🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: دوستی كردن نيمی از خردمندی است. 📒 #نهج_البلاغه #حکمت142 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ آفتابگردان احمد آباد ‌ @ahmadabadbasig

🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: اندوه خوردن، نيمی از پيری است. 📒 #نهج_البلاغه #حکمت143 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ آفتابگردان احمد آباد ‌ @ahmadabadbasig

🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: صبر به اندازه مصيبت فرود آيد، و آنكه در مصيبت بی تاب بر رانش زند اجرش نابود می گردد. 📒 #نهج_البلاغه #حکمت144 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ آفتابگردان احمد آباد ‌ @ahmadabadbasig

🍃🌺🌸داستان شب🌸🌺🍃 سلام و تحیت؛ شبتون به مثال بهار مطبوع و دلنشین...؛ دلتون شاد و برقرار...؛ الهی طاعات و عباداتتون مقبول و ماجور...؛ الهی آمین ...................................... داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۰۱/۰۷ " اولين خونى كه بر زمين ريخت" داستان امشب را از قرآن نقل میکنم: خداوند به حضرت آدم عليه السلام وحى كرد كه مى خواهم در زمين دانشمندى كه به وسيله آن آيين من شناسانده شود وجود داشته باشد و قرار است چنين عالمى از نسل تو باشد...!!! لذا اسم اعظم و ميراث نبوت و آنچه را كه به تو آموختم و هر چه كه مردم بدان احتياج دارند ؛ همه را به جناب هابيل بسپار....!!! حضرت آدم عليه السلام نيز اين فرمان خدا را انجام داد. وقتى قابيل از ماجرا باخبر شد، سخت غضبناك گشت . به نزد پدر آمد و گفت : - پدر جان ! مگر من از هابيل بزرگتر نبودم و در منصب جانشينى شايسته تر از او نيستم ؟ آدم عليه السلام فرمودند: فرزندم ! اين كار دست من نيست ، خداوند امر نموده ، و او هر كس را بخواهد به اين منصب مى رساند. اگر چه تو فرزند بزرگتر من هستى ، اما خداوند او را به اين مقام انتخاب فرمود و اگر سخنانم را باور ندارى و قصد دارى يقين پيدا كنى ؛ هر يك از شما قربانى به پيشگاه خدا تقديم كنيد قربانى هر كدام پذيرفته شد ؛ او لايق تر از ديگرى است...!!! رمز پذيرش قربانى آن بود كه آتش از آسمان مى آمد ؛ قربانى را مى سوزاند. قابيل چون كشاورز بود مقدارى گندم نامرغوب براى قربانى خويش آماده ساخت و هابيل كه دامدارى داشت گوسفندى از ميان گوسفندهاى چاق و فربه براى قربانى اش برگزيد. در يك جا در كنار هم قرار دادند و هر كدام اميدوار بودند كه در اين مسابقه پيروز شوند...! سرانجام قربانى هابيل قبول شد و آتش به نشانه قبولى گوسفند را سوزاند و قربانى قابيل مورد قبول واقع نشد...! شيطان رجیم به نزد قابيل آمد و به وى گفت چون تو با هابيل برادر هستى ؛ اين پيش آمد فعلا مهم نيست ؛ اما بعدها كه از شما نسلى به وجود مى آيد ؛ فرزندان هابيل به فرزندان تو فخر خواهند فروخت و به آنان مى گويند ما فرزندان كسى هستيم كه قربانى او پذيرفته شد ولى قربانى پدرت قبول نگرديد،..!!! چنانچه هابيل را بكشى ؛ پدرت به ناچار منصب جانشينى را به تو واگذار مى كند...! پس از وسوسه شيطان ((خودخواهى و حسد كار خود را كرد، عاطفه برادرى ؛ و ترس از خدا، و رعايت حقوق پدر و مادرى ؛ هيچ كدام نتوانست جلوى طوفان كينه و خودخواهى قابيل را بگيرد)) بلافاصله قابیل اقدام به قتل برادرش هابيل نمود و عاقبت او را كشت...!!! بدین ترتیب با کشته شدن هابیل ؛ اولین خون به ناحق بر زمين ریخته شد و برادری بواسطه حب نفس و حسادت به تحریک شيطان برادر خود را کشت...!!! قابیل بسیار متاسف شد ؛ اما دیگر تاسف او فایده ای نداشت... مانده بود با جنازه برادر چه کند که به امر خدا دو کلاغ با هم مجادله و در این دعوا یکی از آن دو کشته و کلاغی که زنده مانده بود با منقارش زمين را گود و کلاغ دیگر را دفن و رویش خاشاک و خاک ریخت...! بدینسان قابیل ؛ با رویت این داستان گودالی حفر و برادر را در آن دفن و رویش را پوشاند. ....................................... بله دوستان خوبم؛ قدمای ما چقدر فرهیخته و دانا بودند. وقتی دونفر باهم اختلاف پیدا می‌کردند یا قهر بودند یا دعوایشان میشد ؛ پیش آمده و می‌گفتند شيطان را لعن کنید که این حاصل وسوسه و دنائت و خباثت شيطان و با تحریک شما دونفر میخواد کار را به جای باریک بکشاند. لعنت خدا بر شيطان حسود و خبیث و وسوسه گر باد. خون هابیل به ناحق و با وسوسه شيطان که کینه حضرت آدم عليه السلام را بدل داشت ؛ بر زمين ریخته شد و شيطان دومین ضربه را به ایشان بعد از خوردن میوه ممنوعه و هبوط از بهشت ؛ زد....! مراقب باشید.شیطان سوگند خورده و کینه حضرت آدم عليه السلام و فرزندانش را بدل دارد....از حسادت و کینه و دنائت و کبر و غرور و بدخواهی به جد پرهیز کنید. شبتون برقرار باد در پناه لف و سخاوت خدا باشید 🍃🌺🌸🌻🌹🌻🌸🌺🍃