#طبيبی_که_درمان_شد...!
يكى از عرفا بيمار شده بود. امير شهر به اين عارف، علاقه بسيار داشت ؛ چون انسان خوب و مفيدى بود. اتفاقا بهترين پزشك شهر هم #گبر بود. امير شهر براى اين پزشك پيام فرستاد و گفت: زود بيا كه يك انسان مايه دار و زيبا در شهر ما هست كه بيمار شده است. او را معالجه كن، هر مقدار هم پول بخواهى، من مى دهم.
طبيب آمد و يك علامتى هم به گردنش بود كه علامت گبرى بودن او بود، به نام #زنّار. بالاى سر اين آقا كه نشست.
- گفت: به قيمت جانم هم كه شده باشد، تو را درمان مى كنم.
- عارف گفت: با قيمت ارزان ترى مى توانى مرا درمان كنى، لازم نيست از جانت مايه بگذار.
- گفت: به چه قيمت مى توانم تو را علاج كنم.
- عارف گفت: اگر اين بند رقيت تحميلى شيطانى را از گردنت باز كنى، آزاد شوى و به او كه تو را ساخته است، بپيوندى، من خوب مى شوم.
- گفت: من نامردم اگر اين كار را نكنم ؛ چون وقتى آمدم و قيافه تو را در رختخواب ديدم، چنان قيافه تو مرا گرفت كه به تو قول دادم كه اگر به قيمت جانم هم شده است، تو را درمان مى كنم.
⛓ زنجير را پاره كرد و بيمار هم از رختخواب برخاست و نشست. گويى حالش بهبود يافت.
- گفت: پس #اسلام را به من عرضه كن تا من هم مسلمان شوم. پزشك را مسلمان كرد و او رفت.
- امير شهر گفت: بيمار را درمان كردى؟
- گفت: بله
- گفت: چقدر پول به تو بدهم؟
- گفت: من چيزى نمى خواهم ؛ چون من رفتم بالاى سر او و مسلمان شدم.
- اميرگفت: من گمان كردم كه پزشك فرستادهام تا بيمار را درمان كند، نمى دانستم كه بيمار فرستادهام نزد طبيب كه معالجه شود. ‼️
✅ #نکته...
تو خود را نگه دار و با هر كس هم كه روبه رو شدى درمانش كن يا اگر بيمار هستى دست كم كسى را بيمار نكن.❗️
اگر حسود هستى خودت باش،
اگر بخيل هستى خودت باش،
اگر مغرورى، خودت باش،
عاشق جهنم رفتن هستى خودت باش، ديگر زن و بچه و رفقا را به آن سو نكش و ديگران را بيمار نكن.
📚 خودشناسی جلسه۴
@akhlaghz