eitaa logo
نکته های خوب
124 دنبال‌کننده
580 عکس
884 ویدیو
1.1هزار فایل
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام علی عليه السلام فرمودند: ✅ مومن کسی است که: 👈کسبش حلال است. 👈اخلاقش مهربان و رئوف است. 👈قلبش سالم از کینه و کدورت است. 👈زیادی مالش را انفاق کند. 👈زیادی سخنش را نگه می دارد. 👈مردم از شرّش در امان باشند و به خیرش امیدوارند. 👈 با انصاف با ديگران برخورد مي كند. 📚 نصایح صفحۀ 281 ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💎بهترین روش برای خودسازی و نزدیک شدن به خدا و موفقیت در امر دین و دنیا و آخرت 1⃣ مشارطه است یعنى ، صبح انسان با خودش شرط كند كه آن روز، وظایف دینی اش را به خوبى انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد و در نهایت به بهترین شکل ممکن بندگی خدا را انجام دهد و همه کارهایش را برای خدا انجام دهد. 2⃣ مراقبه است یعنى ، در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد كرده تخطى نكند. 3⃣ محاسبه است كه در آخر شب، به حساب كارهاى خود برسد ؛ بررسى كند كه چه مقدار به وظایف خویش عمل كـرده و چه مقدار كوتاهى داشته است. 4⃣ معاتبه است برخى از علماى اخلاق این مرحله را براى محاسبه ذكر كرده اند. یعنى ، اگر انسان در محاسبه متوجه اشتباهاتى در رفتارش شد ، خود را تنبیه كند تا لغزش هایش جبران شود مثلا، خود را ملزم كند كه روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغى انفاق كند یا قدرى قرآن تلاوت نماید یا كار خیر دیگرى انجام دهد تا مافات جبران شود. 💠اما در مساله محاسبه، آنچه بیش از همه اهمیت دارد ، نقش حساب كشیدن از خویش است ؛ اگر كار خوبى انجام داده بودیم ، خدا را شكر كنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم،استغفار کنیم و به فكر ترک آن بیفتیم. 🌴رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اى ابوذر! پيش از آنكه به حسابت برسند، خودت به حساب خود برس، كه اين كار، حساب فرداى تو را آسان تر مى كند. و پيش از آنكه تو و عمل تو را وزن كنند، خودت را وزن كن و آماده عرضه بزرگ باش، آن روز كه تو را عرضه مى كنند و آن روز، هيچ كار پنهانى بر خداوند پوشيده نمى ماند. 📚وسائل الشیعه جلد 11 ص 379 🌷امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: هر كس كه هر روز از خودش حساب رسى نكند از ما نيست. پس اگر كار نيك انجام داده باشد، از خداوند بخواهد كه افزون ترش كند، و اگر بد كرده باشد، از خدا آمرزش بطلبد و به سوى او توبه كند. 📚وسائل الشیعه جلد11 ص 377 ✅ پیشنهاد میکنم برای جلوگیری از غفلت و فراموشی این راهکار , آن را درکاغذی یادداشت کرده و در مقابل دید خود قرار دهید تا ان شاء الله پس از مدتی به فراموشی و غفلت سپرده نشود و به لطف خدا بتوانید فضائل اخلاقی را در خود شکوفا و شدت اش را بیشتر کنید و رذائل اخلاقی را در خود ریشه کن و نابود کنید تا بتوانید به آن اهداف عالی ای که خدا برای شما در نظر گرفته برسید. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✨﷽✨ 🌷حکایت جواب دندان شکن ✨تاجری مسافرت میکرد. در بین راه شب در کاروانسرائی اقامت نموده برای شام غذائی خواست. ✨سرایدار مرغی پخته با سه تخم مرغ آب پز برای او آورد که خورده و به و به دلیل خستگی راه خوابید. ✨بامدادان به موقعی که قافله حرکت میکرد سرایدار پیدا نبود که قیمت غذا را بگیرد. ✨بعد از سه ماه که تاجر به شهر خود باز میگشت باز شبی را در کاروانسرای اولی به سر برد و باز هم سرایدار شامی مرکب از مرغی بریان و تخم مرغ برای او حاضر نمود. ✨چون صبح شد، تاجر سرایدار را خواسته قیمت غذای دو مرتبه را از او پرسید که دَین خود را بپردازد. سرایدار پس از چند دقیقه که به دقت با خود حساب کرد از او مطالبه هزار دینار نمود. و مخصوصا تذکر داد که خیلی مواظبت کرده است تا بی اعتدالی در حساب ننموده باشد. ✨تاجر از شنیدن هزار دینار بهای دو وعده غذا حیران شده گفت: گمان دارم که دیوانه شده ای که برای دو مرغ و شش تخم مرغ هزار دینار مطالبه مینمائی. ✨سرایدار گفت: غریب است که با انصافی که در این موقع به خرچ داده و نخواسته ام تعددی در حق جنابعالی بنمایم مرا دیوانه میخوانند. ✨تاجر گفت: هزار دینار برای چه به شما داده شود؟ ✨سرایدار گفت: دقت کنید اگر ناحساب گفتم گوش ندهید. سه ماه قبل شما در اینجا یک مرغ خوردید اگر این مرغ زنده بود در این مدت نود تخم میکرد و این تخم ها هر یک جوجه ای میشدند و من به این حساب صاحب هزاران مرغ و جوجه بودم و همه این منافع را برای پذیرائی شما از دست دادم و حالا که هزار دینار در مقابل تمام این خسارات به اضافه شام شب گذشته شما که تا سه ماه دیگر همین اندازه باعث خسارت من است میخواهم مرا دیوانه میخوانید. ✨جدال تاجر و سرایدار توجه قافله را جلب کرد. هر چه سعی کردند دعوا را ختم کنند میسر نشد بالاخره قرار شد که به حضور حاکم شرع رفته تکلیف را معلوم نمایند. پس از رسیدن به شهر و رفتن به خانه حاکم و ذکر داستان حاکم حق را به سرایدار داده تاجر را محکوم به پرداخت هزار دینار نمود. ✨دوستان تاجر به او گفتند: اگر بخواهی جلوی حکم قاضی را بگیری بایستی به بهلول متوصل شوی. شاید راهی یافته این ضرر را از تو دفع کند. تاجر قبول کرده با جمعی از همراهان به خانه بهلول رفته قضیه را شرح دادند. ✨بهلول قول داد که این شر را از تاجر دفع نماید. به شرط آنکه دو صد و پنجاه دینار به فقرا بدهد. تاجر هم قبول کرد. بهلول نزد حاکم رفته و با زحمت او را راضی کرد که این دعوا را تجدید نماید و قرار گذاشتند دو روز بعد تاجر و همراهان و سرایدار و بهلول و قاضی همه حاضر شده این دعوا را قطع کنند. ✨در روز موعود همه در دارالمحکمه حاضر شدند ولی بهلول در ساعت مقرر نیامد. دو ساعت گذشت باز هم نیامد. ناچار حاکم مستخدم خود را به سراغش فرستاد که فورا حاضر شود. ✨بهلول پس از یک ساعت معطل شدن بالاخره حاضر شد. حاکم با غضب تمام رو به او کرده گفت: با آن همه تمنا و خواهشی که کردی تا مرافعه را تجدید کنیم، سبب اینکه این مردم را سه ساعت معطل کردی چیست؟ ✨بهلول گفت: دهاتی ها برای بردن بذر آمده بودند چون خواستم تدبیری نکنم که محصول سال بعد خوب شود و اگر خودم نبودم گندم را در بی نوبتی میبردند سبب تاًخیر شد. من این مدت ایستادم تا چندین جُوال گندم را جوشانیده به آنها بدهم چون گندم نجوشیده ناپاک است و محصولش خوب نمیشود. جوشیده دادم که محصولش پاک و تمیز گردد. ✨حاکم رو به حاضرین کرده گفت: تقصیر از او نیست از ما است که کار خود را به دست این آدم نادان دادیم که ساعتها ما را معطل کند برای آنکه گندم را جوشانده بر آنها بدهد با اینکه همه میدانند گندم جوشیده حاصلی نخواهد داد. ✨بهلول گفت: جناب حاکم با اینکه مرا نادان و خودتان را عاقل تصور میکنید از شما میپرسم چطور است که مرغ بریان شده تخم کرده سه ماهه هزاران جوجه میدهد ولی گندم جوشیده محصول نخواهد داد؟ ✨این جواب دندان شکن همه را متعجب کرد و حاکم ناچار حرف بهلول را تصدیق نموده و حق را به تاجر داده سرایدار را محکوم کرد. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 جای خدا نباشیم! 🔹روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد. 🔹زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود. بعد از نماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر آنجا به نماز نرفت. 🔹 همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. ● حکایت ماست: ●جای خدا مجازات میکنیم، ●جای خدا میبخشیم، ●جای خدا... 🔹 اون خدایی که من می شناسم اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه. شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره. 🔹 چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی می کنه با خوشرویی باهاش برخورد کنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب بشیم... ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
⛓تو نیاز به طناب نداری 💠یکی از شاگردان می گوید: «در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی را در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت 💠از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ 💠پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سوی خویش می کشم و به دام می افکنم. دیروز، یکی از طناب ها را به گردن شیخ انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آن است، کشیدم، ولی افسوس که بر خلاف زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و بازگشت 💠هنگامی که شیطان این ماجرا را نقل کرد، از او پرسیدم: اکنون که طناب ها را در دست داری، طناب مرا نشان بده 💠شیطان لبخندی زد و گفت: امثال تو نیازی به طناب ندارد و خودشان به دنبال من می دوند 💠هنگامی که از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم . عاقبت تصمیم گرفتم مطلب را برای شیخ بیان کنم. 💠شیخ گفت: شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا دهد که به لطف خدا از دام او گریختم 💠جریان از این قرار بود که دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و از سویی، چیزی در منزل موجود نبود. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان(عج) نزدم وجود دارد که هنوز وقت مصرفش نرسیده است؛ آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد 💠یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم. با خود گفتم که از کجا معلوم که بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟ 💠در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم به منزل برگردم. از این رو،چیزی نخریدم و پول را به جای اولیه اش را باز گرداندم 💠به راستی که مرحوم شیخ انصاری به حقیقت این آیه شریفه توجه نموده است “الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ” 💠یعنی شیطان، شما را وعده به فقر و تهیدستى مى دهد؛ و به فحشا و زشتیها امر مىكند؛ ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و [به هر چیز] داناست. به همین دلیل، به وعدههاى خود، وفا میكند ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟ دو گدا بودند یکی بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت. گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه می گرفت ولی اون یکی ساکت بود. اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه. گدای ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟ برای سلطان محمود این سوال پیش اومده بود، که چرا یک گدا ساکته و هیچی نمی گه. وقتی از اطرافیان خود پرسید. به او گفتند که این گدا گفته کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟ سلطان محمود ناراحت شدو گفت حالا که اینطوری فکر می کنه فردا مرغی بریان شده که در شکمش الماسی باشد را به گدایی که چاپلوسی می کند بدهید تا بفهمد سلطان محمود خر کیه؟ صبح روز بعد همین کار را انجام دادند غافل از اینکه وزیر بوقلمونی برای گدا برده و گدای متملق سیر است. پس وقتی که مرغ بریان شده را به او دادند او که سیر بود مرغ را به گدای ساکت داد و گفت: امروز چند سکه درآمد داشتی و او گفت سه سکه. گدای متملق گفت: این مرغ رو به سه سکه به تو می فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه زنی مرغ بریان را بدون دادن حتی یک سکه صاحب شد. لقمه اول را که خورد چشمش به آن سنگ قیمتی افتاد و به رفیق خود گفت فکر می کنم از فردا دیگه همدیگر را نبینیم. فردای آن روز سلطان محمود دید که باز گدای متملق اونجاست و گدایی می کنه از او پرسید چرا هنوز گدایی می کنی؟ گفت: خوب باید خرج زن و بچه ام را درآورم. سلطان محمود با تعجب پرسید: مگر ما دیروز برای شما تحفه ای نفرستادیم؟ گدای متملق گفت: بله دست شما درد نکنه وزیر شما قبل از اینکه شما مرغ را بفرستید بوقلمونی آوردند و من خوردم چون من سیر بودم مرغ را به رفیقم دادم و دیگر خبری هم از رفیقم ندارم. سلطان محمود عصبانی شد و گفت: دست و پایش را ببندید و به قصر بیاریدش. در قصر به گدا گفت بگو کارو باید خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه. گدا این را نمی گفت و سلطان محمود می گفت بزنیدش تا بگه. سلطان خطاب به گدای چاپلوس می گفت: من می گم تو هم بگو: کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه؟ ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ اسماعیل‌طلا کیست؟ چرا سقاخانه حرم امام رضا به نام او مشهور است؟ از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا»ی صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و سال‌ها بعد، به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد. ماجرا از این قرار بود که در زمان فتحعلی شاه قاجار از طرف يكی از دولت‌های خارجی بسته‌ای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد گشودن آن را كرد. «اسماعيل‌خان» كه جزء ملتزمين بود استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود چرا که احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن، بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد. فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر، دستور داد برای اين دورانديشی، هم وزن سردار اسماعيل ‌خان سكه‌های طلا به او مرحمت شود. چنين كردند و اسماعيل خان، معروف به «زر ريز خان» شد. او آن طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود، از آن زمان این سقاخانه را به «سقاخانه اسماعیل طلا» می شناسند. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
نقل است شاه عباس صفوي، رجال كشور را به ضيافت شاهانه ميهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها بجاي تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتي‌ شاه پشت سر هم بر ني قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا مي دادند! گويي در عمرشان، تنباكويي به آن خوبي‌ نكشيده اند! شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليان ها با بهترين تنباكو پر شده اند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.» همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «براستي تنباكويي بهتر از اين نمي‌توان يافت.» شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پك هاي بسيار عميقي به قليان مي زد، گفت: « تنباكويش چطور است؟» رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعليحضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان مي كشم، اما تنباكويي به اين عطر و مزه نديده ام!» شاه با تحقير به آنها نگاهي‌ كرد و گفت: «مرده شوي تان ببرد كه بخاطر حفظ پست و مقام، حاضريد بجاي تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه كنيد.» ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
😄 💠اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً 💟⇐استاد گذاشتن بچه‌‌ها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با روبه‌رو می‌شوید برای آنکه نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه می‌گویید؟» 💟⇐آن برادر خیلی جواب داد: «البته بیشتر به برمی‌گردد والا خود به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. 💟⇐اولاً باید داشته باشی، ثانیاً رو به و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: «اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحم‌الراحمین» 💟⇐طوری این کلمات را به ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:« غریب گیر آورده‌ای؟» ❤️ ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
روزی زنی با شوهرش غذا میخورد. فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد. شوهرش گفت: کیست؟ زن جواب داد: فقیر است برایش غذا میبرم. شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید. سالیان سال گذشت و زن، شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد که فقیری در خانه را زد مرد در را باز کرد. دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد. به خانه برگشت و گفت: ای زن غذایی برای فقیر ببر. زن فورا بلند شد و غذا را برد اما زن با چشمانی پر از اشک برگشت. شوهرش گفت چه شده ای زن. زن گفت: این فقیر که در خانه آمده شوهر قبلی من است. مرد زنش را در آغوش گرفت و سپس رو به او کرد و گفت: من هم همان فقیری هستم که آن روز به در خانه شوهرت آمدم. هیچ گاه زمانه را دست کم نگیریم ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✨﷽✨ 🌷حکایت ✨عده اي مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. ✨بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. ✨سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ✨ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ ✨بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کنه! ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 علی گندابی شاید حکایت عجیب علی گندابی را شنیده باشید. علی گندابی از جاهلهای خشن همدان در زمان رضا شاه بود و محمد رضا بود. او که همچون دیگر جاهلان عهد ، نوچه ها و الدورم بلدورم زیاد داشت آنچنان زورمدار بود که حتی یکبار در باغهای عباس آباد این شهر جلو شعبان جعفری شعبان بی مخ معروف و نوچه هاش را که به این شهر سفر کرده بودند گرفته بود چنانکه شعبان را مجبور به بازگشت به تهران کرده بود. گندابی چهره ای زیبا داشت و علیرغم تمام کثافتکاریها ، خصلتی در او بود که به سه مورد از آنها اشاره میکنم: روزی متوجه نگاه خیره زنی زیبا شد. شاگرانش همه متوجه این ارتباط چشمی شدند... ناگهان علی،تکه ای لجن را از جوی برداشته به چهره خودمالید... نوچه ها علت را پرسیدند. گفت: کنار آن زن مردی لاغر اندام بود که فهمیدم شوهر اوست، نمیخواستم نگاه زن شوهردار به چهره ای زیباتر از  شوهرش خیره بماند، هرچه باشد او صاحب دارد و من دزد ناموس نیستم، خواستم با لجن خود را زشت کنم تا نگاهش از من برگردد... غروب یکی از روزهای ماه محرم، گندابی سر یکی از کوچه را بسته بود. روحانیی در تاریک روشن هوا  جهت اقامه نماز به مسجد می رفت... گندابی خطاب به نوچه ها همه را مرخص کرد و با قمه خود راه را بر روحانی بست. روحانی که عرق ترس و وحشت سرتاسر وجودش را گرفته بود ترسان و لرزان بدو گفت که نه پولی همراه اوست و نه گنجی. گندابی روحانی را به گوشه ای کشاند ، قمه را به گوشه ای انداخت و خم شد! روحانی، از رفتار او غرق در تعجب بود . علی فریاد زد بیا بالا آخوند! ...روحانی که حیرت زده بود گفت : نه قربان من چنین جسارتی نمیکنم. گندابی قمه را برداشت و گفت: اگر بر دوشم سوار نشوی سرت را گوش تا گوش خواهم برید... روحانی از ترس جان، بر پشت کوع کرده ی گندابی نشست. گندابی داد زد: حالا بخون! - چی بخونم؟ - روضه بخون، روضه ی حسین رو بخون!! بلند بخون! .... تعدادی از همسایه ها که حتی جرات بیرون آمدن از خانه را نداشتند با صدای روحانی، روی پشت بامها بودند... روحانی میخواند... و لرزشهای تن روحانی نشان میداد که کسی آن زیر به شدت گریه میکند!... گندابی پیر شده بود... توبه کرده بود... روزی به خانواده گفت قصد رفتن به نجف را دارد گفت دلش برای علی تنگ است... وقتی رسید و زیارت کرد... همگان شاهد بودند که کنار ضریح علی ع فریاد زد : "ای خدا تو رو به هر کی دوست داری قسم ، این علی رو به اون علی ببخش" و از حال رفت... وقتی همه جمع شدند علی گندابی از دنیا رفته بود... آنروز کنار مرقد علی ع قبری کنده شده بود. می گفتند برای یکی از آیات عظام است که گوئی فوت کرده بود. آیت الله را نیاوردند! می گفتند وی وصیت کرده است جای دیگری او را دفن کنند. و ... علی گندابی لات بجای آیت الله ، کنار مرقد علی ابن ابیطالب به خاک سپرده شد. منصور میگوید توفیقی از این بیشتر نیست که کسی را علی ع شفاعت کند. و خدا را قسم می دهم به عظمت علی که علی شفیع مان باشد. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
⚜روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان، نالان و گريان است پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. حضرت داوود فرمود: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!! داوود علیه السلام گفت: مادر ناراحت نباش پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم. 🍸برچرخ فلک مناز که کمر شکن است 🍸بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است 🍸مغرور مشو که زندگی چند روز است 🍸در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 در کلام امیرالمومنین علی علیه السلام: 🔹«وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِينَ عَنْ حُجَّتِهِ، 💢 ، انسان هوشمند را از بيان دليل و حجت خود گنگ مى سازد» 📚نهج البلاغه، حکمت ۳ 🔹«وَالْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَةٌ، 💢 حتى در وطنش غريب است». 📚نهج البلاغه، حکمت ۵۶ 🔹الْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ 💢« ، مرگ بزرگ تر است» 📚نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳ 🔹«فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ، 💢 سبب نقصان دين و مشوش شدن عقل و جلب كينه مى گردد». 📚نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹ 🔹«إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، 💢هرگاه اغنيا از كمك به ديگران بخل بورزند آخرت خود را به دنيايشان مى فروشند» 📚نهج البلاغه، حکمت ۳۷۲ 🌹در حديث معروف رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه در كتاب كافى آمده است مى خوانيم: 🔹«كادَ الْفَقْرُ أنْ يَكُونَ كُفْراً، 💢نزديك است كه انسان را به مرحله كفر برساند». بسيار ديده شده است كه افراد كلمات كفرآميز بر زبان جارى مى كنند و هنگامى كه زن و فرزند خود را گرسنه مى بينند دست به هر كارى مى زنند، قوانين اجتماعى را مى شكنند، آداب و اخلاق انسانى را به فراموشى مى سپارند و براى رفع خود هر كارى را مجاز مى شمارند و اگر شخص كم ظرفيت واقعا كافر نشود، به مرز كفر نزديك مى گردد و حداقل رضايت به قضاى الهى را از دست مى دهد. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا و تلگرام. دنبال کنید http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3 https://sapp.ir/sm.shadmehr https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
😍😍 خنده میڪنی و میدمد بهار ، بخند به نوشخند ٺو رازیسٺ ماندگار بخند امیدقلب پریشان من به‌خنده ٺوسٺ برای خاطر این جـانِ بی قرار، بخنـد #صبحتون_شهدایی❤️ #شهید_محمدابراهیم_همت_😍 رفیــــق آسمونی❤️☺️ @Ebrahimhemmat_ir
عاشقان چون با بصیرت می شوند جنگ باشد حاج همت می شوند چون نباشد جنگ، اندر جنگ نرم تحت امر رهبر حجت می شوند #شهید_ابراهیم_همت🌷 #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 #همت_نسل_سوم رفیق شهید #شهیدت می کند❤️ یادشون با صلوات❤️ @ebrahimhemmat_ir
✨ شهید محمدابراهیم همت: هروقت میخواست برای جوانان بنویــسد مــــےنــــوشت: «مـــــن ڪـــان للــه ڪـــان اللــه لــه» هرکه باشد خدا بااوست رسم عاشـق نیست یڪ‌دل و دو دلبر داشتن.
هدایت شده از سایت دینی هدانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 نحوه نوشتن صحیح قرارداد اجاره منزل تا ربا نشود؟ 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 www.hadana.ir
🔴 10 نشانه عاقل در نگاه امام رضاع ✍امام علی بن موسی الرضا المرتضیع در حدیثی گهربار ده خصلت و نشانه کامل بودن عقل را بیان فرموده‌اند. امام هشتم حضرت رضا(ع فرمودند: عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد: 1ـ از او اميد خير باشد 2ـ مردم از بدى او در امان باشند 3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد 4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود 7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد 8ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد سپس فرمود: دهمین و چيست دهمین؟ به او گفته شد: چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است. ✍متن حدیث: لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ، وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ عليه السلام: أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ عليه السلام: لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى». پی نوشت: 📚تحف العقول، صفحه 443 ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🙏به نام خالق جان🙏 ❤امروز شنبه ۱۳۹۷/۰۴/۳۰❤ 🌵به نام قلبهای بخشنده🌵 گاهی باید سنت شکنی کرد خیلی از رفتارها و تعارفات ما از قدیم توی زندگی ما ریشه کرده مثل خرجهای آنچنانی برای عروسی یا وفات که میشه با پول هر کدوم از اینها چندین نفرو شاد کرد و یا بزرگترین مشکل زندگی خیلیهارو حل کرد فقط کافیه قلب بزرگی داشته باشی متن یک کارت عروسی: ﺑِﺎﺳْﻤﻪ ﺗﻌﺎلی ؛ ﺧﻮﺍهی ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻒ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺷﻴﺮﻳﻦ کسی ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ . ﺩﻭﺷﻴﺰﻩ ﻓﻼنی ﻭ ﺁﻗﺎی ﺑﻬﻤﺎنی ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ ! ﺑﻨﺎ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺟﺸﻦ ﺑﺎﺷﻜﻮهی ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭلی ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺟﺸﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮی ﺗﺎ ﺁن ها ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ جشنی ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ . ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺟﻬﺖ ﺍﻃﻼﻉ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ ... ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﺍﺭﺗﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﻢ ﻭلی ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺧﺪﺍﭘﺴﻨﺪﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻛﻨﻴﺪ . ﺁﺩم های ﺑــــــــــﺰﺭﮒ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ ؛ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺛﺮﻭﺗﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺁن ها ﻗﻠﺒــــــــــی ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻧﮕﺎهی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ... 💓عبارت تاکیدی💓 من به میزان انسانیتم بخشنده خواهم بود خدایاشکرت ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 نوف بکالی گوید در مسجد کوفه خدمت امیرالمومنین ع رسیدم و سلام کردم و ایشان جواب سلام را دادند گفتم یا امیرالمومنین ع پندی به من بدهید فرمود 🔹ای نوف خوبی کن تا با تو خوبی شود. 💢گفتم یا امیرالمومنین ع باز هم بفرمایید: امام ع فرمود: 🔹 رحم کن تا با تو رحم کنند به مردم رحم کن تا آنها هم به تو رحم کنند . 🔹خوب بگو تا به خوبی یادت کنند. سخن خوب و درست بگو تا تو را مردم به خوبی یاد کنند 🔹از غیبت اجتناب کن و غیبت مکن که غیبت کننده خورشت سگهای دوزخ است. 💢سپس فرمود: 🔹ای نوف دروغ گفته کسی که فکر می کند حلال زاده است و به غیبت کردن گوشت مردم را میجود. 🔹دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان از اولاد من است 🔹دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد یا بر نافرمانی خدا در شب و روز دلیر است. 🔹ای نوف صله رحم کن تا خدا عمرت را زیاد کند صله رحم با افراد مومن و دین دار 🔹ای نوف خوش اخلاق باش تا حسابت را سبک گیرند 🔹ای نوف اگر می خواهی روز قیامت با من باشی به ستمکاران کمک مکن. 🔹ای نوف هرکه ما را دوست دارد روز قیامت با ما است و اگر مردی سنگی را دوست بدارد در قیامت با او محشور گردد یعنی در این دنیا هر کسی را دوست داشته باشی و با کارهایش موافق باشی در قیامت با او محشور میشوی 🔹ای نوف مبادا خود را در میان مردم خوب جلوه دهی و در پنهان و خلوت خدا را نافرمانی کنی مبادا در میان مردم خود را انسان خوب و مومن نشان دهی ولی در خلوت و تنهایی گناه کنی تا آنکه خدا در روزیکه ملاقاتش می کنی رسوایت کند. 💢ای نوف آنچه راکه به تو گفتم نگهدار و عمل کن تا به خیر دنیا و آخرت برسی . 📚امالی شیخ صدوق مجلس 37 صفحه 209-210 ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 امیرالمومنین على علیه السلام: 💠 اِنَّ لاَِهْلِ التَّقْوى عَلاماتٍ يُعْرَفونَ بِها: صِدْقُ الْحَديثِ وَ اَداءُ الاَْمانَةِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ وَ قِلَّةُ الْفَخْرِ وَ الْبُخْلِ وَ صِلَةُ الاَْرْحامِ وَ رَحْمَةُ الضُّعَفاءِ وَ قِلَّةُ الْمُواتاةِ لِلنِّساءِ وَ بَذْلُ الْمَعْروفِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ سِعَةُ الْحِلْمِ وَ اتِّباعُ الْعِلْمِ فيما يُقَرِّبُ اِلَى اللّه ِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ ، طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ. وَ طُوبى شَجَرَةٌ فِى الْجَنَّةِ، اَصْلُها فى دارِ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله... ؛ ♦️، نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: ✅ راستگويى ✅ امانتدارى، ✅ وفاى به عهد، ✅ كم فخرفروشى، ✅ كم بخل ورزيدن، ✅ صله رحِم، ✅ رحم به ضعيفان، ✅ كم موافقت كردن با زنان، ✅ به همه نيكى كردن، ✅ خوش اخلاقى، ✅ بردبارى بسيار ✅ و پيروى از علم نزديك كننده به خداوند. ♦️و آنان طوبى، و سرانجام نيك دارند. طوبى درختى است در بهشت كه ريشه آن در خانه پيامبر خدا صلي الله عليه و آلهاست ... . 📚 خصال، ص 483، ح 56. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✨﷽✨ 🌷حکایت ملانصرالدین ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: مفت"!!! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی! ✍پ.ن. سعی نکن مثل دیگران باشی ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 حمال تبریزی فرد بیسوادی در تبریز زندگی می کرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ می بیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می کند که ورجه وورجه نکن، می افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر می خورد و به پایین پرت می شود. مادر جیغی می کشد و مردم خیره می مانند. حمال پیر فریاد می زند "نگهش دار"! کودک میان آسمان و زمین معلق می ماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را می گیرد و به مادرش تحویل می دهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع می شوند و هر کس از او سوالی می پرسد: یکی می گوید تو امام زمانی، دیگری می گوید حضرت خضر است، کسانی هم می گویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش می گذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می شناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. 🍂تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن 🍂که خواجه خود روش بنده پروری داند. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g