14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 چرا افرادی مثل #آیتالله_بهجت ره
در نماز گریه می کردند؟
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 #استاد_علی_فروغی : شهدا از خدا میخواهند به دنیا برگردند
در روایت است که شهدا از خدا میخواهند دوباره به دنیا بازگردند چون آن قدر از شهادت کرامت دیدهاند که دوست دارند دوباره آن را تجربه کنند.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_آموزنده :
🔆دفع وجذب امام خمينى
وقتى كه امام خمينى (مدّظلّه العالى ) در آستانه پيروزى انقلاب سال 1357 شمسى در نوفل لوشاتو (نزديك پاريس ) واقع در كشور فرانسه ، تشريف داشت ، دراطراف و اكناف و در ايران ، افراد مختلفى به حضور امام مى رفتند، برخورد امام با افراد، بر اساس ميزان جذب ودفع اسلام بود،به عنوان نمونه :
1- يكى از افرادى كه به پاريس آمد، خواهر ملك حسين (شاه اردن ) بود، كه پس از ملاقات ملك حسين با محمدرضا شاه ، از طرف او به پاريس آمده بود تا خدمت امام برسد، ولى امام ، اجازه ملاقات نداد وشديدا او را دفع كرد.
2- و همچنين سيد جلال الدين تهرانى ، عضو شوراى سلطنت ، به پاريس آمد، وتقاضاى ملاقات با امام كرد، امام فرمود: تا وقتى كه او عضو شوراى سلطنت است ، اجازه ملاقات نيست ، مگر اين كه او استفعا كند و مثل يك فرد عادى بيايد.
آقاى تهرانى ، مجبور به استعفا شد، آنگاه امام ملاقات با وى را پذيرفت .
3- و به عكس دو مورد فوق ، وقتى كه مرحوم شهيد حاج آقا مهدى عراقى (شخصيت فداكار و مخلص اسلام كه سالها در زندان رژيم شاه به سر مى برد و سرانجام با فرزندش بدست گروهك فرقان به شهادت رسيد) به پاريس واز آنجا به نوفل لوشاتو آمد تا با امام ملاقات كند.
يكى از اطرافيان امام مى گويد: به امام عرض كرديم آقاى حاج مهدى عراقى با دو سه نفر از برادران بازارى از تهران آمده اند.
امام بى درنگ فرمود: بيايند تو.
آنها وارد اطاق مخصوص امام شدند وآقاى مهدى عراقى نشست و شروع كرد به گريه كردن ، و دست امام را بوسيد.
امام او را نشناخت ، من عرض كردم : ايشان حاج مهدى عراقى هستند، امام دست بر سر شهيد عراقى كشيد و فرمودند: مهدى من چرا اين قدر پير شده ؟! و حاج مهدى عراقى ، سرش را روى پاى امام گذاشت و چند دقيقه گريه كرد.
به اين ترتيب مى بينيم ، امام بر اساس اسلام ، بعضى را دفع مى كرد و بعضى را جذب مى نمود و به بعضى مشروط به شرط يا شرائطى اجازه ملاقات مى داد، و كارهايش حساب شده بوده و هست .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر منتشر نشده از حضور #آیتالله_آلهاشم در یگانهای ارتش
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📖 دعا بزرگترین پناه در برابر نگرانی و تشویش است. ما چقدر نیروهایمان را به نگران شدن درباره چیزهایی که برایمان اتفاق نیفتاده، یا ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، هدر میدهیم؟
🪴هر نگرانی، فشار بیشتری به اعصابمان وارد میآید و آسایش و آرامش ذهن و قلبمان تحلیل میرود. به این ترتیب هر مسئلهی کوچکی میتواند به راحتی ما را آشفته و هیجان زده کند. بی دلیل ستیز میکنیم و کسانی را که برایمان عزیز و نزدیک هستند، از خود میرنجانیم.
🌸 از بیایید به جای نگران شدن، روی کردن به خدا (به صورت دعا کردن) را بیاموزیم و همه بارهایمان را در پای «او» قرار دهیم. با این کار بیدرنگ احساس آسایش خاطر و آرامش میکنیم و قادر میشویم با روحیه تسلیم و آرامش و در نهایت قدرت، با مشکلات و پیچیدگیهای زندگی برخورد کنیم.
💔کسی که دعا میکند، وقتی میبیند مردان و زنان بارهای گران را بر شانههای ضعیف خود حمل میکنند متعجب میشود، زیرا آنها میتوانند این بارها را در پای خدا قرار دهند که به تنهایی میتواند تمام بارهای جهان هستی را تاب آورد.
💚از بطن دعا، در درون و بیرون ما آرامش به وجود میآید. کسی که دعا میکند، با همه و در همه مواقع در آرامش است. زیرا قلبش برای همیشه در آن یگانه، آن خدای واحد لنگر انداخته است.
#باخالقهستی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
💎 مرحوم استاد فاطمی نیا (ره) :
انسانی که خود را به راحتی میفروشد، فکر میکند وقتی بمیرد تمام میشود!
نه، انسان « مَاتَ فَاتَ» نیست ؛
«خُلِقتُم لِلبَقَاء»
خدا شما را برای بقا آفریده است.
«لَا لِلْفَنَاءِ»
برای فنا که نیافریده است!
اصلاً آفریده است که تو بمانی.
چطور بمانی؟
به تو اختیار داده است.
خود تو میدانی.
اگر خود را راحت بفروشی آن طرف تاریک میشود.
اما اگر کمی اینجا حواس خود را جمع کنی، انسان خوبی باشی ، آن طرف خوب است.
قدر تمام لحظات زندگی را بدانید.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_آموزنده :
🔆فاطمه (سلام الله علیها) و مداواى مجروج جنگى
سال سوّم هجرت بود، بين سپاه كفر، در كنار كوه احد (نزديك مدينه ) جنگ بسيار سختى در گرفت ، كه به جنگ احد معروف گرديد، در اين جنگ ، هفتاد نفر از مسلمين به شهادت رسيدند، و بسيارى ، مجروح گشتند.
يكى از مجروحين ، شخص پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم ) بود، دندانهاى جلو پيامبر(ص ) شكست ، وآنچنان به او ضربه زدند كه كلاه خود آهنين كه در سرش بود، خورد شد.
فاطمه (سلام الله علیها ) را در شستن خون بدن پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) كمك مى كرد، فاطمه (سلام الله علیها ) هنگام شستن دريافت كه خون از بدن پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) قطع نمى شود، و هر چه آب مى ريزد، جلو ريزش خون را نمى گيرد، بلكه بر آن مى افزايد، قطعه حصيرى راآورد و آن را سوزاند و خاكسترش را روى بريدگى هاى بدن پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) ريخت ، آنگاه خون ، بند آمد.
آرى حضرت زهرا(سلام الله علیها ) تنها در محراب ، حضور نداشت ، بلكه در جريان جنگ نيز اين گونه حضور داشت و يار مهربانى براى رهبرش بود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_آموزنده :
🔆عبرت از سرانجام نكبت بار طاغوت مغرور
فرعون طاغوت زمان موسى (علیه السلام ) به قدرى مغرور بود، كه در برابر دعوت حضرت موسى (علیه السلام ) صريحا گفت :
لئن اتخذت الها غير لا جعلنّك من المسجونين
:اگر معبودى غير از من بر مى گزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (سوره شعراء آيه ).
و در مورد ديگر مى خوانيم : و قال فرعون يا ايها الملاء ما علمت لكم من اله غيرى : فرعون گفت : اى جمعيت (درباريان ) من معبودى جز خودم براى شما، سراغ ندارم (قصص - 38)
و سرانجام پا را فراتر گذاشت ، غرورش به نهايت رسيد: فقال انا ربكم الاعلى : من پروردگار بزرگتر شما هستم (نازعات - 24)
در روايات آمده ، روزى فرعون در حمام بود، ابليس به صورت انسان بر او وارد شد، او خشمگين شد (كه چرا انسانى بى اجازه وارد حمام شده ) نسبت به او اعتراض شديد كرد.
ابليس به او گفت : آيا مرا مى شناسى ؟
فرعون گفت : تو كيستى ؟
ابليس گفت : تو چگونه مرا نمى شناسى ، با اين كه تو مرا آفريده اى ؟!.
همين القاء ابليس ، مثل بادى كه به مشك كنند، او را آنچنان مغرور ساخت كه علنا اعلام كرد: انا ربكم الاعلى : من پروردگار برتر شماهستم .
سرانجام خداوند با شديدترين مجازاتى او را گرفت و غرق در دريا نمود و سپس به سوى عذابهاى دوزخ فرستاد و عاقبت شوم او، موجب عبرت وپند ديگران گرديد.
چنانكه در آيه 25 و 26 سوره نازعات مى خوانيم :
فاخذه اللّه نكال الاخرة و الاولى - انّ فى ذالك لعبرة لمن يخشى پس خداوند او را به مجازات آخرت و دنيا (يا مجازات گفتار آغاز و انجامش ) گرفت ، بى گمان دراين مجازات ، عبرت وپندى است براى آنكه (از مكافات عمل زشت خود) هراسناكند.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
💎 ذهنزیبـا
بهترین طبیب شماست
اگر می خواهید
جسم خود را تقویت کنید
ذهنتان را تقویت کنید
اگر میخواهید
جسم خود را احیا کنید
ذهنتان را زیبـا کنید ...
هیچ طبیبی مانند اندیشهای
شادی آفرین برای از بین بردن
بیماریهای جسمانی نیست ...
و هیچ داروی آرام بخشی
مانند محبت و مهربانی و نیتخیر
برای کاهش غم و اندوه وجود ندارد...
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆با ما همراه باشید
✨﷽✨
🌹از کجا بدانیم متکبر یا حسود یا طمع کار هستیم؟
✍ اگر کسی اشتباه کرد و از ما عذرخواهی کرد و ما نتوانستیم او را ببخشیم، یا اگر از معذرت خواهی کسی خوشحال شدیم و در خود احساس ناراحتی از خرد شدن کسی در برابر خود نکردیم، دچار بیماری خانمان سوز تکبر هستیم.
اگر نتوانستیم به دیگران سلام دهیم و منتظر ماندیم به ما سلام دهند ، دچار تکبر هستیم.
اگر مجلسی رفتیم و دوست داشتیم دیگران به پای ما برخیزند، و در صدر مجلس دنبال مکان نشستن گشتیم، دچار تکبر هستیم.
اگر نتوانستیم با کودکان بازی کنیم، و حس کردیم ، بازی با کودکان در شان ما نیست ، دچار تکبر هستیم. یاد دارم در کودکی در کوچه بازی والیبال می کردیم، کوچه تنگی داشتیم، می ترسیدیم که توپ به خانه یکی از همسایه ها برود، چون پاره می کرد و ناسزا می گفت. اکنون آن مرد ،پیرمردی شده است. وقتی مرا می بیند تواضع می کند و می خندد و گرم می گیرد. افسوس که تکبرات جوانی اش از ذهنم بیرون نمی رود و تواضعش برای من لذتی ندارد. پیری و بیماری و فقر ، خود به خود انسان را متواضع می کند. وقتی عیادت انسان بیماری می رویم می خندند، چون تکبر برایش معنی ندارد. پس بدانیم با کودکانی که هم بازی می شویم روزی بزرگ شده و نوجوان و جوان خواهند شد، و هرگز تکبر ما را فراموش نخواهند کرد. و بدانیم که نبی مکرم ص اسلام با آن همه عظمت روزی هم بازی کودکان شد، تا وقت نماز تنگ تر شد و فرمود برای من تنگ شدن وقت نماز قابل تحمل تر از شکستن دل این کودکان است.
انسان حسود در برابر پیشرفت و موفقیت دیگران واکنش نشان می دهد و ضمن بی اعتمادی ، فال بد می زند. مثال: دختر همسایه که فقیر است با مرد ثروتمندی ازدواج کرده است. حسود می گوید: در این ازدواج خطری هست و مشکوک است، یقین دارم بعدا کارشان به طلاق می کشد، چون این دو جفت هم نیستند.....
انسان طمع کار، از داشته های خود ناراضی است و همیشه در خود حس عقب ماندگی می کند. کسی که از زندگی خود بی دلیل ناله می کند، و ناراضی است، طمع کار است.
بدانیم تکبر ، شیطان را از مقام خدا به جهنم راند و از مرحومی به ملعونی رساند. طمع آدم را از بهشت دور کرد و حسادت، اولین قتل تاریخ را ( هابیل و قابیل ) رقم زد. از این سه صفت گناه، صدها گناه چون سلول سرطان، تکثیر می شود.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_آموزنده :
🔆نتيجه توسّل به حضرت معصومه (سلام الله علیها)
توسل به ائمه اطهار(علیه السلام ) و اولياء خدا، داراى نتائج فراوان است كه در اينجا به ذكر دو نمونه از نتيجه توسّل به حضرت معصومه (سلام الله علیعا ) مى پردازيم :
1- شخصى بنام ميرزا اسداللّه از خدّام آستان مقدس حضرت معصومه (سلام الله علیها ) بود، وى در قسمت پا دچار درد شقاقلوس (يك نوع بيمارى كه موجب بى حسى و فلجى پا مى شود) شد، پزشكان وقت ،از معالجه آن عاجز شده و او را جواب كردند، و به اتفاق ، راءى دادند كه بايد پاى او قطع شود.
او يك روز قبل از موعد قطع پا، تصميم گرفت شب را در كنار مرقد شريف حضرت معصومه (سلام الله علیها ) بسر برده و متوسّل گردد.
آن شب فرا رسيد، آخرهاى شب كه درهاى حرم را مى بندند، شخصى بنام مبارك او را حمل كرده و به حرم برد، او خود را به پاى ضريح رساند و مخلصانه با سوز و گداز خاصّى متوسّل به حضرت معصومه (سلام الله علیها ) شد و از آنحضرت خواست كه از خدا بخواهد تا او شفا يابد.
نزديك صبح ، هنوز هوا روشن نشده بود، پشت درآمد و فرياد زد در را باز كنيد، من شفا يافتم .
در را باز كردند، ديدند ميرزا اسداللّه بسيار خوشحال است وشفا يافته و جريان شفاى خود را چنين شرح داد: در حرم پس از راز ونياز خوابم برد، در عالم خواب ديدم بانوى بزرگوارى نزدم آمد و پس از احوالپرسى ، گوشه اى از مقنعه خود را چندين بار به پاى من ماليد و فرمود: تو شفا يافتى . گفتم : شما كيستيد؟
فرمود: آيا مرا نمى شناسى بااين كه از خدّام حرم من هستى ؟،من فاطمه دختر موسى بن جعفر(علیه السلام ) مى باشم .
2- تيز نقل شده : در زمان مرجعيت آيت اللّه العظمى شيخ عبدالكريم حائرى (حدود 50 سال قبل ) شخصى كه بسيارى از مردم قم او را ديده بودند قسمت پائين بدنش ، فلج شده بود، براى درمان خود به هر جا رفته بود نتيجه نگرفته بود، تا اين كه در قم به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها ) رفته و متوسل گرديد، در يكى از شبهاى ماه رمضان صداى نقارخانه (كه در آن زمان در جوار حرم حضرت معصومه وجود داشت ) بلند شد، علت پرسيدند،اعلام شد كه حضرت معصومه (سلام الله علیها ) فلان شخص را كه از ناحيه پا فلج شده بود، شفا داده به گونه اى كه او اصلا احساس درد پا نمى كند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 چند وقتی میشد که همکار شده بودیم…
📗 بچههای کوچولویی که از در پیتزا فروشی رد میشدند با ذوق نگاهش میکردند و لبخند میزدند. "کریمی" صاحب مغازه، میگفت این چهارمین نفریست که برای پوشیدن لباس کلاه قرمزی و ایستادن در مغازه استخدام کرده اما از هیچکدام راضی نبوده، میگفت دل به کار نمیدهند، خوب نمیرقصند و بلد نیستند چطور مشتری را به داخل بکشانند، اما از این یکی راضی بود. با هم استخدام شده بودیم. من پیک موتوری بودم و او عروسک دم مغازه.
یک شب که تعداد سفارشهای بیرونبر کمتر بود، روی موتورم جلوی در مغازه نشسته بودم و در حالی که ساندویچم را گاز میزدم به او نگاه میکردم. تا به حال ندیده بودم که کسی تا اینحد نقشش را خوب بازی کند، با دل و جان میرقصید. هرکسی که از جلوی مغازه رد میشد، با دیدن او چند دقیقهی مکث میکرد و با نگاه به او و رقص و ادا و اطوارش لبخند میزد. خیلیها هم بعد از گفتن جملاتی مثل دمت گرم و خیلی باحالی وارد مغازه میشدند و غذا سفارش میدادند.
آخر شب که کار تمام شده بود، روی چهارپایهی بیرون مغازه نشسته بود، کلهی عروسک را از سرش برداشته بود و سیگار میکشید. سی و پنج ساله بود. این را از روی فرم استخدامی که کنارم پر کرده بود خاطرم است اما موهای جوگندمی و چروکهای کنار چشمش سنش را بیشتر نشان میداد. کنارش نشستم و به شوخی گفتم: خوب میرقصی و نقش باز میکنیا، خدایی اگه جای دیگه میدیدمت فکر میکردم بازیگر مازیگری چیزی هستی. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد پُک عمیقی به سیگار زد و گفت: اگه تو هم بچهات مریض بود و پول لازم بودی از منم بهتر میرقصیدی.
خواستم بپرسم بچهاش چندساله است و چه مشکلی دارد که گفت: باید پیوند مغز استخوان بشه که حالش بهتر شه، فقط پنج سالشه.
دلداری دادن بلد نبودم. گفتم: پاشو لباستو عوض کن من میرسونمت. جواب داد: میخوام با همین لباس برم در بیمارستان واسش برقصم، عاشق کلاه قرمزیه، هر شب همین کارو میکنم، از پنجره منو نگاه میکنه و نمیدونه که این بابای بدبختشه که داره قر میده.
آن شب، جلوی پنجرهای که یک بچهی پنج ساله با سری تراشیده از آن به بیرون نگاه میکرد و لبخند میزد، غمانگیزترین رقص زندگیام را دیدم، غمانگیزترین تلاش یک پدر برای خنداندن بچهاش.
چند روز بعد، سفارشها را که تحویل دادم و به مغازه برگشتم، دیدم کلهی کلاه قرمزی را از سرش درآورده و دارد میرود، جوری راه میرفت که انگار کوهی از غم روی دوشش گذاشته بودند، صدایش کردم اما در آن شلوغی نشنید، کریمی گفت: از بیمارستان بهش زنگ زدند گفتند بچهش میخواد ببینتش، اینم واسه ما نشد عروسک، باید به فکر یه کلاه قرمزی دیگه باشم... تو کسیو نمیشناسی؟
و من به او فکر میکردم... به او و به همهی کلاه قرمزیهای قبلی...
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید