♦️هر روز یک حکایت
🔹️مردی به محضر امام سجاد (علیه السلام) آمد و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود بیچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مصیبت است كه از هیچ یک عبرت نمی گیرد؛ در صورتی كه اگر عبرت می گرفت، مصائب دنیا برای او آسان می شد.
۱- هر روز كه از عمر او می گذرد از عمر او كاسته می گردد، در صورتی كه اگر از مال او چیزی كاسته می شد قابل جبران بود، ولی كاهش عمر قابل جبران نیست.
۲. هر روز، رزقی كه به او می رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد، و اگر ار راه حرام باشد عِقاب دارد و این حساب و عِقاب در دادگاه الهی در انتظار او است.
۳. مصیبت سوم از همه بزرگ تر است و آن اینكه هر روز كه از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند كه رهسپار بهشت است یا دوزخ؟
اگر به راستی در فكر این سه مصیبت باشد، گرفتاری های مادی در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد.
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند. بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به خلیفه بازگرداند.
هارون دلیل این امر را سوال کرد، بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند، از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودت بازگرداندم.
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️چهار نفر بودند،اسمشان اینها بود:
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام میرساند، هرکسی میتوانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس میتوانست انجام بدهد!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️آیةاللهالعظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه یک قطعه کفن برای خودشان خریده بودند. در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین(علیه السلام) زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند.
ایشان برای صله ارحام عازم یزد میشوند و در این سفر این کفن را با خودشان به یزد می برند. در شب اول ورودشان به یزد، در منزل یکی از دخترانشان استراحت میکنند.
حضرت سیدالشهداء(ع) به خواب ایشان آمده و میفرمایند:
یکی از دوستان ما فوت کرده و در مزار یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
ایشان بیدار میشود و میخوابد. دوبار دیگر این رؤیا تکرار میشود!
ایشان لباس پوشیده به قبرستان یزد میرود و میبیند شخصی به نام کریم سیاه فوت کرده، او را غسل داده، روی سنگ نهاده، منتظر کفن هستند...
تا ایشان میرسد، میگویند: کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آنها میپرسد:
شما کی هستید؟!
میگویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی میپرسد:
این شخص کیست؟
میگویند: او شخصی به نام کریم سیاه است، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین(ع) بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین(ع) برگزار میشد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر میشد.
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️روزی امام حسن (ع) سواره بودند و مردی از اهل شام امام را ملاقات کرد و پی در پی او را لعن و ناسزا گفت. امام هیچ نفرمود تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد. آن گاه امام به مرد شامی سلام کرد و فرمود: برادر! گمان میکنم غریب باشی و گویا بر تو مشتبه شده است، اگر از ما طلب رضایت بجویی از تو راضی میشویم، اگر چیزی سؤال کنی عطا میکنیم، اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد میکنیم، اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنیم، اگر برهنه باشی تو را میپوشانیم، اگر محتاج باشی بینیازت میکنیم. اگر رانده شده ای تو را پناه میدهیم. اگر حاجت داری حاجتت را برآورده میسازیم، اگر بار خود را بر خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا خانه ما وسیع و از امکانات برخوردار است.
چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید، گریست و گفت: شهادت میدهم که تو خلیفة الله در روی زمین هستی و خدا بهتر میداند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. پیش از آن که تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین انسانها نزد من بودید و الان محبوبترین خلق نزد من هستید.
پس بار خود را در خانه حضرت فرود آورد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بیت (ع) شد.
🔹سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
#داستان_بخوانیم
♦️هر روز یک حکایت
🔹️روزی امام حسن (ع) سواره بودند و مردی از اهل شام امام را ملاقات کرد و پی در پی او را لعن و ناسزا گفت. امام هیچ نفرمود تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد. آن گاه امام به مرد شامی سلام کرد و فرمود: برادر! گمان میکنم غریب باشی و گویا بر تو مشتبه شده است، اگر از ما طلب رضایت بجویی از تو راضی میشویم، اگر چیزی سؤال کنی عطا میکنیم، اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد میکنیم، اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنیم، اگر برهنه باشی تو را میپوشانیم، اگر محتاج باشی بینیازت میکنیم. اگر رانده شده ای تو را پناه میدهیم. اگر حاجت داری حاجتت را برآورده میسازیم، اگر بار خود را بر خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا خانه ما وسیع و از امکانات برخوردار است.
چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید، گریست و گفت: شهادت میدهم که تو خلیفة الله در روی زمین هستی و خدا بهتر میداند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. پیش از آن که تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین انسانها نزد من بودید و الان محبوبترین خلق نزد من هستید.
پس بار خود را در خانه حضرت فرود آورد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بیت (ع) شد.
🔹سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️ای جان فرزند؛
هزار حکمت آموختم که از آن، چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد، هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است:
دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
"خدا" و "مرگ" را.
دو چیز را همیشه فراموش کن؛
"هنگامی که به کسی خوبی کردی"
"زمانی که از کسی بدی دیدی"
و هر گاه به مجلسی وارد شدی، "زبان نگه دار"
اگر به سفره ای وارد شدی، "شکم نگه دار"
وقتی وارد خانه ایی شدی، "چشم نگه دار"
و زمانی که برای نماز ایستادی، "دل نگه دار"
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
مردی نزد امام حسن (ع) آمد و گفت: اي فرزند پيامبر(ص) فلان شخص از من طلبي دارد، ولی من پولي ندارم، برای همين او میخواهد مرا زندانی كند.
امام فرمود: در حال حاضر مالی ندارم كه بدهی تو را بدهم؛ او عرض كرد: پس شما كاری كنيد كه او مرا زندانی نكند.
امام در حالي كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف) بود، كفشهای خود را به پا كرد. خدمت امام عرض کردند ای فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد)؟
فرمود:فراموش نكردهام، اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله میفرمود: كسی كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد، مانند كسی است كه ۹هزار سال، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است.
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
مردی نزد امام حسن (ع) آمد و گفت: اي فرزند پيامبر(ص) فلان شخص از من طلبي دارد، ولی من پولي ندارم، برای همين او میخواهد مرا زندانی كند.
امام فرمود: در حال حاضر مالی ندارم كه بدهی تو را بدهم؛ او عرض كرد: پس شما كاری كنيد كه او مرا زندانی نكند.
امام در حالي كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف) بود، كفشهای خود را به پا كرد. خدمت امام عرض کردند ای فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد)؟
فرمود:فراموش نكردهام، اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله میفرمود: كسی كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد، مانند كسی است كه ۹هزار سال، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است.
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹️استاد رياضی در وقتِ خارج از درس گفت: اعداد کوچکتر از یک، خواص عجیبی دارند. شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد ...
مثلا عدد ( ۰.۲ = دو دهم) !!!
وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند:
۳×۰.۲=۰.۶
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند:
۳÷۰.۲=۱۵
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمیآموزند:
۳+۰.۲=۳.۲
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست ندادهای !!!
۳-۰.۲=۲.۸
🔹زندگی ارزشمندِ خودتان را به خاطر آدمهای کوچک و حقیر، بیارزش نکنید !
#داستان_بخوانیم
♦️هر روز یک حکایت
🔹️میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه لنگ بود. فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست. سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبک لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.
سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد. چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود!
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan
♦️هر روز یک حکایت
🔹مردی وارد داروخانه شد و با لهجهای ساده گفت: کرم ضد سيمان دارين؟
متصدی داروخانه با لحنی تمسخرآميز گفت: بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجی ميخوای يا ايرانی؟ خارجيش گرونه ها گفته باشم!
مرد نگاهی به دستانش کرد و رو به روی فروشنده گرفت و گفت: از وقتی کارگر ساختمون شدم، دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم .....
اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده!
لبخند روی لبان متصدی يخ زد !!!
🔹واقعا چه حقير و کوچک است آن که به خود مغرور است.چرا که نمیداند بعد از بازی شطرنج
شاه و سرباز را در يک جعبه می گذارند
انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است
جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه "قبر" است
برای رسيدن به "کبريا" بايد نه "کبر" داشت نه "ريا"
#داستان_بخوانیم
#اخبارفوری_هرمزگان را اینجا ببینید👇
@akhbare_hormozgan
پاتوق هرمزگانی ها در روبیکا👇🏻
http://rubika.ir/akhbare_hormozgan