانزده سال بیشتر نداشت، لحظه شماری می‌کردم. از بس زجر کشیده بودم هیچ‌چیز به اندازه قطع پایم خوشحالم نمیکرد. پایی که در عملیات‌های مختلف، آز آب‌ها، آبراه‌ها، چولان‌ها و نیزارهای اروند و جزایر مجنون تا میدان‌های مین و باتلاق‌های شلمچه، از جاده خندق گرفته تا کوه‌های پر از برف کردستان، در عملیات‌های مختلف روزهای خوب و سختی را با او گذرانده بودم. پایی که بارها و بارها خطر قطع شدن از بیخ گوشش گذشته بود. پایی که قریب دوسال، پای تخریبچی در میدان مین بود. پایی که در میدان مینِ ارتفاعات کردستان، ده ترکش خورده بود. سردی و گرمی زیادی را کنارم تحمل کرده بود. هرکجا میرفتم آخ نمی‌گفت. همیشه مثل یک دوست باوفا همراهم بود. اقرار می‌کنم رفیق نیمه راهی برای او بودم. بیست روز بود که از دستش کلافه بودم. دلم می‌خواست هرچه زودتر از بدنم جدا شود و راه خودش را برود. پایم امروز، در زباله‌های بیمارستانی بغداد دفن می‌شد. همیشه در خلوت‌هایم یاد می‌کنم از پایی که جا ماند! قبل از ظهر دونظامی مرا روی برانکارد گذاشتند و از بیمارستان بیرون بردند. یک ساعتی پشت در اتاق عمل منتظر بودم. عراقی‌ها برای اینکه جایی را نبینم، چشم‌هایم را بسته بودند. در مقابل ظلم‌ها و جنایات جنگی بعثی‌ها در جنگ، با خودم می‌گفتم: «بگذار تکه‌های بدن ما درخاک عراق بماند، اما یک وجب از خاک کشورم دست دشمن نماند!» وارد اتاق عمل شدم. قبل از اینکه بی هوشم کنند، استخوان‌های خرد شده‌ی پایم را با قیچی از زخم‌هایم بیرون کشیدند! از شدت درد لب می‌گزیدم. دکتر می‌توانست این کار را بعد از بیهوشی انجام دهد، انجام نداد. من زیادی از دشمنم انتظار داشتم! وقتی به هوش آمدم، روی تخت بیماربر بودم. بهترین لحظه‌ی عمرم زمانی بود که پایم را بدون درد از زیر ملحفه تکان دادم. دیگر از آن‌همه درد استخوان سوز راحت شده بودم، هرچند زندگی بدون یک پا در اسارت سخت بود. امروز، یکی از بهترین روزهای زندگی‌ام بود! امروز جمعه بیست‌و‌چهارم تیر ۱۳۶۷، شب قبل، از درد عمل جراحی تا صبح بیدار بودم. دکتری که پایم را قطع کرده بود، به اتفاق دکتر عزیز ناصر، به آسایشگاهمان آمد. وارد آسایشگاه که شد گفت :‌ «پای تو سومین پایی است که من تا حالا قطع کرده‌ام.» دکتر جوان که در کنار درس‌های تئوری پزشکی، کار عملی جراحی را روی اسرای جنگی انجام می‌داد، اولین جراحی عملی‌اش، قطع کردن دست و پای اسرای ایرانی بود! این را خودش بهمان گفت. با بچه‌ها انس گرفته بودم. هادی بهم گفت: «خوش به حالت سید! پای تو رفته بهشت، یه کاری کن خودت هم بری! » به شوخی‌های معنادار بچه‌ها فکر میکردم، خیلی چیزها در حرف‌هایشان نهفته بود.حرف‌هایی که مرا به فکر کردن و مراقبت از نفس وامی‌داشت. بیشتر پرستارها کینه‌ای رفتار می‌کردند. یکی‌شان که تکریتی و همشهری صدام بود، خالد نام داشت. او چنان بانداژ زخم بچه‌ها را می‌کند، که زخم‌ها تازه می‌شد. بانداژهای چسیبده به زخم، لایه‌هایی از گوشت را با خود می‌کند و ناله بچه‌ها را درمی‌آورد. نیمه‌های شب، از شدت تشنگی نا‌نداشتـم. می‌خواستم خـودم را به پارچ آبِ روی پنجره برسانم. اصلا توی این فکر نبودم پا ندارم. بلند شـدم، پای سالمم را روی زمین گذاشتم، به دنبال آن پای راستم را که قطع شده بود، فریادم بلند شد. مجـروحان و اسرا از خواب پریدند. حس داشتن پا کار دستم داده بود، پایم را از نقطه‌ای که قطع شده بود، زمین گذاشته بودم، پایم خونریزی کرد و چند بخیه‌اش پاره شد. یکی از بچه‌ها سرم را در آغوش گرفت و گفت: برادر خوبم، سید خودم، هر کاری داری به من بگو، تو تا مدت‌ها وقتی از خواب بیدار میشی فکر می‌کنی پا داری، نکن با خودت این‌جـوری!! ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر  "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
⚠️ 🔹 بازار پر ریسکی است، کسی که اهل ریسک باشد میتواند سود خوبی ببرد اما بورس جای طمع ورزی هم نیست. معنای پرریسک بودن اینه که همیشه قرار نیست در بورس سود کنیم. بورس افت و خیز و به قول بورسیها، سبز و قرمز دارد. سود در این بازار نباید باعث بشه خونه، ماشین، طلا و ... رو بفروشید و وارد بورس کنید. فقط با درآمد مازاد باید وارد این بازار شد. 🔹 شاخص بورس در چند ماه اخیر رشد خیلی بالایی داشته که عامل اصلی آن نقدینگی بالای موجود در دست مردم و بانکهاست. پیشنهاد میشه که سودهای حاصل از بورس رو در فواصل زمانی معلومی صرف سرمایه گذاری در امور دیگه ای بکنید و با اصل پولتون به سرمایه گذاری در بورس ادامه بدید. همون جوری که در بورس باید سبدی از سهام داشته باشید، برای مجموع سرمایه تان هم سبد سرمایه گذاری تشکیل بدید تا در صورت ضرر در یکی از سایر سرمایه گذاریها جبران کنید. ✅ پیشنهاد همیشگی ما اینه کسایی که میتونن، پولشون رو وارد یک فعالیت تولیدی کنند. این فعالیت بلند مدته و همیشگی و ریسک کمتری هم داره. و سود حاصل از اون باید در خدمت باشه. 🆔 @mashgh626
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 زاکانی: تمام رانت خانواده‌ام معرفی دو دامادم برای نوکری مردم در اردوهای جهادی، سیل و زلزله بوده است ✍️بیداری ملت @bidariymelat
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های مصی علینژاد رو خوب گوش بدید تا ناهنجاری‌های اجتماعی در چند سال اخیر براتون روشن بشه...! اگر دیوار حجاب شکسته شود بقیه‌ی کارها (براندازی) راحت می‌شود! متاسفانه فهم امثال مصی در مورد حجاب از بعضی مسئولین ما بیشتره! @Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
گویا بالاخر بعد از ۳۸ سال پیکر مطهر شهید والامقام حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او شهیدان سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت پ.ن: منتظر اعلام رسمی موضوع هستیم @Bisimchimedia
با گل و لبخند جلو می‌روند. خبری از خشونت نیست. با ادبیات محترمانه، طرح‌های جذاب و هدایا، بانوان بدحجاب را به رعایت حجاب دعوت می‌کنند. طرحشان ، پزشک نیستند، جامعه‌شناس هم. اما تاثیر کارشان، کم از تاثیر درمانی پزشکان و آسیب‌شناسی‌های جامعه‌شناسان ندارد. آنان حیا و حجاب ترویج می‌کنند.  بانوان را با شاخه گل و هدایای کوچک اما خالصانه مهم‌تر از همه روی خوش و کلامی دلنشین به حجاب دعوت می‌کنند. از آفت دامن‌گیر بی‌حجابی می گویند؛ از سوغات کپک‌زده غرب. نسخه‌ای که آن‌ها را به سلامت نرسانده و حالا هل پوکشان را پیشکش ما می‌کنند. سنگر به سنگر و نرم پیشروی می‌کنند؛ از سستی در حجاب به بدحجابی از شبهه افکنی تا بی‌حجابی. مسئولان طرح می‌گویند: «غرب با رسانه‌های بسیار و چرب‌زبانی حجاب را خفقان معرفی می‌کند. حالا اما همین حوالی، عده‌ای پیدا شده‌اند که ناز بدحجابان را می‌کشند، تا بانوان بیشتری را به حجاب؛ سیره فاطمی (س) دعوت کنند. دغدغه‌شان ۲ سانتی‌متر جلوتر کشیدن روسری آن‌ها یا پوشاندن موهایی که از پشت سر بیرون آمده، نیست. می‌خواهند مخاطب با آگاهی و علاقه حجابش را کامل کند. معتقدند کم‌کاری‌هایی که در زمینه ترویج حجاب انجام‌شده را به مدد مهربانی، بهتر می‌توان جبران کرد.🌺ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم/ مأمور برای خدمت زهرائیم/ روزی که تمام خلق حیران هستند/ ما منتظر شفاعت زهرائیم» @yazahraa_1397
4_6051053615152367370.mp3
7.34M
🎙: این دولتم آخراشه، واقعا خسته نباشه 🌹بانوای: حاج‌ میثم‌ مطیعی😄👌 http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c 🕌‌بزرگترین کانال قمی‌ها در ایتا🔝
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و هشتم 🇮🇷 قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/150 روز پنجم است. قبل از ظهر، پایم را پانسمان کردند. آن طوری که عراقی‌ها می‌گفتند: امروز ارتش عراق در شمال شرقی مهران پیشروی کرده و وارد مرز ایران شده است. بعضی تیترهای روزنامه القادسیه امروز در ذهنم مانده است: الی الامام والله معکم یا جند صدام...به پیش، خدا با شماست ای سپاه صدام... دو دژبان مرا روی ویلچر نشاندند، پارچه سفیدی روی سرم انداختند و بیرون بردند. حدود نیم ساعتی، در راهرویی شلوغ و پر رفت و آمد منتظر بودم، تا اینکه وارد اتاقی شدم. دو نظامی پشت میز کنفرانسی روبه‌رویم نشسته بودند. از میزکار، پرونده‌‌‌ها،پوشه‌ها و همچنین مبل‌های راحتی کنار میز معلوم بود این اتاق مربوط به یکی از مسئولان بیمارستان و شايد هم اتاق مدیریت باشد. یک مترجم فارس زبان نیز کنارشان نشسته بود. سرهنگ از جایش بلند شد، یک لیوان آب ریخت و گفت: «بفرمایید،آب میل کنید!» - ممنونم، تشنه نیستم! سرهنگ بعد از اینکه سیگار سومر پایه بلندش را با فندک روشن کرد، گفت: «سیگار!» - ممنون،سیگاری نیستم! - مشروب میخوری؟ - ما مشروب نمی‌خوریم! اولین باری بود می‌دیدم عراقی‌ها با مهربانی و نرمش رفتار می‌کنند! سرهنگ ادامه داد: «شما با این وضعی‌ که دارید، باید آزاد بشید و برید ایران.اگه عاقل باشی، می‌تونی از اسارت خلاص شی و برگردی کشورت، فقط یه شرط داره!» وقتی از آزادی و رفتن به ایران صبحت می‌کرد. قند توی دلم آب می‌شد. گفتم: «چه شرطی؟!» - مصاحبه کنید، اظهار پشیمونی کنید، بگید به زور آوردنم جبهه، بگید رفتار عراقی‌ها با شما خوب بود، بگید پاسدارهای خمینی اسرای عراقی رو تو خط مقدم می‌کشتن، همین! یکه خوردم. با خودم گفتم: چرا من! افسر مسن‌تر گفت:‌ «پسرم!یه فرصت خیلی خوب در اختیار شما قرار گرفته،قدرشو بدون، به نفع خودته!» عراقی‌ها طوری حرف می‌زدند که هر آدم ضعیف‌النفسی را وادار میکردند به خواسته‌هایشان تن دهد. دلم می‌خواست آزاد شوم، اما با عزت. سرهنگ گفت: «ما ظرف چند روز آینده، تعدادی از اسرای معلول و مریض رو یک‌طرفه آزاد میکنیم. این قضیه شامل شما هم می‌شه، البته به همون شرطی که گفتم.» دوست داشتم آزاد شوم. شیطان هم قلقلکم می‌داد. هم خدا را می‌خواستم، هم خرما را. دلم نمی‌خواست آبرویم برود و با آبروی مملکتم بازی کنم. می‌دانستم این مصاحبه برای رژیم بعثی بُرد تبلیغاتی خوبی دارد. شیطان وسوسه‌ام می‌کرد و بهم می‌گفت: «سید! کی به کیه. مصاحبه کن و برو ایران.برای چی دودل هستی. گور پدر آبرو، اگه از این فرصت استفاده نکنی، دیگه هیچوقت این فرصت برایت پیش نخواهد آمد.» توی فکرهای مختلفی بودم که سرهنگ متن مصاحبه را در اختیارم قرارداد. مشغول مطالعه سوالات بودم که سرهنگ گفت: «اگه یه وقتی به خاطر این حرفا می‌ترسی بروی ایران، می‌تونی عراق بمونی و پناهنده بشی!» وقتی متن مصاحبه مورد نظر آن‌ها را خواندم، خیلی به روح و روانم فشار آمد. عصبی شدم .می‌دانستم باید چه بگویم. وسوسه‌های شیطان را از خودم دور کردم. قدری به خودم امید دادم و در کمال خونسردی و آرامش به آن‌ها گفتم: «من اینارو خوندم. درسته که من شانزده سال بیشتر ندارم. شاید از دید شما یه الف بچه بیشتر نباشم.من بسیجی بودنِ خودمو انکار نمی‌کنم،تو بازجویی هم گفتم.تو ایران کسی رو به زور مجبور نمیکنن بیاد جبهه. - یعنی می‌خوای بگی نمیخوای بری ایران؟! - چرا، از خدامه برم ایران، اما نه اینطوری. - آخوندها و پاسداران خمینی این حرفارو به خورد شما دادن. خمینی عقلتونو ازتون گرفته. خاک بر سر شما،احمق‌ها! وقتی زیاد تحقیرم کرد، حرف‌هایم را ادامه دادم و گفتم:‌ «من تو این مدت کم، خیلی اذیت شدم.خدا شاهده من شناسنامه خودمو جعل کردم. تاریخ تولد خودمو دستکاری کردم، دو سال بزرگ‌ترش کردم، تا تونستم بیام جبهه!» عراقی‌ها اجازه دادند به آسایشگاه برگردم. نزدیک ظهر، اسیری به نام باقر درخشان را از بیمارستان ۱۷ تموز آوردند. باقر از بچه‌های گروه ضربتِ ناو تیپ امیر المومنین علیه‌السلام بود. بر اثر اصابت ترکش خمپاره، سر،صورت، فک و دندان‌های جلویش خُرده شده بود. صورتش خراشیدگی عمیقی پیدا کرده بود. پشت بدنش پر بود از تاول‌های چرکین. بیشتر بدنش بر اثر ضرب و شتم عراقی‌ها کبود بود. درد از چشم‌هایش خوانده می‌شد.آدم محکم و توداری بود. مجروح که شده بود، تا غروب همان روز بیهوش بود. غروب، عراقی‌ها جنازه شهدا را در گودال آبی جمع کردند تا با لودر روی آن‌ها خاک بریزند.باقر بین جنازه‌ها بیهوش به زمین افتاده بود. وقتی لودر روی جنازه‌ها خاک می‌ریخت . . . ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول:https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
💡 نقش تولید برای کشور 👈 همه امکانات کشور باید در خدمت این امر حیاتی قرار گیرند ... 🆔 @mashgh626
📸 تصویری از ماسک‌زدن رهبر انقلاب در جلسات کاری ✅کانال اخبار 20:30👇 http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
این اسامی و عکس‌ها رو یه جا ذخیره کنید و روزی دو بار تا انتخابات ۱۴۰۰ نگاه کنید تا یادتون باشه چه کسانی باعث وضعیت الانمون هستن...! @Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی بعد از این جواب جلیلی دیگه اون دیپلمات سابق نشد🤦‍♂ سوالی که ادعا میشد ۴۱ساله جواب داده نشده در ۱۰ ثانیه جواب داده شد! @Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق با رهبرانقلاب بود...! عیار آن سخنان قبل انتخابات حالا مشخص شده که چرا رهبری انقدر تاکید داشتند که نتیجه انتخاب بد به خود شما (مردم) برمی‌گردد!؟ درست انتخاب کنیم... @Bisimchimedia
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
🖌 حضرت علیه السلام فرمود: قرآن پیمان خداوند با خلقش است پس سزاوار است براى شخص مسلمان که در این پیمان خدا نظر افکند و روزى پنجاه آیه از آن بخواند. 🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ فَقَدْ يَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَنْظُرَ فِی عَهْدِهِ وَ أَنْ يَقْرَأَ مِنْهُ فِی كُلِّ يَوْمٍ خَمْسِینَ آيَةً. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 412 روایة: 1
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و نهم 🇮🇷 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/151 ✅ وقتی لودر روی جنازه‌ها خاک می‌ریخت، باقر به هوش آمده بود. بعضی از عراقی‌ها می‌خواستند او را با جنازه‌ها خاک کنند، اما دیگر نظامیان شیعه قبول نکرده بودند. دوعراقی با وجدان او را نجات داده و به پشت خط منتقل کرده بودند. باقر روح بلندی داشت. وقتی بچه‌ها در مورد صورتش دلداری‌اش دادند، خندید و گفت: «شما نمی‌خواد نگران من باشید. نگران خودتون باشید.» بعد به من گفت:‌ «آقا سید! زیبایی صورت، دنیوی و کوتاهه،آنقدر آدم‌ها با صورت‌های خوشگل اومدن و از این دنیا رفتن، امروز هیچ نامی از اونا نیست. عملمون باید زیبا باشه، این چیزا نباید آدم مومن رو زیاد دلبسته کنه.» ✅ امروز بعدازظهر، توفیق احمد از قطعنامه ۵۹۸ صحبت می‌کرد. می‌گفت : جنگ تمام شده، ولی من باور نمی‌کردم. خداحافظی از جنگ برایم سخت بود. نمی‌دانم چرا آن‌همه به زندگی جبهه‌ای وابسته بودم. فکر می‌ کنم به خاطر سنگرهای کوچکی بود که ارتفاعش از خانه امروزی مابلندتر بود. سنگرهایی که اگرچه کوچک بودند و سرمان به سقف آن می‌خورد، اما پر از صفا و معنویت و یک‌ رنگی بود. ✅ صبح صدای هلهله و شادی عراقی‌ها بلند بود. دکتر به اتفاق لطیف دهقان با خوشحالی وصف‌ناپذیری وارد آسایشگاه شد و گفت: «جنگ تمام شد...ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت!» شوکه بودم، غم و اندوه همه وجودم را فرا گرفت. بچه‌ها با شنیدن این خبر، ناراحت شدند. جنگی که هشت سال قدرت‌های شرق و غرب، اروپایی ها و کشورهای عربی بر ما تحمیل کرده بودند، علاوه بر آثار زیان‌بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی هم داشت. غم و ناراحتی بچه‌ها به خاطر پایان یافتن جنگ نبود. احساس می‌کردیم دیگر آن‌همه فضیلت، معنویت و شور جهادی،الهی و انقلابی به پایان رسیده است. با چه زبانی می‌توانستیم به عراقی‌ها بفهمانیم جبهه کارخانه انسان‌ سازی، سرزمین خدا محوری و ولایت ‌پذیری بود. از تلویزیون عراق می‌دیدم که چطور مردم به کوچه و خیابان‌ها ریخته بودند و برای پایان گرفتن جنگی که هشت سال پیش شروع کرده بود، پیر و جوان، نظامی و غیرنظامی، همه تو خیابان رقاصی و پایکوبی می‌کردند! در بین نگهبان‌ها،توفیق احمد که آدم روشنی بود و به ما اعتماد داشت، گفت: «این جنگ تنها نتیجه‌ای که برای عراق داشت، هفتاد میلیارد دلار بدهی خارجی بود و چند صد هزار نفر کشته و . . .» ✅ امروز عصر، توفیق احمد از امام خمینی،قطعنامه ۵۹۸ و جام زهر صحبت می‌کرد. منظورش را درست متوجه نشدم. گویا دیروز، چهارشنبه، امام پیامی درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ داده بود. ما از پیام امام جمله‌ای با این مضمون که جام زهر نوشیده است را شنیدیم. اشکمان درآمد و دوست داشتیم از امام و جام زهر بیشتر بدانیم. ✅امروز سه‌شنبه چهارم مرداد ۱۳۶۷، حوالی ظهر عراقی‌ها زیاد خوشحالی می‌کردند.از پشت پنجره لطیف دهقان را صدا زدم. - لطیف چی شده، چرا عراقی‌ها خوشحال‌اند؟! - منافقان به ایران حمله کردن! بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ از طرف کشورمان،صدام سراغ گروهک منافقان، آخرین برگ برنده خودش،رفته بود. دکتر عزیز ناصر به آسایشگاه آمد در حالی که خوشحال به نظر می‌رسید و گفت : «کار ایران تمام شد!» دیروز، نیروهای سازمان منافقان با کمک ارتش عراق از مرزهای غربی به کشورمان حمله کرده بود و امروز وارد منطقه سرپل ذهاب،کرند و اسلام آباد شده بودند. جنگ تمام شده بود، چند روز قبل، به رغم قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، ارتش عراق به ایران حمله کرده بود.تلویزیون عراق گفته بود حتی ائمه جمعه ایران با پوشیدن لباس بسیجی عازم جبهه شده‌اند.حمله منافقان به ایران آخرین شانس و برگ برنده برای عراقی‌ها بود. ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/111
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. پاسخ ۱۷ سال قبل امام خامنه‌ای به شبهه‌پراکنی امثال موسوی خوئینی‌ها و تاجزاده / چرا این جماعت در برابر سئوال رهبر انقلاب ساکتند؟‌ ۷ خرداد ۱۳۸۲ / دیدار نمایندگان مجلس ششم با رهبر انقلاب گفتنی ۱۲۷ تن از نمایندگان مجلس ششم که بعدها برخی از آنها یا به سرویس‌های جاسوسی و رسانه‌های غربی پیوستند و یا در داخل کشور ماندند و در کودتای سال ۸۸ مشارکت داشتند، با نوشتن نامه‌ای به رهبر انقلاب، ایشان را به نوشیدن جام زهر و تعامل با آمریکا دعوت کردند. این نامه ذلیلانه در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۱ برای امام خامنه ای ارسال شده بود و به نامه جام زهر شهرت یافت. -------------------------- رسانه باشید و نشردهید📢 ☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در 👇 🆔➠ @Anti_Shayeat
هدایت شده از مراکز حوزوی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش حاج مهدی رسولی به نامه موسوی خوئینی ها ➖نشر کشوری و حداکثری --------------------- 🇮🇷کانال مراکز حوزوی 📡 @howzeh_m