eitaa logo
سید احمد مدارایی
133 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت 20 بود که آماده شدم و راهی مسجد شدم از طبقه سوم ساعت گرفتم و پیاده حرکت کردم از چهار راه مفتح که رد شدم چهار دقیقه گذشته بود در پیاده رو کنار گذر اتوبان در حرکت شدم موتوری اول که رد شد سلامی داد با صدای بلند اما همچنان که میرفتم یک موتوری دیگر که سه ترک نشسته بودند و هر سه جوان بودند از پشت سر وقتی به من نزدیک شدند بوق بلندی زدند و رویشان را آنطرف کردند و خنده کنان رفتند!!! اما به راهم ادامه دادم و خداروشکر در رفتار بدنی من تغییری از آن بوق دیده نشد اما خب جا خوردن و تکان خوردنی از درون در من حاصل شد باز ادامه راه را میرفتم و سر به زیر که صدای بوق ماشینی توجه من را جلب کرد بوق اول هیچ نکردم و ادامه راه بوق دوم هم همینطور بوق سوم سر برگرداندم و آقای را دیدم که از درون پراید سفید رنگ خود همینطور که با گوشی مبایل صحبت می کرد اشاره میکرد که سوار شوم سوار شده و چند قدم دیگر تا مسجد مانده را با ماشین طی کردیم به مسجد که رسیدیم و وارد شدیم شروع به وضو گرفتن کرد و بعد صندلی های خود را نزدیک به کولر جلوی مسجد قرار دادیم و تا نماز شروع شود مشغول بحث در مورد شرایط مسجد شدیم شب شهادت امام جواد (علیه السلام) حاج آقا بین دو نماز صحبتی کردند و روایتی خواندند از حضرتش که اگر برای مردم احوال باطنی ما کشف شود حتی جنازه ما راه هم دفن نخواهند کرد بعد از نماز سه نفری جلوس کردیم و بعد از خوش آمد گویی حاج آقا وارد در احوالات مسجد شدیم و اولین برنامه قرار شد برای بحث جمع آوری پول
بابت عید قربان را به صورت محله ای پیگیر شویم بعد از رفتن حاج آقا با یک بازدید دیگر از جاهایی که تا الآن ندیده بودم کردیم و حرفی از اینکه کلید کجاها دست چه کسانی هست بعد که از مسجد خارج شدیم دیدیم بچه های هیئت نفر به نفر وارد در مسجد می شدند اما ما گفتگو رو روی صندلی چوبی درب مسجد ادامه دادیم تا ساعت 22:10 دقیقه که خانمم تماس گرفتند و راهی منزل شدم و 22:30 در خانه به خانواده پیوستم @ahmadmodaraeiir
هر کدام 6 صفحه به عبارتی 54 صفحه در نیم ساعت به صورت تند خوانی 20-4-1400
بعد از ظهر دقایقی رو تونستم به تمیز کردن کمد و اتاقم بپردازم تا اینکه مهمانها برای روضه آقا (علیه_السلام) رسیدند بار اولی بود که بعد از اسباب کشی آمده بودند خانه ی ما روضه ساعت 20 تمام شد حدود 20:20 دقیقه از خانه به سمت مسجد با ماشین حرکت کردم و 5 دقیقه زمان برد تا به درب مسجد رسیدم تماسی گرفتم جواب داد در مسجد هستم اما تا برای نماز آماده شود نزدیک جای او را در صف اول بگیرند چند لحظه بعد از نماز مغرب و نماز دهه ی در حالی که حاج آقا از فضائل و اعمال ماه ذی_الحجه می گفتند در گوش یکدیگر مواردی را مرور کردیم بعد از نماز عشاء و چهار نفره ای با کسانی که بیشترین حضور را در نماز جماعت داشتند گذاشتیم و پیرامون و جمع کردن بچه ها برای نماز ظهر و مغرب با هم صحبت کردیم که الحمدلله نتیجه زودهنگام و خوبی را در پیش داشت و قبول زحمت کردند برای همکاری در اما شرایط زیر را برای خصوصیت فرد مورد نظر گوشزد کردیم: 1- خوش اخلاق و اهل جوشش با بچه ها 2- حضور 4 یا 5 روز یا شب در نماز جماعت 3- وقت گذاری کافی برای رسیدگی به بچه ها 4- هماهنگ بودن با حقیر برای بحث آموزش و پشتیبانی طرح بعد از اتمام این جلسه کوتاه و مفید کلید پایگاه را گرفتم تا از کیفیت سیستم کامپیوتر با خبر شوم چشمتان روز بد نبیند تا روشن کردم و ویندوز xp را مشاهده کردم ناامید از افکاری که در ذهنم بود کار را رها کردم و شروع به مطالعه سلسله جزوات پالتویی کردم که مطالب مفیدی را به دست آوردم ساعت 22:20 دقیقه راهی منزل شدم @ahmadmodaraeiir