124. اخلاص آيت الله بهجت
حجت الاسلام و المسلمين على آقاى بهجت درباره پدرش گويد: شخصى از علما به نام آقاى رحمانى برايم گفت: بار اولى كه آمدم در منزل شما را زدم، بعدازظهر بود كه يك پيرمردى با لباس خانه آمد در را باز كرد و گفت: بفرمائيد، كارى داريد؟ گفتم: با آقا كاردارم. گفت: بفرمائيد. گفتم: نه، با خود ايشان كار دارم. گفت: امرتان چيست؟ گفتم: ببخشيد خودشان اگر باشند .... ايشان فرمودند: همين اندازه مقدور است، با خودم گفتم شب مى روم مسجد با خود آقا صحبت مى كنم. شب آقا كمى دير كرد. بعد ديدم كه يكى آمد به سرعت رد شد و به سمت محراب رفت. قيافه اش شبيه همان خادمى بود كه در منزل را باز كرده بود.
#اخلاص
123. اخلاص آيت الله بهجت
حجت الاسلام و المسلمين على آقاى بهجت درباره پدرش گويد: در تمام عمرش يك هزار تومان صرف تبليغ نكرد حتى اسم نوشتن روى رساله اش را هم تبليغ خودش مى دانست، هفت بار كتابش چاپ شد بدون هيچ اسمى! چاپ هفتم به زحمت و با چه ترس و لرزى اسم العبد محمد تقى بهجت را نوشتم. به ايشان هم گفتم: آقا، فشار روى من زياد است. خوب بايد معلوم بشود كتاب مال كى است، اين كه تبليغ نيست. اين را كه گفتيم، ايشان دست برداشت و راضى شد.
#اخلاص
125. اخلاص آيت الله بهجت
يك زمانى وسط جلسه استفتائات كتاب مناسك لازم مى شود، مناسك را كه مى آورند، مى بينند رويش نوشته شده است: آيت الله بهجت حتى كلمه العظمى هم دنبالش نبود. مى پرسند اين را چه كسى نوشته است؟ على آقا را بگوئيد بيايد، همان جا وسط جلسه. على آقا خودش مى گفت: آمدم و گفتم: چه شده است آقا؟ فرمود: اين چيست اينجا؟ على اقا گفت: اين را ناشر نوشته است. فرمود: ناشر نوشته يعنى كار توست. بعد از آن على آقا مى گفت: اگر به جاى پياز هم اشتباهى سيب زمينى مى خريديم، مى فرمود: اين را هم ناشر كرده است؟
#اخلاص
126. اخلاص علامه طباطبايى
يكى از شاگردان علامه گويد به ايشان: عرض كردم چهل سال است از شما تقاضا كردهام كه يك نماز جماعت با شما بخوانم تا بحال نشده است قبول بفرماييد! با تبسم مليحى فرمودند: (يك سال ديگر هم روى آن چهل سال).
#اخلاص
124. اخلاص آيت الله بهجت
حجت الاسلام و المسلمين على آقاى بهجت درباره پدرش گويد: شخصى از علما به نام آقاى رحمانى برايم گفت: بار اولى كه آمدم در منزل شما را زدم، بعدازظهر بود كه يك پيرمردى با لباس خانه آمد در را باز كرد و گفت: بفرمائيد، كارى داريد؟ گفتم: با آقا كاردارم. گفت: بفرمائيد. گفتم: نه، با خود ايشان كار دارم. گفت: امرتان چيست؟ گفتم: ببخشيد خودشان اگر باشند .... ايشان فرمودند: همين اندازه مقدور است، با خودم گفتم شب مىروم مسجد با خود آقا صحبت مى كنم. شب آقا كمى دير كرد. بعد ديدم كه يكى آمد به سرعت رد شد و به سمت محراب رفت. قيافه اش شبيه همان خادمى بود كه در منزل را باز كرده بود.
#اخلاص
127. وحشت از چاپ رساله توضيح المسائل
آيت الله شبيرى زنجانى گويد: شخصى به نظرم آقاى مصطفوى دامادمان به من گفت: شما از آقاى حاج آقا مرتضى حائرى بخواهيد كه رساله بدهد. من به ايشان عرض كردم. فرمود: وحشت مى كنم.
#اخلاص
۱۲۹. اخلاص در سخنرانى
حاج آقاى مصطفى بهشتى پدر شهيد حاج حسن بهشتى گفت در عمرم براى غير خدا سخنرانى نكردم.
#اخلاص
130. كار براى خداوند
شخصى از علما در نجف دو جلد كتاب نوشته بود، اما قبل از چاپ شبى يك
فرد رندى مهمان او مى شود و يك جلد كتاب را برمى دارد و عالم متوجه نمى شود تا اينكه روزى كتابش را مى بيند چاپ شده اما با اسم ديگرى. آن عالم متوجه مى شود كتابش به سرقت رفته است، از اين رو آدرس نويسنده را پيدا مى كند و كتاب دوم را براى او مى فرستد و مى گويد: من مى خواستم اين مطالب در جامعه مطرح شود حالا چه به اسم تو چه به نام من.
#اخلاص
۱۳۰. كار براى خداوند
شخصى از علما در نجف دو جلد كتاب نوشته بود، اما قبل از چاپ شبى يك
فرد رندى مهمان او مى شود و يك جلد كتاب را برمى دارد و عالم متوجه نمى شود تا اينكه روزى كتابش را مى بيند چاپ شده اما با اسم ديگرى. آن عالم متوجه مى شود كتابش به سرقت رفته است، از اين رو آدرس نويسنده را پيدا مى كند و كتاب دوم را براى او مى فرستد و مى گويد: من مى خواستم اين مطالب در جامعه مطرح شود حالا چه به اسم تو چه به نام من.
#اخلاص
131. نتيجة اخلاص در منبر سيّدالشهداء (عليه السلام)
حجت الاسلام و المسلمين واله مى فرمود: دردوران جوانى كه به كاشمر براى منبرمى رفتم، منبرم گُل كرده بود. «لِكلِّ جديدٍ لذَّة»؛ درهرجديدى لذّت هست. پاى منبرم شلوغ شده بود، يكى ازعلماى بزرگ آن ديارمرا ديد وگفت: سعى كن درمنبرخالص باشى، چون ديشب درعالم رؤيا ديدم بالاى منبر نشسته اى وبا محاسنت بازى مى كنى. چندسال ازاين موضوع گذشت ومايك گوينده قديمى شديم ويك ماه مبارك رمضان دريك مسجدكوچك درحاشيه شهرستان كاشمر نمازخواندم ومنبررفتم. همان عالم روزى به من گفت: فلانى خيلى خالص شدى چون درعالم رؤيا ديدم درمحراب همين مسجد مشغول نمازى وحضرت على اكبر و اباالفضل العباس (عليه السلام) پشت سرت ايستاده و به تو اقتدا كرده اند.
#اخلاص
132. آرامش در شهادت فرزند
وقتى كه فرزند آيت الله خزعلى در انقلاب به شهادت رسيد ايشان فرمودند: بخدا اگر حسين لباس دامادى پوشيده بود و به حجله زفاف مى رفت اين قدر آرام نبودم كه الان هستم چون آنچه پيش آمده در راه خدا است.
#اخلاص
۱۳۳. زهد صاحب معالم
صاحب معالم آذوقه بیش از یک هفته خود را جمع نمی کرد تا بدین وسیله با بینوایان همدردی کرده و خود را شبیه ثروت اندوزان نکرده باشد.
#زهد