🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃
✒️ مناجات صبحگاهی (فرازی از دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه)
💞مــ♡ـــولای مــن
تو را سپاس که مالک و مدبّر جهانیانی؛ سپاس ویژه توست؛ ای پدید آورندۀ آسمانها و زمین! ای صاحب بزرگی و رافت و محبّت! ای مالک همۀ اربابان و ای معبود هر معبود و خالق هر مخلوق و وارث هر چیز! چیزی شبیه او نیست و علم چیزی از او پنهان نمیماند و او به هر چیز احاطه دارد و او بر هر چیز نگهبان است.
🍁ای خدای دو عالم🍁
♻️ شنبه
🌀 ۰۴ آذر ۱۴۰۲
♻️ ۱۱ جمادی الاول ۱۴۴۵
🌀 ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳
📿ذکر روز شنبه
✨یا رب العالمین✨
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃
💠 حدیث امروز
✍🏻 رسول رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
سخت كوشترين مردم كسى است، كه گناهان را ترک کند.
📚امالی صدوق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 خود شکستن!
سیدعطاءالله مهاجرانی:
بگذارید برایتان داستانی بگویم که هر وقت به یادم میآید، دلم میلرزد و برای شیخ بهلول دعا میکنم که خداوند درجات عالی او را متعالی بگرداند. شئونات را به وقت ضرورت و کشیدن مهار نفس، زیر پا انداخته بود.
معمولأ چنین داستانی را نبایست روایت کرد. اما این داستان برای همیشه به یادتان میماند.
مرحوم بهلول در آستانه صد سالگی بود. در منزل یکی از اعیانِ متدینِ شيراز- که خانهاش همیشه محفل عالمان، و در دوران انقلاب در خدمت انقلاب بود- محفلی به افتخار حضور شیخ بهلول آراسته بودند.
شیخ بهلول پوستی و استخوانی بود، مردی که خلاصه خود بود! با چشمانی سرشار از زندگی و شور که بارقه تیزهوشی از آن میتابید، و طنین صدا و لهجهای که گویی روستایی خراسانی در صحرایی دور دست اما آشنا با شما حرف میزند. وقتی با او دست میدادی، سرپنجه استخوانیاش محکم بود. مثل گیرهای قایم، دست را نگاه میداشت.
در چشمانت نگاه میکرد و مکث میکرد.
مرا معرفی کردند: «ایشان نماینده شیرازند!»
گفت: «بِچه جانم! نماینده اخلاص باش، الخلاص فی الاخلاص!» این تعبیر مرا با خودش برده بود.
نشستیم.
جمعی حدود پانزده تا بیست نفره، مرحوم آیت الله محیالدین حائری شیرازی امام جمعه شيراز هم بودند.
گفتگوهایی و از هر دری سخنی، ناگاه صدای ناخوشایندی به گوش رسید!
زود چند نفر که نزدیکتر به بهلول بودند، به نوجوان ده دوازده سالهای که در گوشهای نشسته بود، نگاه تند ملامت آمیزی کردند، که یعنی ماجرا از ایشان است. بهلول برخاستند.
به طرف نوجوان که چهرهاش قرمز شده بود، رفتند. دو زانو جلوی نوجوان نشستند، خم شدند، صورت و دست نوجوان را بوسیدند و گفتند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إنّ النفس لَامّارة بالسوء الا ما رحم ربّی، آقایان عزیز! من نزدیک صد سالمه، مریض هم هستم، این صدای ناخوشایند از من بود.
از همه شما معذرت میخواهم. از این نوجوان صد بار معذرت میخواهم که نگاه شما او را شرمنده کرد و چهرهاش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.»
چه مجلسی شد!
بغضهایی که ترکید و آيتالله حائری که سر بر زانو نهاده بودند، با صدای بلند گریه میکردند.
در راه که برمیگشتیم، آقای حائری سکوت کرده بودند. سکوتی سنگین، من هم در بُهت و سکوت بودم.
ناگاه رو به من کردند و گفتند: «شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش، بی رحم است. برای همین به او عنایت شده است.
چیزهایی به او دادهاند که به هر کسی نمیدهند.» زمزمه کردند:
نه در اختر، حرکت بود و نه در قطب، سکون
گر نبودی به زمین، خاک نشینانی چند
سیره فرزانگان،
عبدالحسن بزرگمهرنیا،
نشر سامان دانش،
به نقل از: روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۱۴۰۲/۸/۲۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا زمانی که خدا هرروز صبح تورو بیدار میکنه همچنان برات برنامه داره ... بهش اعتماد کن و ادامه بده
صبح بخیر ❤️
👇👇👇
@alikhani_r
@alikhani_r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا