eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3.1هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
373 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا میرفت. اینجا حتی خاکش هم جذبه ایی خاص و ویژه داشت. حالِ بقیه ی مسافران دست کمی از من نداشت.. تعدادی اشک میریختند.. عده ایی زیر لب چیزی را زمزمه میکردند. و نوایِ مداحیِ مردِ تپل و چفیه به گردنِ نشسته در جلویِ اتوبوس این شور را صد چندان به جانم تزریق می نمود. حس عجیبی مانند طوفان یک به یک سلولهایم را می نوردید و من نمیداست دقیقا کجایِ دنیا قرار دارم. طعمی شیرین، شاید هم ملس.. اصلا نمیدانم. هر چه که بود کامم داشت مزه ی آُسمان را میچشید.. در این بین حسام مدام تماس میگرفت و جویای مکان و حالمان میشد. بماند که چقدر اصرار به حرف زدن با مرا داشت و من حریصانه صبوری میکرد. نمیدانم چقدر از رسیدنمان به آن خاکِ ابری میگذشت که هیجانِ زیارت و بی قراری، جان به لبم رساند و پا در یک کفش کردم که بریم به تماشایِ سرایِ علی.. اما دانیال اصرار داشت تا کمی استراحت به جان بخریم و انرژی انباشته کنیم محضه ادامه ی راه که تو بیماری و این سفر ریسکی بزرگ.. مگر میشد آن حجمه از تلاطم عاشقی را دید و یک جا نشست؟ اینجا آهن ربایِ عالم بود و دلربایی میکرد.. هر دلی که سر سوزن محبت داشت، سینه خیز تا حریم علی را میدویید.. ما که ندیده، مجنون شدیم. راستی اگر در خلافتش بودیم دست بیعت میدادیم یا طناب به طمعِ گرفتنِ بیعت به دورش میبستیم؟ این عاشقی، حکمش بی خطریِ زمان بود یا واقعا دل اسیرِ سلطان، غلامی میکرد؟ نمیدانم.. اما باید ترسید.. این خودِ مجنون، اسم جانِ شیرین که به میدان بیاید، لیلی را دو دستی میفروشد.. حرفهایِ دانیال اثری نداشت و مجبور شد تا همراهیم کند. هجوم جمعیت آنقدر زیاد بود که گاه قدمهایِ بعدیم را گم میکردم. از دور که کاخِ پادشاهی اش نمایان شد.. قلبم پر گرفت و دانیال ساکت چشم دوخت به صحنِ علی.. با دهانی باز ، محو تماشا ماندم. اینجا دیگر مرزی برایِ بودن ، نبود.. اینجا جسم ها بودند، اما روح ها نه.. قیامت چیزی فراتر از این محشر بود؟ در کنارِ هیاهیویِ زائرانی که اشک میرختند و هر کدام به زبان خودشان، امیر این سرزمین فقیر نشین را صدا میزدند، ناگهان چشمم به دانیال سنی افتاد که بی صدا اشک از گوشه ی چشمانش جاری میشد و دست بلند کرده زیر لب نجوا میکرد.. در دل قهقه زدم ، با تمام وجود.. اینجا خودِ خدا حکومت میکرد.. بیچاره پدر که با ذ نفرت از علی ما را به عرصه رساند و حالا دختری مرید و پسری دلباخته ی امیرالمومنین رویِ دستانش مانده بود.. و این یعنی ” من الظلمات الی النور” طی دو روزی که در نجف بودیم گاه و بیگاه به زیارت محبوس شده در زنجیره ی زائران، آن هم از دور رضایت میدادم و درد دل عرضه میکردم و مرهمِ نسخه پیچ ، تحویل میگرفتم. حالا دیگر دانیال هم بدتر از من سرگشته گی میکرد و یک پایِ این عاشقی بود. با گذشت دو روز بعد از وداع با امیرشیعیان که نه، امیر عالمیان.. به سمت کربلا حرکت کردیم.. با پاهایی پیاده، قدم به قدمِ جنون زده گان حسینی.. ⏪ ... 🍃🌺 @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود... یوسفِ آل علی راهی کنعان بشود... بانگِ جاء الحقِ جبریل بپیچد به فلک... آسمان قاریِ این آیه ی قرآن بشود... تشنه ی بارش یک لحظه نگاهش هستیم... دیده باید که پُر از حضرت باران بشود... میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور... ازافق حضرت خورشید غزلخوان بشود... عشق معناشده در تاب و تبِ منتظران... کاشکی ندبه ی ما در خور ایشان بشود... ✨شبت بخیر همه دارو ندارم✨ @mahdisahebazman
1_14676328.mp3
1.21M
صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝 لزوم تشکیل حکومت و تربیت مؤمنین برای ظهور 🎤سخنرانی ارتباط مهدویت و انقلاب @mahdisahenazman
شرح دعای ندبه_16.mp3
12.99M
۱۶ ✨ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا .. در رابطه‌ی امام زمان، باید اهل قمار بود ! این رابطه، چرتکه اندازی، نمی‌پذیرد! هر چه نترس تر ؛ هرچه بی توقع تر؛ به امام زمان "عج" نزدیک تر .... 🎤 @mahdisahebazman
30.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مستند با شکوه "ظهور" 💢ساخته شده توسط مسلمانان اروپا 💯بسیار جذاب و دیدنی ،حتما مشاهده کنید و برای دوستانتان هم ارسال کنید 🔰این قسمت ارض موعد هالیوود [ شماره 15 ] 🆔 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
( ع) اول مظلوم عالم میگوید : مظلوم است.چرااا؟ 👈باخبرید آقاتون کجاست؟ 👈کل سال بفکر خودتی اگرآقا رو هم ببینیم نمی شناسیم. @mahdisagebazman
170126283.out.mp3
5.25M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ ✨دعای‌امام‌زمان‌عج... چرا دلت میگیره؟ چرا دل امام زمان عج میگیره؟ دوست خیر خواه کیست؟ @mahdisahebazman
و جمعه‌ای دیگر... و طلوعی... و سجاده‌ای... و نمازی... و ندبه‌ای... و نیازی... و صبحی... و ترنمی... و نغمه‌ای... و نسیمی... و آسمانی که هنوز سایه سرِ زمین است... و زمینی که در التهاب دیدار توست... ای حاضرترین غایب! آفتاب این آدینه هم زد و تو نیامدی... و غروبی... غروب جمعه‌ای دیگر و انتظاری... و باز هم دلتنگی... الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج 🌧🔰🌧 @mahdisahebazman
ربّنا الهی العفو.mp3
12.87M
مجید بنی فاطمه آی گنهکارا بیایید ... در خونه ام بازِ بازه هرکسی که از در من، ناامید بشه می‌بازه. 🌜 @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍دلدادگانی که از همه جای دنیا به سمتِ منبعی معلوم میدویدند.. یکی برهنه.. دیگری با چند کودک.. آن یکی سینه کشان.. گروهی صلیب به گردن و تعدادی یهودی پوش.. ومن میماند که حسین، امام شیعیان است یا پیشوایِ یهودیان و مسیحیان؟ انگار اشتباهی رخ داده بود و کسی باید یاد آوریشان میکرد که حسین کیست.. گام به گام اهل عراق به استقبال میآمدند و قوت روزانه شان را دست و دلبازانه عرضه ی میهمانِ حسین میکردند.. و به چشم دیدم التماسهایِ پیرزنِ عرب را به زائران، برایِ پذیرایی در خانه اش این همه بی رنگی از کجا میآمد؟ چرا دنیا نمیخواست این اسلام را ببیند و محمد (ص) را خلاصه میکرد در پرچمی سیاه که سر میبرید و ظالمانه کودک میکشت.. من خدا را در لباسِ مشکی رنگ زائران پاهایِ برهنه و تاول زده شان.. آذوقه های چیده شد در طبق اخلاصِ مهمانوازانِ عرب و چایِ پررنگ و شیرین عراقی دیدم.. حقا که چای هایِ غلیظ و تیره رنگ اینجا دیار، طعم خدا میداد.. گاهی غرور بیخ گلویم را فشار میداد که ایرانیم. که این خاک امنیتش را بعد از خدا و صاحبش حسین، مدیونِ حسام و دوستانِ ایرانی اش است و چقدر قنج میرفتم دلم. امیرمهدی مدام از طریق تلفن جویایِ حال و موقیت مکانی مان بودو به دانیال فشار میآورد تا در موکبهایِ بعدی سوارِ ماشین بشویم، اما کو گوشِ شنوا.. شبها در موکبهایی که به وسیله ی کاروان شناسایی میشد اتراق میکردمو بعد از کمی استراحت، راه رفتن پیش میگرفتیم. حال و هوای عجیبی همه را مست خود کرده بود. گاهی درد و تهوع بر معده ام چنگ میزد و من با تمام قدرت رو به رویش می ایستادم.. قصد من تسلیم و عقب نشینی نبود. و دانیال در این بین کلافه حرص میخورد ونگرانی خرجم میکرد. بالاخره بعد از سه روز انتظار، چشم مان به جمالِ تربت حسین (ع) روشن شد و نفس گرفتم عطر خاکش را.. در هتل مورد نظر اسکان داده شدیم و بعد از غسل زیارت عزم حرم کردیم. پا به زمین بیرونِ هتل که گذاشتم، زیارت را محال دیدم. مگر میشد از بین این همه پا، حتی چشمت به ضریحش روشن شود؟ دانیال از بین جمعیت دستم را کشید وگفت که به دنبالش بروم.. شاید بتواند مسیری برایِ زیارت بیابد. و منِ ناامید دست که هیچ، دل دادم به امیدِ راه یابیِ برادر.. روی به رویِ میدانی که یک مشک وسطش قرار داشت ایستادیم اینجا کجاست؟؟ دانیال نگاهی به اطراف انداخت میدون مشک.. حرم حضرت عباس اون طرفه.. نگاه کن.. عباس.. مردی که نمیتوانستم درکش کنم اسمش که می آمد حسی از ترس و امنیت در وجودم میپیچید.. عینیت پیدا کردنِ واژه ی جذبه.. دانیال دستم را در مشتش گرفت و فشرد خیره به مشکِ پر آب، خواست دلم را به زبان آوردم نمیشه یه جوری بریم تو حرم نه..خیلی شلوغه.. صدایش بلند شد من میبرمت.. اما این رسمش نبودا بانو.. نفسم از شوق بند آمد به سمتش برگشتم امیرمهدیِ من بود با لباسی نیمه نظامی و موهایی بهم ریخته.. اینجا چقدر زود آرزوها برآورده میشد اشک امان را بریده بود و او با لبخند نگاهم میکرد قشنگ دقمون دادی تا رسیدی.. ⏪ ... 🍃🌺 @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
❤️ از اشک مسیر گونه ها فرسوده ست انـگـار دعـاهـای هـمــه‌‌‍‌ بـیـهـوده ست یکـبـار تـو را نـدیـده ایـم از بـس کـه در شـهــر تمـام چشـم هـا آلـوده ست ✨شبت بخیر مولای غریبم✨ @Emamkhobiha🌹
1_14676328.mp3
1.21M
صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 زیارت مختصر (صلّی اللّه علیه و آله) در روز : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
خلاصه اذکار ماه رجب المرجب ❶ در طول ماه رجب هر روز 100 مرتبه بگوید: 🔶‍ «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» ❷ در طول ماه رجب 1000 مرتبه: 🔶‍ "لا إِلٰهَ إِلا اللهُ" ❸ در طول ماه رجب روزانه 70 مرتبه بگوید: 🔶‍ "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" ❹ در طول ماه رجب 100 مرتبه ذکربگوید: 🔶‍ «أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ» ❺ در طول ماه رجب: « 1000 یا 100 مرتبه سوره 🔶‍ «قل هو الله أحد» را بخواند» ❻ روزانه 10 مرتبه بگوید: 🔶‍ «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» 📚 مفاتیح الجنان آشیخ عباس قمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️⭕️مستند با شکوه "ظهور" 💢ساخته شده توسط مسلمانان اروپا 💯بسیار جذاب و دیدنی ،حتما مشاهده کنید و برای دوستانتان هم ارسال کنید 🔰این قسمت ریاکاری دموکراسی [ شماره 18 ] 🆔 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥درماه رجب، وضعیت عالَم، عادی نیست! اتفاقات خاصی رخ خواهد داد... فقط باید نحوه‌ی رویارویی با آنها را اموخته باشیم @mahdisagebazman
☘مهدی شناسی ۴۵☘ 🔷اسامی عج الله فرجه🔷 🌹ناقور🌹 🌼قرآن در سوره مباركه مدثر آيه ۸ مي‌فرمايد: "فَإِذَا نُقِرَ فىِ النَّاقُورِ" هنگامى كه در «صور» دميده شود... 🌼در كتاب نجم الثاقب در بيان اين آيه گفته شده است مفضل بن عمر يكی از اصحاب خاص امام صادق (علیه السلام) در محضر امام تفسير و تاويل اين آيه را جويا شد،حضرت فرمودند: آن روز، روز عجيب و عظيمي است در آن روز امامي كه از ديده ها مخفي و پنهان است ظهور مي‌كند و خداوند متعال اين ظهور را به همه عالميان اعلام مي‌دارد. 🌼امام صادق(علیه السلام) ناقور را از القاب حضرت صاحب الزمان بيان كردند. ناقور به معناي كوبيدن و دميدن است. زمان ظهور سر و صداي زيادي در عالم ماده برپا مي‌شود و هر چيز و هركس ظهور را اعلام مي‌دارد. اما اگر چشم حقيقت بين افراد در پي ظلمات عالمِ ماده و معصيت بسته شده باشد از غوغا و هياهوي ظهور غافل می‌ماند. 🌼در تاريخچه ی نقاره‌خانه‌ها آمده است: در قديم هر صبحگاه كه سلطان قصد خروج از بارگاهش را داشت جارچيها طبل را به صدا در مي‌آوردند تا هركس عريضه و خواسته‌اي از او دارد خود را به سلطان برساند و در غروب كه ايشان قصد بازگشت به بارگاهشان را داشتند كوبيدن طبل توسط جارچيها تكرار مي‌شد تا كسي از قافله عقب نماند و خودش را به سلطان برساند. طبله نقاره صدا مي‌كند شاه نگاهي به گدا مي‌كند... 🌼وجود مقدس ولي عصر ناقور هستند. سلطانی که هر صبح و شب با ورود به زمين وجودي افراد، كوبه دل او را به صدا در مي‌آورد و می‌فرمايد:"انا المهدي"، "انا المهدي" 🌼حضرت وجود خودشان را اعلام مي‌دارند تا قافله عقب ماندگاني كه در اثر گرفتاريهاي دنياي مادي از وجود نازنينش غافل شده‌اند خودشان را به او برسانند و حيات طيب و حقيقي نصيبشان شود. 🌼 اينكه صبح و شب به خواندن دعاي آل يس سفارش شده‌ايم از اين روست تا صداي قدمهای يوسف زهرا را بشنويم و از تابعين حقيقي ايشان گرديم. @mahdisahebazman
رفاقت با شهدا.mp3
21.03M
سخنرانی صوتی استاد علی اکبر 📝 «رفاقت با شهدا» 📅 ١٩ بهمن ۱۳۹۶، تهران، یادواره شهید ابراهیم هادی
نردبانی تا آغوش خدا.mp3
5.95M
💫 چنددقیقه‌‌ی خوشمزه ؛ از ذکر " أستغفرالله و أتوب إلیه " [ هرچه این ذکر را بیشتر بشناسی، پله‌های بیشتری از این نردبان، را بالا خواهی رفت. ] @mahdisahebazman
امام زمان،چکیده انبیاء - @Aminikhaah.mp3
7.37M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ 💚 امام زمان چکیدهٔ‌ انبیاء 👤 امام خامنه ای 👤 حجت‌الاسلام امینی خواه 🤲 در این ماه مبارک شما برای ظهور و سلامتی و خشنودی و حاجات امام زمان دعا کنید ما روسیاهیم دعای ما مستجاب نمی شود 👌 از دست ندهید أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍دیدنِ حسام آن هم درست در نقطه ی صفر دنیا، یعنی نهایت عاشقانه ها.. دستم را گرفت و به گوشه ایی از خیابان برد. و من بی صدا فقط و فقط در اوج گنگیِ شیرینم تماشایش کردم. خستگی در صورت و سفیدیِ به خون نشسته ی چشمانش فریاد میزد.. راستی چقدر این لباس های نیمه نظامی، مَردم را پر جذبه تر میکرد دوستش داشتم، دیوانه وار.. ایستاد بالبخندی بر لب و سری کج شده نگاهم کرد خب حالا دیگه جواب منو نمیدی؟؟ حساب اون دانیالو که بعدا صاف میکنم اما با شما کار دارم.. به اندازه تمامِ روزهایِ ندیدنش، سراپا چشم شدم. از درون کیسه ی پلاستیکی که در دستش بود، پارچه ایی مشکی بیرون آورد و بازش کرد. چادر بود،آن هم به سبک زنان عرب لبخند زد اجازه هست؟ باز هم مثل آن ساق دست. اینبار قرار بود که چادر سرم کند؟ نماد تحجر و عقب ماندگیِ برایِ سارایِ آلمان نشین …؟ چادر را آرام و با دقت روی سرم گذاشت و آستین هایش را دستم کرد یه قدم به عقب برداشت و با تبسمی عجیب تماشایم کرد. سری تکان داد خانوم بودی.. ماه بانو شدی.. خیلی مخلصیم، تاج سر.. خوب بلد بود به در مسیری که دوست داشت، هدایتم کند. بدون دعوا.. بدون اجبار.. بدون تحکم.. رامم کرده بود و خودم خوب میدانستم.. و چه شیرین اسارتی بود این بنده گی برای خدا.. و در دل نجوا کردم که ” پسندم هر چه را جانان پسندد” این که دیگر تاج بندگی بود روبه رویم ایستاد. شال را کمی جلوکشید و آرام زمزمه کرد شما عزیز دلِ حسامیااا.. راستی، زبونتونو پشتِ مرزایِ ایران جا گذاشتین خدایی نکرده؟ خندیدم نه.. دارم مراعاتِ حالِ جنگ زدتو میکنم.. صورتش با تبسمهایِ خاص خودش، زیباتر از همیشه بود خب خدا رو شکر.. ترسیدم که از غم دوریم زبونتون بند اومده باشه.. که الحمدالله از مال من بهتر کار میکنه.. چادرم را کمی روی سرم جابه جا کردمو نگاه به تنِ پوشیده شده ام انداختم اونکه بله، شک نکن. راستی داداش بیچارم کجاست..؟ این چرا یهو غیب شد؟ یه وقت گم وگورنشه.. دستم را گرفتم به طرف خیابان برد نترس.. بادمجون بم آفت نداره.. اونو داعشیام ببرن؛ سرِ یه ساعت برش میگردونن.. میدونه از دستش شکارم، شما رو تحویل دادو فلنگو بست.. فشار جمعیت آنقدر زیاد بود که تصورِ رسیدن، محال مینمود.. کمی ترسیده بودم و درد سراغِ معده ام را میگرفت حسام که متوجه حالم شد در گوشه ایی مرا نشاند همین جا بشین میرم برات آب بیارم.. اینجا این وقت سال اینجوریه دیگه.. دستش را کشیدم و او کنارم نشست نمیخواد.. الان خوب میشه.. چیزی نیست.. کاش میشد حداقل از دور چشمم به ضریح پسرانِ علی میافتاد. این همه راه آمدن و هیچ؟ بغض صدایم را بم کرده بود یعنی هیچ جوره نمیشه بریم تا من بتونم ضریحشونو ببینم؟ دستم را میانِ مشتش گرفت نبینم گریه کنیااا.. من گفتم میبرمت،پس میبرم.. امشب، شبِ اربعینه.. خیلی خیلی شلوغه.. تقریبا ۲۴میلیون زائر اینجاست از همه جای دنیا اومدن، تک تکشونم مثه شما آرزوشونه که حداقل فقط چشمشون به ضریح آقا بیوفته.. پس یه کم صبر کن امشب بچه های موکب علی بن موسی الرضا خانوما رو میبرن واسه زیارت ان شالله با اونا میبرمت داخل.. قول و قولهایِ این مرد، مردانه تر از تمامِ مردانه هایِ جهان بود. با دانیال تماس گرفت و مکان دقیق مان را به او گفت. کاش میشد که نرود میخوای بری؟ نرو بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه ماموریت اینجاما.. اما قول میدم امشب خودمو بهت برسونم.. باید دوتایی با هم بریم واسه زیارت آقا.. کلی حاجت دارم که تو باید واسم بگیریشون نفسی عمیق وپرسوز کشیدم من کجایِ عاشقیِ این بچه سید قرار داشتم که لیاقت پا درمیانی داشته باشم. ⏪ ... 🍃🌺 @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼