خبر چه سنگینه...😭

روز پرکاری بود. سالگرد شهادت حاج قاسم و ایستگاه صلواتی روز مادر و تقدیر از همکاران میزبانی از مادر شهدا و… راستش برگزاری هرکدام انرژی زیادی می‌خواهد، خصوصا اگر مربی پرورشی مدرسه نباشد. امروز را مرخصی گرفته است تا برود کرمان و سالگرد شهادت حاج قاسم را کنار مزارشان باشد! از ترس اینکه مواخذه نشود از راه دور تمام برنامه‌های مدرسه را چیده است و الحق و الانصاف هم خوب برنامه ریزی کرده. نمی‌داند خط قرمز مدیرش حاج قاسم است، و اگر کسی بخواهد برای او کوچکترین قدمی بردارد نه نمی‌گوید چه برسد به اینکه بخواهد روز شهادت زیارتش کند!! برنامه ها به خوبی اجرا می شوند. تا جمع و جور کنم و مدرسه به حالت قبل برگردد زمان می‌برد! دیرتر از همیشه به خانه می‌رسم! به محض رسیدن بدون آنکه لباس هایم را عوض کنم دراز می‌کشم. گوشی را کمی دورتر می‌گذارم تا کمتر فضای مجازی را چک کنم. هنوز چشم‌هایم را روی هم نگذاشته ام که گوشی ام زنگ می‌خورد. همسرم می‌خواهد برنامه‌ی روز مادر را هماهنگ کند. یک جوری که فقط تو ذوقش نزده باشم و متوجه نشود خسته ام ؛می‌گویم: _ هرطور خودت صلاح میدانی برای من تفاوتی نمی‌کند! تلفن را قطع می‌کنم،طبق عادت نگاهی به ایتا می اندازم! اولین پیام : حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان!! این فیلم حاوی صحنه های دلخراش می‌باشد !! استرس تمام وجودم را فرا می‌گیرد وارد کانال میشوم: دقایقی قبل دو حادثه تروریستی جان بیش از ده ها نفر از زائرین را گرفته است! مغزم هنوز خوب کار نمی‌کند… یا خدا!! مگر می‌شود؟! هنوز داغ شاهچراغ سرد نشده چقدر بی رحمند!! چرا مردم؟! چرا بچه ها؟! با دیدن اولین فیلم بغضم می‌ترکد. دوباره می‌خوانم: حادثه‌ی کرمان … ده ها نفر از زائرین … امروز … سالگرد شهادت حاج قاسم… یکباره یادم می افتد خانم موسوی!! دیروز راهی ‌شده‌ بود که امروز کرمان باشد !! سرم تیر می‌کشد نمی‌توانم روی پایم بایستم دلم شور میزند برمی‌گردم اخبار را دنبال می‌کنم بارگذاری فیلم ها حدود ساعت ۳وخورده ایست . خودم را دلداری می‌دهم شاید امروز رفته باشد و هنوز نرسیده اما… اگر دیشب رفته باشد چی!؟ نمیتوانم به او زنگ بزنم می‌ترسم تلفنش را جواب ندهد با استرس فیلم ها و عکس های حادثه را نگاه می‌کنم دلم طاقت نمی‌آورد تماس می‌گیرم و هنوز بوق نخورده قطع می‌کنم نکند الان تازه از راه رسیده باشد و می‌خواهد استراحت کند! سعی میکنم خوشبینانه ترین حالت ممکن را تصور کنم پیام میدهم: _سلام خوبید؟! میخواهم اگر خبر ندارد من حرفی نزنم هنوز از صفحه خارج نشدم پاسخ میدهد : خوبم خداراشکر. نفس عمیقی می‌کشم خیالم راحت می‌شود !! تماس می‌گیرد : _خانم پناهی جان من خوبم. کنار ما رو زدن! خیلیا شهید شدن !! با تعجب می‌پرسم: _اونجا بودی ؟؟! الهی شکر نگرانت شده بودم بغضش را قورت می‌دهد و می‌گوید : _بله اما خوبم سوال پیچش نمی‌کنم همین که سالم است کافیست! میدانم حال خوبی ندارد تلفن را قطع می‌کنم! حس عجیبی دارم از طرفی ته دلم خدارا شکر می‌کنم که این دختر سالم است. از طرفی یاد خانواده های ده ها نفری که در حادثه امروز شهید شدند می‌افتم چه خانواده هایی نگران شدند و تماس گرفتند و هیچ پاسخی دریافت نکردند!! خدایا کی تمام میشود این غصه؟! اتفاقات امروز را مرور می‌کنم در چه روزی رفته اند… روز مادر چه مادرهایی !! سالگرد حاج قاسم چه جوان هایی!! کاش از خواب بیدار شویم و این کابوس تمام شود!! به بچه ها فکر می‌کنم به مادرها ببشتر برایشان طلب صبر می‌کنم وگمان می‌کنم: هم‌نشینی با مادران شهدا در چنین روزی اتفاقی نبوده‌است! #کرمان_تسلیت #ایران_تسلیت

#تسلیت قاف الف سین میم هنوز از اسمتم حتی میترسن قاف الف سین میم تو رو کشتن چون از فردا میترسن اینا آتیشن از دریا میترسن #کرمان

#پویش #ما_ملت_امام_حسینیم دختر و پسر عزیزم دلنوشته خودت به شهدای سالگرد #حاج_قاسم و سخنت با دشمنان ایران رو کوتاه،بنویس و برام ارسال کن👇 @sheij_zeini به شهدای کرمان میگویم ... به دشمنان ایران میگویم ..‌. نام و نام خانوادگی کلاس @masjed_verjan

#پویش #ما_ملت_امام_حسینیم من خوب میدانم تورا که داشتیم انگار دنیا پشتمان بود خوب میفهمم بعد ازرفتنت دل پدرم لرزید مادرم بعد از شنیدن شهادتت غصه دارشد خوب میفهمم شهرمان رنگ باخت میدانم دشمنانمان تورا با ترس به شهادت رساندند وبعد از رفتنت هم هنوز میترسند از اسمت ،از رسمت،از همین نبودنُ بودن ِقشنگت! انها نمیدانند تورا کشتند اما میلیون ها حاج قاسم جوانه زد که اگر میماندی یک نفربودی ولی حالا هزاران نفری! من نمیگویم مرگ براسرائیل ! نمیگویم مرگ برامریکا! میگویم زنده بمانید و هرروز هزار بار ازاین همه اتحاد و همبستگی بمیرید و زنده شوید و باز بمیرید . قاف الف سین میم دینا قاسمی کلاس پنجم @masjed_verjan

محل حادثه دیروز