eitaa logo
کربلایی‌ امیرحسین توکلی
245 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
777 ویدیو
36 فایل
Amt ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علی الحسین از دل برد ملال سلام علی الحسین دیباچه کمال سلام علی الحسین دست ادب به سینه پس از هر نماز صبح گویم به شور و حال: سلام علی الحسین آغاز کار عشق مگر نیست یک سلام؟ زیباترین مثال سلام علی الحسین با یک سلام روح تو پرواز می کند می بخشدت دو بال سلام علی الحسین گرم طواف در حرم او فرشتگان گویند لایزال: سلام علی الحسین با قطره قطره قطره خود عرض می کند هر چشمه زلال: سلام علی الحسین شعر «کمیل» را به ارادت بخوان که گفت در پرده خیال سلام علی الحسین کمیل کاشانی 
آشنای حسین قرار سوته دلان است کربلای حسین فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین حسین منی طاها به روشنی فهماند رضای حضرت حق هست در رضای حسین خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد تمام را هبه کرده فقط برای حسین زمانه با همه پیچ و تاب نتواند بگیرد از سر ما شور نینوای حسین چه غم ز درد غریبی بود کسی را که به اشک معرفتش گشته آشنای حسین به روز حشر ندارند حسرت آنها که گذاشتند جوانی خود به پای حسین قرار نیست کسی تا ابد درون دلم بیاید و بنشیند دمی به جای حسین منی که نامه سیاهم چه می شود روزی سپید مو بشوم پای روضه های حسین خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام همی شه می شود ارام با نوای حسین حسن کردی
بیچاره هر کس چشم های تر ندارد! پروانه در آتش که بال و پر ندارد دلداده غیر از میلِ خاکستر ندارد ای تشنه لب، داغِ جگر سوزِ تو کم نیست عاشق اگر باشد، جگر دیگر ندارد! این چشم را کورش کُن امّا، چشمه را نَه بیچاره هر کس چشم های تر ندارد! ای کاش که سینه زَنَت یک روز آخر سر که به تربت می گذارد برندارد! با مادرت زهرا سلامُ الله علیها هرگز غلامت غصّه ی محشر ندارد اربابِ ما که نیّتش خیرات باشد فرقی برایش شاه با نوکر ندارد! اینجا حسینیّه ست، آقایش حسین است جبرئیل هم جایی از این بهتر ندارد! زیرِ لَحَد بهتر گلویم پاره باشد بهتر که بی سر باشم آقا سر ندارد از ساربان روزِ قیامت شِکوه دارم دستت چرا انگشت و انگشتر ندارد؟! گودال یادم آمد و شعرم بِهَم ریخت با پا نزن بر پهلویش، مادر ندارد!! حاج حبیب نیازی
ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست به سرم غیرِ شما نیست هوایی ابداً غیرِ درگاه شما، دستِ گدایی ابداً سینه می کوبم و در می زنم و، غیر حسین نبود بر لب من هیچ نوایی ابداً پیرهن مشکی من نیز که مخصوص شماست نشود بر تنم از هیچ عزایی ابداً چشم خیسم فقط از روضه تو بارانیست بشود تر ز غمِ غیر شمایی؟!، ابداً کودکی بودم و از لقمه تو مرد شدم جز غذایت نزدم لب به غذایی ابداً هر کجا ذکر حسین است، همان جایم من غیر روضه نروم هیچ کجایی ابداً ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست جز حرم بر لب من نیست دعایی ابداً قبله ام در همه اوقات، فقط کرب و بلاست جز ضریحت نبود قبله نمایی ابداً کربلایی نشوم هم به شما مدیونم نکنم هیچ کجا چون و چرایی ابداً و مگر می شود از دست تو حاجت نگرفت نشوم از کرمت کرب و بلایی! ؟، ابداً رضا قاسمی
عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد گاه گاهی که به عکست نظرم می افتد مثل این است که پیشت گذرم می افتد شده پرواز من از گوشه  چشمان شما چشم ها را تو مپوشان که پرم می افتد آنقدر با نفس و عشق تو مانوس شدم عشق هر بی سر و پایی زسرم می افتد دورم از آن حرم پر شده از عطر خدا اشک چشمان من از داغ حرم می افتد طالعم گشته فنا در هوس عشق شما فقط عشقت به قضا و قدرم می افتد تو به هر مجلس عشاق گذرخواهی کرد واقفم چشم تو بر چشم ترم می افتد عشق تو جامع تفسیر جگر سوخته است عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد روح الله دانش
حسین ای طبیب من چه می شود نگهی هم به ما کنی آقا مرا برای غلامی سوا کنی آقا چه می شود که شبی میان خلوت خود فقط بخاطر زهرا دعا کنی آقا فراق تو همه درد است ای طبیب من چه می شود که تو دردم دوا کنی آقا گرفته ای زهمان روز ابتدا دستم گرفته ای و محال است رها کنی آقا بدان امید دهم جان که روز رستاخیز میان ان همه من را صدا کنی آقا چقدر گریه کنم میان روضه تان که زائر حرم کربلا کنی آقا ابوالفضل شایسته
رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من باز تنهاییم با هم غصه هجران و من باز می لرزیم با هم زانوی لرزان و من من شبیه آسمانِ در بهارم، ابری ام یک رقابت هست بین بارش باران و من روضه ات جاری ست بین خانه ام هر صبح زود با لهوفت گریه کن هستیم، همسر جان و من در سرای مردگانم دور از کرب و بلا رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من زیر کل عکس هایی که بدون کربلاست می نویسم با تمام بغضِ خود زندان و من کربلایت آخر دنیای نوکرهای توست فاصله افتاده بین نقطه پایان و من یک شبی هم خواب دیدم روی زانوی توام یک حرم بود و تو بودی و سر و دامان و من با نوازش های تو چشمم به رویت باز شد دیدمت تنها تو بودی زیر یک ایوان و من حس ناب خواب آن شب قابل توصیف نیست قاب شد در چشم هایم حضرت سلطان و من نوکرِ تک خور نبودم لحظه عرض ادب گفتم آقا نوکرت هستند، یک ایران و من رضا قاسمی
با اسم اعظمت گره ها باز می شود دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب ایل و تبار من همگی نوکر تواند من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب با اسم اعظمت گره ها باز می شود بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک دست گره گشای تو یا ایهاالغریب آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب لعنت به آن کسی که سرت را بریده است در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب رضا باقریان
قبله ام روی حسین است خدایی دارم باز هم در حرمت میل گدایی دارم شب جمعه هوس کرببلایی دارم به امیدی که خبر از تو بگیرم هر صبح چشم دل بر گذر باد صبایی دارم محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست که چنان صور به دل آه رسایی دارم کعبه یک سنگ نشان است برای دگران من به سوی حرمت قبله نمایی دارم منزلم روضه تو مقصد من روضه توست بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد پرم از شور و در این پرده نوایی دارم دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین به هوا خواهی خونت شهدایی دارم جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان پای سودای غمت پیش بهایی دارم پیر هرگز نشوم بر سر خان تو حسین من که در کاسه چشم آب بقایی دارم گرمسلمانم و گر کافر و گر ترسایم قبله ام روی حسین است خدایی دارم جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش چون رسد نام تو گوش شنوایی دارم گفتی و هلهله کردند به تو خندیدند که من ای قوم بگو که چه خطایی دارم تا که طفلم ندهد جان ز عطش در این دشت منت آب زهر بی سر پایی دارم موسی علیمرادی
گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش پا پس نکش ای دل ز راه عشق و آئینش جان ده برایش تا شوی چشم خدابینش دل می رود از سینه در هر جا که او باشد اینکه کجاها می رود با اوست تعیینش ساری شدم دیروز از پایین به بالایش جاری شدم امروز از بالا به پایینش ای جان عواقب دارد افتادن در آغوشش کو شوکران دارد میان زلف مشکینش وقت به دنیا آمدن با خوردن خاکش نوکر شدم دیگر گذشتم از عناوینش در چرخش گیتی از این بهتر نخواهم دید عالم بلا سازش شده من هم بلاچینش ما از برای دفع رنج و درد از میت گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش این زندگی تلخ را ای مردم عالم با گریه بر خون خدا کردیم، شیرینش از به به مردم گریزانم چو تیر از زه تا شامل حالم شود همواره تحسینش بین من و او فاصله بسیار افتاده اندازه این فاصله سخت است تخمینش روزی هزاران بار می گردد چنان حاجی منظومه شمسی به گرد چشم پروینش آن لحظه که اندام او تقسیم شد در دهر خورشید شد یک تکه از دندان پیشینش جانم فدای آن کسی که موقع خوابش گسترده شد دامان زهرا زیر بالینش حالا میان گودی گودال افتاده دارد به غارت می رود حتی عرقچینش زهرا کجایی تا کنی با بودنت شادش زینب کجایی تا دهی با گریه تسکینش شاهنشه جن و ملک کو تخت سیمینش؟  آن شهریار نه فلک کو تاج زرینش؟ جعفر ابوالفتحی
با سجده های شام تهجد برابر است مهر تو پشتوانه ایمان نوکر است نوکر تمام عمر بدهکار این در است چشمان خیس عالم و ادم گواه ماست اینکه چقدر نام شما گریه اور است یک قطره صاف در غم تو اشک ریختن با سجده های شام تهجد برابر است ای سرّ ایه فتلقی چه روشن است ادم به گریه بر تو نجاتش مقدر است با چشم های پاک فقط می شود گریست این اشک و عشق از اثر شیر مادر است با تو خدا معادله ها را بهم زده وقتی زیارت تو ز حج هم فراتر است خوشبخت انکه با غم تو زندگی کند خوشبخت تر کسی که در این خانه نوکر است حسن کردی
آواره از کویی به کویی آن روز که با نفخ روحت جان گرفتم از آتش عشقت دلی بریان گرفتم پر می زدم آواره از کویی به کویی تا زیر ایوان حرم اسکان گرفتم هرگز نفمیدم چه سری دارد اینجا هر چه گرفتم زیر این ایوان گرفتم جای دگر اصلا نرفتم غیر از این در نان شبم را هم از این دکان گرفتم دستت حسابم را جلوتر تسویه کرد روزی دی را اول آبان گرفتم من از برای دادن جانم برایت روز تولد از دلم پیمان گرفتم آنقدر که گفتم حسین جانم حسین جان خواب شب از ایران و از توران گرفتم پایت بمانم میوه خواهم داد آخر این درس را از نخل خوزستان گرفتم حالا که حال روضه را دادی به قلبم  تصمیم به باریدن باران گرفتم ای ابرهای کربلا باران ببارید مجلس کنار پیکری بی جان گرفتم تا که شنیدم رفته ای زیر سم اسب خون جگر از دیده نالان گرفتم گرچه کتک خوردم ولی با گریه هایم راس تو را از شمر بی وجدان گرفتم پروانه بودم سوختم خاکسترم ماند تا بوسه ای از این لب عطشان گرفتم جعفر ابوالفتحی
زیارت نامه خواندم از زمانی که دلم با عشق تو دمساز شد حس عاشق بودنم با نام تو ابراز شد روز اول کام من را با حرم برداشتند زندگیِ نوکرت با تربتت آغاز شد در میان خاک های کل این دنیا فقط تربتِ تو خاکِ زائرخیز و نوکرساز شد هر زمان درمانده بودم از همه از هر کجا یک زیارتنامه خواندم دفعتا اعجاز شد در زدن در خانه ات یک کار بی معناست، چون قبل از آنکه در بکوبم، در به رویم باز شد کربلا رویاست، رویای قشنگ نوکری چشم هایم با خیالاتم حرم پرداز شد با وجود گنبد این ضرب المثل تغییر کرد یک کلاغ آمد کبوتر شد کبوتر باز شد گر چه ذاتا یک کلاغم با کبوتر می پرم هر زمان حرف از حرم شد کار من پرواز شد رضا قاسمی
وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت در سرسرای عرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجاز تربتت وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قدم های زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب خورشید اهل بیت، روی نیزه جا گرفت وقتی فضای روضه  مکشوفه گشته باز خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟ مادر میان قتلگه و شمر هم رسید مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت محسن پالیزدار
از کانال بالا _اشعار زیبا
یه روز نباشی من که بیچارم کرببلامو بده این بارم امام رضا خیلی دوست دارم سبک خاص مداحان میون گودال از خیمه دویدم من سبک مست هلهله کشتنت اگر کشتند چرا آبت ندادن... برادر جان سلیمان زمانی دست پیش کسی دراز مکن سائل دست های سقا باش شعر برای دعای پایانی ما به فکر گناه ؛ ما را باش گریه می کرد با سر باباش یا مرا با خودت ببر یا باش کتک سیر خوردم از باباش یه جوری زد که عمه گفت مردم گوشای خونیمو دیدی چشمت روشن بابا لازار بردند ما رو جای دختر روی پای باباشه اما من تنها دختری ام که سر بابا روی پاشه سر بازار دل عمه به جوش آمده بود دور تا دور حرم برده فروش آمده بود از مکافات از آزار بدم میاد به خدا از سر بازار بدم می آید رحمت واسعه بودی همه جا پخش شدی انگشت و بردند انگشتر عبا ردا پیراهن کمربند دست خودم نبود که اینجا نشسته ام لبخند من به عرش خدا می رسد اگر با گریه با شماست به جایی رسیده ام دلم برات تنگ شده بود خوش اومدی عزیزم موهامو هر چقدر کشید گفتم نزن زدش ببین کبودیمو شیرین زبونیمو بابا صبح که شد با لگد حرمله بیدار شدم سلام به امان حسین آبرودار سلام بی کس و کار ترین نوکرت اومده همه چی دار سلام بی کس و کارترین نوکرت اومده سلام آقا که الان روبروتونم من اینجامم و بزار سایت همیشه رو سرم باسه یا امام رضا یا امام رضا حرم گفتم هوای کربلا کردم دوست دارم ... یا صاحب الزمان تا صبح ظهور
دلدار من سالار من ای جان من به فدای تو قوربونت شم
کجای حرمی
با چشم گریون کنار پنجر فولاد خدا می دونم از خودم هیچی ندارم خوبیاتو نمی برم از یاد گفتم امام رضا خونت آباد امام رضا خیلی دوست دارم ...
وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت در سرسرای عرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجاز تربتت وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قدم های زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب خورشید اهل بیت، روی نیزه جا گرفت وقتی فضای روضه  مکشوفه گشته باز خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟ مادر میان قتلگه و شمر هم رسید مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت محسن پالیزدار
آروم دلم قبل رفتنت حلال کن تو خونه من زهرای من حلال کن دلت رو ببرم جای دیگه چشماتو ببند خیال کن که الان کربلایی نکنه اومدی اربعینتو از امام رضا بگیری دید تو اون شلوغی فاطمش افتاده عباشو کشید رو فاطمه گریز روضه از مدینه به کربلا حسین کنار جوانش با سر افتاد بلند بلند برای حسین و علی اکبر گریه کن چرا ؟ کنار بدنش بلند بلند خندیدند دست و پا می زنی و من دست و پا گم کرده ام علی جان خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین .... سر علی اکبر رو آوردند جلو ابن زیاد دید چقدر خوشکله علی گفت حسین چقدر زود پیر شدی دختر علی گفت بزن خوب چوب می زنی به بوسه گاه پیمبر خوب چوب می زنی حقش نبود کنار شمر بایستد خواهرت بی کس و تنهاست کجایی عباس سرقافله کرب و بلایی زینب تو شیر زن کرببلایی زینب در اصل به خون نشسته عاشورا... زینب ستاره ای که پنهان نمی شود مهرش برون ز قلب محبان نمی شود... من دارم میرم اما اگه رسیدم مدینه مادرم سوال کنه حسینت کو چی جواب بدم... با حسین آمده ام بی حسین برگردم چشم پیغمبر و زهرا و علی گریان است جسم صد چاک حسین روی زمین عریان است آه زینب چکند بی برادر چکند فاطمه آمده در کرببلا واویلا رود از سراپرده خیمه ....شعله آتش بالا
بی کس و کار ترین نوکرت اومده از همین دور به آن گنبد و گلدسته سلام به تو صد بار سلام به علی اصغر تو بر همه انصار سلام
هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند روی دستم گل بی برگوبرم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود
به کسی رو نزدم امین قدیم هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند روی دستم گل بی برگوبرم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند روی دستم گل بی برگوبرم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود
حضرت علی اصغر (ع) متن روضه  گفت:داشتم می رفتم كربلا،اومدم خدمت آیت الله بهجت(ره)،گفتم:آقا دارم میرم كربلا،توصیه ای دارید یا نه؟فرمودند:رسیدید كنار حرم حسین به جای من،و نیت من روضه ی علی اصغر بخون... معلوم خیلی خبراست در خونه این ششماهه.   }{}{}{}{}{}{}{   همچین که امام رضا علیه السلام به شهر نیشابور رسیدند، همه ی مردم به استقبال آقا اومدن،هلهله می کردن،شادی می کردن، چه خبره؟  امام رضا اومده، گفتن آقا میشه ازتون یه درخواستی بکنیم؟ میشه یه حرفی ،یه روایتی،یه کلامی... به یادگار بذارید؟ که آقا اون جمله ی معروف رو فرمودند: کَلِمَةُ لاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ...  وقتی امام رضا می خواست این روایت رو بگه،یه نفر داد زد: گفت: ساکت باشید پسر فاطمه میخواد حرف بزنه، همه ی جمعیت،اونایی که هلهله می کردند ساکت شدند،....    اما من یه آقایی رو سراغ دارم، پسر فاطمه بود، اونجا نذاشتن حرف بزنه،تازه کف زدن،هلهله کردن... خوب که نگاه کردند دیدند یه قنداقه شش ماهه روی دستای حسینه...   اجازه و فرصت ندادند که آقا حرف دلشو بزنه...  فرمود:اگه میشه این بچه رو خودتون ببرید سیرابش کنید بیاریدش....میدونی چیکار کردن؟شروع کردن هلهله کردن،بچه ای که توان نداشته باشه، دیگه سر آویزان،همچین که سر آویزان شد،بچه رو بالا گرفت،یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله!چه کنم امیر؟پدر رو بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر رو بزنی پدر خودش میمیره...حسین یه لحظه دید بچه رو دستش داره بال بال میزنه...الهی برات بمیرم حسین...،   هر بلایی سرم آمد دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم   همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند   روی دستم گل بی برگو برم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن   حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود   ***   با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را   عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم و خدا مُهر قبولی زند این قربان را     }{}{}{}{}{}{}{   میرزای قمی بریم در خانه یه آقازاده ای که امام زمان هم براش گریه کرده... همون آقا زاده ای که علمای بزرگ به او ارادت خاصی داشتند.. میرزای شیرازی سالی ۱۰ روز روضه میگرفت و فقط میگفت روضه علی اصغر بخوانی. میگفت چرا؟ میفرمود همه شهدا جنگیدن و شهید شدند امام بچه فرصت نکرد دستش و از قنداقه بیرون بیاره. هر کس دست به دامن این آقا زاده بزنه ناامید نمیشه باب الحوایجه-خیلی آبرو داره...   }{}{}{}{}{}{}{     (روضه)  دو تا مقتله ، یکی میگه وقتی دم در خیمه بچه رو اومد ببوسه تیر زدن...   اما اونی که مشهوره ، آورد وسط میدان یه مقدار بردش بالا اونایی که عقب بودن گفتن حسین قرآن آورده رو دست گرفته ، گفتن نه ؛ یه طفل شیرخواره ست ... یه وقت دیدن علی افتاد به تلزی ، دست و پا میزنه ، گوش تا گوش علی رو پاره کرد ، تیر دشمن ...  خدا به چشماتون برکت بده و به اشکاتون برکت بده ...  مختار خروج کرد ، وقتی به امام سجاد خبر دادن ، گفتن آقاجون مختار خروج کرده قتله ی کربلا رو میکشه ، حضرت اصلا نپرسید کی ، کجا ، چی کار کرده ..." فرمود حرمله کجاست؟؟؟ حرمله رو گرفتن یا نه ؟؟؟ آقا، یه دفعه سراغ حرمله رفتید؟!!فرمود نمی دونید چه داغی به دل ما گذاشت .... اشک بابامو درآورد .... شما نمیدونید حرمله ،بادل ما چی کرده.میگه قتله ی کربلا رو گرفت مختار بهش گفت کارکردی حرمله گفت و قتی از کوفه به کربلا می رفتم سه نوع تیر با خودم میبردم تیرهایی که ساده بودند تیرهایی که زهر آلود بودند و تیرهایی که ۳ شعبه بودند و زهر آلود که از اینها سه عدد با خودم بردم یکی از آنها را به قلب حسین زدم یکی از آنها را به چشم عباس زدم و یکی از آنها را به گلوی طفل شش ماهه حسین زدم دوستان حرمله میگویند وقتی می‌خواست علی اصغر را بزنند چند لحظه حرمله صبر کرد گفتند چرا صبر کردی گفت با خودم گفتم این تیر سه شعبه که مردهای جنگی را از پا می نشاند با این گلوی نازک چه خواهد کرد نانجیب جایی هم بود دلت برا حسین بسوزه ؟ گفت امیر امان میدی؟ گفت امان میدم؟آتیشت میزنم ، گفت امیر ، فقط یه جا دلم برا حسین سوخت ، دیدم قنداقه ی خون آلود علی رو به دست گرفته ...  هی چند قدم رو به خیمه میره ...  سر تکون میده بر میگرده ...  دیدم حسین مستاصله ... خدا هیچ کسی رو مستاصل قرار نده ...  حسین یه راه پیدا کرد ... پشت خیمه با قلاف شمشیرش زمین و کند ، قنداقه رو میان خاک گذاشت ... یه نفر دوید تو خیمه گفت رباب بیا ... برا آخرین بار بچه ت رو ببین ، حسین داره بچه تو دفن میکنه .... یه وقت دید بالاسرش یه خانمی داره به سر و صورت میزنه،صدا زد آقا، اجازه من یه بار دیگه علی مو ببینم .....حسین .....   کسی چون من گل پرپر نبیند گلوی پاره اصغر نبیند ب
ه دست خویش کندم قبر او را که این قنداقه را مادر نبیند }{}{}{}{}{}{ از غمت ذره ذره آب شدم گل نبودم ولی گلاب شدم   هر زمانی که آب نوشیدم یادت افتادم و کباب شدم    پشت پایی زدم به هرچه که هست تا که از عشق تو خراب شدم   تا که احرام اشک را بستم جزو زوار تو حساب شدم   هر کجا شیرخواره ای دیدم بی قرارِ غم رباب شدم       خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله حق شناس می فرمود: هر وقت گره به کارِتون خورد زود برید در خانه ی شیرخواره ی اباعبدالله،یه اربعین نشست روز آخر حضرت رو ملاقات کرد،عرض کرد: آقا مَردم گرفتارن...میگه:  ابی عبدالله خطاب کرد: مگه این مردم علی اصغر منو ندارن اینقدر گرفتارن؟...   امشب ما اومدیم همه غم هامون رو کنار گذاشتیم،حاجت داشتیم، گفتیم: حاجت نمیخوایم. امشب اومدیم برا اون بچه ای گریه کنیم،که همه بی تابش بودن،اگه بچه گریه کنه یا باید شیرش بدن بخوابه یا باید آب بهش بدن آروم بگیره،دیدی با بچه بازی میکنی با پنجه هاش انگشتتو میگیره،اینقد دیگه این بچه ضعیف شده بود این انگشتای دستش دیگه حرکت نمیکرد...   میخوام برات نقاشی بکشم،میخوام برات نشون بدم،چندتا خیمه است،این خیمه خیمه ی زینبه،این خیمه خیمه ی حسینِ،یه خیمه، خیمه ی علی اکبرِ،یه خیمه خیمه ی نجمه و قاسم،چندتا خیمه خیمه ی اصحابن،اما جلوتر از همه خیمه ها خیمه عباس،معناش و میدونی یعنی چی،یعنی هرکی میخواد سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه،یه خیمه خیمه ی رباب،اما خودمونی بگم،هیچ کدوم زنا تو خیمه خودشون نیستن،همه جمعشون جمع تو خیمه رباب،همه اومدن علی رو آروم کنن......   تو خیمه ها غوغاییه، همه به فکر آبن تموم زن ها اومدن، تو خیمه ی ربابن     رقیه نازش میکنه، بخواب گل بهارم   داداش کوچولو آب میخای؟ از چشام آب میارم     چقد باباهاتون رو دوست دارید؟ جوونا! اگه یه وقت بشنوی یکی حرف باباتون رو زمین انداخته چیکار میکنی؟اگه بفهمی یکی به حرف بابات خندیده چیکار میکنی،اگه ببینی بابات از یکی خواهش کرده روشو زمین انداخته چیکار میکنی؟...   بچه شیرخواره نمیتونه گردن بگیره،آی جوونا! ارباب فرمود:اگه میشه این بچه رو خودتون ببرید سیرابش کنید بیاریدش....میدونی چیکار کردن؟شروع کردن هلهله کردن،بچه ای که توان نداشته باشه، دیگه سر آویزان،همچین که سر آویزان شد،بچه رو بالا گرفت،یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله!چه کنم امیر؟پدر رو بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر رو بزنی پدر خودش میمیره...حسین یه لحظه دید بچه رو دستش داره بال بال میزنه...الهی برات بمیرم حسین...،همچین که حرمله تیر به این بچه زد،میخوام بهت بگم چرا حسین میرفت سمت خیمه برمیگشت،یه وقت دیدن حسین عبا رو سر کشید،هی میومد سمت خیمه ،میدید بچه داره دست و ما میزنه باز بر می گشت....    
اجتمع الناس تو را نیزه و شمشیر زدند