⭕️ داستان شب:
اهن تافته هم نمیسوزاند!
ابن جوزی می نویسد: «مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون می آورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری ندارد. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. پرسید: چگونه می شود با اینکه انجام چنین کاری جز به دست بندگان صالح خدا ممکن نیست؟ او پاسخ داد: صحیح است، ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوش اندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگ دستی شدید کرد من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم [و] گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمی آورم. با حالتی که حاکی از تأثر فوق العاده بود، گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و دنبال کار خود برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همان قدر بدان [که] تنگ دستی طاقت فرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.
من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، در را قفل کردم. دیدم مانند بید می لرزد. پرسیدم: از چه می ترسی که این قدر به لرزه افتادی؟ گفت: هم اکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. آن گاه ادامه داد و گفت: اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.
همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار که تاجی از یاقوت بر سر داشت، به من فرمود: «یا هذا جَزاکَ اللهُ عَنّا خَیراً؛ خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند.» پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «قالَتْ أم الصّبِیهِ الَّتِی اتَتْکَ وَ تَرَکْتَها خَوْفاً مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لا أحْرَقَکَ اللهُ بِالنّارِ لا فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الّاخِرَهِ؛ من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند می خواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند پرسیدم: آن زن از کدام خانواده بود؟ گفت: از بستگان رسول خدا. سپاس و شکر فراوانی کردم. به همین جهت، حرارت آتش در من تأثیر ندارد».(1)
1- موسوی خسروی، پند تاریخ، تهران، اسلامیه، 1378، چ 13، ج 2، ص 243
عنوان و نام پدیدآور: داستان های مبارزه با نفس/ میرستار مهدی زاده @mahdisahebazman🌷🌷
💥 شخصی نامه ای به آیة الله بهجت(ره) نوشتند و پرسیدت برای ازدیاد محبت به حضرت حق تعالی و ولی عصر (عج) چه بکنیم؟
🌺 در جواب مرقوم فرمودند:
گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید
🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷
❣ #سلام_امام_زمانم❣
صدها گله پيش #يار بردن عشق است
با #عشق_تو چوب طعنه خوردن عشق است
ای قلب تپنده جهان♥️ #مولا جان
يکبار تو را دیدن و مردن #عشق است
شبتون مهدوی💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
⚡️🌸⚡️
#سلام_اربابم✋
تشنگان عشق را با مُشٺ آبے جان بده
ڪربلا دورسٺ، مارا با سرابے جان بده
زندگے یعنے سلام سادهاے سمٺ شما
ایها الارباب مارا باجوابے جان بده
صباحڪم_حسینے☀️🌹
@mahdisahebazman
⚡️🌸⚡️
#مولا_جان! در این روز 🔅پنجشنبه با شما عهد میبندیم که برای شادی قلب شما قبل از هر کاری #نماز_اول_وقت و با #حضور _قلب مان ترک نشود! #پدر_مهربانم یاریمان کن!🤲
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌼مهدیا!
هرطرفے در طلبتــ رو کردم
هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
☀️آفتابا!
به سَر شیعه دلخسته بتاب
تا نگویند که بیهوده هیاهو کردم. #صبحت_بخیر_ای_همه_زندگانی_من!
🕊اللهم عجل لولیک الفرج
🌷@mahdisahebazman🌷