eitaa logo
امامت و امارت
181 دنبال‌کننده
85.3هزار عکس
47.8هزار ویدیو
4.2هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
سال‌های قبل حوالی اربعین با این روزهایمان خیلی فرق داشت ... بعضی ها بار سفر بسته بودند و آماده بودند ... بعضی هم این روزها رفته بودند ... حرم امیرالمومنین(ع) را زیارت کرده بودند و در بهشتی‌ترین جاده دنیا عشق می‌کردند ... و اما عده‌ای هم در حسرت رفتن بودند و خود را جامانده می‌دانستند ... فکرش را نمیکردیم که امسال بعد همه جامانده شویم ... ما هم سال‌های قبل در تکاپو بودیم ... موکب‌هایمان برقرار بود ... از شربتی که به زوار دادیم تا جارو زدن و تمیز کردن مسیر لذتی داشت که با هیچ چیز در این دنیا یکسان نیست ... (تنها چیزی که مرهم است برای دل‌های بی‌قرارمان این است که از این فراق شِکوِه کنیم و با حضرت سید الشهدا مناجات بخوانیم) گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم ...‌ | @Pelak_channel
هر وقت به کویر خشک لبهایت فکر می‌کنم چشمه چشمه مضمون می‌جوشد راستی قیمت عطش بالاتر است یا آب؟! به گمانم وقتی عطش برای آب حیات باشد سیراب شدن با آبهای دنیایی در برابرش هیچ قیمتی ندارد... . ان‌شاءالله به زودی همه جاده نجف کربلا | @Pelak_channel
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرآن میاوردن پست نگیرن لابی می‌کنن پست بگیرن! | @Pelak_channel
«من کان للَّه کان اللَّه له» وقتی ملت در راه خدا حرکت میکند، خدا به او کمک میکند، سنتهای الهی به او کمک میکنند. دلهای مردم دست خداست. | @Pelak_channel
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو ، مربوط به آخرین سال اربعین در شرایط قبل از ست و آخرین سالی که با عزیز در در مسیر جاده تا خدمت گذاری میکردیم خدمت به آقا امام تعدادی از داوطلبان به نظافت و جارو زدن مسیر مشغول بودند و تعدادی هم در مواکب مشترک با برادران ، در گرمای هوا مشغول توزیع شربت خنک روزهای خوب نوکری که فعلا از آن محرومیم و‌ از این محرومیت سخت ناراحت و غمگینیم ان‌شاءالله به زودی زود‌، از شر این ویروس منحوس راحت بشیم و همه دست جمع بریم برای عرض ادب و نوکری | @Pelak_channel
امروز در سالروز شهادت اقا علی ابن موسی الرضا مردی از جمع خوبان از دنیا رفت که بنده در نوجوانی کار خیر و حل مشکل دیگران را از او یاد گرفتم و همیشه او را جزو اولین های زندگیم یاد میکنم. درگذشت مرحوم مغفور حاج حبیب الله صنعتی کوپایی که امروز به پدر و برادران و برادر زاده شهیدش مجید صنعتی کوپایی پیوست را خدمت خاندان صنعتی کوپایی علی‌الخصوص برادر و همسر و فرزندان آن عزیز تسلیت گفته و شادی روح آن مرحوم و طول عمر ان عزیزان را از خدای متعال مسئلت دارم. | @Pelak_channel
آتش به اختیار یعنی اینکه منتظر ارگان و دولت و جایی نباشیم و برای هر جنس و علاقه و سلیقه‌ای حرف و برنامه داشته باشیم. | @Pelak_channel
معتقدم باید یک نهضت در زمینه جمع آوری سیره شهدا ایجاد شود و هر کسی به سراغ پدر و مادر شهیدان که امروزه در اواخر سن‌شان قرار دارد، برود و از آن‌ها درباره نحوه تربیت فرزندانشان سوال کند تا از این طریق سیره زندگی شهدا را با رویکرد تربیت جوانان امروز و سبک زندگی ایرانی و اسلامی تهیه کنیم؛ به عبارت دیگر ما می‌توانیم کار نهضتی داوطلبانه تفحص سیره شهدا را راه بیندازیم. | @Pelak_channel
🔴 کرامتی شنیدنی از امام رضا علیه السلام 🔵 شیخ عباس در فوائدالرضويه نقل ميكند كه: 🌕 كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود. اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یک منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم، تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره، جلوش رو نتونستند بگیرند شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته: «اَمانٌ مِّنَ النار،مِن اِبن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو…. ✳️ @bahjat_alabd
12.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏حلول ماه ربیع الاول بر شما همراهان عزیز مبارک باد 👊 @dolate_enghelabi