eitaa logo
کانال اطلاع رسانی دبستان شهید آجعفری
231 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
744 ویدیو
99 فایل
شروع اطلاع رسانی98/7/1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کافه آقای مشاور☕️
رئیس جمهور شهید.mp3
5.53M
◾️اولین ویژه شهادت آیت الله رئیسی با نام شهید جمهور توسط گروه سرود حبیب و گروه سرود نور تهران منتشر شد. ╭─── │@CafeAghayeMoshaver☕️ ╰──────────
هدایت شده از رواق کهک
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘اطلاع رسانی 📣 مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی): ▪️رئیسی عزیز خستگی نمیشناخت. در این حادثه‌ی تلخ، ملت ایران، خدمتگزار صمیمی و مخلص و با ارزشی را از دست داد. برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی است بر همه چیز ترجیح داشت. استان مقدس قم بار دیگر میزبان رئیس جمهور است؛ امروز ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه همه می آییم بپاس زحمات این مرد بزرگ و خستگی ناپذیر 🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴 آیین استقبال و تشییع شهید جمهور و شهدای خدمت ▪️زمان:سه شنبه یکم خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰ ▫️مکان:ابتدای بلوار پیامبر اعظم(ص) به سمت مسجد مقدس جمکران ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◾️روابط عمومی آموزش و پرورش شهرستان کهک 🏴@revagh_kahak🏴 ╚═══➰🔝➰═══╝
هدایت شده از دیمزن
روزنوشت های پیچائیل سیِ دوِ سه داشتیم برای تولد امام رضا عرش را آذین می بستیم که سرتیم فرشته های مقسّم آمد و سوئیچ یک بالگرد را بهم داد. فکر کردم توی قرعه کشی مسابقه پیچانندگان برتر برنده شده ام. اما سرتیم توضیح داد که این یک بالگرد بهشتی است و باید بروی باهاش از ایران چندتا شهید جمع کنی! با تعجب پرسیدم: "مگه وقتی یکی شهید می شه منتظر بالگرد می مونه برا رفتن به بهشت؟" فرشته مقسم ماموریت ها با غیظ نگاهم کرد و گفت: "نه که نمی مونه! ولی این مواردی که باید جمعشون کنی هنوز شهید نشده اند!!" گفتم: "خب پس من از کجا بدونم کی اند؟" سرتیم چپ چپ نگاهم کرد و با تشر گفت: "پیچائیل! دل بده به کار. یه ذره دقت کنی مشخص اند." و بعد همین طور که می رفت ادامه داد: "دو تا بالگرد زمینی رو هم پوشش کن شناخته نشی!" بالگرد بهشتی را سوار شدم و گشتی روی ایران زدم. خیلی ها سوسوی شهادت می زدند ولی حتما منظور فرشته مقسم این سوسوی معمولی نبود. از خلیج فارس شروع کردم و بعد از کرمان و یزد و اصفهان و تهران، رسیدم خراسان. آسمان خراسان را سرتاسر ابرهای سیاه گرفته بود و اوضاع طبیعی نداشت. فرشته های باران و تگرگ صف به صف با اخم ایستاده بودند. پرسیدم: "نزدیک ولادتیم ها. نباید ملایم تر برخورد کنید؟" گفتند: "ما ماموریم به بی تابی!" منظورشان را نفهمیدم. سر بالگرد را کج کردم سمت شمال و از روی جنگل ها آمدم تا آذربایجان. هوا مه بود و باران. اما تجمع نور شدیدی که چشمهایم را می زد من را کشاند سمت ورزقان و خدافرین. خدای من! چه نوربالاهایی که حتی از مه می گذشتند! کور شدم! همانجا می خواستم بپیچانم و برگردم. بین همان شهدای سوسوییِ بالقوه هم می شد شکارهای خوبی کرد. ولی تشر فرشته مقسم یادم آمد و سعی کردم دل بدهم به کار. به سختی توی مه و باران کنار دو بالگرد پوششی دیگر که فرشته گفته بود فرود آمدم. با دیدن رئیس جمهور و هیات همراهش جا خوردم. نوربالاها از بین همین ها بودند. ولی حتما اشتباه آمده بودم. مگر می شد منصب ریاست جمهوری با آن همه وسوسه دورش و امتحان های سخت و تصمیمات آن به آن و ملاحظاتی که برای مردم عادی مستحب و مکروه بودند ولی برای او واجب و حرام، می توانست کسی را به مقام شهادت برساند. کادر پروازی بیرون بالگردها ایستاده بودند به صحبت. اولش خلبان و کمک خلبانم را انتخاب کردم. خودشان حواسشان نبود ولی نوربالا را خوب می زدند. بعد رفتم سر وقت شهدای همراه رئیس جمهور. سیدی نورانی و معمم تعارف کرد که آقای رئیسی سوار شود. از صحبتهایشان فهمیدم امام جمعه تبریز است. محبوبیتش را توی همان سفر نوروز به ایران شنیده بودم. اینکه توی شادی و عزای مردم شریک است و در کوچه و خیابان تنها و بی محافظ می چرخد ودعوت همه را قبول می کند. گفتم: "بیخود تعارف نکنید! سارعوا الی مغفره الله...جفتتون سوار شید." رئیس جمهور در حالی که سوار می شد نیم نگاهی به یک جوان کت و شلواری اتوکشیده کرد. این نگاه را می شناختم. محبت تویش بود و یک سیگنال که تو بیا توی بالگرد ما. برق طلایی نشان خادمی امام رضا را روی دوش هر دویشان می دیدم. بقیه ولی او را آقای استاندار صدا می کردند. اقای استاندار جوان هم دست گذاشت پشت کمر یک مرد قدبلند و اتوکشیده و موقر و تعارفش کرد داخل بالگرد. هر دو پیراهن یقه دیپلمات پوشیده بودد و هر دو نور زیادی داشتند. چه خوب که هم را می شناختند و کار من برای مجبور کردنشان به سوار شدن را راحت کرده بودند. مرد قدبلند که نشست توی بالگرد نشان دفاع از مظلوم و عزت دادن شیعه را روی قلبش دیدم. حیف نبود همه اینها را باید با هم می بردم عرش؟ دلم سوخت برای ایران. دیگر جا نبود. منتظر بودم در بسته شود و بالگرد بلند شود ولی یک مرد چهارشانه با ریش پر هم لحظه آخر خودش را کنار رئیس جمهور جا داد و در را بست. از حرکاتش فهمیدم حاضر است جانش را فدای رئیس جمهور کند. آن قدر خودش را خالی کرده بود که نور رئیس جمهور در او هم ریخته شده بود. بقیه هیات همراه هم سوار آن دو بالگرد دیگر شدند. بالگرد ها همزمان بلند شدند. دو تا به مقصد تبریز. یکی به سمت بهشت. من دیگر دل نداشتم بقیه ش را ببینم. پیچاندم و برگشتم عرش. آنها را که من دیدم خودشان راه بهشت را بلد بودند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 📗 مرور خاطرات 📌دانش آموزان عزیز می‌توانند با انتخاب خود یکی از خاطرات این کتاب را بخوانند و ‌‌در قالب صوت برای ما ارسال کنند.🌱 📕محتوا|کتاب سیدِمحرومین دریافت کتاب سیدمحرومین ، ۴۰خاطره از سید ابراهیم رئیسی https://eitaa.com/dokhtarehavva آی دی جهت ارسال آثار👇🏻 @Sadatmuosavi
چه غم انگیز روزهاییست چه سیاه پوشیم درناباوری اری درد دارد نبودنت درد دارد فکر کردن به اینکه چقدر جای خالی ات زخممان خواهد زد چقدر دلمان لرزیدشد تاتو انتخاب شدی وچقدر روزهای بعد ازامدنت را پایکوبی کردیم به فکر چهارساله ی دومت بودیم حاجی جان! میان این همه ناامیدی و این همه انتظار وجودت نقطه ی عطف زندگیمان بود. چگونه رفتنت را بپذیریم وقتی قراربود هنوز روی بودنت حساب کنیم ؟! زود نبود تنهایمان گذاشتی؟؟ ماراهمین غم بس ،که باردیگر زمستان دربهارمان خزید و دلهایمان طعم تلخی از نداشتن را چشید نداشتنی ازجنس حاج قاسم!! دینا قاسمی، کلاس پنجم ♻️@yad_masjed
بسم الله الرحمن الرحیم چه غریبانه چه عاشقانه خادم الرضا به سوی ارباب خود پرگشود ماننده ارباب خودکه رئوف و غریب و دلسوز ومهربان بودند وای الها چقدر شبیه به اربابش یادم نمی رود همین نزدیکی ها مهمان شهر ما قم بودی دل تو دلم نبود ذوق برای اولین بار ریس جمهور و دیدن خیلی خوشحال بودم خیابان های قم شلوغ به مادرم گفتم مامان خیلی این آقا خوب هستند اینقدر شهر ما شلوغ شده مادرم گفت خیلی انسان دلسوز و مردم دوست هستند ومن امروز جوابم را با دیدن اشکهای مردم شلوغی خیابان ها برای استقبال پیکر مطهر ایشون گرفتم پروردگارا من در این سن کم برای اولین بار با چه تجربه و خاطره ای با ریس جمهور و معنای ریاست جمهوری آشنا شدم ریس جمهور شهید ریس جمهور خادم الرضا ریس جمهور خستگی ناپذیر ریس جمهور یتیم ریس جمهوری که شهادتش با تولد ارباب و چهلمش با ایام شهادت اربابش سالار شهیدان برای همیشه در یادم میمانی🌹 رقیه سادات موسوی ♻️@yad_masjed
هدایت شده از یزدانیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5⃣3⃣ روز مانده تا عید بزرگ غدیر ◾️شهادت خادم الرضا(ع) سید ابراهیم رئیسی سید الشهدای خدمت و همراهان ایشان را در ایام ولادت علی ابن موسی الرضا(ع)خدمت شما مردم عزیز تبریک و تسلیت عرض می نمایم. 🔹ستادبزرگداشت عیدغدیر روستای ورجان🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از رفتن ؛ زیارت حضرت‌زهرا(س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یازهرا (س) از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد؛ امّا دیگر برنگشت ..! كربلای ۵ بود كه تركش خورد بُردنش بیمارستان ... چند روز بعد ۱۲ بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روزِ شهادت حضرت زهرا بود... 🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها۷۷ دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم @ba_shahidan_ta_shahadat