🟢فروش خطی:
فروش خطی همون سیستم فروشی هست که روزانه داریم
یک روز 2 تا سفارش داریم
یک روز 100000 میلیون سفارش داریم
و...
یعنی در ماه یک نمودار خطی هست،که ما از طریق اون میتونیم امرار معاش کنیم.
.
🟢فروش سینوسی:
فروش سینوسی،یعنی میام در یک بازه زمانی خاص فروش های بالای رو تجربه کنیم.
👈مثلا فروش انفجاری:
🔹شب یلدا
🔹مناسبات فصلی
🔹حراج جمعه ها
🔹شب عید
عملا در این بازه زمانی کوتاه ها ما فروش 30 روزمون رو در یکی الی 2 روز بدست میاریم.
.
✅حالا نقطه طلایی کجاست؟
نقطه طلایی همین فروش های سینوسی ماست.
این نقطه طلایی ها هستن که درامد ما رو افزایش میدن.😍
و باعث میشه بیزنس ما رشد و پیشرفت داشته باشه👍
.
👌بزار یک نکته طلایی بگم،چیزی که باعث پیشرفت شما میشه فروش خطی نیست.
نقطه طلایی شما فروش محصول یا خدمات به تعداد بیشتری از ادم هاست.
در تعدد سفارش هاست😍
امروز همراهم باشین میخوام بهتون یک نکته خفن بگم که چطوری از طریق داستان فروش رو رقم بزنید.
در چه مکانی:
فرقی نداره
پُست تلگرام باشه
پُست اینستاگرام باشه
ریلز اینستاگرام باشه
استوری اینستاگرام باشه
پُست پلتفرم های ایتا و بله باشه
هر جا که مخاطب تعامل داره کاربرد داره.
💓😉
ایشون دارا 👆و ایشون هم سارا 👆 هست
قراره امروز برن سفر 😍
به نظر شما کجا قراره برن✌️
اینجا بگو 👇
@ahmadmodiri_admin
❇️قراره سفر کنن به چرخه سیستم سازی فروش در کسب و کار انلاین
که ببینیم چطوری میشه با داستان فروش رو بدست اورد.
📍اونا برای اینکه سفر کنن نیاز داشتن که دوستان و اقوام خودشون رو با خبر کنن که بابا ما داریم میریم سفر کجایین شما بیاین یک توراهی بدین یک عاقبت بخیری بگین. که سفر رو با خیال راحت شروع کنیم.
👇👇
🔹برای همین تصمیم گرفتن پیام خودشون رو با این جمله شروع کنن:
یک عکس از جفتشون به همراه یک متن👈 خدا حافظ دوستان با تم سیاه و سفید
رو در شبکه اجتماعی شون منتشر کردن.
و تاریخ زیر عکس رو زدن برای 3 روز قبل
یعنی این عکس برای 3 روز قبل است.🤭
⭐️دقیقا اومدن قلاب انداختن به چیزی که دوستانشون درگیرش بودن.
یعنی مشکل دوستانشون.
🔶گام نخست سفر فروش (قلاب انداختن هست.) اونم به مشکل و دغدغه ی که مخاطبین تون دارن.
داستان خودتون رو با این شکل بسازید.
تا بریم سراغ ادامه داستان😘
ادامه داستان👇
👈وقتی دوستان شون زنگ زدن و پیام دادن اینا جواب ندادن.
رفقا و اشنایان بیشتر نگران شدن.
یعنی چه بلای سره اینا اومده.😭
چیکار کنیم،چطوری میشه از وضع اونا با خبر شد.
خلاصه نگران بودن.
.
👈اشنایان با خودشون میگفتن کاش هفته پیش بهشون سر میزدیم،کاش یک تلفن میزدیم بهشون.جویای احوالشون میشدیم.😎
تا ببینیم چی شده که اینا یکهو اینطوری رفتن؟😞😞