eitaa logo
احمد وحیدی
22.8هزار دنبال‌کننده
557 عکس
209 ویدیو
14 فایل
. احمد وحیدی هستم🧔🏻 با بیش از ده سال سابقه آموزش حضوری قراره ایــن موارد رو بصورت تخصصی بهت آموزش بدم😉 . آموزش مداحی🎙 قرائت قرآن🤲🏻 صداسازی🗣 ترحیم خوانی🖤 اجرا در عروسی مذهبی اگه سوال داشتی،اینجام 👇 (آیدی پاسخگویی) @malakoott
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد . استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: انتقاد آسان است اما اصلاح .... 👉 🍃 🌺🍃 ✅️کانال ترحیم خوانی🥀🖤 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
فراق تو همه درد است ای طبیب من چه می شود که تو دردم دوا کنی آقا چقدر گریه کنم میان روضه تان که مرا زائر حرم کربلا کنی آقا ؟ 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
من گریه می کنم که مصفّا کنی مرا مانند قطره راهی دریا کنی مرا گرچه برای روضه ی تو کم گذاشتم دارم امید این که تماشا کنی مرا با این دو قطره اشک عزایی که ریختم اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا من را در این لباس عزایت کفن نما تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا آن قدر بین روضه ی تو گریه می کنم تا بین نوکران خودت جا کنی مرا گشتم مریض خسته ی دارالشفای تو با این بهانه ای که مداوا کنی مرا دور است از کرامت بی انتهای تو در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا شب های جمعه راهی کرب و بلا شوم تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا در بین گریه ام به سر و سینه می زنم تا داغدار زینب کبری کنی مرا 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم هرکس وسیله داشت برای هدایتش ما با نســیم روضـه‌ی تو با خــدا شدیم وقتی که جاه‌ و مال و هوس راهمان گرفت با رمز یاحسین ز شیطان جدا شدیم ذکر حسین اشرف اذکار عالم است گفتیــم و همـدم همه‌ی انبیــا شدیم مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد با کیمیـای مهر شمــا پر بها شدیم اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست تأثیـر گریـه است اگـر بـا حیــا شدیم ما را خدا برای غمت برگزیده است با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم شب‌های جمعه مادرتان روضه‌خوان ماست با ناله‌های دل شکنش هم نوا شدیم شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است دسته ی سینه زنی پشت پیمبر ساختند شیشه شیشه گریه ی مارا ملائک برده اند قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند چشم هرکس خیس باشد جای پای فاطمه ست چشم مارا با حسینیه برابر ساختند میشود بابا حسین و میشود مادر رباب سینه زنها را به این صورت برادر ساختند هرکسی بهتر برایش سوخت مزدش را گرفت سوخت فطرس از همان خاکسترش پر ساختند باوضو باید دراین ده روز از هرجا گذشت هرمحله بچه ها صحنی مطهر ساختند شاهراه آسمان در کوچه های کربلاست تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند کربلا تاریک شد پیکر ته گودال ماند آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
پنج شنبه،شاخه گلی با ذکر فاتحه و صلوات بفرستیم به عشق آنهایی که دیگه در بین ما نیستند ولی دعاهاشون،هنوزکارگشاست و یادشـون همـیشه در دل مـاست 🥀 🥀 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت: ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟! بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است، تا من از آن نخورم، به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم... این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست... قصاب کارد در دست داشت و فی الحال بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد... مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید. زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟ مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد... 👉 🍃 🌺🍃 ✅️کانال ترحیم خوانی🥀🖤 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(پیشنهاد برای اجرا در نماز جمعه) وا کرده ام به روی تو چشم ضمیر را سر در گمم چگونه بیابم مسیر را با بالهای بسته دعا مستجاب نیست باید به نغمه سر بدهم یا مجیر را من آمدم که سر به دل خسته ات زنم بیرون نکن ز خانه‌ی خود این حقیر را دیگر به تنگ آمده ام خودخوری بس است آزاد کن ز کنج قفس این اسیر را چشم مسلحی که ندارم ببینمت ابری گرفته تابش ماه منیر را با این بهانه که پرِ پرواز کوچک است با بال عشق میبرم اجر کثیر را دیگر سکوت جایز و عزلت مجاز نیست تکبیرها مدد برسانید امیر را 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
بـه کعبـه روی نهـادم کـه دور یـار بگردم کجـای خانـه بـه دنبـال آن نگـار بگـردم میان این همه حاجی کجاست حاجی زهرا کـه هـر نـفس بـه فدایش هزار بار بگردم مقام و زمزم و رکن و حطیم را همه گشتم کنـار حجـر روم، یـا بـه مستجـار بگردم؟ میـان خلـق دویـدم که در کنار تو باشم بگـو چقـدر بـه هر گوشه و کنار بگردم دلم گرفته بگـو ای عزیـز فاطمـه تا کی... تو را نبینم و بر گِرد ایـن جـدار بگردم؟ به شوق این که فقط زیر سایۀ تو بمیرم چو آفتاب به هر کوه و کوهسار بگردم اگر چـه گِـرد رهم با نسیم در به درم کن که در هوات به هر شهر و هر دیار بگردم خدا گـواست که نـومید نیستم ز وصالت اگر چـه دور تو تـا دور روزگار بگردم بـه انتظار قسـم بـا خـود این قرار نهادم که در هـوای تـو تـا وقت انتظار بگردم عنـایتی کـه همـه عمـر «میثم» تو بمانم بسـان میثـمِ تـو دور چـوبِ دار بگردم 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
🌺 🍃 چه میشود که بیایی کنم تماشایت فدای بغض گلوگیر و اشک شبهایت شبی گذر کن از این کوچه های دلتنگی که دل هوای تو کرده فدای غمهایت غم تو غصه ی عالم شده نمیفهمد کسیکه دل به همه داده جز تولایت صدای شیهه ی اسبت ز دور میآید بیا که عالم و آدم فتاده بر پایت بهمره تو بیاید نسیم شوق وصال معطر است جهانی ز باغ گلهایت گل شقایق و یاس و عقاقی  و سوسن الا تو نرگس زهرا به چشمانم جایت انا ابن حیدریت لرزه بر جهان انداخت تمام عالم از این بانگ گشته شیدایت 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
جمعه می آید و هر بار دلــم می شکنـــد باز از این همــه تکرار دلـــم می شکنـــد بغض یک هفتهٔ جانکاه به سر می رسد و باز از دوریِ دلــدار ، دلـــم می شکنـــد 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 🍃🌺 ملا نصرﺍلدین هر روﺯ یک مشت اﺯ علف خرﺵ کم میکرﺩ تا به نخورﺩن عادﺕ کند..! پرسیدند : نتیجه چه شد؟ گفت : نزﺩیک بوﺩ عاﺩت کند که مرﺩ ! 🍃 🌺🍃 ✅️کانال ترحیم خوانی🥀🖤 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان خنده بر گریه‌ی ذُریّه‌ی زهرا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند - - - زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
یا سیدی یا محمدابن‌علی الباقر سلام‌الله گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو... این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین گوئیا در سینه‌اش آتش طلاطم کرده بود زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود عمه‌اش را دید و خواند از خیمه‌های سوخته مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده  بود دید گرد محرمانش حلقه‌ی نامحرمان دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود سرخ شد چشمش  گمانم آهِ آخر را کشید دختران شعله‌ور را که تجسم کرده بود یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام یادِ شام و نان خشک  و لطف مردم کرده بود وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود.... 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی می‌‌‌‌‌‌ کنی؟! گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا می‌‌‌‌‌‌کند چگونه فرشته روزیش مرا گم می‌‌‌‌‌‌ کند. 🍃 🌺🍃 ✅️کانال ترحیم خوانی🥀🖤 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
دل من با غمِ عشقت شده درگیر ،حسین داده دنیای مرا عشقِ تو تغییر ،حسین مادرم نذرِ تو کرده است جوانیِ مرا تا که یک روز به پای تو شوم پیر، حسین 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یُمن گریه‌ی شب تا به صبح بیدارم به آب می‌نگرم روضه می‌شود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه‌ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم، هنوز می‌بارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه‌ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی‌ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمه‌ام زمین می‌خورد نرفته از نظرم گریه‌های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه‌ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه‌ی بازار برده‌ها لرزید بلا کشیده‌ی شام سیاه بازارم 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
  روضه‌دارِ منا توئی آقا شاهدِ کربلا توئی آقا پیش تو مادرت زمین خورده نوه‌ی مجتبی توئی آقا همره عمه آمدی گودال راویِ ماجرا توئی آقا آنکه دیده گروه‌گروه زدند سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکمه‌ی شمر شاه، زد دست و پا توئی آقا آنکه دیده تمام قرآن شد با لگد جا به جا توئی آقا آنکه دیده ضریح مویِ حسین دستِ یک بی‌حیا توئی آقا آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا رفت بر نیزه‌ها توئی آقا بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه سویِ آل عبا توئی آقا آنکه همراه قافله رفته سویِ شامِ بلا توئی آقا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه‌های نان دادند بوسه‌گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را تبر و سوختن جان صنوبرها را راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم گره بر روی گره می زده معجر ها را آنکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد پای پر آبله و گریه ی دختر ها را مقتل از جانب او گفت که عمه جانش دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
زبان حال سر جناب مسلم علیه‌السلام دارم وصیت می‌کنم شاید نیایی با باد صحبت می‌کنم شاید نیایی دارد مسیرت را نشانم می‌دهد باد از روی دروازه تکانم می‌دهد باد با داغِ بی‌اندازه می‌گِریم که برگرد از بِین این دروازه می‌گِریم که برگرد با سر میان کوفیان مهمانم  آقا تا لحظه‌ای که میرسی می‌مانم آقا روزی که می‌آیی مرا بشناس وقتی از روی این دروازه آویزانم آقا هر روز سنگم می‌زنند از دور و نزدیک بازیچه‌ی تمرینِ این طفلانم آقا هر روز یک دندان من کم می‌شود تا... قربان دندانت شود دندانم آقا شرمنده‌ام اینجایَم و بال و پَرم ریخت  دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت من با چه رو گویم نیا رویی نمانده قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده دستی که بیعت داد دستم را شکسته از بس مرا زد زخمِ بازویی نمانده طفلان من از گوشه‌ای دیدند من را از زخم‌های کوفه اَبرویی نمانده نزدیک نه از دور کوفی دوره‌ام کرد آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده تا دِق نکرده زینب  از بیراهه برگرد گهوراه تا نَشکَسته  با ششماهه برگرد هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است در کوفه می‌بینی که نامحرم زیاد است از خیزران و تازیانه حرف کم نیست از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاد است ششماهه نه حتی برای مردها نیز.. یک تیغه از تیرِ سه‌شعبه هم زیاد است دست نوازش با یتیمی نیست اما پنجه برای گیسوی درهم زیاد است آبی برای تشنگان اینجا ندارند در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم شد بسته دستم دستگیری را بفهمم هِی سنگ خوردم زخم خوردم طعنه خوردم تا رنج بازار و اسیری را بفهمم من را به زنجیرش میانِ کوچه گرداند تا زخمِ پاهای کویری را بفهمم دندان من خون شد به یادِ دختر تو تا دردِ دندانهایِ شیری را بفهمم دلها در اینجا سنگِ دیوار است برگرد وقتِ حراجی‌هایِ بازار است برگرد 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
در شهر غم نشان ز هوای بهاره نیست حتی در آسمان کبودش ستاره نیست گرچه سفیر لایق رویت نبوده ام دیگر به کوفه نیز امیدی دوباره نیست درها به روی باغ نگاهم که بسته شد دیدم درون باطنشان جز شراره نیست دعوا سر بریدن راس ستاره هاست فرقی میان مقتل و دارالعماره نیست سنگی که خورد بر لب و دندان مسلمت بدتر ز نعل مرکب صدها سواره نیست آغوشت ای حسین پناه رقیه است سهمت ز زندگی بدن پاره پاره نیست 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ 🎥 🔺 او کربلا را دیده است ◾️ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّین 🎤 حجت الاسلام 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 مردی به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت. اینطور به نظر میرسید، که به جای بسیار مهمی میرفت مردی کنار جاده ایستاده بود فریاد زد: کجا میروی؟! مرد اسب سوار جواب داد: نمیدانم از اسبم بپرس. این داستان زندگی خیلی از مردم است! آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند بدون اینکه بدانند کجا میروند...!!! 👉 🍃 🌺🍃 ✅️کانال ترحیم خوانی🥀🖤 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
گریز روضه امام باقر علیه السلام برپایه حدیثی از امیرالمومنین علیه السلام 🔶الإمامُ عليٌّ عليه السلام : العِلمُ مِنَ الصِّغَرِ كالنَّقشِ في الحَجَرِ . 🔸امام على عليه السلام : آموختن دانش در خُردسالى، همچون نقشى است كه بر روى سنگ كنده شود. [بحار الأنوار : 1/224/13 .] 🔷قال امام باقر علیه السلام: قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنِینَ وَ اِنِّی لَاَذْکرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِک الْوَقْتِ» 🔹هنگامی که جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم. تاریخ یعقوبی ج20ص171 روضه از زبان امام باقر علیه السلام قال امام باقر علیه السلام :‌ «‌ كانَ اَبی مَبْطوناً یَوْمَ قُتِلَ اَبوهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهُما وَ كانَ فِی الْخَیْمَةِ وَ كَنْتُ اَری مَوالینا كَیْفَ یَخْتَلِفونَ مَعَهُ یَتّبَعونَهُ بَالْماءِ . یَشُدُ عَلَی الْمَیْمَنَةِ مَرَّةِ وَ عَلَی الْمَیْسَرَةِ مَرّةِ وَ عَلَی الْقَلْبَ مَرّةً وَ نَهی رَسوُلُ اللهِ صَلّی اللهِ عَلَیهِ وَ آلهِ اَنْ یُقْتِلَ بِها الْكِلابُ لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ وَ السِّنانِ وَ بِالْحِجارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصا وَ لَقَدْ اَوْطاهُ الْخَیْلُ بَعْدَ ذلِكِ . »‌ امام باقر علیه السلام فرمود : « پدرم [ امام سجاد علیه السلام » روز عاشورا شهادت پدرش از درد شكم در رنج بود و در خیمه به سر می برد . و من می دیدم كه چگونه دوستان ما با او [امام حسین علیه السلام ]‌ حركت می كردند و همراه حضرتش در پی آب بودند. آن حضرت گاه به سمت راست [ لشكر دشمن]‌ و گاه به سمت چپ هجوم می برد و زمانی هم بر قلب [ سپاه ]‌ می زد اما [سرانجام] او را بدان گونه كشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله نهی فرمود كه سگان را هم [ بلاتوصیف ] بدان گونه بكشند : او را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا كشتند و پس از آن هم از زیر سم ستوران گذراندند.»‌ آجرک الله یا بقیه الله🏴 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e