eitaa logo
تَسْنِيم (عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ )
268 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
836 ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ ﴿٤﴾ ؛ چه بسیار شهرهایی که اهلش را [به سبب گناهانشان] هلاک کردیم و عذاب ما در حالی که شب یا نیم روز در استراحت و آرامش بودند، به آنان رسید!! نام سوره : ۷ محل نزول : ۳۹ ۸ ۴ - ۲۰۶ ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
پاداش منتظر واقعی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🔻 امام جعفر صادق علیه‌السلام: فَاِنْ ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ، فَجِدُّوا وَانْتَظِرُوا هَنیئا لَکُمْ اَیَّتُهَا الْعِصابَهُ الْمَرْحُومَةُ ▫️ اگر کسی که منتظر حضرت است از دنیا برود و حضرت بعد از او قیام کند، اجر او همانند اجر کسی است که زمان او را درک کرده؛ پس بکوشید و منتظر باشید، گوارا باد بر شما ای یاران مورد لطف خدا. 📚 الغیبة نعمانی، ص ۲۰۰ ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
عنایت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند. سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن. روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود. شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد. گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم. من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم. نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد. ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید. فرمودند: « صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. » @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
هدیه‌ دادن با پیامک 🔹حضرت‌آیت‌الله شبیری زنجانی به استفتائی پیرامون «هدیه‌ دادن با پیامک» پاسخ گفتند که تقدیم حضور علاقمندان می‌گردد. ❓پرسش: اگر شخصی به صورت پیامکی چیزی را به دیگری ببخشد، آیا شرعاً صحیح است و ملک هدیه‌گیرنده می‌شود؟ ✍️ پاسخ: در تحقق هدیه قبول دیگری و قبض وی شرط است. قبض در اموالی مثل ملک و ماشین به سندزدن است. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
می دونی محاله یه روز صبح یکی درِ خونه رو بزنه یه جعبه بگیره جلوی آدم و بگه بفرما حال خوب! حال خوب ساختنیه. دست کن ته خورجین دلتنگیا و زخما و بالا پایینای زندگیت، یه کم حال خوب از توش بکش بیرون. نمیگم آسونه نمی گم اشتباه نکن، زمین نخور، اشک نریز، کم نیار نمی گم جلوی یه حسرتایی رو می شه گرفت نمی گم همیشه‌ی خدا علی بی غم باش، که نمیشه؛ اصلا غم واسه اینه که به آدم عمق بده. به قول یه بنده خدایی که می گفت درست بعد از اتفاق بود که فهمیدم اون لحظه ها که خنده میسر بود باید از ته دل و با صدای بلند می خندیدم، چه حیف که کم خندیدم! اونایی که از عمق زخم هاشون شادی بیرون کشیدن قدر لحظه لحظه‌ی زندگی رو بیشتر دونستن. نه که فکر کنی از بدو تولد آدم های قدرتمندی بودن، نه... اونا این قدرت رو بعد از هر زخمی، ذره ذره در خودشون پرورش دادن. در لحظه هایی که امکان حال خوب رو داری حضور داشته باش، براش سنگ تموم بذار. دنیا همیشه بلبشوئه، بهونه واسه دلگیری زیاده و فرصت کم، تنهایی از رگ گردن به آدم نزدیکتره و انتظار هیچ دردی رو دوا نمی کنه؛ فقط خودتی که می تونی پازل بعضی لحظه هارو جوری بچینی که یه کم عشق کنی. یادت نره که هر چقدر دنیا سخت بگیره حق توئه که توش عشق کنی، حق گرفتنیه حال خوب ساختنیه ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
اقتضاى شير مادر الاغ و شترى را كه لاغر شده بودند و ديگر توان باركشى نداشتند، رها كرده بودند، اين دو خود را به علف زارى رسانده و ماءنوس شدند. الاغ گفت : خوب است ما در اينجا برادروار زندگى كنيم و از اين جاى پر آب و علف به جائى نرويم و مخفيانه با هم بسازيم و كسى از حال و روزگار ما با خبر نشود و اين علفزار در انحصار ما باشد و كيف كنيم . شتر گفت : پيشنهاد بسيار خوبى است ، اگر شير مادر بگذارد. الاغ گفت : شير مادر چه دخالتى دارد؟ شتر گفت : بى دخالت نيست . مدتى گذشت و آن دو حيوان ، بدون مزاحم از آب و هوا و علف آن علف زار استفاده كرده و هر دو فربه شدند، اتفاقا كاروانى كه دراى چند الاغ بودند، از كنار آن علفزار عبور مى كردند، كاروانيان براى رفع خستگى چند ساعتى در آنجا ماندند، در همين حال صداى عرعر الاغهاى آن كاروان بلند شد، و همين موجب شد كه الاغ دوست شتر نير عرعر كرد. شتر گفت : چرا صدا بلند مى كنى ، صداى تو باعث مى شود كه كاروانيان به حال ما مطّلع شده و مى آيند و ما را مى گيرند و زير بارهاى سنگين خود قرار مى دهند. الاغ گفت : اقتضاى شير مادر است . همانگونه كه شتر حدس زد، كاروانيان به دنبال صدا آمدند و شتر و الاغ فربه را بدون صاحب در بيابان علفزار ديدند و گرفتند و با خود بردند و هر دو را بار كرده و روانه ساختند، كاروان همچنان حركت مى كرد تا به دامنه كوهى رسيدند، الاغ همين كه دامنه كوه را نگاه كرد، خود را شل نمود و به زمين انداخت چرا كه مدتى كارش بخور و بخواب بود و نمى توانست باركشى كند. كاروانيان وقتى چنين ديدند، تصميم گرفتند الاغ را بر شتر بار نمايند، شتر با بار سنگين همچنان از دامنه كوه بالا مى رفت وقتى كه به قلّه كوه رسيد بناى رقصيدن كرد. الاغ به او گفت : اى برادر چه مى كنى مگر نمى دانى كه در كجا هستيم ، و با رقصيدن تو من به دره هولناك كوه مى افتم و قطعه قطعه مى شوم . شتر گفت : برادر، اين اقتضاى شير مادر است !! سرانجام الاغ از پشت شتر سقوط كرد و به هلاكت رسيد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
✴️ شنبه 👈 12 آبان / عقرب 1403 👈29 ربیع الثانی 1446👈2 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛آغاز کتابت و نگارش کتاب و مقاله... 📛وصیت نامه نوشتن. 📛قسم دادن. 📛مسافرت. 📛و معاملات کلان و امور اساسی خوب نیست. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد حلیم و صبور باشد. 💑مباشرت امشب شب یکشنبه و فردا : مباشرت شدیدا مکروه و ممکن است فرزند جن زده شود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️کلیه امور زراعی و کشاورزی. ✳️آبیاری‌. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و مزرعه. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن زوائد بدن و خال و زگیل و میخچه نیک است. 📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج و سفر خوب نیست. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث نجات از بیماری می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
؛ فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَنْ قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿٥﴾ ؛ زمانی که عذاب ما به سویشان آمد، اعترافشان جز این نبود که گفتند: قطعاً ما ستمکار بوده‌ایم. نام سوره : ۷ محل نزول : ۳۹ ۸ ۵ - ۲۰۶ ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
مسئول بهشتی 🔻امـام جعفرصـادق علیه‌السلام: مَنْ تَوَلّی أمْراً مِن اُمُورِ النّاسِ فَعَدَلَ وَ فَتَحَ بابَهُ وَ رَفَعَ شَرَّهُ وَ َنَظَرَ فی اُمُورِ النّاسِ کانَ حَقّاً عَلَی اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ أَن یُؤَمِّنَ رَوْعَتَهُ یَومَ القِیامَةِ وَ یُدْخِلَهُ الجَنَّةَ ◻️هرکس زمام امری از امور مردم را به دست گیرد و ◻️عدالت پیشه کند و ◻️درِ خانه خود را به روی مردم بگشاید و ◻️شرّ نرساند و ◻️به امور مردم رسیدگی کند، ◻️بر خدای عزّوجل است که در روز قیامت او را از ترس و هراس ایمن گرداند و ◻️او را به بهشت ببَرَد. 📚 بحارالأنوار، ج ۷۵، ص۳۴۰ ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
❓سئوال: در چه مواردی جایز است نماز را بشکنیم؟ ✅پاسخ رها کردن نمازِ واجب (شکستن نماز) حرام است البته در حال ناچارى یا براى هر غرض دینى یا دنیوى که مورد اهتمام نمازگزار است مانعى ندارد. مانند این موارد: 🔹1. حفظ جان خود یا دیگرى 🔹2. حفظ مال مهمّى از خود یا دیگرى 🔹3. جلوگیرى از ضرر مالى و بدنى 🔹4. همچنین، شکستن_نماز براى پرداخت بدهى مردم با این شرایط اشکال ندارد: الف. طلبکار، در طلب خود تعجیل داشته باشد، و نمازگزار در بین نماز نتواند بدون شکستن نماز، دین خود را پرداخت کند. ب. وقت نماز تنگ نیست؛ یعنى می‌تواند پس از پرداخت بدهى، نماز را در وقتِ آن بخواند. ▪️لازم به تذکر است که شکستن نمازهای مستحبی از روی اختیار اشکالی ندارد. 📚پاسخ به سئوالات شرعی مراجع ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
🌺روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد . خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن .. پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت . پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیر م چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادتش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! عاقلان را اشاره ای کافیست.... ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
حکایت پند آموز عبرت « گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.» ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.