eitaa logo
🌿🌹آخرین باران✨🌹🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
10.7هزار ویدیو
27 فایل
﷽ظھور نزدیڪ اَست ! ███████████] 99 + غریب تر از حسین سراغ داری؟! -مهدی فاطمه...:)💔😔 پیامبراکرم(ص):هرکس بمیرد و امام زمان خودرانشناسد به مرگ جاهلیت مرده است⚠️ کپی پست‌ هاباذکر صلوات✅ ارتباط بامدیر کانال @mary13_60
مشاهده در ایتا
دانلود
‏‪ ࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ ⛅️ ☀️ 🏳قسمت چهارم (سیصد و سیزده نفر از راه می‌رسند) اگر دقّت کنی می‌بینی که تمام مردم مکّه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن می‌گویند. آیا می‌خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟ دیشب، سیصد و سیزده جوانمرد وارد شهر مکّه شده‌اند و تا صبح مشغول عبادت بوده‌اند. آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده‌اند، وهمه نگاه‌ها را متوجّه خود کرده‌اند. مردم مکّه تعجّب کرده‌اند. آن‌ها نمی‌دانند این جوانان از کجا آمده‌اند و چطور توانسته‌اند خود را به مکّه برسانند؛ زیرا شهر مکّه در محاصره سپاه سفیانی است. عجیب است که لباس همه این جوانان یک‌شکل است. همه، هم قد و هم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می‌شود. آمدن این جوانان به شهر مکّه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد. هر کدام از جوانان در گوشه‌ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکّه یافتند؟ آنها به امر خدا با «طَیّ‌الارض» به مکّه آمده‌اند. شاید بپرسی که «طَیّ‌الارض» یعنی چه؟ اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیّه‌ای، کیلومترها راه را پشت‌سر بگذاری و خود را به مکّه یا هر جای دیگر برسانی، تو «طَیّ‌الارض» نموده‌ای. آری، یاران امام معجزه‌وار و بسیار شگفت‌انگیز کنار کعبه جمع شده‌اند. آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد و سیزده نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکّه جمع کند. هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب می‌شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می‌دهد، سیصد و سیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکّه حاضر می‌شوند. اکنون تو از این راز آگاه شده‌ای؛ امّا مردم مکّه، همچنان در تعجّب هستند. آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده‌اند و درباره این مطلب با هم سخن می‌گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکّه شده‌اند؟ آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می‌بینی که به سمت بزرگان مکّه می‌رود. او کیست و چرا چنین سراسیمه و مضطرب، جمعیّت را می‌شکافد؟ او مستقیم نزد فرماندار مکّه می‌رود. سلام می‌کند و می‌گوید: «دیشب خواب عجیبی دیدم و برای همین خیلی ترسیده‌ام». فرماندار مکّه نگاهی به او کرده و می‌گوید: «خوابت را برایم تعریف کن». و آن مرد چنین می‌گوید: «خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. در آن ابر، ملخ‌هایی دیدم که بال‌های سبزی داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز کردند». هر کس که این سخن را می‌شنود به فکر فرو می‌رود. آیا بینِ این خواب و آن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟ در شهر مکّه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می‌کند. از او می‌خواهند تا این خواب را تعبیر کند. او قدری فکر می‌کند و سپس می‌گوید: «لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی‌توانید در مقابل آن مقاومت کنید». همه مردم مکّه به فکر فرو می‌روند. آری، آن لشکر، همان جوان‌هایی هستند که دیشب وارد مکّه شدند. طبیعی است که مردم مکّه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می‌خواهند اهل بیت(ع) و شیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند. شما فکر می‌کنید اوّلین تصمیم مردم مکّه چه می‌باشد؟ درست حدس زده‌اید، آنها می‌خواهند این سیصد و سیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می‌اندازد. من به حال این مردم ساده‌لوح می‌خندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی‌دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است. یکی از بزرگان مکّه که می‌بیند همه در ترس و اضطراب هستند می‌گوید: این جوانانی که من دیده‌ام، چهره‌هایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده‌اند، چرا از آنها می‌ترسید؟ مردم مکّه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می‌گویند و آن چنان ترس و وحشتی در دل دارند که نمی‌توانند هیچ کاری بکنند. شب فرا می‌رسد و مردم به خانه‌های خود باز می‌گردند و به خواب سنگینی فرو می‌روند. ادامه دارد... 📚داستان ظهور/خدامیان آرانی(برگرفته از روایات)
🌺داستان ظهور🌺 🌙‌ماه مکّه به سوی کعبه می‌آید...🕋 ❓چرا این کتاب را در دست گرفته ای و با چه انگیزه ای این کتاب را مطالعه می‌کنی؟ ❓هیچ می‌دانی من می‌خواهم تو را به سفری دور و دراز ببرم؟ ☘همسفر خوب من! از تو می‌خواهم تا همراه من به آینده بیایی! آینده ای که دیدنش آرزوی همه است. 🌸من تو را به روزگاری می‌برم که قرار است امام زمان در آن ظهور کند؛ آری، سخن من در مورد روزگار ظهور است. من می‌خواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی؟ 🌷حتماً بارها شنیده ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز و همراه من به مکّه بیا... 🔸امروز، بیستم «ذی الحجّه» است. من و تو الآن در شهر مکّه، کنار کعبه هستیم. بیست روز دیگر تا ظهور باقی مانده است. 🍀امام زمان روز دهم «مُحرّم» کنار کعبه ظهور می‌کند. 🕋نگاه کن! ببین که کعبه چقدر زیبا، جلوه نمایی می‌کند! ❓آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم؟ ❓به راستی چرا «مسجدالحرام» این قدر خلوت است؟! 🔷شنیده بودم که خانه خدا بسیار شلوغ است و هیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی شود. ❓چرا امروز اینجا این قدر خلوت است؟ آیا عشق و علاقه مردم به کعبه کم شده است؟ مکّه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهیان «سُفیانی» این شهر را محاصره کرده اند و به همین علّت است که شهر این قدر خلوت است. ❓همسفرم! آیا «سُفیانی» را می‌شناسی؟ ❓آیا می‌خواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم؟ 🔴«سفیانی» یکی از دشمنان امام زمان است و قیام او از علامت‌های ظهور معرّفی شده است. 🔶تقریباً پنج ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد و حکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد و شهر کوفه را به تصرّف خود درآورد ودر این شهر جنایات زیادی انجام داد و تعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل عام کرد. 🔺سفیانی سپاهی را به مدینه فرستاد و توانست این شهر را هم تصرّف کند. اکنون، سفیانی در اندیشه تصرّف شهر مکّه است؛ زیرا شنیده است امام زمان در این شهر ظهور می‌کند. 🔴او دستور داده تا تعدادی از سربازانش به مکّه بروند و این شهر را محاصره کنند. اکنون شهر مکّه در تصرّف سپاهیان سفیانی است. ❓سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده است: امام زمان و یاران او چگونه این حلقه محاصره را خواهند شکست؟ 🔴سپاهیان سفیانی با دقّت همه راه‌های ورودی شهر را کنترل می‌کنند. ⏪آماده شو! ما باید به بیرون شهر برویم، همان جایی که قرار است جوانی ماه رو وارد شهر شود. ◀️آنجا را نگاه کن! آیا آن جوان سی ساله را می‌بینی که به شکل و شمایل یک چوپان است؟ او در دست خود یک چوب دستی دارد و آرام آرام از میان سپاه سفیانی عبور می‌کند. خیلی عجیب است! 🔴سپاه سفیانی که نمی گذارند هیچ کس وارد شهر شود، چرا مانع ورود این جوان نمی شوند؟ نمی دانم او را شناختی یا نه؟ جان من فدای او! این جوان، همان مولای من و توست که به امر خدا به شکل یک چوپان، وارد شهر می‌شود. 🍀او از راه دوری آمده است. او از «یَمَن» به «مدینه» رفته و مدّتی در شهر پیامبر منزل کرده است و با حمله سپاه سفیانی به مدینه، از آنجا خارج شده و اکنون به مکّه رسیده است. 🌙صورت نورانیش چون ماه شب چهارده می‌درخشد. ✨به گونه راستش نگاه کن! آن خال زیبا را می‌بینی که چون ستاره ای می‌درخشد؟ 🌸این جوان، فرزند پیامبر است و می‌آید تا دین جَدّش را زنده کند... 🌿امام زمان وارد شهر می‌شود، و در کنار کوه‌های این شهر منزل می‌کند. شهر مکّه، شهر خدا و کعبه، محور خداپرستی است و چون هدف امام، ریشه کن کردن کفر است، حرکت خود را از مکّه شروع می‌کند. 🍀هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقی است. امام زودتر به مکّه آمده است تا برای انجام کارهای مقدماتی رسیدگی کند... ادامه دارد 📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🌺🌺 ❓‌خانه آباد کجاست؟ 🍀اینجا مکّه است، شب نهم «محرّم»، شب تاسوعا. جهان تشیّع عزادار امام حسین (ع) و برادر با وفایش عباس است. قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا این کار با تشریفات خاصّی صورت می‌گیرد. 🍀با اجازه ظهور دیگر حکومت سیاهی‌ها غروب می‌کند و هنگام طلوع روشنایی است. امشب انتظار به سر می‌آید و خداوند فرمان ظهور را صادر می‌کند. 🍀اگر چه ما هم اکنون در مکّه و کنار خانه خدا هستیم؛ امّا باید امشب سفری به آسمان چهارم داشته باشیم. 🍀مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر کن، برایت می‌گویم. ما باید به کنار «بیتُ المَعمُور» برویم. حتما می‌گویی: «بیتُ المَعمُور» دیگر کجاست؟ 🍀همان طور که ما کعبه را به عنوان خانه خدا می‌شناسیم و گرد آن طواف می‌کنیم، خداوند بالای این کعبه، در آسمان چهارم، خانه ای ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف کنند. 🍀«بیت المعمور» به معنای «خانه آباد» است و اجازه ظهور امام زمان کنار این خانه صادر می‌شود و همه دنیا آباد می‌شود. آری، در دوران غیبت، دنیا خراب و ویران است. وقتی که ظهور امام فرا برسد دنیا آباد می‌شود، برای همین، آبادیِ دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز می‌شود. 🍀باید امشب با من به آسمان چهارم بیایی. حتماً می‌دانی که قرآن از آسمان‌های هفت گانه سخن گفته است. ما اکنون می‌خواهیم به طبقه چهارم آن برویم. 🍀خوب نگاه کن! چه می‌بینی؟ تمام پیامبران اینجا جمع شده اند. اینجا می‌توانی آدم و نوح و عیسی و موسی و ابراهیم (ع) را ببینی. 🍀گروهی از مؤمنان هم در اینجا هستند. همه منتظرند و نگاهشان به سویی خیره شده است. آن طرف را نگاه کن، چه می‌بینی؟ 🍀فرشتگان دارند چند منبر نورانی را به سوی «بیتُ المَعمُور» می‌آورند. خوب دقّت کن، آیا می‌توانی تعداد آن منبرها را بشماری؟ درست است، چهار منبر نورانی! رسول خدا و حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) را نگاه کن که با چه شکوهی به سوی این منبرها می‌روند و بالای آنها می‌نشینند. چه شوری در میان این فرشتگان و انبیاء و مؤمنان برپا شده است... 🍀در این هنگام، همه درهای آسمان باز می‌شوند. پیامبر می‌خواهد دعا کند و با خدای خویش نجوا کند. همه فرشتگان و پیامبران نیز آماده اند تا با پیامبر اسلام همنوا شوند. گوش فرا بده تا تو هم سخن پیامبر را بشنوی! 🍀پیامبر چنین عرضه می‌دارد: «بار خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است». 🍀همه فرشتگان و پیامبران نیز همین سخن را زمزمه می‌کنند. نگاه کن! پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) در بالای آن منبرها به سجده رفته اند. 🍀آنان در سجده چنین می‌گویند: «بار خدایا! بر ستمکاران خشم گیر؛ زیرا حریم تو شکسته شد. دوستانت کشته و بندگان خوبت ذلیل شدند». 🍀همسفر خوبم! تو خوب می‌دانی که منظور آنها از این سخنان چیست. وقتی که خانه وحی به آتش کشیده شد و دُرّ یگانه عصمت، فاطمه (س) شهید شد، همان روز، حریم خدا شکسته شد! 🍀آن روزی که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شد، ذلّت اهل ایمان شروع شد. و به راستی، پیامبر خوب می‌داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگیرد. 🍀جالب است بدانی قبل از اینکه پیامبر بالای منبر برود، خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا می‌فرستد. 🍀من مدّت زیادی در این فکر بودم تا علّت این کار را بفهمم. آری، پیامبر از این منبر پایین نمی آید تا اجازه ظهور امام زمان را بگیرد و خداوند برای شادی دل پیامبر، این فرشته را قبلاً به آسمان دنیا فرستاده است تا وقتی دعای پیامبر تمام شد، این فرشته هر چه سریع تر حکم ظهور را در دستان مبارک امام قرار دهد. 🍀پیامبر در این سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت که اکنون دیگر هر گونه تأخیر در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نیست. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🌺🌺 🌿‌سیصد و سیزده نفر از راه می‌رسند... 🔵اگر دقّت کنی می‌بینی که تمام مردم مکّه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن می‌گویند. ❓آیا می‌خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟ 🔵دیشب، سیصد و سیزده جوانمرد وارد شهر مکّه شده اند و تا صبح مشغول عبادت بوده اند. 🔵آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاه‌ها را متوجّه خود کرده اند. مردم مکّه تعجّب کرده اند. آن‌ها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند و چطور توانسته اند خود را به مکّه برسانند؛ زیرا شهر مکّه در محاصره سپاه سفیانی است. 🔵عجیب است که لباس همه این جوانان یک شکل است. همه، هم قد و هم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می‌شود. 🔵آمدن این جوانان به شهر مکّه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد. هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکّه یافتند؟ آنها به امر خدا با «طَیّ الارض» به مکّه آمده اند. ❓شاید بپرسی که «طَیّ الارض» یعنی چه؟اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیّه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری و خود را به مکّه یا هر جای دیگر برسانی، تو «طَیّ الارض» نموده ای. 🔵آری، یاران امام معجزه وار و بسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند. آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد و سیزده نفر است،اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکّه جمع کند. 🔵هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب می‌شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می‌دهد، سیصد و سیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکّه حاضر می‌شوند. 🔵اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکّه، همچنان در تعجّب هستند. آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند و درباره این مطلب با هم سخن می‌گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکّه شده اند؟ 🔵آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می‌بینی که به سمت بزرگان مکّه می‌رود. او کیست و چرا چنین سراسیمه و مضطرب، جمعیّت را می‌شکافد؟ او مستقیم نزد فرماندار مکّه می‌رود. سلام می‌کند و می‌گوید: «دیشب خواب عجیبی دیدم و برای همین خیلی ترسیده ام». 🔵فرماندار مکّه نگاهی به او کرده و می‌گوید: «خوابت را برایم تعریف کن ». و آن مرد چنین می‌گوید: «خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. 🔵در آن ابر، ملخ‌هایی دیدم که بال‌های سبزی داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز کردند». هر کس که این سخن را می‌شنود به فکر فرو می‌رود. ❓آیا بینِ این خواب و آن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟ در شهر مکّه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می‌کند. از او می‌خواهند تا این خواب را تعبیر کند. 🔵او قدری فکر می‌کند و سپس می‌گوید: «لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید». 🔵همه ی مردم مکّه به فکر فرو می‌روند. آری، آن لشکر، همان جوان‌هایی هستند که دیشب وارد مکّه شدند. طبیعی است که مردم مکّه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (ع) و شیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند. ❓شما فکر می‌کنید اوّلین تصمیم مردم مکّه چه می‌باشد؟ 🔵درست حدس زده اید، آنها می‌خواهند این سیصد و سیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می‌اندازد. 🔵من به حال این مردم ساده لوح می‌خندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است. یکی از بزرگان مکّه که می‌بیند همه در ترس و اضطراب هستند می‌گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره‌هایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می‌ترسید؟ 🔵مردم مکّه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می‌گویند و آن چنان ترس و وحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند. 🔵شب فرا می‌رسد و مردم به خانه‌های خود باز می‌گردند و به خواب سنگینی فرو می‌روند... ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی •┈—┈✿┈—┈•