eitaa logo
امامت و امارت
183 دنبال‌کننده
85هزار عکس
47.5هزار ویدیو
4.2هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم برای اتمام حجت برای ستاد کرونا و همه ی مردم عزیز که ثابت شد در مجالس اهل بیت علیهم السلام کرونا هیچ راه شیوعی ندارد و کرونایی هم آمد و خوب شد . برای شکستن جو کرونا هراسی منتشر کنید همه جا منتشر کنید
🌸 ســلام 🌷عیدتون مبارک 🌸امیدوارم امروزتون 🌷پُراز شادی ولبخند باشه 🌸الهی در روز 🌷میلاد حضرت عباس (س) 🌸محفلتون گرم 🌷از عطر محبت و صفا 🌸دلخوشی هاتون زیاد 🌷و دلهاتون بی غصه باشه.. 🌸سلام صبح پنجشنبه تون بخیر و پراز شادی و نشاط☕️🌸
KayhanNews759797104121505056204614.pdf
9.55M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز پنجشنبه ۲۸ اسفند ۹۹ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 بیمارستان نظامی تکریت ۴ یکی از عوارض اسهال خونی بی اشتهایی است بی اشتهایی در حدی که وقتی صدای قاشق و بشقاب می‌آمد خیلی آزار دهنده بود و بی اختیار استفراغ می‌کردیم . پیرمردی بود اهل شیراز حدودا ۶۰ سال به بالا سن داشت صورتی کشیده داشت کادر درمانی به هیج وجه نتوانستند او را راضی کنند که چیزی بخورد یا داروها را مصرف کند چون واقعا قرصها آنهم هر وعده هفت ـ هشت عدد از گلو پایین نمی رفت ، رنگ زردی داشت و خطوط عمودی اطراف گونه‌هایش نقش بسته بود و قدی نسبتا بلند داشت . یک روز صبح که سراغش گرفتم گفتند شهید شد. خوش به سعادتش . برنامه غذایی بیمارستان تا آنجا که به یاد دارم صبحها کره مربا بود ولی بقیه را به یاد ندارم برای اولین بار بود که کره مربا و غذایی درست و حسابی به چشم خود می‌دیدیم ولی حیف که اشتها نداشتیم و بشدت از غذا متنفر بودیم بر عکس اردوگاه که اشتها الی ماشاءالله ولی چیزی برای خوردن نبود روز دوم به علت از دست رفتن خون زیاد پزشک دارویی که ما به آن " فلاژی" می گفتیم البته نام کامل لاتین آن چیزی دیگری بود که دقیق به یاد ندارم تزریق کردند این دارو که مایعی بود داخل شیشه به اندازه یک نیم لیوان و بشکل سرم و به افرادی که کم خونی شدید داشتند تزریق می‌کردند . بعدها فهمیدم که این دارو به علت عوارض جانبی خطرناکی که دارد از سوی سازمان بهداشت جهانی ممنوع اعلام شده بود ولی بعثی ‌ها به اسرا تزریق می‌کردند . البته همین دارو باعث نجاتم شد. آقای سید سالاری از دوستان آزاده و همشهری که به علت مجروحیت از ناحیه پا در بیمارستان بستری می‌شود می‌گوید در بیمارستان به علت عفونت پایم به من ۱۸ عدد از یک نوع پنی سیلین مایع به نام لینکوسین ۲ میلی گرم در ده سی سی آب مقطر مخلوط و در رگ تزریق نمودند که در بررسی صورت گرفته معلوم شد این دارو برای دام استفاده می‌شود که بعثی‌ها به اسرا تزریق می‌کردند. در قسمت غرب بیمارستان اتاق نسبتا بزرگی بود که پنجره ای با رکوبهای فولادی و تنگ رو به غروب آفتاب باز بود و تا دور دستها ساختمان و ابنیه‌ای وجود نداشت حدودا در فاصله دو تا سه کیلومتری آنجا گنبد مسجد یا امام زاده‌ای چشم را نوازش می‌داد . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 16 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢سلام دوستان ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم برای یک خانواده نیازمند پول جمع اوری کنیم برای هزینه درمان ... این خانواده شرایط خیلی سختی دارند دارند و مستاجر هستند و دوتا فرزند هم دارند واقعا تو هزینه درمان موندن هرکس قصد کمک داره به این ای دی پیام بده.. مدارک هم موجود هست.. ممنونم..🌹 @FF8141
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 بیمارستان نظامی تکریت۵ این صحنه مرا بیاد امام زاده سید محمد هفتادر که در ۳۵ کیلومتری شهرمان واقع است می‌انداخت ، درست در سه ـ چهار کیلومتری امام زاده که می‌رسیدی نمای همین گنبد تداعی می‌کرد الان هم هر وقت از شهر به روستایمان می‌روم در همین فاصله ناخوداگاه یاد بیمارستان تکریت می‌افتم. یک مقدار که حالم بهتر شد یکی از بچه‌های تخت همجوار توجه‌ام را جلب کرد البته ایشان در ابتدا با توجه به لهجه بنده متوجه شد که همشهریم هستیم یکی او سوال می‌کرد یکی من . گفتم بچه کجایی گفت بچه یزد اِ منهم بچه یزدم کجایی یزد ؟ اردکان منم بچه اردکانم کدام محله ؟ من بچه روستای مزرعه‌نو هستم عجب اسم و فامیلتان ؟ جماعتی ، محمد رضا با شیخ جماعتی نسبتی داری ؟ پدرم هست . عجب . پدرش گاه وقتی به عنوان امام جماعت به روستای ما می‌آمد و می‌شناختمش . تازه اسیر شده بود و از اردوگاه ۱۲ آمده بود سوالات زیادی از هم کردیم بیشتر من سوال می‌کردم می‌خواستم از ایران خبر بگیرم . یادم هست که از گرانی‌های آخر جنگ می‌گفت و به عنوان مثال از قیمت موتورسیکلت هندا سوال پیش آمد که گفت ; شده صد هزار تومان باورش برایم مشکل بود زمانی که من اسیر شده بودم ده دوازده تومان بیشتر نبود و.. از اسارتِ بچه‌های همشهری که هر دو اطلاع داشتیم هم ، صحبت بمیان آمد البته در همین ایام آقای محمد رضا برزگر که یک پایش را از دست داده و همراه آقای جماعتی اسیر شده بود بعد از ترخیص از بیمارستان اشتباهی به اردوگاه ما منتقل می‌شود ، ایشان را از قبل می‌شناختم . روز آخر از هم خداحافظی کردیم بعد از سه روز بستری در بیمارستان در حالی که هنوز کاملا بهبود نیافته بودم به علت شلوغی بخش به اردوگاه منتقل شدم صبح روز چهارم در حالی که بچه‌ها در محوطه اردوگاه در حال قدم زدن بودند وارد اردوگاه شدم دوستان به استقبالم آمدند آقای سیفی یکی دوستان نزدیک و همشهری که با هم به اسارت درآمده بودیم از دور نظاره گر بود ولی مرا نشناخت چون خیلی لاغر و مردنی شده بودم. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ●چه کسی به اندازه تو، این کشور و پاسدار جان و مال و ناموس این مردم و پاسدار حرم اهل‌بیت و پاسدار حق و عدل و انسانیت بود و هست؟! 🌷 ○الحمدالله الذی خلق الحسین و ااولاد الحسین و اصحاب الحسین○ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
📖 ✐ 🔸در عملیات کربلای ۴، سخت‌ترین کار برای دسته ویژه (به سرپرستی ) در نظر گرفته شده بود. قرار بود ما که دسته ویژه بودیم برویم پادگانی در ابوالخصیب را بگیریم و بعد تازه گردان وارد عمل شود. 🌙شب عملیات؛ من و مسلم اسدی و مهدی بختیاری تا صبح با هم بودیم. لباس غواصی به تن، نشسته بودیم و اطرافمان یکسره بمباران می شد. آتشباری و بمباران دشمن، حتی یک دقیقه هم قطع نمی شد. اما مسلم و مهدی در همان شرایط هم شوخی می کردند و می خندیدند. 😅 می گفت: «مسلم ببین! اینجا هم مثل خیابون قزوین شده، انگار دارن قالی می‌تکونن!» (۱) پ.ن ۱ : اشاره داشت به انفجارهای پی در پی پ.ن ۲ : مسلم اسدی و مهدی بختیاری؛ هم‌محل و ساکن خیابان قزوین در تهران بودند. ʝσιɳ⇝ @sangarshohada 🕊🕊