داشتم فکر میکردم
چقدر برنامه داشتیم میلاد امام رضا جانمون...
یه روز باصفای دیگه تو خیابون امام رضا(:
قرار بود امروز با کلی حال و خوب و دست زنان به سمت حرم بریم اما...💔
به یاد سید و باقی شهدای عزیزمون با گریه رفتیم.
غم سختی رو دلمونه.
خدا به همه ی مردممون صبر بده، از کوچیک گرفته تا بزرگ.
حتی فکرشم نمیکردم میلاد اقا جانم،رفیق زندگیم ...
مشکی بپوشم و راهی حرمش بشم؛)
از لحظهای که همه دور میدان بسیج جمع شدیم. مجری گفت ۱ دقیقه همراه من باشین.
یهو صدای سید پخش شد که میگفت: گریه فقط برای سید الشهدا بکنید!
صداش خیلی مظلوم بود...
تابحال انقدر به یه صدا توجه نکرده بودم!؛)
از لحظه ای که صدا به گوش رسید بگم؟
همه جمع، مرد و زن،کوچیک و بزرگ بغضایی که داشتن ترکید.
با خودم گفتم
سید! هنوز نیومدی انقدر جمعیت اومدن! وقتی بیای چی میشه...(:
مردم خیلی چیزا بهت میگفتن. میگفتن سید هرکاری واسه حرم کرده ریا میشه.دیدین امام رضا چجوری سر بلندش کرد؛)
سید و شهدای عزیز، مارو پیش حاجی و سیدالشهدا یاد کنید؛)💔🙂
خدا تو سوره التغابن میگه:
مَا اَصَابَ مِن مُصِيبَه اِلا بِاذنِ اللَّه
هیچ مصیبتی رخ نمیدهد مگر به اذن
خدا
همه ی اینا حکمته از پیش خدا
مریم جعفری | مشهد مقدس | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
طبق هر ساله انتهای دهه ی کرامت هر جوری بود خودم رسوندم مشهد برای تولد آقا جانم نمیدونم ولی دلم یه جوری بود همه ش حس می کردم یه اتفاقی می افته یکشنبه صبح رسیدم مشهد عصر برای نماز رفتم حرم با دوست لبنانی م قرار داشتم وقتی هم دیدیم بهم گفت خبر اومده که بالگرد آقای رئیسی و همراهانشون دچار سانحه شده منم از همه جا بی خبر گفتم نه بابا شایعه س بخاطر شرایط جوی با ماشین رفتن که بعد نماز مغرب از بلندگوی حرم اعلام کردن برای پیدا شدن آقای رئیسی و هیات همراهشون دعا کنید اصلا انگار نه انگار تولد امام رضا ع بود همه ی حرم تو بهت و سکوت بود شب تولد حرم امام رضا ع از شبای عادی هم خلوت تر بود همش می گفتم نه پیدا می شن سوت و کور بودن حرم اونم شب تولد صاحب حرم دل می سوزوند تا نماز صبح حرم بودم بعد نماز رفتم همه ش تو دلم خدا خدا می کردم که اتفاقی نیفتاده باشه صبح بیدار شدم ساعت ۹ بود سریع گوشی م چک کردم دیدم خبر شهادت زدن با یه حالی خودم رسوندم حرم تو صحن ها داشتن بنر شهدا می زدن ورودی صحن انقلاب چشم خورد به این بنر گفتم نه واقعیت نداره نمیشه خدایا ما هنوز داغ حاج قاسم هضم نکردیم ...
آقاسید خادم الرضا ع سلام ما رو محضر امام رضا ع جانمون برسون خوشبحالتون امام رضا ع شب تولدشون شما رو بغل کردن به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را ...
سعیده دوربین | عکس ۱ خرداد | مشهد
🌿 @akasbanoo_ir
اولین بار بود با رفتن کسی تا این حد متحول شدم
حالا میفهمم چرا واقعه عاشورا باید اتفاق می افتاد.
انقلابی شدم
انقلابی شدم
من بیدار شدم و مدیون شدم
بی تاب و بی قرارِ رفتن به مراسم تشیع برای طلب حلالیت از شهید ... اما دل دل میکردم ، هوا بارونیه ، نوزاد داری ، ماشین نداری ...
نشد.
گاهی دل عاقل تر از عقل میشه
دوتا دخترای سه و چهار ساله م رو مشکی پوش کردم، پسر پنج ماهه م رو گرم پوشوندم و بغل گرفتم و با همسر با دو تا چتر با اسنپ راهی شدیم
اما با پای دلِ عاقل ...
اشک بود
اشک بود
همه جا اشک بود
آسمان اشک بود
درخت ها اشک بود
قدم ها اشک بود
اللهم انا لا نعلم منه الا خیرااااا
مائده حاجیان | قم مراسمِ تشیعِ شهید رئیسی | ۳.۲.۱
🌿 @akasbanoo_ir
صدای قرآن میاد
از جلو هر مسجدی که رد میشی
این صدا به گوش میرسه
هنوز تو بُهتم
هنوز حجلهها رو که میبینم
باورم نمیشه😭
سرم رو بالا میگیرمو عکس
شهید جمهور و همراهانشون رو میبینم
با خودم فکر میکنم چقدر این مرد
بزرگ بود، تمام کشور تمام شهرها
تمام روستاها تمام کوچه پس کوچهها
با یادش و نامش دارن عزاداری میکنن
و لحظهای آروم نگرفتن.....
مرضیه سادات انوری | مشهد،مطهری شمالی ۴۶ خیمة الانتظار | ۱ خرداد ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
روز یکشنبه ساعت 4 رو نیم عصر دخترم از خواب بیدار شد هوا خوب بود گفتم ببرمش پارک داشتم آمادش میکردم که بریم پارک عمم بهم زنگ زد گفت که میخوام برم باغ میای گفتم که آره وقتی رفتیم رسیدیم رفتم اینستا دیدم نوشتن برای رئیس جمهور دعا کنید حالشون خوب نیست توجهی نکردم اومدم بیرون از اینستا گفتم طبق معمول ضد انقلابیا هیچی پیدا نکردن دست گذاشتن روی سید نیم ساعت بعدش دختر دایم اومد گفت که مثل اینکه هلیکوپتر رئیس جمهور سقوط کرد خشکم زد اصلا باورم نمیشد سری رفتم اینستا دیدم نه راسته تا شبش فقط ی نگام به اینستا بود ی نگام به تلویزیون میگفت حتما خبری از پیدا شدن و سلامتی سید میدن ساعت ۸ صبح روز دوشنبه وقتی خبر شهادت سید رو همسرم داد انگار ی سطل آب یخ ریخته باشن رو سرم باورم نمیشد یاد ۱۳ دی ۹۸ افتادم که ساعت ۶ صبح مامانم اومد تو اتاقم گفت که سردار شهید شده😭
زهرا دهقانی | ۳۰ اردیبهشت | ابرکوه
🌿 @akasbanoo_ir
🖇عکاسبانوییهای عزیز
نکتهی خیلی مهمی که نیازه حتما بهش توجه کنین:
🔖عکسهای ارسالی دارای سوژههای
متفاوت و خاص، با رعایت اصول
اولیه عکاسی باشن
🔖برای روایت عکستون، چندجملهی
کوتاه ولی پرمفهوم کافیه
نیازی به نوشتن خاطرات و متنهای
طولانی و روزمره نیست
🔖حتما نام،نام خانوادگی،مکان و
زمان روایت رو پایین متنتون بنویسید
ان شاالله که بتونیم مردِ میدان باشیم و دینمون رو ادا کنیم🌱
🌿 @akasbanoo_ir
از موقعی که خبر رو شنیدم هرلحظه با فکرش گریه کردم.
تا زمانیکه اطلاع دادن مراسم تشیع پیکر شهدا، ساعت ۹ صبح از میدان شهدا تبریز تا مصلی امام خمینی برگزار می شود؛ از ۷صبح با بی قراری به استقبال شهدای خدمت رفتیم و تا ساعت ۱۰ در انتظار ایشان بودیم.
با دیدنشان، دیگر خبری از آن بی قراری نبود.
گمان نمی کردم اولین دیدار ما اینگونه باشد...
سید الشهدای خدمت! دعا کن بتونیم مخلصانه و پای کار،
مردِ عمل بشیم، عینِ خودت!
مهتاب ایمانی | ۱خرداد۱۴۰۳ | میدان شهدا،تبریز
🌿 @akasbanoo_ir
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم ...
مائده محبی | چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۲ | دانشگاه تهران
🌿 @akasbanoo_ir
خانواده ای پاکستانی ، مشکی پوش و عزاداربا بچه کوچکشون اومده بودن برای تشییع رئیس جمهور ایران !
آقای «شهید جمهور» رفتن شما فقط دل ما مردم ایران رو به آتش نکشید ، همه دل های آزاده داغدار شدند😭
عاطفه اسدالهی | تاریخ عکس۱۴۰۳/۳/۲ | تهران، خیابان انقلاب
🌿 @akasbanoo_ir
وقتی داشتم این عکس رو میگرفتم صدای خانم کنار دستم به گوشم میرسید که اول صلوات فرستاد و بعد گفت: خوش گلیبسن آقای رئیسی، خوش گلیبسن...
زهرا عباسی | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | تبریز، میدان ساعت
🌿 @akasbanoo_ir
بغضِ عجیبی مجرایِ تنفسیام را اشغال کرده بود
حال غریبی را تجربه میکردم
خبر شهادت سید و همراهانش قلبم را داغدار کرده بود و اشکانم را جاری...
با این حال چارهچهبود؟ هرطور که بود باید درسم را میخواندم. امتحانات نهایی است و سال آخرِ دبیرستان..
تمام عزمم را جمع کردم. یک چشمم اشک بود و چشم دیگر به کتاب
تلاشمیکردم متمرکز شوم. اما مگر میشد؟
و این شرح حال نه من تنها بلکه تمام دختران حاج قاسم بود.
درحالی که اصلا انتظار نداشتم اما تصمیم یهویی خانواده بر این شد که هرطور شده خود را به تهران برسانیم و در مراسم تشیع حضور داشته باشیم
حاضر شدم. اولین چیزی را که برداشتم سلاح کوچکم بود
اصلا از همان ابتدا که صحبت از رفتن شد تنها به یک چیز فکر میکردم، چه شد که توفیق حضور نصیبم شد..؟
سنگینی مسئولیتی را بر شانههایم احساس میکردم
مسئولیتی که قلبم گواه میداد میتواند پررنگترین و مهمترین دلیل حضورم باشد
"جاودان کردن ثانیهها"
عکاسان زیادی در مراسم حاضر بودند. هرکدام با نگاه و زاویهیدیدی شکوه و عظمت مراسم را به تصویر کشیدند
و من از دریچهی نگاه خودم،
با همان موبایل در دستم، Galaxy A11
فاطمه باقری | ۲ خرداد ماه | تهران
🌿 @akasbanoo_ir
امروز در آرمانشهر زندگی کردم. تو مترو وقتی من رو با بچه دیدن یک آقای مسن صندلی خودشون رو دادن به من !موقعی که جا برای نشستن نداشتم توی خیابون ، خانواده ای دعوتم کردن مهمان زیرانداز کوچیکشون بشم. وقتی در راه برگشت ازدحام زیاد بود ، توی واگن مترو آقایون مشکی پوش حواسشون بود به هم نخوریم.
با دو تا بچه عکس گرفتن سخت بود ، به زور تونستم همین عکس رو بگیرم ؛ یکی از نهرهای کوچکی از مردم مشکی پوش که به سمت دانشگاه تهران روانه بود و در نهایت به دریای تشییع کنندگان عزیز جمهور رسید💔
زهرا کاظمی | تهران ، خیابان فلسطین | دو خرداد ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
دو ساعتی بود کنارمان زیر سایه درخت ایستاده بود، بدون اینکه تصمیم بگیرد لحظهای رو دو زانو بنشیند تا خستگی در کند...
همینقدر مشتاق و منتظر برای آخرین دیدار و البته وداع...
ناگهان صدای جمعیت بالا گرفت
ماشین حامل پیکرها از دور نمایان شد...
همان دم که دیدم دست و پاهایش باهم میلرزد، شنیدم که فریاد زد یا حسین حاجآقا رسید
و نشست...
فاطمه صحرائی | تهران میدان انقلاب | ساعت حوالی ۱۰
🌿 @akasbanoo_ir
ساعتها بود ایستاده بودیم زیر آفتاب در انتهای وصال و می خواستیم بپیوندیم به انقلاب. انقلاب اما منتظر کسی نمی ماند. ما بودیم که گیر کرده بودیم پشت ازدحام و می سوختیم. نه از آفتاب. جگرهایمان بود که می سوخت...
فاطمه چایچیان | وصال به انقلاب |
یک خرداد ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
جمله امام خمینی(ره) بعد از شهادت شهید بهشتی:
آنچه که من راجع به ایشان متاثر هستم،
شهادت ایشان،
در مقابل او ناچیز است
و آن
مظلومیت ایشان
در کشور بود.
_ نمیدانم تو در نقطه صفر مرزی گم شده بودی یا ما در خارج از مرزهای انصافمان؟
شهادتت مبارکِ همه ی کسانی که در راه خدمت به مردم، خستگی نمی شناسند.
سمیه وفا | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | تهران، میدان انقلاب
🌿 @akasbanoo_ir
از مترو بیرون اومدیم، چشمم به عکسی که زیرش نوشته بود "شهید جمهور" افتاد، با بُهت گفتم: جدی؟ یعنی دیگه واقعا آقای رئیسی نداریم؟ نمیخواستم باور کنم، نمیتونستم باور کنم. از وقتی که خبر گم شدنشون رو شنیدم، به حدی شوکه بودم که حتی نمیتونستم گریه کنم. به مردم و عکسهای دستشون نگاه میکردم. با دیدن چهرهی مهربون کسی که تا روز قبلش کنارمون بود، بغض گلوم رو گرفت. مداح شروع کرد به خوندن روضهی سیدالشهدا و کمی بعد، صدای طبل و سنج فضا رو پر کرده بود. دلم میخواست زمان به عقب برگرده، هنوزم باورش برام سخته. هر چند اون زمان هنوز سنم به رای دادن نرسیده بود، ولی یادمه که با قلبم بهش رای دادم..
فائزه کاکایی | میدان ولیعصر |
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
خواهرم میترسید بیاید؛
می گفت آمدنش برای ما زحمت خواهد شد.
با ویلچر نمیتوانستیم هر جا میخواهیم برویم؛او اینگونه میگفت.
اما رفتیم؛ یعنی آمدیم، آمدیم آنجا که دلمان آمده بود.
زهرا مشهدی | قم،عمود ۱۰۲ به سمت حرم حضرت معصومه | ۱ خرداد ۱۴۰۳
🌿 @akasbanoo_ir
اخلاص شما عجب سیلی راه انداخت جناب شهید جمهورِ ابدیِ قلوبِ ما..
مظلومیت وتقوای شما کارخودش را کرد،تاهمیشه جاودانه شدی در تاریخ..
صدیقه زارعی | ۲خرداد۱۴۰۳ | دانشگاه تهران
🌿 @akasbanoo_ir
دخترک تازه به تشرّف رسیده ی ۹ ساله ی من چه اشک ها که این چند روز برای رئیس جمهورش نریخت...
با عشق تمااااااام پا به پای تابوت شهدا آمد و با هق هق گریه می گفت:
مامان من خیلی رئیس جمهور رو دوست داشتم،دلمون که براش تنگ می شه نبینیمش،حالا آقا چجوری می تونه نبینتش...
می گفت: کاش زیاد باشن از این آدم ها...
میگفت: مامان پشت تابوتشون ازشون خواستم منم مثل خودشون خیلی پرتلاش کنن تا اینکه کمک باشم زودتر امام مهدی(عج) ظهور کنن...
زینب سادات حسینی | ۲خردادماه۱۴۰۳ | به دنبال تابوتِ شهدای خدمت،تهران
🌿 @akasbanoo_ir
مهمان عزیزی در راه بود و قلب ها از انتظار برای استقبال میلرزید ،
او که تازه به این شهر آمده بود
چه چیزی را در این شهر جا گذاشته بود که دوباره بازگشت؟!
شاید قراری میان حضرت معصومه(س) و برادر بزرگوارشان ، کسی چه میداند..
و اما من ،
بلاخره رئیس جمهور مملکت را از نزدیک دیدم
اما...
فاطمه صابری نیا | شهر مقدس قم |
۱ خرداد
🌿 @akasbanoo_ir