فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍هرزمان قدرت جنسی در انسان کاهش پیدا کرد یعنی ...
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻
📚حکیم خیراندیش
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
🔅
🔴 علت طول عمر برخی از علما از زبان آیتالله بهجت (ره)
✍ يکی از معمرين علمای نجف که حدودا #صد_سال از عمر شريفش میگذشت، می فرمود: تا اين ساعت به طبيب مراجعه نکردم، عرض شد: چه طور؟ شما چه برنامهای در زندگی پياده کردهايد که تا کنون بيمار نشدهايد؟ فرمودند: #فقط تابع شرع مقدس اسلام بودهام، در خوردن غذاها از نظر کم و کيف و جهات ديگر، فقط به #دستورات_طبی_دين عمل کردهام.
مرحوم مجلسی رحمه الله عليه در يکی از مولفاتش نوشته است: " اگر انسان به طب مأثور از ائمه اطهار عليهمالسلام عمل کند، به بيماری مبتلا نمیشود؛ زيرا آنان عالِم به خواص مأکولات و سبزیها و چيزهای ديگر هستند. "
↫ بنده هم فی الجمله ديده ام شخصی به طب مأثور عمل کرد، حدود 80 سال داشت و مريض نشده بود. زمانی که ما در نجف بوديم، وبا زياد شيوع داشت، ايشان به عيادت بيماران میرفت. با اين حال به بيماری دچار نشد. انسان می تواند با رعايت آداب شرعی و دستورهای دينی، از اطبا مستغنی(بی نیاز) شود.
📗کتاب بهجت عارفان، ص 186
☜【طب شیعه】
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
🔅
✅ نبرد با موخوره
✍موخوره ناشی از خشکی مو است... قرار گرفتن مو ها در هوای مرطوب، در کنار سایر تدابیر به بهتر شدن شرایط مو کمک می کند. برخی غذاها مثل گوشتنمک سود و مانده، گوشت گاو، کلم ، عدس، بادمجان، قارچ و... سبب افزایش سودا و خشکی در بدن می شوند، از این غذاها تا حد امکان کمتر استفاده شود.
کاهو، تخم مرغ عسلی، شیر گاو، آب جو طبی، کدو و... در رطوبت دهی بدن نقش مهمی دارند، برای تامین رطوبت مو میتوان از این موارد استفاده کرد. ورزش و فعالیت بدنی، دفع مواد زائد بدن و نداشتن یبوست نیز در رطوبت دهی و پاکسازی بدن اهمیت دارد. داشتن آرامش روانی نیز به حفظ شرایط مناسب درونی کمک میکند.
♦️چند ماده موضعی جهت بهبود وضعیت موها:
🔹مالیدن روغن بادام شیرین به موها.
🔹مالیدن روغن کدو هر دو سه ساعت یکبار.
🔹مالیدن روغن خیار به موها.
🔹مالیدن روغن بنفشه به موها هر دو سه ساعت یکبار.
🔹نوشیدن و مالیدن آب پنیر به موها.
روش تهیه آب پنیر:
۲ لیوان شیر می جوشانیم هنگامی که کمی سرد شد ۲ قاشق سرکه به آن اضافه می کنیم، سپس آب را از قسمت جامد ایجاد شده جدا کرده و مجدد میجوشانیم.
این مایع را هم صبح ناشتا می توان نوشید، هم میتوان موها را به آن آغشته کرد چند ساعتی بماند سپس شسته شود.
📚دكتر الهام پارسا(متخصص طب سنتی ايراني)
☜【طب شیعه】
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌸🍃🌸🍃
حضرت رسول - ص - فرمود : در میان بنی اسرائیل عابدی زیبا و خوش سیما بود ، زندگی خود را به وسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید . روزی از در خانه پادشاه می گذشت ، کنیز خانه پادشاه او را دید . وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد . خانم گفت : با نقشه ای او را داخل قصر کن . همین که عابد داخل شد ، چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن جمالش در شگفت شد . در خواست نزدیکی کرد . عابد امتناع ورزید ، زن دستور داد درهای قصر را ببندند .
به او گفت : غیر ممکن است ، باید از تو کام گیرم و تو از من بهره . عابد چون راه چاره را مسدود دید ، پرسید : بالای قصر شما محلی نیست که در آنجا وضو بگیرم ؟ زن به کنیز گفت : ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد . عابد بر فراز قصر شد و در آنجا با خود گفت : ای نفس ! مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی ، به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی ؟ اکنون خود را از این بام به زیر انداز ، بمیری بهتر از آن است که این کار را انجام دهی . نزدیک بام رفت ، دید قصر مرتفعی است و هیچ دستاویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین برسد .
همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرئیل شد که فورا به زمین برو که بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن بدهد . او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود . جبرئیل عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت . از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند . وقتی که به خانه آمد زنش از او پرسید : پول زنبیل ها را چه کردی ؟ گفت : امروز چیزی عاید نشد . گفت : امشب با چه افطار کنیم ؟ جواب داد : باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را روشن کن تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم ؛ زیرا آنها به فکر ما خواهند افتاد .
زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود . در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد . زن عابد به او گفت : خودت از تنور آتش بردار ، آن زن به مقدار لازم آتش برداشت ، در موقع رفتن گفت : شما گرم صحبت نشسته اید ، نانهایتان در تنور نزدیک است که بسوزد . زن نزدیک تنور آمد و دید نانهای بسیار خوب و مرتبی در اطراف تنور است . نانها را از تنور بیرون آورد و پیش شوهر برد و به او گفت : تو پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر ، ما را از بدبختی و ذلت نجات دهد .
عابد گفت : صبر بر همین زندگانی بهتر است .
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌹
«غذا خوردن امام و لقمه دادن به سگ»
مردے به نام نجیح مے گوید: امام حسن مجتبے را دیدم ڪه غذا میل می فرمود و سگی در پیش روے او بود
☘ هر وقت لقمه اے براے خود برمۍ داشت مثل آن را نیز براے آن سگ مے انداخت من عرض ڪردم پسر رسول خدا آیا اجازه مے دهید این سگ را از اینجا دور کنم
امـام علیہ السلام فرمودند بگذار باشد زیـرا من از خداوند عزوجل خجالت میڪشم که صاحب روحے روبروی من حاضر باشد و به من نگاه کند و من چیزے بخورم و به او نخورانم
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌸 رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید ؛ اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، امام صادق علیه السلام می فرماید اگر نبود از آنها دوری کنید ،دوری کنید، حضرت دو مرتبه میفرماید دوری کنید!
اول ☝️
مُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِی مَوَاقِیتِهَا
ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی میکنه؟ یا مباحثه میکند؟
دوم✌️
وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْر
در موقع داری و نداری خوبی میکنه به دوستان؛ تا میبینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی میگیره میاره دم خونش ، یا میبینه چک هاش عقب افتاده میگه غصه نخور من میدم حالا بعدها بهم بده
ولی اونی که همین جور بیر بیر نگاه میکنه؟ میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره ،با این همه ثروت نمیره یک کیلو گوشت بخره بده
با این همه ثروت نم پس نمیده ، اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن! نه دنیا دارن نه آخرت، با کسانی که کمک به فقرا نمیکنند رفیق نشید
"از بیانات آیت الله مجتهدی (ره)"
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
خداوند چقدر مهربان است؟
حضرت موسی ع برای عبادت در کوه میرفت فردی را دید پیر زنی فرتوت و سالخورده را بر پشت سوار کرده بالا میبرد حضرت مقداری پشت سر آنها به صورت نا محسوس راه افتاد میشنید که پیرزن مدام با خدا صحبت میکند و میگوید خدایا من چنین خواستم پسرم را عتاب و بازخواست نکنی حضرت از پسر پرسید این کیست و کجا میروی پسر گفت مادرم است خیلی پیر شده به اندازه ای که کنترل خود را از دست داده و زیر دست و پایش را خراب میکند از من خواسته او را به کوه ببرم و چند روز یکبار آب و غذایی نزدش بگذارم بلکه ملک الموت جانش را بگیرد و راحت شود
موسی ع با تعجب به خدا گفت آیا کسی در دنیا مهربانتر ازین مادر وجود دارد؟
خدا فرمود ای موسی من به بندگان گنهکار خود هفتاد مرتبه مهربانتر هستم
داستانهای عرفانی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
هنگامی که یونس علیه السلام از هدایت قومش نا امید شد و آنها را رها کرد و در دریا سوار کشتی شد، خدای متعال وی را امتحان نمود؛
دریا طوفانی شد و کشتی بانان تصمیم گرفتند برای نجات جان سرنشینان قرعه کشی کنند تا یکی از افراد سوار بر کشتی را به دریا بیاندازند تا کشتی سبک تر شود،
آنها سه بار قرعه کشی کردند و هر سه بار نام یونس علیه السلام درآمد، بناچار تصمیم گرفتند یونس علیه السلام را به دریا بیاندازند،
یونس را به دریا انداختند اما به امر الله متعال یک نهنگ بزرگ یونس را بلعید و او را در شکم خود جایی داد، آنگاه یونس در شکم آن نهنگ توبه کرد و دعای زیر را خواند:
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء 87).
خدای متعال نیز توبه اش را پذیرفت و به نهنگ دستور داد که یونس را به سلامت به ساحل ببرد.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌺ماجرای دانشجوی مشروب خوار و ایت الله بهجت (ره)
✅دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن...
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید...حاج آقا باشماست."
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن:
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی...
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520