☘مهدی شناسی ۳۰☘
💠اسامی و القاب امام زمان (عج الله فرجه)
🌹ابوالقاسم
◀️پيامبر خدا(ص) فرمود: كنيه او مانند كنيه من است. از كنيه هاي مشهور آن حضرت «ابوالقاسم» است؛ اين بدان معناست كه آن حضرت فرزندي به نام «قاسم» خواهند داشت و يا آن كه قبلاً داشته اند.
◀️البته درباره ازدواج حضرت مهدى(عج) دو نظريه وجود دارد و هر كدام شواهدى دارند. بر اساس قواعد كلى، مى توان گفت : آن حضرت ازدواج نكرده و اشكالى هم نخواهد داشت ؛ زيرا آن حضرت هر چيزى را كه با غيبت منافات داشته باشد، انجام نمى دهد ؛ زيرا ازدواج با غيبت منافات داشته و مستلزم آشكار شدن وضعيت امام(عج) خواهد بود ؛ ازدواج با وجود غايب بودن آن حضرت (با توجه به نظر مخفى شدن بدن او از ديده ها)، امكان ندارد و اگر بخواهد ظاهر شود و ازدواج كند، اين همان محذورى است كه بايد از آن دورى كند...
◀️ اگر نظر ديگران (پنهان بودن عنوان و شخصيّت امام)، را مورد توجه قرار دهيم، باز مى گوييم كه ازدواج آن حضرت با شخصيت واقعى خود، امكان ندارد و منافى با اصل «غيبت» است (محمد صدر، تاريخ غيبت كبرى، ص 80 و 81.)
.
◀️از طرف ديگر، هيچ دليل روشن و قطعى، بر وجود زن و فرزند براى آن حضرت نيست ؛ چون مسئله غيبت، مهمتر از ازدواج است و مى تواند براى مصلحت بالاتر، مسئله مهم (ازدواج) را ترك كند و اهم را انجام دهد و عمل به سنت پيامبر«ص» مى تواند بعد از ظهور و قيام انجام گيرد و ايشان تشكيل خانواده دهد و بنابر قولى احتمال دارد، ايشان در زمان غيبت صغرى ازدواج كرده باشد ؛ اما با آغاز غيبت كبرى به دليل مصالح مهمتر ازدواج را ترك كرده باشد.
◀️بعضى از شواهد، دالّ بر وجود همسر و فرزند براى او است ؛ از جمله :
الف. قواعد كلى
احكام كلى شريعت محمدى«ص» ايجاب مى كند كه حضرت بقية اللَّه(عج) نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم تشكيل خانواده داده و از سنت جدّ بزرگوارش حضرت محمد«ص» پيروى كند.
◀️ محدّث نورى مى گويد : «چگونه ترك خواهد نمود چنين سنت عظيمه جدّ بزرگوار خود را، با آن همه ترغيب و تحريضى كه در فعل آن و تهديد و تخويف كه در ترك آن شده است! سزاوارترين امت در اخذ به سنت پيامبر«ص»، امام هر عصر است و تاكنون كسى ترك آن را از خصايص آن جناب نشمرده است» نجم الثاقب، ص 224..
ب. روايات
◀️در كتاب الغيبة، از مفضّل بن عمر از صادق«ع» نقل شده است : «لا يَطّلع على موضعه احَدٌ مِن وُلدِه و لا غيره»؛ ؛ الغيبة، ص 102. ؛ «بر مكان ايشان هيچ كس، حتى فرزندى از فرزندانش اطلاع ندارد».
◀️سيد بن طاووس در جمال الاسبوع مى گويد : «روايتى با سندهاى متصل يافتم كه حضرت ولى عصر(عج) را اولاد بسيارى هست كه در شهرهاى كرانه دريا حاكم و والى هستند و در نيكى و بزرگوارى، در رأس نيكان روزگار و در قله صفات ابرار و اخيار هستند» جمال الاسبوع، ص 512..
◀️ابوبصير از امام صادق«ع» نقل مى كند: «گويا مى بينم كه قائم ما با خانواده اش در مسجد سهله اقامت گزيده است. ابوبصير مىگويد : گفتم : فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود : آرى» اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 776..
◀️البته با بررسى هاى سندى و دلايل اين روايات، به طور قطع نمى توان وجود فرزند را براى آن حضرت اثبات كرد...
#مهدی_شناسی
#قسمت_30
#اسامی_امام
#ابوالقاسم
#روز_های_زوج
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
عشق یعنـی ؟.mp3
7.47M
#تلنگری 💌
ـ عشق یعنی چی؟
حالتهای یه عاشق واقعی چجوریه؟
من تا حالا واقعاً عاشق شدم یا نه؟
استاد_#شجاعی 🎤
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شـصـت_و_نـهـم
✍چند روزی از آخرین دیدارم با حسام میگذشت و جز رفت و آمدهایِ گاه و بیگاهِ فاطمه خانم، خبری از امیر مهدیش نبود کلافه گی چنگ شده بود محضه اتمامِ ته مانده ی انرژیم کاش میتوانستم دانیال را ببینم و یا حداقل با یان صحبت کنم بی حوصلگی مرا مجبور به خواندن کرد خواندن همان کتابهایی که نمیدانستم هدیه اند یا امانت.
حداقل از بیکاری و گوش دادن به درد دلهایِ پروین خانمی که زبانم را نمی فهمید بهتر بود.
باز کردنِ جلد کتابها، اجباری شد برایِ ادامه شان خواندن و خواندن، حتی در اوج درد در آغوش تهوع و بی قرار..
اعجاز عجیبی قدم میزد در کلمه به کلمه یِ نهج البلاغه کتابی که هر چه بیشتر میخواندمش، حق میدادم به پدر محضه تنفر از علی (ع)
علی مجمسه ی خوش تراشِ دستان خدا بود، شیطان را چه به دوستی با او
و باز حق میدادم به مادر که کنارِ مذهبِ سنی اش، ارادتی خاص داشته باشد به علی و اهل بیتش..
قلبت که به عشق خدا بزند، علی را عاشق میشوی..
دیالوگ یک فیلم ایرانی در ذهنم مرور شد. فیلمی که چندسال پیش، مادر دور از چشم پدر تماشا کرد و کتکی مفصل بابتش از پدر خورد همه میگویند علی دربِ خیبر را کَند اما علی نبود که خیبر شکنی میکرد علی وقتی مقابلِ دربِ ایستاد، خدا را دید در خدا حل شد با خدا یکی شد و آن خدا بود که دربِ خیبر را با دستانِ علی کندو حالا درک میکردم
آن روز آن جمله نامفهموم ترین، پیچیده ی عالم بود عالمی که خدایش را در لابه لایِ موهایِ بافته شده ام پنهان بود و من لجوجبازانه، سر میتراشیدم
علی مسلمان بود علی خدا را در نبضِ دستانش داشت
علی بقچه ایی کوچک از نان، در کنارِ غلافِ شمشیرش پنهان کرده بود
علی قنوتِ دستانش پینه ی جنگاوری داشت اما وقتِ نوازش، ابریشم میشد بر پیشانیِ یتیمان..
علی شیرِ رام شده در پنجه هایِ خدا بود و بس..
هر چه کتابها را بیشتر مطالعه میکردم، گیجی ام بیشتر میشد من کجایِ دنیا ایستاده بودم؟؟
نمیدانم چند روز، چند ساعت، چند دقیقه در بطن خواندنهایِ چندین و چندباره یِ آن وِردهایِ جادویی گذشت که صدایِ “یاالله” بلند حسام را از بیرون اتاق شنیدم حیران بودم، سرگشته شدم.
چند ضربه به در زد ناخواسته شال سر کردم و اذن ورود دادم با اجازه ایی گفت و داخل شد.
در را باز گذاشت و رو به رویم ایستاد سر به زیرو محجوب، درست مثل همیشه اما لبخند گوشه ی لبش، با همیشه فرق داشت پر از تحسین بو تحسینی از صدقه سرِ نیمچه پوششی برایِ احترام.
خوب براندازش کردم موهایِ کوتاه و مشکی اش همخوانیِ لطیفی داشت در مجاورت با ته ریشِ کمی بلندش شلوارِ کتانِ طوسی رنگش، دیزاین زیبایی با پولیورِ خاکستری اش ایجاد میکرد
لبخند بر لبانم نشست خوش پوشیِ مختصِ غیرِ مذهبی ها نبود
این جوان تمام معادلاتم را بهم ریخته بود
سلام کرد و حالم را جویا شد.
چه میدانست از طوفانی که خودش به پا کرده بود و حتی محض تماشا، سر بلند نمیکرد گفت که آمده به قولش عمل کندانقدر در متانتش غوطه ور بودم که قولی به ذهنم نمیرسید
با گوشی اش شماره ایی را گرفت و بعد از چند بوق به زبان آلمانی احوال پرسی کرد مکالمه ایی به شدت صمیمانه، یعنی با دانیال حرف میزد پسر تو چرا انقدر پرچونه ایی یه مقدار سنگین باش برادرمن یه کم از من یاد بگیر آخه هر کَس دو روز با من گشته، ترکشِ فرهیخته گیم بهش اثابت کرده اما نمیدونم چرا به تو امیدی نیست.. باشه.. باشه.. گوشی..
چقدر راست میگفت، و نمیدانست که کار منِ موجی از ترکش هم گذشته ست موبایل را به سمتم گرفت بفرمایید با شما کار دارن با تعجب گوشی را رویِ گوشم گذاشتم و لبخند رویِ لبهایم خانه کرد خودش بود دیوانه ترین، روانشناسِ دنیا یانی که شیک میپوشید، شیک حرف میزد، شیک برخورد میکرد اما نه در برابرِ دوستانش صدایِ پر شیطنتش را میشنیدم که با لحنی با مزه صدایم میکرد این مرد واقعا، پزشکی ۳۴ ساله بود سلام بر دختر ایرانی شنیدم کلی برام گریه کردی سیاه پوشیدی گل انداختی تو رودخونه روزی سه بار خود زنی کردی شیش وعده در روز غذا خوردی بابا ما راضی به این همه زحمت نبودیم حسام راست میگفت، یان همیشه پر حرف بود اما حسِ خوبِ برادرانه هایش وادار به شکرگذاریم میکرد اینکه زنده بود و سالم، طبق طبق شادی در وجودم میپاشید حسام از اتاق خارج شد
و من حرف زدم از خسته گی هایم از دردهایم از ترسهایم از روزهایی که گذشت و جهنم بود از موهایی که ریخت و ابروهایی که حتی جایش را با مداد هم پر نکردم از سوتی که در دقیقه ی نود عمرم زده شد و وقت اضافه ایی که داور در نظر داشت و من میدانستم خیلی کم است از از حسی به نام دوست داشتن و شاید هم نوعی عادت، که در چشمک زنِ کمبودِ فرصت برایِ زندگی، در دلم جوانه زده بود..
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...:
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
🌹روز #یکشنبه روز زیارتی #حضرت_علی علیه السلام و #حضرت_فاطمه زهرا سلام الله علیها🌹
زیارت امیرالمومنین علیه السلام در روز یکشنبه:
السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] أَجْمَعِينَ.
✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨
زیارت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در روز یکشنبه:
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد #رائفی_پور
📝غربال در #آخرالزمان
🔺 هرنخاله ای به امام زمان نمیرسه
🎤سخنرانی اسرار غیبت (کاشان)
#شرایط_ظهور
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
⭐️⭐️وظایف منتظران۳۷⭐️⭐️
🌹خوشحال کردن مؤمنین🌹
💎خوشحال کردن مؤمنین از وظایف منتظران است
🔺چون که این کار مایه سرور و خرسندی مولایمان صاحب الزمان می باشد
🔺و خوشحال کردن مومنین هم با کمک کردن آنها به وسیله مال انجام می شود و هم با کمک کردن به بدن و گاهی با برآوردن حوائج و برطرف کردن غصه های آنان.
و با وساطت و شفاعت در حق ایشان و به وسیله دعا کردن در حق آنان و یا احترام نمودن آنها و هم با یاری خاندان و فرزندان ایشان و نیز با قرض دادن به آنان یا به تعویق انداختن مطالبه قرض هایی که بر عهده آنهاست و یا به غیر اینها
🌟پس هر گاه مومن محب اهل البیت با انجام دادن این کارها نیت کند که حضرت صاحب الامر را خوشحال و مسرور نماید به آن ثواب نایل می آید اضافه بر سایر ثواب های بزرگی که برای خوشحال کردن مومنین مهیا گردیده است.
📚مکیالالمکارم،جلددوم📚
#وظایف_منتظران
#خوشحال_کردن_مؤمنین
#روز_های_فرد
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
💠اللَّهُـــمَّعَـــجِّللِــوَلـِـیِّکَالــــفَــرَج💠
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
مقام عرشی حضرتزهرا_14.mp3
14.24M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س ۱۴
✨ در اخباری که جبرئیل بر "حضرت زهرا" سلاماللهعلیها از اتفاقات آیندهی جهان، وحی نمودند، و امروز در کتاب "مصحف فاطمه س" جمعآوری شده؛
مسئلهی انقلابی در شرق، که مقدمهساز انقلاب جهانی حضرت مهدی "عج" است، آمده است!
✦ این مسئله را چگونه ثابت میکنید؟
b2n.ir/773911
#استاد_#شجاعی 🎤
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
4_5839284725000178277.mp3
12.26M
#تلنگری 💌
شفیع اصلی محشر ؛
فرد اول عالَم خلقت، حضرت رسول الله "صلّیالله علیه و آله " میباشـند:
💥 اگر میخواهیم در پناه شفاعت ایشان قرار بگیریم؛ یک شرط دارد!
وگرنه حسرتی عظیم در آیندهای نزدیک، گریبانگیرمان خواهد شد!
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هـفـتـاد
✍و او فقط و فقط گوش داد یانِ پر حرف در سکوت، سنگ صبور شد و مهربانی خرجم کرد که ای کاش با پوزخندی بلند، به سخره ام میگرفت و سرم فریاد میکشید بعد از اتمام تماس، بغضم را قورت دادم و زانو به بغل، رویِ تخت چمپاتمه زدم تمام خاطرات، تصویر شد برایِ رژه رفتن در مقابل چشمانم حسام چند ضربه به در زد و وارد شد وقتی دید تکان نمیخورد، صدایی صاف کرد محضه اعلامِ حضور
سرم را بلند کردم چشمانش را دزدید دست پاچه کتابها را از روی میز برداشت خوندینشون به دردتون خوردن نفسی عمیق کشیدم علی خیلی دوسش دارم لبخندی عمیق بر صورتش نشست نمیدانستم آرزویم چیست اینکه ای کاش سالها پیش میدیدمش و یا اینکه ای کاش هیچ وقت نمیدیدمش دانیال کی میاد دلم واسه دیدنش پر میکشه به جمله ی خیلی زود برمیگرده اکتفا کرد اجازه گرفت که برود صدایش کردم شنیدنِ چند آیه از قرآن برایِ منی که خمارِ صدایش بود، پرتوقعی محسوب نمیشدکه اگرهم محسوب میشد، اهمیتی نداشت
چند روز از آخرین تماس با یان و دیدار با حسام میگذشت و من مطالعه ی کتابی با مضمون نقش زن در اسلام را شروع کرده بودم خواندمو خواندم، از ریحانه گیِ زن تا نعمت خدا بودن اش.
گذشته ام را بالا و پایین کردم در خانه ی ما خبری از احترام به جنس لطیف نبود تا یادم میآمد کتک بود و فحاشی
راستی پدرم واقعا مسلمان بود؟؟
اسلام چنان از مقام زن میگفت که حسرت زده خود را در آیینه برانداز کردم. یعنی گنج بودم و خودم نمیدانستم؟ بیچاره مادر که از زنانگی اش فقط تحقیر و ضعف را تجربه کرد.
و بیشتر حیرت زده شدم وقتی که دانستم علی (ع)، شیرِ میدان جنگ، همسرش فاطمه را با جمله جان علی به فدایت صدا میزد و من در مردانگی پدرم جز کمربندی در دست محضِ کبودیِ تنِ مادرم ندیدم اسلام را دینی عقب مانده میپنداشتم چون در عصر پیشرفت پیروانش را به حجاب محدود میکرد.
حجابی که آن را پارچه ایی سیاه، پیچیده به دور زنان میدیدم، جهت هوشیار نشدنِ غریزه ی نافرمانِ مردانش، مردانی که گرسنگی شان سیری نداشت
اما حالا میخواندم که حجاب چشمانِ مرد، هم وزنی دارد با پوشیدگیه تنِ زن
و حسام چشمانش از یک عمر زندگیم محجبه تر بود..
حجاب در اسلام یعنی چشمانِ حریصِ نانوا و مردِ راننده، ارزش تماشایت را ندارد حالا میدانستم که زن در اسلام یعنی ملکه باش نه روسپیِ دست خورده ی کلوبهای شبانه.
شمایل آن چند زن و دختر محجبه با روسری ، کیف و کفش رنگی و زیبا، پوشیده در چادر که با اولین گامهایم در فرودگاه ایران دیدم، در خاطراتم زنده شد خودش بود حجاب یعنی همین زیبا باش اما محجوب و دست نیافتنی
حسام پنجره ایی تازه در چارچوبِ خودخواهی و بد اُنقی هایم به روی هستی باز کرده بود.
از اینجا دنیا پر از رنگ، خود نمایی میکرد و حالا ، من روسری را دوست داشتم تنفرهایی که به لطف امیر مهدی فاطمه خانم از دلپذیرترینهایِ زندگی ام شد آن روز مثله همیشه مشغول کنکاش برایِ یافتنِ جواب در لابه لایِ کتابها بودم که تقه ایی به در خورد و صدای اجازه حسام بلند شد.
با عجله شالی رویِ سرم گذاشتم و اذن ورود دادم وقتی وارد شد رایحه ی عطر همیشگی اش در اتاق پیچید و من سراسر نبض شدم رو به رویم ایستاد با لبخندی پر از رضایت انگار خوب متوجه ی نیمچه پوشیدگی ام شده بود
لب به گفتن باز کرد از دانیال، از سلامتی اش، و از سفرسفری از جنس ماموریت نام ماموریت به سوریه که آمد، دستانم یخ زد با چشمانی ملتهب به وجودِ سراسر آرامش اش خیره شدم
سوریه یعنی احتمال مرگ و اگر این جوانِ مسلمان شده در مکتب علی بر نمیگشت نفسی برایِ کشدن نمانده بود کاش میشد که نرود با لبخند بسته ایی کوچک را به طرف گرفت ناقابله امیداورم خوشتون بیاد البته زیاد خوش سلیقه نیست ببخشید ماتِ متانتش بودم نباید میرفت من اینجا تنهایِ تنهایم مکثم را که دید، کمی سرش را بلند کرد چیزی شده؟ حالتون خوب نیست؟ سری تکان دادمو بسته را از دستش گرفتم به طرف در قدم برداشت مزاحمتون نمیشم، استراحت کنید اما اگه دیگه ندیدمتون حلال بفرمایید یا علی
ابرویی در هم کشیدم چرا دیگه نبینمتون؟لبخند رویِ لبهایش، تک چالِ رویِ گونه اش را نمایان کردسوریه ست دیگه میدون جنگ جملاتش اصلا قشنگ نبودداشت کلافه ام میکرد اصلا سوریه به شما چه ربطی داره از ایران پاشدین میرین سوریه که چی؟مگه اونجا خودش سرباز نداره؟ مرد نداره؟
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼