eitaa logo
کربلایی‌ امیرحسین توکلی
245 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
776 ویدیو
36 فایل
Amt ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
بی بها بخر خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر من بینواتر از همه ام، بی نوا بخر چانه نمی زنم بخدا حرف، حرفِ توست بی ارزشم اگر چه مرا بی بها بخر دیگر به روی دست خودم باد کرده ام یا ورشکسته ام بکن آقا وَ یا بخر آتش زدم به مال خودم، رحم کن به من من بی وفا قبول تو ای با وفا بخر! !! درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا بخر بی آبروتر از همه ام، بدترم نکن یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر من برده توام که به بازار برده ام گر چه سیاه چهره ام این برده را بخر تو پادشاه های جهان را خریده ای این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر یا که مرا نبر به حرم، بی حرم بکش یا نه مرا ببر وسطِ کربلا بخر رضا قاسمی
وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت در سرسرای عرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجاز تربتت وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قدم های زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب خورشید اهل بیت، روی نیزه جا گرفت وقتی فضای روضه  مکشوفه گشته باز خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟ مادر میان قتلگه و شمر هم رسید مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت محسن پالیزدار
یا حسن و یا حسین ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوم می زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حق آبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین قبله حاجات ما، اوج عبادات ما روح مناجات ما، یا حسن و یا حسین یکی بدون حرم، یکی بدون کفن سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر کشته یک ماجرا، یا حسن و یا حسین حسن امام حسین، حسین اسیر حسن هردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین علی اکبر لطیفیان
خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده ایم! آب روی ماست گریه آبرو داریم ما با لباس مشکی ات عمریست خو داریم ما با طهارت بودن از ارکان مجنون بودنست حرف لیلا می شود هر جا وضو داریم ما چشم ما بی اشک بی خیراست، بی خیرش نکن! که فقط از دار دنیا دو سبو داریم ما حرف ما در روضه ها با اشک گفته می شود در میان گریه با هم گفتگو داریم ما دامن آلوده شدیم اما تو پاکش می کنی روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما حضرت عباس حامی علمداران توست! چه هراس از این و آن وقتی عمو داریم ما هرکسی دل را بدستت داد از مردم برید تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟! خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده ایم! خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما! آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما! شهر با یک یاحسین ما معطر می شود هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما لحظه های آب خوردن هم بفکر روضه ایم بغض خشکی لب و بغض گلو داریم ما در غمت آیات قرآن روضه خوانی می کنند آب دریا و بیابان روضه خوانی می کنند سید پوریا هاشمی
دعای کلیم کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی شود مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی شود اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی شود گریه کنم اگر همی بهر تو گریه می کنم ور نه ز دیده ام عبث اشک رها نمی شود گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود گشته به هر زمان زمین سرخ ز خون اهل بیت خون کسی چو خون تو خون خدا نمی شود کسیکه گشت گرد تو گرد گنه نمی رود پیرو خط کربلا اهل خطا نمی شود عمر گذشت و قسمتم نشد روم کرببلا حاجت این شکسته دل چرا روا نمی شود جز سر غرقه خون تو که شد چراغ قافله راس بریده بر کسی راهنما نمی شود
شکر خدا شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست شکر خدا که روزی ام از سفره شماست شکر خدا که پای شما سینه می زنم شکر خدا که درد مرا نامتان دواست عمری نفس زدم به هوای نگاهتان عمری سرم به سایه این بیرق عزاست قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید اینخانه زاد روضه و مجنون کربلاست روزی اشک چشم مرا مرحمت کنید روزی دیده ای که نذر کرده شماست دل را به بال شال عزا بسته ام مگر یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست
صبر و عشق ای کاش غیر غصه تو غم نداشتیم ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم این داغ سینه سوز می کشتمان اگر قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم گاهی اسیر غربت عباس می شدیم چون داشتیم روضه و پرچم نداشتیم شرمنده ام برای تنت زیر آفتاب در حد چند قطره شبنم نداشتیم گیرم که گریه مرهم زخم دلم شود اما برای زخم تو مرهم نداشتیم بر تو به چاک چاک گریبانمان سلام زیرا که صبر و عشق تو با هم نداشتیم
گوشه چشم به ما نگاه کن غفلت اگر که دامن ما را رها کند دل دائما هوای حریم شما کند بودن میان روضه تو اعتبار ماست ما را خدا زروضه مبادا جدا کند مالم اگر حلال بود خرج روضه است تا مادرت به روزی ما اعتنا کند باشد صله به مادر تو گریه بر غمت در بین گریه فاطمه ما را دعا کند قیمت بده به ما که نداریم ارزشی شاید خدا که هستی ما را فدا کند ما خلق گشته ایم شبیه شما شویم چشمان ما به چشم شما اقتدا کند بی غسل و بی کفن شدنم آرزو بود ارباب ما بگو زعنایت خدا کند باید زچشم حضرت عباس روضه خواند شاید خدای قسمت ما کربلا کند با دیده ای که تیر میانش نشسته است آیا شود که گوشه چشمی به ما کند
زمزمه یا حسین بس که بود دلربا، زمزمه یا حسین داده به دل ها صفا، زمزمه یا حسین مثل نسیم سحر، عقده گشائی کند باز دل خسته با، زمزمه یا حسین اوج دهد نام او، به عرش اعلا مرا برد مرا تا خدا، زمزمه یا حسین چونکه دل عاشقم، تنگ حریمش شود می بردم کربلا، زمزمه یا حسین حسین نام ورا، صدا زند در جزا هرکه کند در عزا، زمزمه یا حسین بس که مقدس بود، بین سماواتیان کرده هیاهو بپا، زمزمه یا حسین هر که به راه خدا، شهید شد کربلا داشت به خاک بلا، زمزمه یا حسین از حرم و قتلگه، تا دم آخر بود عمه  سادات را، زمزمه یا حسین غریب مادر حسین، زمزمه فاطمه است نغمه  اهل ولا، زمزمه یا حسین منتقم خون او، روز ظهورش کند به اشک و شور و نوا، زمزمه یا حسین کاش که پیک اجل، چونکه «وفائی»رسد بسته شود چشم با، زمزمه یا حسین
فریادرس روز جزا چشمی که از روایت این روضه ها تر است فردا کنار فاطمه با آبروتر است عمری به گریه در پی دلدار بوده ایم روز جزا پی من و تو چشم دلبر است اصلا عجیب نیست که او را ندیده ایم چشمی که دیده روی مهش چشم دیگر است ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن وقتی که جسم زخمی ارباب بی سر است اصلا اگر بهشت کنار تو نیستیم دوزخ برای عاشق محجور بهتر است هنگام مرگ اگر برسد داد می زنم زیباترین دقایق من آنِ آخر است
زیارتِ دل ای کاش برای تو اثر داشته باشم باری ز سر دوش تو برداشته باشم بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی از آمدنت کاش خبر داشته باشم سر نذر قدومت نشود بار گران است ای وای اگر پیش تو سر داشته باشم بی دینم اگر پیش دو ابروی کمانت من سجده به محراب دگر داشته باشم از شوق زیارت دل من بال در آورد بگذار که در صحن تو پر داشته باشم تا کرببلا قبله عشاق جهان است حیف است که بر کعبه نظر داشته باشم من خواسته ام تا که به چشمم رمقی هست در روضه تو دیده تر داشته باشم بگذار که من در عوض آن همه زخمت یک داغ اقلاً به جگر داشته باشم
دعا کنید برایم نیازمند عطایم، مرا رها نکنید من آشنای شمایم مرا رها نکنید کنار سفره روضه نشسته ام یک عمر غلام صاحب عزایم، مرا رها نکنید شهید کرببلا نیستم ولی عمریست اسیر کرببلایم، مرا رها نکنید نوشته ام به پیشانی ام ز روز ازل که وقف خون خدایم(مرا رها نکنید) پیام کرببلا را به نسل ها دادیم آخ، پیمبر شهدایم مرا رها نکنید بدون لطف شما، عاقبت بخیری نیست دعا کنید برایم، مرا رها نکنید غبار قافله این گونه مو سپیدم کرد که پیر درد و بلایم مرا رها نکنید شبیه مادر فرزند مرده می گریم ببین گرفته صدایم، مرا رها نکنید خلاصه، خلاصه من سگ کوی حسین می مانم همین نشان وفایم، مرا رها نکنید لباس نوکری ام را کفن قرار دهید که نزد بی کفن آیم، مرا رها نکنید
ذکر هر شبم ایهاالغریب دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب ایل و تبار من همگی نوکر تواند من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب با اسم اعظمت گره ها باز می شود بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک دست گره گشای تو یا ایهاالغریب آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب لعنت به آن کسی که سرت را بریده است در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب
دوای درد دلم صحن با صفای شماست اصول دین من آقا فقط عزای شماست دلیل خلقت عالم فقط عطای شماست همین که بین عزای تو می رسم آقا ز لطف حضرت زهرا و از دعای شماست دوباره آمده ام تا که عاشقت گردم دوباره در دل بی تاب من هوای شماست به غیر ذکر تو برلب نمی برم مولا تمام دارو ندارم دلم برای شماست نظر به اشک دو چشم ترم کنید امشب که روضه خوان عزای شما خدای شماست دلم ربودی و دیوانه کرده ای ما را دوای درد دلم صحن با صفای شماست مرا به کعبه نیازی نبوده از اول چرا که قبله من گنبد طلای شماست تویی که ذکر لب هود و نوح و عیسایی تمام حمد و ثنای ملک ثنای شماست تویی کریم و کرامت اسیر درگاهت تمام ایل و تبارم گدا گدای شماست مرا به عشق تو خلقت نموده خالق من تمام ارض و سماوات خاک پای شماست از اینکه بی تو بمانم همی شه می ترسم بیا که جان من زار خاک پای شماست هزار و نهصد و پنجاه زخم پیکر تو دلیل گریه بی حد و روضه های شماست اگرچه غرق گناهم ولی به جان علی همی شه عاشق سرگشته مبتلای شماست به زیر سنگ لحد هم به سینه خواهم زد دلیل سینه زنی شوق کربلای شماست بیا و خانه قبر مرا منور کن تمام راه نجاتم فقط ولای شماست
ذکر حسین اشرف اذکار عالم است ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم  با راه بنده گی خدا آشنا شدیم هر کس وسیله داشت برای هدایتش  ما با نسیم روضه  تو با خدا شدیم وقتی که جاه ومال وهوس را همان گرفت با رمز یا حسین ز شیطان جدا شدیم ذکر حسین اشرف اذکار عالم است گفتیم و همدم همه  انبیا شدیم مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد با کیمیای مهر شما پُر بها شدیم اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست تأثیر گریه است اگر با حیا شدیم ما را خدا برای غمت برگزیده است با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم شب های جمعه مادرتان روضه خوان ماست با ناله های دل شکنش هم نوا شدیم هاشمی نسب
 گوهرناب   اشعار  امام حسین(ع)  مجموعه اشعار توسل به امام حسین(ع)   اگر شرایط جانسوز اردوگاه حسین علیه السلام را در اندیشه ات مجسم ساختی و بر بیدادی که در راه حق و عدالت بر او رفت، قلبت شعله ور شد، اینک سرای دلت حرم اوست و تو با این توسل و سوگواری خالصانه در حقیقت حسین علیه السلام و اردوگاه و خاندان و کودکانش را با قطرات زلال اشک دیدگانت، سیراب ساخته ای. با توسل به کوی حسین علیه السلام سریع ترین بخشایش حاصل خواهد آمد، چرا که در توسل و سوگواری بر اوست که به مجرد حلقه زدن اشک محبت و معرفت در چشم، گناهان انسان مورد بخشایش قرار می گیرد. در اینجا گزیده ای از اشعار توسل به امام حسین علیه السلام از نظر می گذرد. تاریخ انتشار : 1400/12/3   بازدید : 9938 منم غلامِ حسین دوباره آمده ام، بنده ای گنهکارم تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم قبول کن عملم را، بضاعتم این است قبول دارم همی شه و بال و سَر بارم ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره عشق شبیهِ ابر، برای حسین می بارم حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم قسم به خونِ گلوی حسین، یا اللّه! ببخش معصیتم را، ببخش رفتارم اگر حسین نباشد، کجا رَوَد دلِ من؟ که بی وجودِ گل فاطمه، گرفتارم میان روضه دلم می رود همان جا که دو دست بر کمرش گفت: «ای علمدارم بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است بلند شو نفسم، ای همه کس و کارم بلند شو، کمرم تیر می کشد عباس ببین که خنده کنان، می دهند آزارم! صدای خواهرم از خیمه می رسد بَر گوش که ناله می زند: عباس میر و سردارم» پوریا باقری  بی بها بخر خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر من بینواتر از همه ام، بی نوا بخر چانه نمی زنم بخدا حرف، حرفِ توست بی ارزشم اگر چه مرا بی بها بخر دیگر به روی دست خودم باد کرده ام یا ورشکسته ام بکن آقا وَ یا بخر آتش زدم به مال خودم، رحم کن به من من بی وفا قبول تو ای با وفا بخر! !! درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا بخر بی آبروتر از همه ام، بدترم نکن یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر من برده توام که به بازار برده ام گر چه سیاه چهره ام این برده را بخر تو پادشاه های جهان را خریده ای این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر یا که مرا نبر به حرم، بی حرم بکش یا نه مرا ببر وسطِ کربلا بخر رضا قاسمی  وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت در سرسرای عرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجاز تربتت وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قدم های زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب خورشید اهل بیت، روی نیزه جا گرفت وقتی فضای روضه  مکشوفه گشته باز خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟ مادر میان قتلگه و شمر هم رسید مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت محسن پالیزدار  زیارت نامه خواندم از زمانی که دلم با عشق تو دمساز شد حس عاشق بودنم با نام تو ابراز شد روز اول کام من را با حرم برداشتند زندگیِ نوکرت با تربتت آغاز شد در میان خاک های کل این دنیا فقط تربتِ تو خاکِ زائرخیز و نوکرساز شد هر زمان درمانده بودم از همه از هر کجا یک زیارتنامه خواندم دفعتا اعجاز شد در زدن در خانه ات یک کار بی معناست، چون قبل از آنکه در بکوبم، در به رویم باز شد کربلا رویاست، رویای قشنگ نوکری چشم هایم با خیالاتم حرم پرداز شد با وجود گنبد این ضرب المثل تغییر کرد یک کلاغ آمد کبوتر شد کبوتر باز شد گر چه ذاتا یک کلاغم با کبوتر می پرم هر زمان حرف از حرم شد کار من پرواز شد رضا قاسمی  آواره از کویی به کویی آن روز که با نفخ روحت جان گرفتم از آتش عشقت دلی بریان گرفتم پر می زدم آواره از کویی به کویی تا زیر ایوان حرم اسکان گرفتم هرگز نفمیدم چه سری دارد اینجا هر چه گرفتم زیر این ایوان گرفتم جای دگر اصلا نرفتم غیر از این در نان شبم را هم از این دکان گرفتم دستت حسابم را جلوتر تسویه کرد روزی دی را اول آبان گرفتم من از برای دادن جانم برایت روز تولد از دلم پیمان گرفتم آنقدر که گفتم حسین جانم حسین جان خواب شب از ایران و از توران گرفتم پایت بمانم میوه خواهم داد آخر این درس را از نخل خوزستان گرفتم حالا که حال روضه را دادی
به قلبم  تصمیم به باریدن باران گرفتم ای ابرهای کربلا باران ببارید مجلس کنار پیکری بی جان گرفتم تا که شنیدم رفته ای زیر سم اسب خون جگر از دیده نالان گرفتم گرچه کتک خوردم ولی با گریه هایم راس تو را از شمر بی وجدان گرفتم پروانه بودم سوختم خاکسترم ماند تا بوسه ای از این لب عطشان گرفتم جعفر ابوالفتحی  با سجده های شام تهجد برابر است مهر تو پشتوانه ایمان نوکر است نوکر تمام عمر بدهکار این در است چشمان خیس عالم و ادم گواه ماست اینکه چقدر نام شما گریه اور است یک قطره صاف در غم تو اشک ریختن با سجده های شام تهجد برابر است ای سرّ ایه فتلقی چه روشن است ادم به گریه بر تو نجاتش مقدر است با چشم های پاک فقط می شود گریست این اشک و عشق از اثر شیر مادر است با تو خدا معادله ها را بهم زده وقتی زیارت تو ز حج هم فراتر است خوشبخت انکه با غم تو زندگی کند خوشبخت تر کسی که در این خانه نوکر است حسن کردی  گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش پا پس نکش ای دل ز راه عشق و آئینش جان ده برایش تا شوی چشم خدابینش دل می رود از سینه در هر جا که او باشد اینکه کجاها می رود با اوست تعیینش ساری شدم دیروز از پایین به بالایش جاری شدم امروز از بالا به پایینش ای جان عواقب دارد افتادن در آغوشش کو شوکران دارد میان زلف مشکینش وقت به دنیا آمدن با خوردن خاکش نوکر شدم دیگر گذشتم از عناوینش در چرخش گیتی از این بهتر نخواهم دید عالم بلا سازش شده من هم بلاچینش ما از برای دفع رنج و درد از میت گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش این زندگی تلخ را ای مردم عالم با گریه بر خون خدا کردیم، شیرینش از به به مردم گریزانم چو تیر از زه تا شامل حالم شود همواره تحسینش بین من و او فاصله بسیار افتاده اندازه این فاصله سخت است تخمینش روزی هزاران بار می گردد چنان حاجی منظومه شمسی به گرد چشم پروینش آن لحظه که اندام او تقسیم شد در دهر خورشید شد یک تکه از دندان پیشینش جانم فدای آن کسی که موقع خوابش گسترده شد دامان زهرا زیر بالینش حالا میان گودی گودال افتاده دارد به غارت می رود حتی عرقچینش زهرا کجایی تا کنی با بودنت شادش زینب کجایی تا دهی با گریه تسکینش شاهنشه جن و ملک کو تخت سیمینش؟  آن شهریار نه فلک کو تاج زرینش؟ جعفر ابوالفتحی  قبله ام روی حسین است خدایی دارم باز هم در حرمت میل گدایی دارم شب جمعه هوس کرببلایی دارم به امیدی که خبر از تو بگیرم هر صبح چشم دل بر گذر باد صبایی دارم محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست که چنان صور به دل آه رسایی دارم کعبه یک سنگ نشان است برای دگران من به سوی حرمت قبله نمایی دارم منزلم روضه تو مقصد من روضه توست بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد پرم از شور و در این پرده نوایی دارم دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین به هوا خواهی خونت شهدایی دارم جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان پای سودای غمت پیش بهایی دارم پیر هرگز نشوم بر سر خان تو حسین من که در کاسه چشم آب بقایی دارم گرمسلمانم و گر کافر و گر ترسایم قبله ام روی حسین است خدایی دارم جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش چون رسد نام تو گوش شنوایی دارم گفتی و هلهله کردند به تو خندیدند که من ای قوم بگو که چه خطایی دارم تا که طفلم ندهد جان ز عطش در این دشت منت آب زهر بی سر پایی دارم موسی علیمرادی  با اسم اعظمت گره ها باز می شود دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب ایل و تبار من همگی نوکر تواند من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب با اسم اعظمت گره ها باز می شود بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک دست گره گشای تو یا ایهاالغریب آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب لعنت به آن کسی که سرت را بریده است در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب رضا باقریان  رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من باز تنهاییم با هم غصه هجران و من باز می لرزیم با هم زانوی لرزان و من من شبیه آسمانِ در بهارم، ابری ام یک رقابت هست بین بارش باران و من روضه ات جاری ست بین خانه ام هر صبح زود با لهوفت گریه کن هستیم، همسر جان و من در سرای مردگانم دور از کرب و بلا رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من زیر کل عکس هایی که بدون کربلاست می نویسم با تمام بغضِ خود زندان و من کربلایت آخر دنیای نوکرهای توست فاصله افتاده بین نقطه پایان و من یک شبی هم خواب دیدم روی زانوی توام یک حرم بود و تو بودی و سر و دامان و من با نوازش های تو چشمم به رویت باز شد دی
دمت تنها تو بودی زیر یک ایوان و من حس ناب خواب آن شب قابل توصیف نیست قاب شد در چشم هایم حضرت سلطان و من نوکرِ تک خور نبودم لحظه عرض ادب گفتم آقا نوکرت هستند، یک ایران و من رضا قاسمی  حسین ای طبیب من چه می شود نگهی هم به ما کنی آقا مرا برای غلامی سوا کنی آقا چه می شود که شبی میان خلوت خود فقط بخاطر زهرا دعا کنی آقا فراق تو همه درد است ای طبیب من چه می شود که تو دردم دوا کنی آقا گرفته ای زهمان روز ابتدا دستم گرفته ای و محال است رها کنی آقا بدان امید دهم جان که روز رستاخیز میان ان همه من را صدا کنی آقا چقدر گریه کنم میان روضه تان که زائر حرم کربلا کنی آقا ابوالفضل شایسته  عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد گاه گاهی که به عکست نظرم می افتد مثل این است که پیشت گذرم می افتد شده پرواز من از گوشه  چشمان شما چشم ها را تو مپوشان که پرم می افتد آنقدر با نفس و عشق تو مانوس شدم عشق هر بی سر و پایی زسرم می افتد دورم از آن حرم پر شده از عطر خدا اشک چشمان من از داغ حرم می افتد طالعم گشته فنا در هوس عشق شما فقط عشقت به قضا و قدرم می افتد تو به هر مجلس عشاق گذرخواهی کرد واقفم چشم تو بر چشم ترم می افتد عشق تو جامع تفسیر جگر سوخته است عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد روح الله دانش  ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست به سرم غیرِ شما نیست هوایی ابداً غیرِ درگاه شما، دستِ گدایی ابداً سینه می کوبم و در می زنم و، غیر حسین نبود بر لب من هیچ نوایی ابداً پیرهن مشکی من نیز که مخصوص شماست نشود بر تنم از هیچ عزایی ابداً چشم خیسم فقط از روضه تو بارانیست بشود تر ز غمِ غیر شمایی؟!، ابداً کودکی بودم و از لقمه تو مرد شدم جز غذایت نزدم لب به غذایی ابداً هر کجا ذکر حسین است، همان جایم من غیر روضه نروم هیچ کجایی ابداً ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست جز حرم بر لب من نیست دعایی ابداً قبله ام در همه اوقات، فقط کرب و بلاست جز ضریحت نبود قبله نمایی ابداً کربلایی نشوم هم به شما مدیونم نکنم هیچ کجا چون و چرایی ابداً و مگر می شود از دست تو حاجت نگرفت نشوم از کرمت کرب و بلایی! ؟، ابداً رضا قاسمی  بیچاره هر کس چشم های تر ندارد! پروانه در آتش که بال و پر ندارد دلداده غیر از میلِ خاکستر ندارد ای تشنه لب، داغِ جگر سوزِ تو کم نیست عاشق اگر باشد، جگر دیگر ندارد! این چشم را کورش کُن امّا، چشمه را نَه بیچاره هر کس چشم های تر ندارد! ای کاش که سینه زَنَت یک روز آخر سر که به تربت می گذارد برندارد! با مادرت زهرا سلامُ الله علیها هرگز غلامت غصّه ی محشر ندارد اربابِ ما که نیّتش خیرات باشد فرقی برایش شاه با نوکر ندارد! اینجا حسینیّه ست، آقایش حسین است جبرئیل هم جایی از این بهتر ندارد! زیرِ لَحَد بهتر گلویم پاره باشد بهتر که بی سر باشم آقا سر ندارد از ساربان روزِ قیامت شِکوه دارم دستت چرا انگشت و انگشتر ندارد؟! گودال یادم آمد و شعرم بِهَم ریخت با پا نزن بر پهلویش، مادر ندارد!! حاج حبیب نیازی *********************** آشنای حسین قرار سوته دلان است کربلای حسین فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین حسین منی طاها به روشنی فهماند رضای حضرت حق هست در رضای حسین خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد تمام را هبه کرده فقط برای حسین زمانه با همه پیچ و تاب نتواند بگیرد از سر ما شور نینوای حسین چه غم ز درد غریبی بود کسی را که به اشک معرفتش گشته آشنای حسین به روز حشر ندارند حسرت آنها که گذاشتند جوانی خود به پای حسین قرار نیست کسی تا ابد درون دلم بیاید و بنشیند دمی به جای حسین منی که نامه سیاهم چه می شود روزی سپید مو بشوم پای روضه های حسین خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام همی شه می شود ارام با نوای حسین حسن کردی  سلام علی الحسین از دل برد ملال سلام علی الحسین دیباچه کمال سلام علی الحسین دست ادب به سینه پس از هر نماز صبح گویم به شور و حال: سلام علی الحسین آغاز کار عشق مگر نیست یک سلام؟ زیباترین مثال سلام علی الحسین با یک سلام روح تو پرواز می کند می بخشدت دو بال سلام علی الحسین گرم طواف در حرم او فرشتگان گویند لایزال: سلام علی الحسین با قطره قطره قطره خود عرض می کند هر چشمه زلال: سلام علی الحسین شعر «کمیل» را به ارادت بخوان که گفت در پرده خیال سلام علی الحسین کمیل کاشانی  تربت کرببلای تو زبانم وا کرد مادرم نذر تو کرده است مرا اربابم طفل بودم به بغل ذکر تو را یادم داد عسل عشق تو را ریخت به کامم با شیر لذت بردن نامت به خدا یادم داد تربت کرببلای تو زبانم وا کرد معنی عشق نه تنها، که دوا یادم داد با ارادت همه دم عکس حرم می بوسید قتلگاه و حرمت خون خدا یادم داد به تنم جامه نه از بهر تو سقا می کرد روضه می خواند غم کرببلا یادم داد رو به سمت حرمت صبح، زیارت می خواند با توسل به شما ذکر و دعا یادم داد یاد سقای حرم بود و آبی که نخورد از علمدار
تو می گفت وفا یادم داد اشک میریخت لب خشک مرا می بوسید یاد ششماهه تو وا عطشا یادم داد یاد می کرد از آن واقعه عاشورا واژه صبر به طوفان بلا یادم داد اشک می ریخت و می گفت غریب است حسین به لبم بردن این ذکر تو را یادم داد داود خلیلی کاوه  کوچه های روضه در کوچه های روضه به اقبال می رسیم داریم می رسیم اگر کال می رسیم یک ماه، نه دو ماه، نه در گریه بر حسین داریم به نتیجه یک سال می رسیم هر جا که مجلسی ست مُزیّن به اهل بیت با پا نمی رسیم نه، با بال می رسیم فی الحال با حسین اگر حال ما خوش است آینده نیز ما به همین حال می رسیم با هدیه کردن صلواتی، به کردگار اینگونه با محمد و با آل می رسیم ما «گنگ خواب دیده و عالم تمام کر» در انتقال روضه چنین لال می رسیم هر شب برای ما شب عید است با حسین یعنی به یا محول الاحوال می رسیم مثل مُخَدَّرات حرم زجر می کشیم وقتی به گوشواره و خلخال می رسیم حالا که بین ما سخن دوست خوشتر است از هر چه بگذریم به گودال می رسیم مهدی رحیمی(زمستان)  گریه زیاد کرده ام بیچاره آن دلی که به آهی خمار نیست وقتی اسیر لشکر زلف نگار نیست دنیای بی حسین اسیر حوادث است دنیای بی حسین به کشتی سوار نیست مارا به چوب مهر و محبت بزن حسین دل سر به راه ترکه آموزگار نیست حالش خوش است گریه کن بزم روضه ات پرونده اش به دست کسی واگذار نیست گریه زیاد کرده ام اما بدون شک حالی شبیه گریه بی اختیار نیست زلفی به باد دادی و عرشی ترین شدی هرگز بیان روضه چنین آشکار نیست  بیمه ام کن ببین که بیمارم تشنگی یاد کربلا دارم با حسین است من بها دارم مست و دیوانه ام ز جامت من کن قبولم شوم غلامت من بر درت باز می شوم سائل تا نگاهم کند ابوفاضل سینه زن بهر ماتمت هستم مات آن رقص پرچمت هستم شهرِ بی هیئتت نمی ارزد با وجودت دلم نمی لرزد با وضو می کنم صدایت من جان خود می کنم فدایت من کاش می شد که محتشم باشم خدمتت یک شبی حرم باشم آیه ها کرده اند وصفت را ای تو مضمونِ عقلِ شاعر ها حسرتم لحظه ای تو را دیدن یا که یک بار کربلا دیدن بیمه ام کن ببین که بیمارم در حضورت دگر چه کم دارم تا به قلبم کمی شعف دادی اذن زیارت از نجف دادی مست مستم بهانه ام نامت مرغ روحم اسیر در دامت در حرم می شوم کبوتر من جز هوایت نمی پرم اصلا کاش می شد کمی سخن گویم ذکر عطشان با محن گویم رضا بیگی  افضل الاعمال شب قدر من دست دلم باز به دامان توست منتظر جوشش احسان توست گفت پیمبر به تو ای نور عین جنت حق وقف محبان توست غصه روزی نخورد هیچ کس روزی ما دست گدایان توست حاتم طایی شدن آسان بود این کرم کوچکی از خوان توست افضل الاعمال شب قدر من گریه برای لب عطشان توست حال مرا روضه دگرگون کند باز گدا بی سر و سامان توست ای گل از ساقه جدا تشنه لب آب لبت آب بقا تشنه لب در و گوهر از دهنت ریخته همچو عقیق یمنت ریخته مثل نقابی به روی قرص ماه زلف شکن در شکنت ریخته بر روی هر صفحه خاک بلا عطر خوش پیرهنت ریخته دشمن بی شرم تو دور و برت تا که کند بی کفنت ریخته مصحف صد پاره زینب شدی گوشه گودال تنت ریخته ضربه سر نیزه کجا خورد که خون جگر از دهنت ریخته؟ ناله زهرا قتلوک حسین وای بنی ذبحوک حسین حسین صیامی  باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد بیش از این، این چشم های تار، گریان تر نشد صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم ورنه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم اعتقادم در حقوق تو مسلمان تر نشد مانده ام با این همه غم زنده مانده نوکرت یا چرا در ماتمت پاره گریبان تر نشد روضه های قتلگاهت کار دستم داده است یادم آمد یک نفر غیر تو عریان تر نشد سخت با تیر و سنان و نیزه پرپر گشته ای آه ای آقا مگر ذبح تو آسان تر نشد زینت دوش نبی، جانم فدایت از چه رو خنجری که بر گلویت خورد، بُراّن تر نشد رضا باقریان  تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا سلام حضرت آقا گدا نمی خواهی؟ کنیز و نوکرِ بی ادعا نمی خواهی؟ فدای ذره ای از خاک کفشداریتان برای خادمیت جان فدا نمی خواهی؟ تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا اسیر مفلس بی دست و پا نمی خواهی؟ در ازدحام گداها به شوق یک نظرت نشسته ام به گدایی مرا نمی خواهی؟ ببین به پای تو در التماس افتادم دل شکسته من را شما نمی خواهی؟ به جز تو بر دگری رو نمی زنم هرگز مرا که بر تو شدم مبتلا نمی خواهی؟ رفیق سینه زنم در حرم به من می گفت برای مادر پیرت شفا نمی خواهی؟ محمد قاجار (زائر)  بیا و درد دلم را دوا بده هر شب دل شکسته ما در هوای توست در اعتکاف خیمه سبز عزای توست من هرچه دارم از سر این سفره برده ام آقا تمام بود و نبودم برای توست از کودکی برای شما گریه می کنم اصلاً زِ کودکی دل من مبتلای توست حاتم به سائلی درَت فخر می کند دست تمام عالم و آدم گدای توست شش گوشه شما شده دارالقرار عشق هر جا که می رو
م دل من زیر پای توست آقا تو را به جان علی اکبرت قسم! عمری تمام آرزویم کربلای توست حالا بیا و درد دلم را دوا بده إذن طواف مرقد شش گوشه را بده اسماعیل شبرنگ  یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم کاش می شد بنویسند به روی کفنم یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم کاش می شد که در این فیضِ شهادت طلبی مقتلم سوریه می گشت، به جای وطنم مادرم را به عزایم بنشان جانِ خودت تا ببیند وسطِ معرکه پَرپَر زدنم ادعا هست، ولی حاجتِ قلبیِ من است کاش همچون دهنت، نیزه رَوَد در دهنم می شود پیکرِ ما هم نرسد دستِ کسی؟ مثل جُوْن ات، برسانی تو خودت را به تَنَم هر کسی یار ندارد به خودش مربوط است یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم وسطِ زینبیه کرب و بلا یا که بقیع همه جا جار زنم: «عبدِ امامِ حسنم» پوریا باقری  روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام روضه به روضه گریه  ما فرق می کند چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام این روزهاست غصه ما شام شام شام همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت |شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام یکبار ظهر کشت تو را شمر و با سرت هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام مهدی رحیمی (زمستان)  قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار من خاکم و ز خاک درت کیمیا شوم فخرم همین بود که در این جا فنا شوم گفتم فنا؟ فنا نبود در سرای تو جان می دهم به راه تو کامل بقا شوم گر خادمت نظر به دل این گدا کند چون جبرئیل، حامل وحی خدا شوم هر دم هزار مرتبه مرگم کنم طلب گر لحظه ای ز درگهت آقا جدا شوم تا با توام به درد همه می شوم طبیب اما بدون تو سبب هر بلا شوم از شوق، صد زبان شده و حرف می زنم در پاسخ دمی که ز سویت صدا شوم بنشسته ام میان غلامان به این امید شاید به پاسبانی صحنت سوا شوم قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار آیا شود به دست تو پاک از خطا شوم؟ دوری کربلا شده عقده میان دل  خوب است با تو زائر کرببلا شوم کن یک دعا که صاحب ما از سفر رسد  و او (نا تمام ماند و رفت) مرحوم میثم کامیابی  به خدا دلتنگیم بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم مو پریشان شده زلف پریشان توایم ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم منت از دست طبیبان نکشیدیم دمی چون به دستان شفابخش تو ایمان داریم جانمان خرج عزایت نشود می میریم ما فقط بین حسینیه به تن جان داریم همه چشمیم، بنه پا، به خدا دلتنگیم چند یعقوب در این کلبه احزان داریم ما شنیدیم برات حرمت دست رضاست انتظار نگه از شاه خراسان داریم کرم دست تو بدجور گدا می طلبد بی سبب نیست اگر میل کریمان داریم نام تو برده شد و مادرت از راه رسید رفقا جمع بشینید که مهمان داریم به خدا حسرت هر طائر قدسی ست رفیق شور و حالی که دراین روضه رضوان داریم بیات لو  نروم از درت به جایی من آمدم تا غلامتان باشم کفتر روی بامتان باشم گفتم آقا سلام، منتظره یک علیک السلامتان باشم تو و اولاد تو همه شاهند من غلام تمامتان باشم نکنی رد مرا ازین خانه شاید آقا به کامتان باشم سر درِ قلب من نوشته حسین به گمانم به نامتان باشم کم نباشد زکعبه شش گوشه مست بیت الحرامتان باشم گفتی آقا که کشته اشکی کشته این کلامتان باشم کار تو جود و عادتت احسان من اسیر مرامتان باشم نروم از درت به جایی من چون گرفتار دامتان باشم خرجیم دست خانواده توست من بدهکار وامتان باشم ساغرت هیئت و مِی ات روضه مست صهبای جامتان باشم روی تو صبح و موی تو شام زنده صبح و شامتان باشم رحمت حق به شاعران قدیم کشته بر مشامتان باشم روز و شب فکر کربلای توئم بی قرارِ مدامتان باشم محمد قانع  محبوب دل عالم پای هر روضه تو گریه نمودن زیباست از گدایان سر کوی تو بودن زیباست جز در خانه تو هیچ کجا بهتر نیست نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست داشت فطرس به تمامی ملائک می گفت در حوالی حرم بال گشودن زیباست هر که را طبع روان است به آن می گویم بر تو و کرببلا شعر سرودن زیباست هیچ کس مثل تو محبوب دل عالم نیست هر که دیوانه عشق تو نشد آدم نیست بیات لو  هرگز مباد خاطر ما خالی از غمت تا گردش زمانه و لیل و نهار هست نام حسین هست و حسینی شعار هست این نام پرشکوه بر اوراق روزگار جاوید هست تا ورق روزگار هست تا در دلی ز شوق حقیقت زبانه ای است زین حق پرست در همه جا، حق گزار هست تا موج می خروشد و تا بحر می تپد یاد از خروش او به صف کارزار هست تا سر زند سپیده و تا بشکفد سحر خورشید روی او به جهان آشکار هست تا عدل هست، رایت او هر طرف به پاست تا ظلم هست، نهضت او استوار هست تا در زمانه رسم یزید است برقرار سودای دادخواهی او برقرار هست تا ل
اله سر زند زگریبان کوهسار دل ها زداغ اصغر او، داغدار هست ای برترین شهید که هر کس خدای را با چشم دل شناخت تو را دوستدار هست هرگز مباد خاطر ما خالی از غمت تا گردش زمانه و لیل و نهار هست حمید سبزواری  مسلمانِ حسین سالیانی است شدم دست به دامان حسین سائلِ هر شبه سفره احسانِ حسین تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد شدم از صبحِ ازل بی سرو سامان حسین وسط هروله عمریست چنین حس کردم کرده دیوانه مرا گردشِ چشمانِ حسین من که هر بار پی خلوت دنجی گشتم سر در آورده ام از گوشه ایوانِ حسین راضی ام رانده شوم از در فردوس ولی ببرندم به سوی روضه رضوان حسین بعدِ مرگم اگر از مذهبِ من پرسیدند پاسخ آرید که بودست مسلمانِ حسین برکت نافله نیمه شبِ خواهر اوست که شدم گریه کنِ پیکر عریان حسین تاب شد طاقت زینب که پس از پهلویش چوب افتاد به جان لب و دندان
هرگز مباد خاطر ما خالی از غمت تا گردش زمانه و لیل و نهار هست نام حسین هست و حسینی شعار هست این نام پرشکوه بر اوراق روزگار جاوید هست تا ورق روزگار هست تا در دلی ز شوق حقیقت زبانه ای است زین حق پرست در همه جا، حق گزار هست تا موج می خروشد و تا بحر می تپد یاد از خروش او به صف کارزار هست تا سر زند سپیده و تا بشکفد سحر خورشید روی او به جهان آشکار هست تا عدل هست، رایت او هر طرف به پاست تا ظلم هست، نهضت او استوار هست تا در زمانه رسم یزید است برقرار سودای دادخواهی او برقرار هست تا لاله سر زند زگریبان کوهسار دل ها زداغ اصغر او، داغدار هست ای برترین شهید که هر کس خدای را با چشم دل شناخت تو را دوستدار هست هرگز مباد خاطر ما خالی از غمت تا گردش زمانه و لیل و نهار هست حمید سبزواری
محبوب دل عالم پای هر روضه تو گریه نمودن زیباست از گدایان سر کوی تو بودن زیباست جز در خانه تو هیچ کجا بهتر نیست نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست داشت فطرس به تمامی ملائک می گفت در حوالی حرم بال گشودن زیباست هر که را طبع روان است به آن می گویم بر تو و کرببلا شعر سرودن زیباست هیچ کس مثل تو محبوب دل عالم نیست هر که دیوانه عشق تو نشد آدم نیست بیات لو
نروم از درت به جایی من آمدم تا غلامتان باشم کفتر روی بامتان باشم گفتم آقا سلام، منتظره یک علیک السلامتان باشم تو و اولاد تو همه شاهند من غلام تمامتان باشم نکنی رد مرا ازین خانه شاید آقا به کامتان باشم سر درِ قلب من نوشته حسین به گمانم به نامتان باشم کم نباشد زکعبه شش گوشه مست بیت الحرامتان باشم گفتی آقا که کشته اشکی کشته این کلامتان باشم کار تو جود و عادتت احسان من اسیر مرامتان باشم نروم از درت به جایی من چون گرفتار دامتان باشم خرجیم دست خانواده توست من بدهکار وامتان باشم ساغرت هیئت و مِی ات روضه مست صهبای جامتان باشم روی تو صبح و موی تو شام زنده صبح و شامتان باشم رحمت حق به شاعران قدیم کشته بر مشامتان باشم روز و شب فکر کربلای توئم بی قرارِ مدامتان باشم محمد قانع
به خدا دلتنگیم بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم مو پریشان شده زلف پریشان توایم ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم منت از دست طبیبان نکشیدیم دمی چون به دستان شفابخش تو ایمان داریم جانمان خرج عزایت نشود می میریم ما فقط بین حسینیه به تن جان داریم همه چشمیم، بنه پا، به خدا دلتنگیم چند یعقوب در این کلبه احزان داریم ما شنیدیم برات حرمت دست رضاست انتظار نگه از شاه خراسان داریم کرم دست تو بدجور گدا می طلبد بی سبب نیست اگر میل کریمان داریم نام تو برده شد و مادرت از راه رسید رفقا جمع بشینید که مهمان داریم به خدا حسرت هر طائر قدسی ست رفیق شور و حالی که دراین روضه رضوان داریم بیات لو
قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار من خاکم و ز خاک درت کیمیا شوم فخرم همین بود که در این جا فنا شوم گفتم فنا؟ فنا نبود در سرای تو جان می دهم به راه تو کامل بقا شوم گر خادمت نظر به دل این گدا کند چون جبرئیل، حامل وحی خدا شوم هر دم هزار مرتبه مرگم کنم طلب گر لحظه ای ز درگهت آقا جدا شوم تا با توام به درد همه می شوم طبیب اما بدون تو سبب هر بلا شوم از شوق، صد زبان شده و حرف می زنم در پاسخ دمی که ز سویت صدا شوم بنشسته ام میان غلامان به این امید شاید به پاسبانی صحنت سوا شوم قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار آیا شود به دست تو پاک از خطا شوم؟ دوری کربلا شده عقده میان دل  خوب است با تو زائر کرببلا شوم کن یک دعا که صاحب ما از سفر رسد  و او (نا تمام ماند و رفت) مرحوم میثم کامیابی
روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام روضه به روضه گریه  ما فرق می کند چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام این روزهاست غصه ما شام شام شام همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت |شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام یکبار ظهر کشت تو را شمر و با سرت هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام مهدی رحیمی (زمستان)
یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم کاش می شد بنویسند به روی کفنم یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم کاش می شد که در این فیضِ شهادت طلبی مقتلم سوریه می گشت، به جای وطنم مادرم را به عزایم بنشان جانِ خودت تا ببیند وسطِ معرکه پَرپَر زدنم ادعا هست، ولی حاجتِ قلبیِ من است کاش همچون دهنت، نیزه رَوَد در دهنم می شود پیکرِ ما هم نرسد دستِ کسی؟ مثل جُوْن ات، برسانی تو خودت را به تَنَم هر کسی یار ندارد به خودش مربوط است یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم وسطِ زینبیه کرب و بلا یا که بقیع همه جا جار زنم: «عبدِ امامِ حسنم» پوریا باقری
بیا و درد دلم را دوا بده هر شب دل شکسته ما در هوای توست در اعتکاف خیمه سبز عزای توست من هرچه دارم از سر این سفره برده ام آقا تمام بود و نبودم برای توست از کودکی برای شما گریه می کنم اصلاً زِ کودکی دل من مبتلای توست حاتم به سائلی درَت فخر می کند دست تمام عالم و آدم گدای توست شش گوشه شما شده دارالقرار عشق هر جا که می روم دل من زیر پای توست آقا تو را به جان علی اکبرت قسم! عمری تمام آرزویم کربلای توست حالا بیا و درد دلم را دوا بده إذن طواف مرقد شش گوشه را بده اسماعیل شبرنگ
تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا سلام حضرت آقا گدا نمی خواهی؟ کنیز و نوکرِ بی ادعا نمی خواهی؟ فدای ذره ای از خاک کفشداریتان برای خادمیت جان فدا نمی خواهی؟ تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا اسیر مفلس بی دست و پا نمی خواهی؟ در ازدحام گداها به شوق یک نظرت نشسته ام به گدایی مرا نمی خواهی؟ ببین به پای تو در التماس افتادم دل شکسته من را شما نمی خواهی؟ به جز تو بر دگری رو نمی زنم هرگز مرا که بر تو شدم مبتلا نمی خواهی؟ رفیق سینه زنم در حرم به من می گفت برای مادر پیرت شفا نمی خواهی؟ محمد قاجار (زائر)