🔴#حجامت_نظام در سیره مولا امیرالمومنین علیه السلام
✍مولا علی علیه السلام به محض اينكه با خبر شدند، نماینده وی گرفتار رشوه و فساد مالی شده است، به رفاعه استاندار حضرت در اهواز فرمودند:
۱- بلافاصله او را بركنار كن.
۲-او را زندان بيانداز.
۳- رسوايش كن.
۴- روز جمعه در ملأ عام او را از زندان بيرون بياور، تازيانه به او بزن.
۵-طوافش بده و او را در تمام بازار بگردان که مردم ببینند و بشناسند.
📚 دعائم الاسلام/ج2/ص532
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔵 کف حیاط را ببوس از کله من بهتر است
🔘 حجةالاسلام والمسلمین محمدباقر تحریری
💎 ایشان علامه طباطبایی در برابر اهلبیت علیهمالسلام برای خودش شخصیتی قائل نبود، قبل از انقلاب اسلامی در مشهد مقدس، بعد از نماز مرحوم آیةاللهالعظمی میلانی در محضر علامه بودیم، ایشان مدتی صبر میکردند تا ازدحام جمعیت کاهش پیدا کند تا به حرم مشرف بشوند و چند دقیقهای هم سؤال و جوابی میشد، شخصی آمد و گفت من از راه دور آمدهام و میخواهم دست شما را ببوسم، ایشان فرمودند، همین کف حیاط را ببوس که از کله من بهتر است، این عین تعبیر ایشان است
💎 ایشان در محضر امام معصوم برای خودشان ارزشی قائل نبودند. زمانی که ایشان به حرم مشرف میشدند، به ایشان گفته میشد که شلوغ است و مقداری صبر کنید، ایشان میفرمود خیر، من هم مانند بقیه مردم؛ و برای خودش تشخصی قائل نبود که مثلاً کوچه باز کنند و خلوت کنند و امثال این کارها را انجام بدهند، بلکه خودشان را در محضر امام، داخل جمعیت میدیدند و ایشان از درب کفشداری تا داخل حرم را میبوسید و این مطلب را بنده از نزدیک مشاهده کردهام
💎 ایشان در مصائب اهلبیت چشم گریانی داشتند، این مطلب مهمی است که شخصی در قله عقلانیت و مسایل فلسفی و مباحث علمی قرار دارد، اما در نهایت رقت قلب و صفای باطن است، در مجلسی دیدم ایشان عبایشان را کنار زدند که دستمال از جیبشان بردارند، دیدم اشک از صورتشان جاری است، ایشان معروف بود که در ایام محرم، کارهای علمی را در تاسوعا و عاشورا تعطیل میکردند و فقط در مجالس اهلبیت شرکت میکردند و در مجالس قدیمی که اخلاص بیشتری داشتند شرکت میکردند...
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔵 هانری کربن و تشیع
💎 کربن هم مجذوب تشیع و هم مجذوب ایران باستان بود و... و تنها طلبهای که در جلسات تهران حاضر بود، بنده بودم که جوانترین فرد حاضر بودم. فارسی را خوب میدانست؛ اما خوب صحبت نمیکرد. خیلی هم غربیمآب بود، یک شب یک سؤال خصوصی از ایشان کردم که خلاف ادب بود؛ اما من جسور بودم. سؤال کردم آقای موسیو کربن! شما که اینقدر از لزوم مرشد در اندیشهها صحبت میکنید، مرشد شما چه کسی است؟
💎 آقای کربن لبخندی زد و گفت: من اویسی هستم. اینجا بود که علامه طباطبایی قدسسره لبخند زدند. اویسیها تنها فرقهای هستند که به مرشد اعتقادی ندارند و استدلالشان هم این است که اویس قرن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ندید؛ ولی به مقامات بالایی رسید. هانری کربن مرد زیرکی بود. بعد پرسیدم شما اویسی هم که باشید، باید ذکری داشته باشید. حالا من ذکر خفی شما را نمیپرسم؛ ولی آیا میتوانم بپرسم ذکر جلی شما چیست؟
💎 باز هم آقای کربن لبخند رندانهای زد و قیافه جدی به خودش گرفت و گفت: جوان! من از شب تا به صبح قال الباقر و قال الصادق علیهما السلام میخوانم و همان آن ذکر جلی من است. علامه هم لبخند خوشحالی بر لبشان ظاهر شد و معلوم شد که در باطن خوشحال هستند..
📚دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 دنبال حرف شاهد عادل باش
🔘 توصیه ملا عباس تربتی (ره
⭕️ در دهه عاشوراي يکي از سالها، واعظي بالاي منبر به استاندار وقت خراسان حمله کرد. تا اينکه در جلسهاي خصوصي، ملا عباس تربتي (ره) مؤدبانه از آن واعظ پرسيد: شما چرا در بالاي منبر از اشخاص، با ذکر نامشان، به بدي ياد ميکنيد؟ او در پاسخ گفت: براي نهي از منکر.
⭕️ ملا عباس گفت: در کجا اين دستور داده شده که بالاي منبر، کسي را به نام بد بگوييد، آنهم نسبت به امري که صحت آن ثابت نشده است؟! اگر به فرض، آنشخص مرتکب گناهي هم شده باشد، همينکه در بالاي منبر آبرويش برود، در مقام لجاجت و ستيز بر ميآيد. کسي که حاکم جايي ميشود، اشخاص مختلف از او توقعهايي دارند؛ هرگاه به منافع آنها زياني برسد، يا توقع آنان برآورده نشود، ممکن است به او نسبتهاي ناروايي بدهند و از طريق امثال شما و از اين راه (منبر)، از او انتقام بکشند. البته چهبسا آن حاکم و مسئول هم آدم خوبي نباشد و گناهاني داشته باشد؛ اما اين افراد شاکي هم معلوم نيست که عادل و راستگو باشند.
⭕️ آن واعظ گفت: آخر همه ميگويند مرحوم حاج آخوند گفت: مگر آنچه همه ميگويند، صحيح و حجت است؟ ممکن است يک نفر چيزي به دروغ بگويد و در دهان مردم اندازد و آنها هم مطلب بياساس را بازگو کنند. بنابراين، هرگاه خودتان چيزي را ديديد يا دو شاهد عادل نزد شما گواهي دادند، در آنصورت قبول کنيد، آنگاه فاعل منکر را در خلوت نصيحت کنيد و اگر نپذيرفت، بر اساس شرايط [ديني و اجتماعي] از آن منکر جلوگيري کنيد.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
لقمان نیک و بد هر کاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مرکب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مرکب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان کرد. در این حال گروهی که در مزارع خود مشغول کار بودند آنها را نظاره کردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و کودک معصوم را پیاده به دنبال می کشد. سپس لقمان خود از مرکب پیاده شد و پسر را سوار بر مرکب کرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مرکب سوار است. حقا که در تربیت او غفلت شده است. در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مرکب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل کرده اند و هیچ یک زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهکده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نکوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مرکب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند. چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اکنون بدان که هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امکان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نکوهش دیگران توجهی نکن
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ تا توانی #دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
ﺭﻭﺯی ﻣﺮﺩی ﻓﻘﻴﺮ، ﺑﺎ ظرفی ﭘﺮ ﺍﺯ #ﺍﻧﮕﻮﺭ 🍇 ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ، ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ #تبسمی ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ،
🔻ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ #ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ #ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ .
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ #ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ #ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !!
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ #ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ #واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ #ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ .
🔸ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺯﯾﻦ ﺃﺧﻼﻗﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺑﺤﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻟﻪ "
🔹هیچگاه ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭا نشکنید...💔
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ ماجراي گاو بنياسرائيل،
ما در اينجا نظر شما را به ذكر يكي از آن روايات، با توجّه به روايات ديگر و آيات 67 تا 73 سورة بقره، جلب ميكنيم.
مرد نيكوكاري به پدر و مادر خود احترام ميكرد. در يكي از روزها كه پدرش در خواب بود معاملة پر سودي برايش پيش آمد، ولي مغازهاش بسته بود و كليد مغازه نزد پدرش بود و پدرش نيز در آن وقت خوابيده بود. فروختن كالا، بستگي به بيدار كردن پدر داشت، تا كليدي را كه در نزد پدر بود بگيرد. مرد نيكوكار آن معاملة پرسود را به خاطر بيدار نكردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر، از سود كلاني كه معادل 70 هزار درهم بود، گذشت) و مشتري رفت. وقتي پدر بيدار شد و از ماجرا اطّلاع يافت، از پسر مهربانش تشكّر كرد و گاوي را كه داشت به پسرش بخشيد و گفت: «اميدوارم خير و بركت بسيار، از ناحية اين گاو به تو برسد.»
اين از يك سو، و از سوي ديگر يكي از جوانان نيك بنياسرائيل از دختري خواستگاري كرد، به او جواب مثبت دادند، پسرعموي او كه جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگاري كرد. خواستگاري او را رد كردند، او كينة پسرعمويش را به دل گرفت تا اينكه شبي او را غافلگير كرده و كشت و جنازهاش را در يكي از محلّهها انداخت. فرداي آن روز كنار جنازه آمد و با گريه و داد و فرياد، تقاضاي خونبها كرد و گفت: «هر كس او را كشته، خونبهايش به من ميرسد، و اگر قاتل پيدا نشد، اهل آن محل بايد خونبها را بپردازند!»
موضوع پيچيده شد و اختلاف، شديد گرديد، چون تعيين قاتل از طريق عادي ممكن نبود و ادامة اين وضع ممكن بود موجب فتنه و قتل عظيم شود، نزد موسي ـ عليه السلام ـ آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرّفي كند.
موسي ـ عليه السلام ـ حلّ مشكل را از درگاه خدا خواست، خداوند دستوري به او داد، موسي ـ عليه السلام ـ آن دستور را به قوم خود چنين بيان كرد:
خداوند به شما دستور ميدهد ماده گاوي را ذبح كنيد و قطعهاي از بدن آن را به مقتول بزنيد، تا زنده شود و قاتل را معرّفي كند و درگيري پايان يابد.
بنياسرائيل: آيا ما را مسخره ميكني؟
موسي: به خدا پناه ميبرم از اينكه از جاهلان باشم.
بنياسرائيل اگر كار را در همين جا ختم ميكردند، زود به نتيجه ميرسيدند، ولي بر اثر سؤالهاي مكرّر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، به موسي گفتند: «از خدا بخواه براي ما روشن كند كه اين ماده گاو، بايد چگونه باشد؟»
موسي: خدا ميفرمايد: ماده گاوي كه نه پير و از كار افتاده، و نه جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زود انجام دهيد.
بنياسرائيل: از خدا بخواهد كه چه رنگي داشته باشد.
موسي: خداوند ميفرمايد: گاوي زردرنگ كه رنگ آن بينندگان را شاد سازد.
بنياسرائيل: از خدا بخواه بيشتر توضيح دهد، زيرا چگونگي اين گاو براي ما مبهم است، اگر خدابخواهد ما هدايت خواهيم شد.
موسي: خداوند ميفرمايد: گاوي باشد كه براي شخم زدن رام نشده، و براي زراعت آبكشي ننموده است و هيچ عيب و رنگ ديگري در او نيست.
بنياسرائيل: اكنون مطلب روشن شد. حقّ مطلب را براي ما آوردي.[1]
بنياسرائيل به جستجو پرداختند تا گاوي را با همين اوصفا بيابند، سرانجام چنين گاوي را از خانة همان مرد نيكوكاري كه به پدر و مادر احترام ميكرد و پدرش گاوي به او بخشيده بود يافتند، آن گاو را پس از چانهزنيهاي مكرّر به قيمت بسيار گران يعني به پُر بودن پوست آن از طلا، خريدند و گاو را آوردند. به دستور موسي ـ عليه السلام ـ آن گاو را ذبح كرده، دم او را قطع كردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت: «فلان پسرعمويم كه ادّعاي خونبهاي مرا دارد، قاتل من است.»
معمّا حل شد و قاتل به مجازات رسيد و مقتول زنده شده با دختر عموي خود ازدواج كرد و مدّت زماني با هم زندگي كردند و آن مرد نيكوكار، كه به پدر و مادر نيكي ميكرد به سود كلاني رسيد و پاداش نيكوكاريش را گرفت، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ فرمود:
«اُنْطُرُوا اِلي الْبِرِّ ما بَلَغَ بِاَهْلِهِ؛ به نيكي بنگريد كه چه پاداش سودمندي به صاحبش ميبخشد!»[2]
پی نوشت
[1] . مضمون آيات 67 تا 71 سورة بقره.
[2] . اقتباس از بحارالانوار، ج 13، ص 259 به بعد؛ عيون اخبار الرّضا، ج 2، ص 13؛ مجمع البيان و تفسير قمي، ذيل آيات مورد بحث.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ مدیریت بر خود
قال الامام علی – علیه السلام – : فَلیکُن اَحَبَّ الذَّخائِرِ اِلَیکَ ذَخیرهُ العَمَلِ الصّالِحِ فَاَملِک هَواکَ وَ شُحَّ بِنَفسِکَ.
📚 «نهج البلاغه، نامه ۵۳»
امام علی – علیه السلام – در نامه ای به مالک اشتر فرمود: … بیش ترین چیزی که برای خود ذخیره می کنی، عمل صالح باشد. پس بر نفس خود مالک باش و بخل بورز بر خودت خود را به آسانی مفروش.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✍امیرمومنان علی(ع به مالک اشتر می فرماید:
ای مالک! بپرهیز از این که در گزارشات کارها، و انعکاس فعالیّت های خود، افزون گویی نمایی، و بیش از آنچه که هست به حساب آری؛ زیرا افزون گویی روشنایی حقیقت را از بین می برد.
امیرمومنان علی(ع به مالک اشتر این گونه توصیه می فرماید:
ای مالک! بدترین وزیران تو کسی می باشد که پیش از تو در حکومت باطل، وزیر زمامداران فاسد بوده است، کسی که با ان تبهکاران در تبهکاری شرکت و همکاری داشته است، نباید از نزدیکان و محرم راز از تو قرار بگیرد؛زیرا آن اشرار، یاوران گنهکاران و برادران ستمگرانند.
حضرت علی(ع مالک اشتر را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید:
ای مالک! هرگاه مردم حرکتهای تو را گویای خدمت ندانستند و نسبت به تو گمان ستمگری بردند، به ابهام زدایی برخیز و با منطق روشن، دلیل خود را از انجام آن کار بیان کن و گمان های آن ها را در مورد خود تعدیل و تصحیح نما زیرا ابهام زدایی علاوه بر این که گامی است در جهت خودسازی و عدالت، نمایانگر دوستی و محبّت به رعیّت نیز می باشد، و توجه داشته باش که بیان این گونه عذرها، نه تنها لطمه ای به مدیریّت تو نمی زند؛ بلکه با رفع ابهام و بیان حقیقت، بدگمانی ها را از بین می بری و به موفقیتی که خواستاری می رسی.
حضرت علی(ع به مالک اشتر می فرماید:
ای مالک! همانا مردم را عیب هایی است که سزاوارترین افراد برای پوشاندن آن عیوب، حاکم و مدیر جامعه است؛ در صدد کشف عیوب پنهانی مردم مباش، بلکه وظیفه داری که آن چه بر تو آشکار گشته اصلاح کنی و آن چه از تو مخفی است خداوند خود درباره اش حکم خواهد کرد؛ پس تا آنجا که می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوبی را که دوست می داری برای مردم فاش نگردد هم چنان پنهان بدارد.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅#سند_جهنم
در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتي از بهشت را از آن خود مي کردند.
فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به
سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
قيمت جهنم چقدره؟
کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت:
بله جهنم.
کشيش بدون هيچ فکري گفت:
۳ سکه.
مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت:
لطفا سند جهنم را هم بدهيد.
کشيش روي یه کاغذ پاره اي نوشت:
سند جهنم .
مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.
به ميدان شهر رفت و فرياد زد:
من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمی دهم.
ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمي دهم.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
روزی مردی،حضرت عیسی علیه السلام را دید که باعجله و شتابان به جانب کوهی می گریزد.
با تعجب به دنبال او دوید و گفت:برای چه فرار میکنی؟ از بهر رضای خدا لحظه ای به ایست و بگو!
حضرت عیسی فرمود: از احمق می گریزم، برو و مانع من نشو.
مرد پرسید: مگر تو نیستی که کر و کور را شفا دادی و نفس مسیحایی ات مرده را زنده کرد؟
و در مشتی گِل دمیدی و آن گِل ها را تبدیل به پرنده کردی؟
پس تو هرچه خواهی می کنی که ای روح پاک!
حضرت مسیح گفت: به ذات پاک خداوند و به صفات پاکش سوگند می خورم:
که اسم اعظم خداوند را که اگر بر کوه بخوانم بی تاب می گردد...
اما نه یک بار که هزار بار از روی مهر و محبت بر دل احمق خواندم،ولی سودی نداشت!
مرد پرسید: حکمت چیست؟ چرا دعایت آن جا اثر کرد ولی این جا درمانی نکرد؟
گفت: رنج احمقی، قهر خداست ولی رنج کوری، ابتلاست...
ابتلا و بیماری رنجی است که باعث رحم دیگران می شود
اما احمقی رنجی است که باعث زخم و قهر دیگران می گردد و مانند داغِ خداوند است که بر جان هرکس بخورد، همچون قفلی که مهر و موم شده باشد هیچ دستی نمی تواند برای آن چاره ای بیابد!
امام علی علیه السلام:
از احمق بر حذر باش ؛ زيرا آدم احمق، خودش را اگر چه بدكار باشد نيكوكار مى داند
و ناتوانيش را زيركى و شرّ و بديش را خير و خوبى مى شمارد.
همچنین فرمود:
آدم احمق،با تحقير و خوارى هم درست نشود.
📚#حكايت_و_پندها
#نهج_السعاده_ج٣ص٢٢٥
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد .
جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
ابوعلي سينا ، هنوز به سن بيست سال نرسيده بود ، که علوم زمان خود
را فرا گرفت ، و در علوم الهي و طبيعي و رياضي و ديني زمان خود سر آمد
عصر شد . روزي به مجلس درس ابوعلي بن مسکويه ، دانشمند معروف آن زمان
، حاضر شد . با کمال غرور گردويي را به جلو ابن مسکويه افکند و گفت : "
مساحت سطح اين را تعيين کن " .
ابن مسکويه جزوههايي از يک کتاب ، که در علم اخلاق و تربيت نوشته بود
کتاب طهارش الاعراق ، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت : " تو نخست
اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعيين کنم ، تو به اصلاح
اخلاق خود محتاجتري از من به تعيين مساحت سطح اين گردو " .
بوعلي از اين گفتار شرمسار شد ، و اين جمله راهنماي اخلاقي او در همه
عمر قرار گرفت .
📚#تاريخ_علوم_عقلي_دراسلام
#داستان_راستان
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی!
گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
May 11
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم :
1 . #بیمارستان
2 . #زندان
3 . #قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست .
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست .
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد .
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود*
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم .
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌹🌹امیرالمومنین على عليه السلام:
💠 اِحذَر كَلامَ مَن لايَفهَمُ عَنكَ ؛ فَإنَّهُ يُضجِرُكَ ؛
💢از سخن گفتن با كسى كه گفتارت را نمى فهمد بپرهيز كه تو را به ستوه مى آورَد .
📚 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 282
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤ امام صادق عليه السلام:
🔻شش چيز است كه ثواب آن بعد از مرگ به مؤمن مىرسد:
1⃣ فرزند صالح كه براى او طلب مغفرت كند.
2⃣ مصحف كه از او بجا مىماند قرآن و ديگران از آن استفاده مىكنند.
3⃣ درختى كه به قصد قربت،كاشته باشد.
4⃣ آبى كه به قصد قربت،جارى ساخته است.
5⃣ چاهى كه در بيابانى حفر كرده است.
6⃣ سنّتى كه از خود بجاى گذاشته و آيندگان از او پيروى مىكنند
📘گلچین صدوق/ج۱/ص۱۳۳
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ ویژه روز #عفاف و #حجاب
🔹وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
💢و به زنان با ايمان بگو: از بعضى نگاه هاى خود نگاه هاى غير مجاز چشم پوشى كنند و دامن هاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه به طور طبيعى ظاهر است، زينت هاى خود را آشكار نكنند و بايد روسرى خود را بر گردن خود بيفكنند تا علاوه بر سر، گردن و سينه ى آنان نيز پوشيده باشد و زينت خود را ظاهر نكنند جز براى شوهر خود، يا پدر خود يا پدرشوهر خود، يا پسر خود، يا پسرشوهر خود كه از همسر ديگر است يا برادر خود، يا پسربرادر خود، يا پسرخواهر خود، يا زنان هم كيش خود، يا آنچه را مالك شده اند (از كنيز و برده)، يا مردان خدمتگزار كه تمايل جنسى ندارند، يا كودكانى كه (به سنّ تمييز نرسيده و) بر امور جنسى زنان آگاه نيستند. و نيز پاى خود را به گونه اى به زمين نكوبند كه آنچه از زيور مخفى دارند آشكار شود. اى مؤمنان! همگى به سوى خدا باز گرديد و به درگاه خدا توبه كنيد تا رستگار شويد.
📚سوره نور، آیه ۳۱
🔴#نکته_ها 👇👇
💢با اينكه خداوند در قرآن به جزئيات احكام نماز و زكات اشاره نكرده و بيان آنها و بسيارى از مسائل ديگر را به عهده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گزارده، ولى در بيان مسائل خانوادگى و تربيتى به ريزترين مسائل پرداخته است.
💢همچنان که مردان بايد از نگاه آلوده به زنان بپرهيزند زنان نيز نبايد از روى شهوت به مردان نامحرم بنگرند، بلكه بايد نگاه خود را كنترل كنند و زينت و زيبايى خود را از نامحرم بپوشانند، جز صورت و دست ها كه به طور طبيعى ظاهر است و پوشش آنها، موجب مشكلاتى در انجام امور زندگى مى شود.
💢امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از آيه ى «يَغضُضنَ من ابصارهنّ و يحفظوا فروجهنّ» آن است كه زنان به عورت زنان ديگر نگاه نكنند و عورت خود را از نگاه ديگران حفظ نمايند.
📚تفسير نورالثقلين
💢پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در تفسير جمله ى «الاّ لِبُعولتهنّ» فرمود: خداوند آن دسته از زنان را كه روى و موى خود را براى شوهر آرايش نمى كنند و نيازهاى شوهر را برآورده نمى سازند، لعنت كرده است.
📚تفسير نورالثقلين
🔴#پیام_ها 👇👇
👈در لزوم عفّت و پاكدامنى و ترك نگاه حرام، بين زن و مرد فرقى نيست. «يَغضّوا - يَغضُضن - يَحفظوا - يَحفظن»
👈جلوه گرى زنان، در جامعه ممنوع است. «ولا يُبدين زينتهنّ»
👈ظاهر بودن قسمت هايى از بدن كه به طور طبيعى پيداست، (صورت، دست يا پا) مانعى ندارد. «الاّ ما ظَهَر منها»
👈در اين آيه، در ميان انواع پوشش ها، نام مقنعه و روسرى آمده و اين دليل بر اهميّت پوشش سر و گردن و سينه است. «و ليضربن بخُمُرهنّ على جيوبهنّ»
👈در وضع قانون بايد به ضرورت ها، واقعيّت ها و نيازها توجّه شود. (اگر پوشاندن صورت و دست ها تا مچ، واجب مى شد، براى عموم زنان مشكل بود) «الاّ ما ظَهر منها»
👈اسلام به نيازهاى غريزى انسان پاسخ مثبت مى دهد. «الاّ لبُعولتهنّ»
👈پوشيدن هرگونه كفش و لباسى كه هنگام راه رفتن، سبب آشكار شدن زيور و زيبايى هاى زن شود، جايز نيست. «ولا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ»
👈زن، حقّ مالكيّت دارد. «مَلَكت ايمانهنّ»
👈زن، مى تواند زينت خود را به زنان مسلمان نشان دهد ولى نزد زنان كفّار خود را بپوشاند. «نسائهنّ»
👈حجاب و پوشش زن به خاطر تمايلات جنسى مردان است. لذا در برابر مردانى كه ميل به همسر ندارند پوشش لازم نيست. «غير اولى الاِربَة من الرجال»
👈حجاب وپوشش، واجب است. «وليَضربنَ بخُمُرهنّ»
👈هركارى كه زينت زن را آشكار كند يا ديگران را از آن آگاه سازد ممنوع است. «ليعلم مايُخفين من زينتهنّ»
👈با حفظ حجاب، حضور زن در جامعه مانعى ندارد. «ولا يُبدينَ زينتهنّ»
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ نقشه ۲۵ گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق علیه السلام
🔹️بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگي و جوانمردي يافتم.
🔸️و تندرستي و رستگاري را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گيري مثبت و سازنده يافتم.
🔹️و سنگيني ترازوي اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهي به يگانگي خدا تعالي و رسالت حضرت محمد صلياللهعليهوآله يافتم.
🔸️سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در كار خالصانه براي خداي تعالي يافتم.
🔹️و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پيش فرستادن ثروت انفاق براي خشنودي خداي تعالي يافتم.
🔸️و شيريني عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترك گناه يافتم.
🔹️و رقت نرمي قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگي و تشنگي روزه يافتم.
🔸️و روشني قلب را جستجو نمودم، پس آن را در انديشيدن و گريستن يافتم.
🔹️و آساني عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه يافتم.
🔸️و روشني رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب يافتم.
🔹️و فضيلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزينه زندگي زن و فرزند يافتم.
🔸️و دوستي خداي تعالي را جستجو كردم، پس آن را در دشمني با گنهكاران يافتم.
🔹️و سروري و بزرگي را جستجو نمودم، پس آن را در خيرخواهي براي بندگان خدا يافتم.
🔸️و آسايش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در كمي ثروت يافتم.
🔹️و كارهاي پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شكيبايي يافتم.
🔸️و بلندي قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش يافتم.
🔹️و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهيزكار يافتم .
🔸️و آسايش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسايي يافتم.
🔹️ برتري و بزرگواري را جستجو نمودم، پس آن را در فروتني يافتم.
🔸️و عزت ارجمندي را جستجو نمودم، پس آن را در راستي و درستي يافتم.
🔹️و نرمي و فروتني را جستجو نمودم، پس آن را در روزه يافتم.
🔸️و توانگري را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت يافتم.
🔹️و آرامش و همدمي را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن يافتم.
🔸️و همراهي و گفتگوي با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخويي يافتم.
🔹️و خوشنودي خدای تعالي را جستجو نمودم، پس آن را در نيكي به پدر و مادر يافتم.
📚مستدرك الوسائل/ج۱۲/ص۱۷۴،۱۷۵/ح۱۳۸۱۰
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✧✦•﷽ ✧✦•
🔴 #خبر_فورے
❤️#بازگشتحاجاحمدمتوسلیان
🔻در نخستین ساعات بامداد دیروز، پرواز شماره ۵۴۵ بیروت_تهران در فرودگاه امام خمینی(ره) به زمین نشست.در حالیکه توی هواپیما مهمان مهمی نشسته بود، سالن انتظار فرودگاه مملو از مقامات طراز اول لشکری و کشوری بود.
🔻انبوه مردم هم اومده بودن. هواپیما ساعت ۵:۳۰ صبح در فرودگاه نشست. حدود نیم ساعت تشریفات اولیه فرود و باند پرواز طول کشید تا اینکه درب خروجی هواپیما باز شد.چشم بعضی ها پر از اشک بود و بعضی ها هم مات و مبهوت به پلکان هواپیما نگاه میکردن. بالاخره لحظه شماری تموم شد. درسته!
حاج احمد متوسلیان بود که از پلکان هواپیما می اومد پایین. صدای صلوات و تکبیر، فضای سالن رو پر کرده بود. حاج احمد که جمعیتو دید، حیرون موند. این همه جمعیت برا چیه؟ این همه مردم...
🔻یه کسی از توی سالن انتظار، که ظاهراً از صاحب منصبان نظامی بود، سریع خودشو به پایین پلکان هواپیما رسوند و منتظر موند تا حاج احمد بیاد پایین. همینکه به هم رسیدن، با آغوش باز همدیگرو بغل کردن و کلی هم خوش و بِش کردن.حاج احمد همچنان حیرون بود و انگار دنبال شخص خاصی می گشت.اون فرد نظامی(سردار)، ازش پرسید: چیه حاجی؟ دنبال کسی میگردی؟
🔻حاج احمد گفت: حاج ابراهیم کو؟ همت رو میگم؟ نیومده؟ اشک توی چشمهای سردار حلقه زده بود. نمیدونست چی بگه. خودشو کنترل کرد و با یه لبخند معنی داری گفت:
حاج ابراهیم شهید شده. همون موقعی که تو رفتی، حاج ابراهیم هم دوام نیاورد و پر کشید.یواش یواش به سالن انتظار نزدیک میشدن. همه منتظر بودن که باهاش روبوسی کنن. یا عکس یادگاری و سلفی بگیرن. ساعت تقریباً ۷ صبح بود که بعد از کلی احوالپرسی و سلام و صلوات، از طرف وزارت خارجه، یه ماشین مرسدس بنز مشکی شش درب آوردن جلوی فرودگاه. حاج احمد داره نزدیک میشه. راننده درو براش باز میکنه. حاج احمد که انگار حیرتش بیشتر شده بود، رو کرد به سردار و گفت: یعنی من باید توی این سوار بشم؟ سردار میگه: آره، چطور مگه؟ حاج احمد راهشو کج میکنه و میره به سمت یه تویوتا قدیمی که از طرف سپاه برای تدارکات اومده بود اونجا. میگه من با همین میرم. سردار هم چیزی نگفت و رفت نشست کنار حاج احمد توی همون تویوتای قدیمی.
🔻حرکت کردن به سمت محل اسکان.
ساعت حدوداً ۷:۳۰ صبح بود. مردم در حال آمد و شد به سمت محل کارشون بودن. حاج احمد که توی ماشین نشسته بود و با حیرت به قیافه مردم نگاه میکرد، به سردار که کنارش نشسته بود، گفت: فلانی! ما الان توی خاک ایران هستیم واقعاً؟
#ادامه_دارد
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✧✦•﷽ ✧✦•
🔴 #خبر_فورے
❤️#بازگشتحاجاحمدمتوسلیان
🔻سردار که انگار بازم شرمنده شده بود، گفت: حاج احمد! دست روی دلم نذار که خونه. حاج احمد در حالی که لبهاشو می گزید و دست روی دست میزد، گفت: ای وای! ای وای! این همه جوونهای ما توی جبهه ها خون دادن که این مردم اینجوری بشن؟ عجب تشکری کردن از شهدا. دست مریزاد. سردار که همچنان احساس شرمندگی می کرد، سرشو پایین انداخت و هیچی نمی گفت. دیگه داشتن به مقر اسکان نزدیک می شدن. همینکه تابلوی جلوی در ورودی نمایان شد، حاج احمد گفت: کاش میشد اول بریم دو کوهه. اونجا بیشتر بوی بچه ها رو میده. از ماشین پیاده شدن و رفتن به سمت اتاق کار سردار.
حاج احمد پرسید: از برادر ... چه خبر؟ حاج ... کجاست؟ حاج آقا ... چرا نیومد؟ سردار که نمیدونست چه جوابی باید بده، سرخ و سفید شد و آهسته گفت: اوضاع خیلی خرابه حاجی. تحمل شنیدنشو داری بگم؟
🔻بعد شروع کرد به تعریف از ۳۵ سال دوری حاج احمد و اینکه کشتی انقلاب دچار چه تلاطم هایی که نشد و از اتفاقات ریز و درشت جامعه و دست آخر هم از فریب خوردگانی گفت که روزی در راس امور اجرایی این مملکت بروبیایی داشتن.
عقربه های ساعت یواش یواش به وقت اذان ظهر نزدیک میشد. حاج احمد که از شنیدن این همه اتفاقات غیرمنتظره و باورنکردنی، برافروخته شده بود، آهی از ته دل کشید و گفت: فلانی! کمرم شکست. ایکاش هیچ وقت برنمیگشتم و این اوضاع رو نمی دیدم...
صدای اذان صبح بود که نگارنده را از خواب بیدار کرد.
🔻متحیر از خوابی که دیده بودم، اول نمازمو خوندم و بعد فکر کردم به اینکه اگه اصحاب کهف، به اراده خدا در خواب فرو رفتن و بعد از چندین سال، اوضاع کشور خودشونو، غیر از اون چیزی دیدن که خودشون حضور داشتن، حالا هم اگه حاج احمد و امثال اون، به اذن خدا برگردن، آیا کمتر از اصحاب کهف متعجب میشن؟
🔻اینجا بود که ناگهان به یاد وصیت نامه شهید باکری افتادم.
شهید حمید باکری توی وصیت نامه اش خطاب به همرزمانش گفته بود: ای برادران! از خدا بخواهید که شهادت رو نصیبتون کنه وگرنه افرادی که بعد از جنگ می مونن سه دسته میشن:
دسته اول: اونایی که از جنگیدنشون خسته و پشیمون میشن.
دسته دوم: اونایی که راه بی تفاوتی رو در پیش میگیرن و غرق دنیای مادی میشن.
🔻و دسته سوم: اونایی که روی عقائدشون می مونن ولی اونقدر غصه میخورن که دِق میکنن. پس از خدا بخواهید که شهادت را نصیبتون کن.
#پایان
🚫 #کپی_بدون_لینک_حرام
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 دسته گلی برای مادر
ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ، ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ،
ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ.
ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت، ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ !
👌ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ چه زیبا گفت: ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ، ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﺎﻭﺭ...
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 دعای مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم.
چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود. آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟!
قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان.
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 آدرس امام زمان عج
از علامه حسن زاده آملی پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است...که میفرماید: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»
هر جا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند...
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g