eitaa logo
کربلایی‌ امیرحسین توکلی
243 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
773 ویدیو
36 فایل
Amt ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
نور چشم پیمبری حمزه چه قدَر مثل حیدری حمزه اسدالله دیگری حمزه به خداوند، محشری حمزه ای مُلقّب به سیّدالشهدا حامی مُخلص رسول خدا هم عمو هم برادرش بودی همه جا یار و یاورش بودی تو علمدار لشکرش بودی جنگجوی دلاورش بودی تا نظر بر سپاه می کردی روزشان را سیاه می کردی بین لشگر وجود تو لازم بین میدان، حریف تو نادم افتخار قبیله ی هاشم می نویسم برای تو دائم می نویسم کمال داری تو مثل جعفر دو بال داری تو بی سبب نیست این که "سرداری" به علی رفته ای جگر داری وقت حمله به سینه پر داری همه دیدند که هنر داری با دو شمشیر حمله می کردی وَ دمار از همه در آوردی مرحبا بر تو ای عموی رسول که چنین شد سفید، روی رسول با تو محفوظ چار سوی رسول کم نگردید با تو موی رسول کاش حمزه مدینه هم بودی دور بیت الحزینه هم بودی بیعتت با نبی چه دیدن داشت اَشهدت آن زمان شنیدن داشت عطر اسلام تو وزیدن داشت رنگ بوجهل هم پریدن داشت با کمانت سرش ز هم پاشید از تو و نام حمزه می ترسید ما پیاده ولی سواره، شما یکی از راه های چاره، شما روضه های پر از اشاره، شما تکّه تکّه و پاره پاره، شما اهل بیت از تو یاد می کردند بر تو گریه زیاد می کردند در کمین بود، نیزه را انداخت پیکرت را چه بی هوا انداخت تا نبی روی تو عبا انداخت همه را یاد بوریا انداخت اوّلین رکن پنج تن می خواند روضه ی شاه بی کفن می خواند ته گودال پیکرش افتاد جلوی چشم خواهرش افتاد جای خنجر به حنجرش افتاد ناله ای زد وَ مادرش افتاد یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم یا بُنَیَّ قتیل عریانم شاعر: *آدرس کانال👇👇:* https://zil.ink/maddahanesf ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
4_5771647429698915052.mp3
1.7M
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غرق به خون شد بدن ، عموی نازنین من اُحد به هم ریخته از ، ناله‌ی آتشین من چه جور این خبر رو به عمه بگویم که شده مُثله تن پاک عمویم پشت سر ضجه و ناله‌ی صفیه بدن پاره‌ی حمزه پیش رویم خواهر رسید ... واویلتاه واحمزتاه ... واحمزتاه ــــــــــــــــــــ ورق ورق شد این کتاب ، غرقه به خون شداین جسد چگونه برخیزم اگه ، علی به دادم نرسد باورم نمیشه می کنم نظاره می بینم تن عمومو پاره پاره همه بهرشهدا عزا گرفتن عمویم حمزه ، گریه کن نداره پشتم شکست ... واغربتاه واحمزتاه ... واحمزتاه ــــــــــــــــــن مصیبت حمزه کجا ، روضه‌ی کربلا کجا صحرای احد کجا ، گودی قتلگا کجا آقامون پا زمین می کشید از درد شمر اومد تو مقتل و فاطمه غش کرد با صدای بی رمق با گریه می گفت خواهرم به جان من به خیمه برگرد خواهر بگو ... تا خیمه گاه واحمزتاه ... واحمزتاه ــــــــــــــــــ @babollharam
تويي كه شير رسول خدايي اي حمزه تو نيروي سپه مصطفايي اي حمزه   اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علي است تو هم به تيغ خودت فخر مايي اي حمزه   كمان و تير تو پشت و پناه اسلام است سپر به پيكر دين خدايي اي حمزه   به حفظ جان پيمبر هميشه كوشيدي به پيروان ولا مقتدايي اي حمزه   ز پا نشست ابوجهل پاي هيبت تو نداشت از غضب تو رهايي اي حمزه   تو شير گير شجاع حجاز پهناور به جان اهل جهالت بلايي اي حمزه   چقدر ديدني است جذر و مد شمشيرت گهي كه همقدم مرتضايي اي حمزه   نبي تو را به علي و ولايش ايمان داد ز شيعه هاي نخست ولايي اي حمزه   ز صحنه هاي دفاع تو در نبرد احد عيان بود كه تو شير خدايي اي حمزه   به غزوه اي كه پيمبر تنش شده مجروح تو هم به خاك فتاده ز پايي اي حمزه   تو سيدالشهدايي به قتلگاه احد به خون نشسته تو از نيزه هايي اي حمزه   دويد خواهر تو از پي جنازه ي تو رسيد تا كه ببيند كجايي اي حمزه   هزار شكر صفيه نبود در غربت هنوز بود برش آشنايي اي حمزه   دلا بسوز هماره به حال دخت علي چو ديد گشته حسينش فدايي اي حمزه ...   ... رسيد پیش تن قطعه قطعه ی یارش گريست بر سر آن كربلايي اي حمزه   به ناله گفت كه : بي سرپرست شد زينب به پا نمود عجب ني نوايي اي حمزه   " ميان آن همه لشكر چو بي كسش ديدند " شدند همدم او خنده هايی اي حمزه ...   رضا رسول زاده
شهادت حمزۀ سیدالشهداست ، فقط یه جمله روضه عرض کنم و دعا کنم … قربونت برم آقا … پیغمبر خیلی ها رو فرستاد ، فرمود برید خبر از حمزه برام بیارید ، خیلی از اصحاب رفتن خبری از حمزه بیارن ، ولی همچین که به بدن حمزه رسیدن نگاه به این بدن کردن مُتحیر موندن … نتونستن برا پیغمبر خبر ببرن …. پیغمبر امیرالمومنینُ فرستاد فرمود علی جان تو برو خبر بیار …. امیرالمومنین هم اومد یه نگاه به بدن حمزه انداخت دید این بدن اصلاً قابل شناسایی نیست ، بدن رو مُثله کردن ، تکه تکه کردن …. دستا رو بریدن  ، پاها رو بریدن ، سینۀ حمزه رو شکافتن … گوش ها رو بریدن ، بینی رو بریدن ، لب ها رو بریدن …. عجب جسارتی به بدن حمزه کردن … امیرالمومنین هم متحیر موند چه طوری خبرُ برا پیغمبر ببرم … ببینم دلت کجا میره …. الله اکبر …. گذشت ، سال های سال وقتی پیغمبر مکه رو فتح کرد ، خیلی ها میومدن توبه می کردن پیشِ پیغمبر … یکی از اونها وحشی حَبشی بود … اومد پیش پیغمبر ، شنید هر کَس میره پیش پیغمبر ، پیغمبر قبولش می کنه ، اَشهَد می گفت و به پیغمبر نزدیک میشد … تا نزدیک شد پیغمبر سوال کردن کی هستی ؟ گفت من وَحشی حَبشی هستم ، گفت چی کار داری ؟ گفت اومدن توبه کنم … گفت من همون کسی هستم که حمزه رو کشتم “… پیغمبر ناراحت شد ، فرمود توضیح بده چطوری کُشتی حمزۀ ما رو ، توضیح داد ، پیغمبر خیلی ناراحت شدن ، صدا زدن ؛ فرمودن برو از جلو چشمایِ ما دور شو … برو یه جایی که ما اصلا نتونیم ببینیمت ، چشممون به چشمت نیفته … اینجا یه نفر بود ، نمی تونست قاتلِ عموشو ببینه …. آخ دلا بسوزه برا اون آقایی که از کوچه هایِ مدینه که رد میشد … دائم مُغیره رو می دید … دومی رو می دید … قُنفذ رو می دید …. اینجا یه نفر بود ، نمی تونست قاتلِ حمزه رو ببینه … اما دلا بسوزه برا اون خانمی که ، چهل منزل ، چشمش تو چشمِ شمرِ … چشمش تو چشمِ خولیِ … چشمش تو چشمِ سنانِ …. بمیرم برا اون خانمی که دائم داره حرمله رو می بینه …حسین ….. .
متن زمینه شهادت حمزه سیدالشهدا(ع) انقد پر از غمه مدینه که نگو جای تو خالیه کنار من عمو من، یه لشکر از دست دادم دلاور از دست دادم علی پیشم هست اما یه حیدر از دست دادم گریه میکنه زهرا ای واویلا گریه میکنه حیدر با رسول الله گریه بر حمزۀ سیدالشهدا ......................................................... پاره جگر شدی، من خونجگر شدم عزادار تو با چشای تر شدم وای، از این بی‌سامونی‌ها از این سرگردونی‌ها چه سخته داغ حمزه امون از دلخونی‌ها گریه میکنه جبریل با اشک ما گریه میکنه چشم عرش اعلی گریه بر حمزۀ سیدالشهدا ........................................................... اینجا برا عمو، همه گریون شدن از داغ رفتنش، قامت‌کمون شدن وای، یه روز هم تُو کربلا جلوی چشم زهرا عموعباسِ خیمه میفته روی خاکا گریه میکنه زینب مثل زهرا گریه میکنه ارباب مثل مولا گریه بر ساقی تشنۀ خیمه‌ها ـــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
شیعه باید نیمه ی شوال را از بر کند عبرتِ جنگِ اُحد را ذرّه ای نوبر کند با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را در کنار مصطفی روحی فِدا، باور کند از غنائم، لحظه ی بُحبوحه باید دست شُست ورنه کِی دفعِ خطر از جانِ پیغمبر کند الگوی رزمنده ی اسلام، اخلاصِ علی است حمزه در جنگ اقتدا بر شیوه ی حیدر کند دید مولا میزند تیغ از یمین و از یسار تا ز ختم الانبیا، دفعِ بلا یکسر کند "لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" برترین مدحی است، کز مولای ما، داور کند شد علی شیر خدا و حمزه شد شیر رسول تا تهاجم بر سپاهِ مشرک و کافر کند شیر میخواهد، زنَد شیرازه ی دشمن بهم حمزه یکجا میتواند، دفعِ صد لشکر کند شیعه باید از جناب حمزه گیرد درسها سینه ی خود را سپر، در یاریِ رهبر کند بولهب ها را نشانَد جای خود، در هر زمان غیرتِ دینیِ خود را فاش در منظر کند دختِ نامشروعِ بوسفیان، جگرخوار از چه شد؟ زانکه لشکر را تهی از حیدرِ دیگر کند حیف که امرِ نبی را، پشتِ گوش انداختند فرصتی شد تا جگرخواره، لب از خون تر کند حکمِ پیغمبر زمین ماند و غنیمت اصل شد خصم باید هم که دستِ خویش را برتر کند وای بر قومی که از تکلیف خود غافل شود در همین هنگامه، دشمن بر دلش خنجر کند هیچکس باور نمیکرد از سوی یک آکله خنجری وحشی تواند حمزه را پرپر کند حمزه چون از پا درآمد، مصطفی از پا نشست کاش فکری از برای حالتِ خواهر کند جسمِ سالارِ سپه را ساخت پنهان در عبا کاش فکری هم برای زینبِ مضطر کند مُثله شد، اما سرش بر نیزه ی اعدا نرفت کِی تواند خواهر از محمل سخن با سر کند □ □ □ کاش حمزه بود و کس، جرات نمیکرد از نفاق نیّتِ سیلی زدن، بر سوره ی کوثر کند این سخن، حتی شنیدن هم برایش سخت بود بارها میدید احمد را سخن از در کند... محمود ژولیده
🌼🌼🌼🌼 انالله‌واناالیه‌راجعون 🌻 *ضمن تسلیت رحلت آیت‌الله فاطمی نیا، گزیده ای از سخنان گهربار ایشان را می خوانیم* . 👌 واقعاً ارزش وقت گذاشتن و خواندن در چند مرحله و حتی چندین بار را دارد... 👈🏻عمده چیزی که برزخ را تاریک می‌کند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن می‌کند، گره‌گشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک می‌کنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ می‌شوند. 👈🏻خواهش می‌کنم حاضر جواب نباشید. من به جوان‌ها می‌گویم دیر نمی‌شود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقت‌ها آدم را محروم می‌کند. همین‌طوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید. 👈🏻مشاجره‌ها و نزاع‌ها، نور باطن را خاموش می‌کند! بسیاری از بی‌حالی‌ها و عدم نشاط‌ها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات می‌رود و دیگر چیزی نمی‌ماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است. 👈🏻نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریه‌ی استدراجی است. حالِ گریه به او می‌دهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه می‌کنند اما کارهایی از این‌ها سر می‌زند که سنگ را به گریه می‌‍اندازد! مسکین گمان می‌کند خیلی حال خوبی دارد! 👈🏻در جامعه‌ی ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست داده‌اند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا می‌داند خیلی خطرناک است، توفیق سلب می‌شود، قلب تیره می‌شود، نشاط در عبادات موجود نیست. 👈🏻بگذارید جمله‌ای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمی‌دانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. می‌گوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد می‌خورد؟ یا اگر از جمله‌ای خوشش نیاید می‌پرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود. 👈🏻خشم ما را بیچاره کرده است، نمی‌گذارد به جایی برسیم! هی دور خود می‌چرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیه‌السلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمی‌کند.» آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمی‌توانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمی‌آید. 👈🏻ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری می‌‍کنیم، نورانیتی حاصل می‌شود؛ راحت کاری می‌کنیم که می‌رود و جایش را به ظلمت می‌دهد. شب بلند می‌شویم چندتا استغفار می‌گوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» می‌شویم اما صبح می‌گوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت 👈🏻تعجب می‌کنم از بعضی‌ها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰بار عمره رفته، بار ۲۱ می‌گویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ می‌گوید نمی‌توانم؛ دوستانم می‌روند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت می‌کنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره می‌روی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟ 👈🏻فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت می‌شود اما ناگهان تعجب می‌کند؛پس نمازها و عمره‌ها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر می‌خواهی به جایی برسی از خانه‌تان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید. 👈🏻اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم می‌سوزد. خانم‌ها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا(س) قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی‌آید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه می‌اندازد، عصبانی می‌شود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یک‌بار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید. 👈🏻خسته شدم بس که گفتم این دین، دین کیفیت است نه کمیت! مقصودم این نیست که مستحبات را انجام ندهیم،آن به‌جای خود اما باید با باطن به خدا رسید. هنوز باطن را اصلاح نکرده مرتب دعای کمیل می‌رود؛ هنوز بلد نیست در منزل با خانواده رفتار کند هرسال به عمره می‌رود! چه فایده؟ دین، مسخره که نیست! 👈🏻خدا گناه «آبرو بردن»را سخت میبخشد. امام باقر علیه‌السلام فرمودند:«کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرف‌نظر خواهد كرد.» اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را می‌آورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است. 👈🏻خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه میرسد، می‌گوید تصادفی را دیدم! نمی‌خواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم این‌ها را رعایت کنید؛ ضربه‌هایی به خانواده زده می‌شود که جبران نمی‌شود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچه‌ها آرامش دهید. 🏴🏴🏴🏴🏴
شهید پلارک از زبان مادرش: در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشد. شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...  در مدت عمرش چهار کار را هرگز ترک نکرد:  1. نماز شب  2. غسل روز جمعه 3. زیارت عاشورای هر صبح 4. ذکر 100 صلوات اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند. مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در وصف این شهید والامقام فرمودند: «یکی از نهرهای بهشت از زیر قبر مطهرشان رد می‌شود». خیلی ها او را با نام شهید عطری می شناسند. میگویند خودش به مادر وصیت کرده که بعد از شهادتم از مزارم بوی حسین علیه السلام به مشامتان می رسد. رایحه دلپذیر و مشام نواز معطری که از خاک شهید سید احمد پلارک که پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب می کند. او ملقّب است به شهید . خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند؛ او معجزه خداوند است. از سنگ قبرش همیشه عطر تراوش می‌کند و نمناک است و بوی گلاب و گلهای معطر دارد.  هیچ وقت روز سر مزار شهید سید احمد پلارک خالی نیست همیشه میهمان دارد. آدرس مزار: بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ،۲۲
بابا کجایی سراغی از من نمی گیری بابا کجایی بی دخترت کجا میری . بابا کجایی به دخترت که پیرت شد یه سر بزن سر پیری . اصلا تو نگفتی تو دختری داری امشب دیدمت تو خواب و بیداری دیدم سر داری و بدن نداری . مثلا موهامو شونه کردم مثلا لباس نو پوشیدم . مثلا الان تو خونه مونیم منم رو پات خوابیدم . باز باران با ترانه از دو چشمم دانه دانه می چکد بر روی دامن . با بهانه بی بهانه عمه برگردیم خانه . یادم آید روز دیرین کودکی شاداب بودم هر زمان خوابم می آمد روز دوش گرم اکبر خواب بودم من عزیز شهر بودم دختر ارباب بودم . بابا کجایی ببینی سرمای شب ها رو بابا کجایی ببینی وضع ماها رو . بابا کجایی عزیز حق تو ویرونه ست بابا کجایی می بینی کار دنیا رو . اصلا تو نگفتی می بری من رو عشق تو راه تو فدا شدن رو بی تو نمی خوام زنده بودن رو . مثلا گل سر رو موهام مثلا کنارمن داداشام . مثلا رو خارها نرفتم حناست رو پاهام . دختر قرآن کجا ، خار مغیلان کجا . بابا کجایی سه ساله سربازتو دریاب بابا کجایی از کربلا شدم بدخواب . بابا کجایی دلم برا عموم تنگه شرمنده شم برای آب . اصلا عمو رفت و غصه ها زد سر صحرا بود و من بودم و مادر تو خواب دندونام شکست . بابا جون بیا دیگه بریدم بابا جون بعد تو خیر ندیدم . بابا جون منم شبیه زهرا کبودم و خمیدم . مثلا موهامو شونه کردم مثلا لباس نو پوشیدم . مثلا الان تو خونه مونیم منم رو پات خوابیدم . به دلم برات شده بابام میاد بابام میاد بابام میاد امشب
|⇦•امام مسلکش از مردم .. و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال 1400 به نفس کربلایی حسین طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امام مسلکش از مردم زمانه جداست امام مظهر احقاق حق دین خداست امام گرچه خودش بنده خداوند است درست مثل خداوند، بی همانند است یقین بدان که مبری ز شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه سیار و خلق حجاج اند خلایقند که او را همیشه محتاج اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجب شرعی ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدون امام محرومند امام و خلق جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دین خداوند بی نیاز از ماست بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مصاف کند بنا به نص روایت امام چون کعبه ست که واجب است جهان گرد او طواف کند مطیع امر امامت همیشه پشت ولی ست اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند مطیع امر ولی بین کوچه ها باید بنا به خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند ـــــــــــــــــــ قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امام شیعه محب نه! مطیع می‌خواهد! امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه شیعیان منفعلش به شیعه خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه خود را عزیز می‌خواهد سر برهنه و شمشیر تیز می‌خواهد حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی الله سخت دشوار است مطیع، بهر اطاعت همیشه آماده ست چنان که حضرت صادق نشان‌مان داده ست روایتی ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه ای خراسانی گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پر از مسلمان اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند به خلق حجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟ سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد غلام خانۀ حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنور خانۀ ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل وار برو بین شعله ها بنشین غلام خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرف اضافه در آن تنور نشست امام صادق درب تنور را هم بست پس از گذشت زمانی، میان خوف و رجا امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره ها گلگون غلام سالم سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه ها داری بگو که شیعۀ اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمۀ شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعۀ تنوری باش تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنور حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنور حضرت صادق اگر گلستان شد تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خفت به دامان حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته ها می برد سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد سری چنان که به شب های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه زینب سری که بود چنان خطبه نبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟ سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟ صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست دو دندان شکسته است از او؟ شاعر: ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/babolharam_net
گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت  گداییم در این خانه بوده درد سرت   به خاک بوسی این خانه کرده ام عادت  به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت    گناه بال و پرم را شکسته کاری کن  دوباره جا بده من را به زیر بال و پرت    گناه چشم مراکور کرد و گوشم کر  عنایتی بنما بر گدای کور و کرت    ببین چه میکشم از دست نفس اماره  جدا نموده مرا از دعای هر سحرت    قبول, من بدم اما تو سر به راهم کن بده اجازه که باشم همیشه دور و برت    بگو به فاطمه امشب صبا پیامم را  که کرده ام همه شب روضه خوانی پسرت    صدای مادرت از دور میرسد ای وای خدا کند که نبیند تن جدا زسرت   ميلاد الياسوند
بنویسید مرا بی سر و سامان حسین جگری سوخته و پاره گریبان حسین   پای شش گوشه گدا را بنشانید و سپس بنگارید مرا دست به دامان حسین   روضه ای باز بخوانید و ، هلاکم بکنید روی قبرم بنویسید پریشان حسین   پروراندند مرا پای همین هیئت ها از همان روز ازل خورده ام از نان حسین   کاش در کرببلا جام شهادت نوشم بسرایند مرا جزء شهیدان حسین   شبِ بی گریه در این عشق حرام است مرا این چنین است شبِ ریزه خور خوان حسین   بنویسید روی مشک علمدار حرم جان عالم به فدای لب عطشان حسین   به خدا این پسر حضرت زهرا باشد روی خاک است چرا پیکر عریان حسین   رضا باقریان  
اشعار مناجات با امام حسین(ع)   در غم تو ، گریه در صبح و مسا والاتر است چشم جاری ، از تمام چشمه ها بالاتر است   گریه ی طفلانه ای دارم که شکرش واجب است از بزرگی کردن ، این حال و هوا بالاتر است   قصدم از این رفت و آمد ها ، تماشای تو بود دیدن روی طبیبان ، از دوا بالاتر است   حمدلله روزی ام شد باز گریانت شوم روضه ها عرش است ، از اینجا ،کجا بالاتر است   خوب بنگر در میان نوکرانت یا حسین دستهای خالی این بینوا بالاتر است   بر روی نی کرد ،دشمن جمله سرها را ولی رأس سقا را نفهمیدم چرا بالاتر است   در ازای صد هزاران عمره ، تنها لحظه ای معتکف بودن میان کربلا بالاتر است   آنقدر با درد جان کندی که فهمید عالمی فاطمه ذبح عظیمش از منا بالاتر است   بقعه ها بالا سری دارند ، اما کربلا احترام و حرمت پایین پا بالاتر است   اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید   **************
اشعار مناجات با امام حسین(ع) - حسن لطفی   تا بیرقت به روی سرم سایه گستر است من کافرم اگر که دلم جای دیگر است   از هر کجا که پر بکشم کربلا روم تا هست گنبد تو کبوتر کبوتر است   ما را ز جمع اهل قیامت قلم زنید هر شب میان روضه مان شور محشر است   ما را دوباره عمه سادات خوانده است شکر خدا که بر دلمان نام نوکر است   ما را همیشه وقف عزاخانه کرده اند عاشق شدیم اگر همه از نذر مادر است   آتش زدیم هرچه که داریم پای عشق آقا سری بزن که نفسهای آخر است  
اشعار مناجات با امام حسین(ع) - محسن حنیفی   جز بر آن تیغ دو ابروی تو سر نفروشم غرقه ی درد، ولی زخم جگر نفروشم   زندگی بی نمک روضه ی تو شیرین نیست نمک شور تو بر کوه شکر نفروشم   دل به شب های عزاداری تو خوش کردم خرقه ی مشکی خود را به سحر نفروشم   گریه آباد شدم خانه ات آباد حسین به دو صد درّ و گهر دیده ی تر نفروشم   دستهایم عوض کرببلا...؛ می ارزد ببُریدش، که پرم را به ضرر نفروشم   وقت پرپر زدنم رقص طرب خواهم کرد دست را می دهم و باده طلب خواهم کرد   پر شکسته به تمنای چمن می آیم آخر الامر به دیدار تو من می آیم   گرچه قسمت نشده تا به حضورت برسم عطر سیبم که گه از سوی قرن می آیم   وقت رجعت که سر از خاک برون می آری بی کفن سوی تو من پاره کفن می آیم   آن قدر در وسط روضه زبان می گیرم لال هم گر که بمیرم به سخن می آیم   باز از آن چه که آمد سر تو می گویم باز از غارت انگشتر تو می گویم   محسن حنیفی  
اشعار مناجات با امام حسین(ع) - حسن لطفی   دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است   شکر خدا که با همه ناقابلی مان اشکی برای عرض ارادت فراهم است   دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرم است   زهرا به دست سینه زنت آب می دهد هرکس که هست با تو در این خیمه محرم است   بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است   یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است   بانی روضه هات خدا بود خود نوشت هرکس که شد به عشق تو دیوانه آدم است   حسن لطفی  
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله زائر کرببلا حق شفاعت دارد قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است کار ما دست تو آقاست اباعبدالله هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت او نظر کرده‌ی زهراست اباعبدالله چشم ما روز قیامت به پر قنداقه‌ست پسرت مالک فرداست اباعبدالله روزی گریه‌ی ما دست رباب افتاده روضه‌خوان دل صحراست اباعبدالله باب بین‌الحرمین از حرم عباس است همه جا سفره‌ی سقاست اباعبدالله هر که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم سینه‌زن زینب‌کبری‌ست اباعبدالله مادرت گفت بنیَّ دل ما ریخت به هم بردن نام تو غوغاست اباعبدالله مادرت گوشه‌ی گودال تماشا می‌کرد بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی باز با لطف فراوان همه را بخشیدی ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو میگیری یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش تو که ایام قدیم ، آنهمه را بخشیدی داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم " جان آقای خراسان " همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان " همه را بخشیدی
گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت  گداییم در این خانه بوده درد سرت   به خاک بوسی این خانه کرده ام عادت  به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت    گناه بال و پرم را شکسته کاری کن  دوباره جا بده من را به زیر بال و پرت    گناه چشم مراکور کرد و گوشم کر  عنایتی بنما بر گدای کور و کرت    ببین چه میکشم از دست نفس اماره  جدا نموده مرا از دعای هر سحرت    قبول, من بدم اما تو سر به راهم کن بده اجازه که باشم همیشه دور و برت    بگو به فاطمه امشب صبا پیامم را  که کرده ام همه شب روضه خوانی پسرت    صدای مادرت از دور میرسد ای وای خدا کند که نبیند تن جدا زسرت   ميلاد الياسوند
مادرت گفت بنیَّ دل ما ریخت به هم بردن نام تو غوغاست اباعبدالله مادرت گوشه‌ی گودال تماشا می‌کرد بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
غریب مادر چطور نگاه کنم داری میزنی پرپر غریب مادر به روی سینه ی تواه شمر ستمگر 🔻🔻🔻 غریب مادر سنگ جفا به روی صورتت نشسته غریب مادر کی استخون سینه ی تورو شکسته برات بمیره مادرت ، شلوغ شده دور و برت برات بمیره مادرت ، روی زمینه پیکرت برات بمیره مادرت ، شکسته شد بال و پرت برات بمیره مادرت ، داره میبره حنجرت بنی بنی قتلوک ، ذبحوک ، و من الماء منعوک ............‌‌..... عزیز خواهر پیرهن کهنه ی تو / رفته به غارت عزیز خواهر منم باید به تن کنم رخت اسارت ....... عزیز خواهر دارم آتیش میگیرم از صدای نالت عزیز خواهر اگه بری دق میکنه طفل سه سالت داره میمیره خواهرت ، به یاد نعش اکبرت داره میمیره خواهرت،چیکارکنم با دخترت؟ داره میمیره خواهرت ، رفته به نیزه هاسرت داره میمیره خواهرت ، با این نوای مادرت: چه نوایی؟ بنی بنی قتلوک ، ذبحوک ، و من الماء منعوک
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – مریم اخوان طاهری   از درد کهنه ای که مداوا نمیشود یا میشود گلایه کنم یا نمیشود اینک سلام حضرت عیسی تر از مسیح لطفت نگو که شامل ماها نمیشود   ای من فدای پنجره فولاد چشمهات از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟   یوسف ترین عزیز !مرا تا خودت بخوان هرچند این غریبه زلیخا نمیشود   امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش در بیکران چشم شما جا نمیشود
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم آن حالتی خوش است که مستانه بگذرد یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد روزیِ ما به دست کریمان آشناست کفر است پای سفره ي بیگانه بگذرد سوگند می خوریم که ما گنج می شویم یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی ایام نوکری تو شاهانه بگذرد ما عقل خويش را سر عشق تو باختيم بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف کافی است از کنار تو پروانه بگذرد این روزگار می گذرد خوب یا که بد بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد شاعر: علي اكبر لطيفيان
گرچه از دنیا فقط دوچشم تر دارم حسین من ز ثروتمندها هم‌ بیشتر دارم حسین خانه بودم!فاطمه آورد تا اینجا مرا هرکجا مادر بفرماید گذر دارم حسین روضه را جارو زدم قلب‌ مرا جارو زدی حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین هرچه را دارم نگیری! هرچه که دارم تویی من به جز عشق شما چیزی‌ مگر دارم حسین؟! بشنود هرکس که میخواهد ز تو دورم کند مرگ بر من! لحظه ای دست از تو بردارم حیین تو ته‌ گودال رفتی من شدم بالا نشین! از تو دارم آبرویی هم‌ اگر دارم حسین پیش بابایم برایت گریه کردم زود گفت نذر موی اکبرت هرچه پسر دارم حسین آنقدر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین کربلای تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟ پس چرا اینقدر من فکر سفر دارم حسین چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکشم آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین سید پوریا هاشمی
صفحه اصلی اخبار انديشه تاريخ ادبيات فرهنگ و هنر دیده بان تصاویر آرشیو   اندیشه  امام حسین (ع) و اهل بیت پیامبر  یاور اهل بیت در کلام امام رضا (ع) کیست؟  دسترسی سریع  انتخاب کنید ۵۵۹۴ چگونگی عزاداری و روضه‌خوانی در زمان امام رضا (ع) برای امام حسین (ع) یاور اهل بیت در کلام امام رضا (ع) کیست؟  امام رضا (ع) در دوران خود، با برپایی مجالس عزاداری و روضه خوانی در منزل خود، سعی در ترویج فرهنگ عزاداری و روضه خوانی برای امام حسین (ع) داشتند. ایشان با دعوت از دعبل به عنوان شاعر اهل بیت در یکی از مجالس خود، به تمجید ایشان پرداختند و از او خواستند روضه ای برای امام حسین (ع) بخوانند. امام رضا (ع) در دوران امامت خود، سعی در تکریم و بزرگداشت شعائر حسینی (ع) داشتند و در ایام محرم، اقدام به برپایی مراسم روضه و عزاداری می‌کردند. از جمله این اقدام‌ها، روایتی است که در این مورد نقل شد است: قَالَ حَکَى دِعْبِلٌ الْخُزَاعِیُّ قَالَ‏ دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی مِثْلِ هَذِهِ الْأَیَّامِ فَرَأَیْتُهُ جَالِساً جِلْسَهَ الْحَزِینِ الْکَئِیبِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ حَوْلِهِ فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا قَالَ مَرْحَباً بِکَ یَا دِعْبِلُ مَرْحَباً بِنَاصِرِنَا بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ ثُمَّ إِنَّهُ وَسَّعَ لِی فِی مَجْلِسِهِ وَ أَجْلَسَنِی إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا دِعْبِلُ أُحِبُ‏ أَنْ‏ تُنْشِدَنِی‏ شِعْراً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَیَّامَ أَیَّامُ حُزْنٍ کَانَتْ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَیَّامُ سُرُورٍ کَانَتْ عَلَى أَعْدَائِنَا خُصُوصاً بَنِی أُمَیَّهَ یَا دِعْبِلُ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى عَلَى مُصَابِنَا وَ لَوْ وَاحِداً کَانَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ یَا دِعْبِلُ مَنْ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ عَلَى مُصَابِنَا وَ بَکَى لِمَا أَصَابَنَا مِنْ أَعْدَائِنَا حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا فِی زُمْرَتِنَا یَا دِعْبِلُ مَنْ بَکَى عَلَى مُصَابِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ ع غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ الْبَتَّهَ ثُمَّ إِنَّهُ ع نَهَضَ وَ ضَرَبَ سِتْراً بَیْنَنَا وَ بَیْنَ حَرَمِهِ وَ أَجْلَسَ أَهْلَ بَیْتِهِ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ لِیَبْکُوا عَلَى مُصَابِ جَدِّهِمُ الْحُسَیْنِ ع ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا دِعْبِلُ ارْثِ الْحُسَیْنَ ع فَأَنْتَ نَاصِرُنَا وَ مَادِحُنَا مَا دُمْتَ حَیّاً فَلَا تُقَصِّرْ عَنْ نَصْرِنَا مَا اسْتَطَعْتَ قَالَ دِعْبِلٌ