✳️ منظومه مازندرانی " تقی و معصومه " :
⭐️ قسمت دوم ⭐️
🔵 سالهای سال از آن اتفاق می گذرد اما اشعار سوزناک تقی در غم دوری از معصومه ورد زبان تمام عشاق آن منطقه می شود تا این که در سال 1352 یعنی حدود هفتاد یا هشتاد سال پس از عشق نافرجام معصومه و تقی ، یکی از اهالی " چاشتخوارون" لفور این منظومه را از دهان یکی از اهالی سالمند، بر روی یک نوار ضبط می کند و بدین ترتیب این منظومه فولکلور ثبت و ضبط می شود.
مردم می گویند، تقی آنقدر به عشق معصومه پایبند می ماند که هرگز ازدواج نمی کند و سالها بعد، از روی یک درخت سقوط می کند و در عالم دیگر به وصل معصومه می رسد. مردم این منطقه از مازندران برای عشق هایی از این دست که تمام زندگی یک انسان را تحت الشاع خود قرار می دهد ، یک اسم دارند. آنها به این نوع عشق می گویند:
سیو عشق. یعنی عشق سیاه...
منظومه باقی مانده"تقی و معصومه" 46 بیت است. برخی از ابیات این منظومه از این قرار است:
ای داد بیداد و ای برادرون
معصومه باکر من چقدر مهربان بود
به نام دختر دلبندم به سخن در می آیم
همه با قلم [بیان می کنند] و من با گوشه زبان .... جستجو کردم اما نام تو را نیافتم.
به بالای تپه" گل کتی" دام بگذاشتم
نردبان ببندم و به آسمان بروم
و دامان خدا را بگیرم
ای داد بیدا و ای برادران
معصومه باکر من چقدر مهربان بود محمد(ص) بر تخت سلیمان نشسته بود
اول حضرت علی(ع) و بعد فرزندانش [گفتم:] امر خیر هست و پشیمان نمی شوید/ بیایید و کار را یکسره و آسان بکنید مرتضی علی با ذولفقارش/ به دنیا بیاید و کار را به انجام برساند ... در خانه نشسته بودم و در فکر و خیال/ دختر دلبندم به بندپی رفته است ...
ای داد بیداد به چه کاری دچار شدم؟!/ پای پیاده به لدار رفتم خدمت برادر جانش رفتم/ [زنش پرسید:] در این وقت روز چه کار داری؟ گفتم: تو صاحب اختیار هستی/ خواهر شوهرت مجرد است،چه خیالی دارد؟ وسایلش را سوار ده چهارپا کرد/ و مرا جا گذاشت . به دنبالش آمدم... اوایل فروردین ماه به جستجویش آمدم/ عاشق گم کرده ام و به لاریجان رفتم به بازار آمل رفتم/ قطرات باران از لا به لای موهایم می چکید پیغام تو را به کلاغ و کبوتر می دهم / که معصومه باکر مرا به میدان بیاورید... اول بهار به محل کوچ رفتم / اسب سفیدم را رکاب و دهنه زدم اسماعیل را قاصد بفرستم/ دده نازبانو را خبر کنم خاله و خواهرزاده آخرین دیدار را انجام دهند/دو نفر بر یک بالین [مرگ] افتادند بروید و به ننه گوهر من بگویید/ دو شمع برای دختر دلبندم روشن کند... دیگر از محله آن طرف کوه گذر نمی کنم/ چون آن که روسری سفید داشت را دیگر نمی بینم در " شلقرائیچ پرتاس" و " منسر آروس پل" / هر کجا که نشسته باشم درد دل می کنم از چه کسی خبر لیلی خودم را بگیرم؟/ سراغ لیلی من در زیر خاک است
🔵 پایان 🔵
#منظومه_مازندرانی_تقی_معصومه
⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇
https://eitaa.com/akhbarelafoor
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹