🗞 #حکایت
🔘 حکایت ناراحتى به خاطر يك دانه گندم
🔸 دو نفر از عباد حضرت حق با يكديگر پيمان بستند هر يك زودتر از دنيا رفت، خبرى از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود بدهد.
🔸 يكى از آنان از دنيا رفت، پس از مدتى به خواب دوستش آمد، به او گفت: در برزخ گرفتارم، علت گرفتاريم اين است كه روزى به مغازه عطارى محل رفته بودم، ساعتى كنار عطار نشستم در جنب من يك ظرف گندم بود، ناخودآگاه يك عدد گندم برداشتم و با دندان پيشين خود آن را نصف كردم سپس هر دو نصفه را به ظرف برگرداندم.
🔸 اين مسئله را با صاحب گندم در ميان نگذاشتم، اكنون در برزخ ناراحت آن مسئله ام، براى خدا پيش صاحب مغازه برو و براى رهايى من از او رضايت بگير.
📚 برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ اشاره قرآن به #مسخره کنندگان انبیاء در زمان گذشته تا حال...‼️
🔴 هیچ پیامبری نیامد مگر آنها مسخره اش کردند: ما یاتیهم من رسول الا کانوا بهم یستهزئون ...
🔵 نوح کشتی میساخت و آنها مسخره میکردند:
كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ
🔴 کنار پیامبر اسلام هم رد میشدند و مسخره اش میکردند و میگفتند : این همونیه که خدا فرستاده !!؟: «و اِذا رَاَوكَ اِن يَتَّخِذونَكَ اِلاّ هُزُوًا اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا»
🔵 پیامبر صلوات الله علیه معجزه می آورد و آنها مسخره میکردند: «واِذا رَاَوا ءايَةً يَستَسخِرون»
🔴 پیامبر آیه میخواند و آنها مسخره میکردند:
و قَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها و يُستَهزَاُ بِها
🔵 مسلمانان #نماز میخواندند و آنها مسخره میکردند:
اذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا»
🔴 تمام عمر مسخره میکنند اما به محض اینکه وارد #قبر شوند، #حسرت عجیبی خواهند خورد که چرا مسخره کردم : ياحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن كُنتُ لَمِنَ الساّخِرين
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✨معجزه تفکر✨
🔴 کسی، در سرزمین مشرکان زندگی کند و خود نیز...
🔴در قبیلهی راهزنان بزرگ شود و خود نیز...
🔶سپس، آنقدر رشد کند...
🔸که از برترین انسانها شود،
🔸که خداوند به رسولش امر کند باید او را دوست داشته باشی،
🔸که بهشت مشتاق دیدارش باشد،
🔸که وقتی همه برگشتند، او بایستد،
🔸که وقتی همقطارانش در سیل دنیاگرایی غرق شدند، زهدش، همچنان، مثال زهد عیسی علیهالسلام باشد،
🔸که چنان بر حق استوار باشد، که طعم زندان خلیفه ثانی و تبعید خلیفه ثالث را بچشد و باز، بایستد.
❓چهطور توانست از آن منجلاب به این بلندا صعود کند و چنین استوار بایستد؟
❓راز موفقیتش چه بود؟
🌿به نظر میرسد، امام صادق علیهالسلام در این روایت به راز موفقیت او اشاره فرمودهاند:
🍃«کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ»
📚الخصال، ج۱، ص۴۲
🍃«بیشترین عبادت ابوذر ـ رحمت خدا بر او باد ـ دو خصلت بود؛ «تفکر» و «عبرتآموزی».»
🔆ابوذر بسیار اهل «تفکر» و «عبرتآموزی» بود.
🔑کلید رهاییاش از شرک را نیز با همین دو خصلت به دست آورد.
💬خودش نقل میکند:
🔹سالها قبل از اسلام بتپرست بوده و «مناة»، بت قبیلهاش را، عبادت میکرده.
🔹روزی مقداری شیر برای «مناة» میآورد، کنارش میگذارد و گوشهای میایستد تا ببیند با آن چه میکند...
🔹اندکی بعد، روباهی از راه میرسد، شیر را میخورد، کنار «مناة» میآید، پایش را بلند میکند، بر آن بول میکند، راهش را میگیرد و میرود!
💥ابوذر با دیدن این صحنه به فکر فرو میرود...
🔸با خود میگوید: بتی که این اندازه ناتوان است که روباهی میتواند غذای او را بخورد و چنین جسارتی به او کند، چهگونه میتواند از من و قبیلهام دفع ضرر کند؟!
✨با همین تلنگر بیدار میشود، از بتپرستی دست میشوید، تحقیق میکند و سه سال پیش از بعثت پیامبر (در هفده سالگی) یکتاپرست میشود.
🔸او پس از مطّلع شدن از بعثت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله نیز، بیدرنگ به اسلام متلبس میشود.
🔶خداوند، عالَم را طوری خلق کردهاست که از در و دیوارش، آیه و نشانه و موعظه ببارد.
🔸کافی است؛ خوب «ببینیم»، به «فکر» رویم و «عبرت» گیریم.
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
May 11
✍حکایتی بسیار زیبا از بهلول
آورده اند ڪه
خلیفه وقت خوان طعامی
برای بهلول فرستاد
خادم خلیفه طعام نزد بهلول آورد
و پیش او گذاشت
و گفت:
این طعام مخصوص خلیفه است
وبرای تو فرستاده است
تا بخوری .
بهلول آن طعام را پیش سگی ڪه
در آن خرابه بود گذاشت.
خادم بانک به او زد ڪه
چرا طعام خلیفه را پیش سگ گذاردی؟؟؟
بهلول گفت:
دم مزن که اگر بشنود
این طعام از خلیفه است
او هم نخواهد خورد!!!...
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✨﷽✨
✨امام جعفر صادق (علیہ السلام)✨
🔺شایسته است مؤمن هشت خصلت داشتہ باشد:
🔸هنگام فتنہ و آشوب با وقار و آرام،
🔸هنگام بلا و آزمایش بردبار،
🔸هنگام آسایش شکرگزار،
🔸بہ آنچہ خداوند روزی اش کرده، قانع باشد،
🔸دشمنان و مخالفان را مورد ظلم قرار ندهد،
🔸بر دوستان برنامہ اى تحمیل نکند،
🔸جسمش از خودش خستہ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت در آسایش باشند.
📚 اصول کافے جلد2 صفحہ47
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ امام على عليه السلام در بالين حارث همدانى
🌴حارث همدانى يكى از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت على بود، و مقام ارجمندى در نزد امام داشت حارث مريض شد، حضرت على عليه السلام به عيادت او رفت و پس از احوالپرسى به او فرمود: اى حارث ! به تو بشارت مى دهم كه در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در كنار حوض كوثر، و موقع (مقاسمه ) مرا مى بينى و مى شناسى.
🌴حارث عرض كرد: مقاسمه چيست ؟حضرت فرمود: مقاسمه، با آتش انجام مى گيرد. روز قيامت من با آتش جهنم مردم را تقسيم مى كنم، به آتش مى گويم: اى آتش ! اين دوست من است او را رها كن ! و اين دشمن من است او را بگير!
🌴آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود: اى حارث! همين طور كه دست تو را گرفته ام، پيامبر صلى الله عليه و آله دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قريش و منافقين به آن حضرت شكايت نمودم، به من فرمود: هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود من ريسمان محكم خدا را مى گيرم ، و تو اى على ! دامن مرا مى گيرى و شيعيان دامن تو را مى گيرند...
🌴سپس سه بار فرمود: اى حارث تو با آن كسى كه دوستش دارى خواهى بود و همراه كردارت مى باشى. حارث برخاست و از شدت خوشحالى عباى خود را مى كشانيد و مى گفت : بعد از اين ، باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم ، يا مرگ به سوی من آید.
📚بحار ج 6، ص 179
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی
باران روزی به تو خواهد گفت آنها را کجا کاشته ای…
"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی...
و زیر هر آسمانی...
برای هر کسی..."
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت
اما کار نیک هر جا که کاشته شود به بار مینشیند.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
♦️مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود ، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند.
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار
صاحب خانه گفت دوباره بخوان!
مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!!
در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم.
💢خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی ، مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ، خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم .💢
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
⭕️ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺩﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ
➖ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺭﻧﺞ ﺷﻤﺎ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ
➖ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ...
➖ در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش درآورد، نه اعصاب را.
➖ خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد ، بلکه خوشبخت کسی است که با مشکلات مشکلی ندارد.
باید حوصله داشته باشیم و تحمل کنیم تا موفق شویم.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🙏به نام حق🙏
🍁امروز سه شنبه ۱۳۹۷/۰۲/۱۸🍁
🌵نفع فرد یا نفع جمع!؟🌵
متن امروز دلنوشته ی من نیست اما خیلی حرف دلمه و یجوری حال و هوای این روزهای ماست
سرخ پوستان از رييس جديد پرسیدند: آيا زمستان سختی در پيش است؟ رييس جوان قبيله که نمی دانست چه جوابی بدهد گفت: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد. سپس به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: اينطور به نظر می آید. پس رييس دستور داد که بيشتر هيزم جمع کنند، و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ زد: شما نظر قبلی تان را تأييد می کنيد؟ و پاسخ شنید: صد در صد رييس دستور داد که همه سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع آوری هيزم بيشتر بکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: بگذار اينطور بگویم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر. رييس پرسید: از کجا می دانيد؟ و پاسخ شنید: چون سرخ پوستها دارند دیوانه وار هيزم جمع میکنند! برخی وقتها ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم. حالا بنظر شما خودرو، دلار، طلا، گوشت، مرغ و ... باز هم گران می شود!؟
کمتر هیزم جمع کنیم!!! که این هیزم باعث سوختن خودمون و آینده ی بچه هامون میشه
💓عبارت تاکیدی💓
من نفع جمع را به نفع خودم ترجیح خواهم داد
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️رنگ خدایی:
❤️رعایت حال خانواده❤️
میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیروقت به منزل می آیند، در منزل که می رسند، متوجه می شوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در خواب هستند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه می مانند و تا اذان صبح همانجا قدم می زنند.
هنگام اذان که اهل خانه می باید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در می زنند و وارد خانه می شوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار می شود، سؤال می کند چرا زنگ نزدید؟
ایشان می گویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما می شد!
نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان در رؤیا می بینند که مرحوم آقا پشت در منزل نشسته اند، لذا بیدار شده و هنگامی که در را باز می کنند می بینند که آقا آنجا منتظرند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
کسی که مؤمنی را اذیت کند خدا او را اذیت نماید، و کسی که مؤمنی را اندوهگین کند خدا او را اندوهگین نماید.
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا . دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g