💠 یکی از محافظان مقام معظم رهبری نقل میکرد:
یک روز که #رهبر_انقلاب به کوههای اطراف تهران برای کوهپیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد میکنند که به لحاظ ظاهری وضع مناسبی نداشتند.
آنها به یکباره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمعوجور کردن خودشان را نداشتند.
از رفتارشان مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و اینگونه به نظر میرسید که آنها تصور میکردند که الان آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد ولی برعکس آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ البته کاملا مشخص بود که واقعیت چیست
آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت و جواب داد: خیر؛ من و ایشون، دوست هستیم...
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم بینتون بخونید و با هم ازدواج کنید.
آقا پیشنهاد داد که اگر مایل بودید، فلان تاریخ بیائید و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقدتان را بخوانم.
آن دختر و پسر خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند.
آقا هم خطبه عقدشان را خواندند
با برخورد کریمانه حضرت آقا مسیر زندگی این دو جوان تغییر کرد.
دخترخانم که غیرمحجبه بود به یک دخترخانم محجبه و معنوی؛ و آقاپسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
📚نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
امام على عليه السلام :
سخن چون داروست، اندكش سود مى بخشد و بسيارش كشنده است
الكلامُ كالدَّواءِ ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ ، و كَثيرُهُ قاتِلٌ
ميزان الحكمه ج10ص199
@sebghatallaah
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
💠 حدیث روز 💠
✳️ اسلام این افراد زیبا است
🔹قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ الْكَلَامَ فِيمَا لَا يَعْنِيهِ.
🔻پیامبر اسلام (ص) فرمود:
از نشانههای زیبا بودن اسلام شخص، این است که در آنچه به او مربوط نیست سخن نگوید.
📚 امالی شیخ مفید، ص۳۴
@HawzahNews
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
1_21259424.pdf
1.48M
#کتاب_pdf
📚ازدواج موفق
🖌نویسنده؛ فاطمه شعیبی
📚 نکته های طلایی 📚
🙏 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد.
http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e
👆👆
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
1_21387226.apk
3.87M
🌀 #نرم_افزار #اندروید
💟مطالب شامل ⏬
🔷 #احادیث در مورد
🌸اعتقادی اخلاقی
🌸 اقتصادی
🌸پزشکی و...
🔹با قابلیت جستجو🔹
💟بسیار جالب و کاربردی
http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
1_20704809.pdf
2.01M
📚 خاکهای نرم کوشک
✍مولف: سعید عاکف
#کتاب #pdf
☘موضوع : دفاع مقدس
🎀خاطرات شهید برونسی🎀
http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e
👇👇👇
♨️سوال:
🔰چرا به امام علي حيدر کرار ميگفتند و به چه معناست؟
✍️پاسخ:
✅از برخي متون ديني و تاريخي استفاده ميشود بعد از ولادت امام علي(ع) مادرش فاطمه بنت اسد نام حضرت را «حيدره» ( شير )به نام پدرش(اسد) ناميد. آن گاه پدر حضرت آن نام را عوض کرد و او را علي ناميد.
برخي گفتهاند: «حيدره» نامي است که قريش براي حضرت انتخاب کرده بودند،ولي قول نخست صحيحتر است،زيرا آن بزرگوار در جنگ خيبر هنگامي که «مرحب» به جنگ حضرت آمد و گفت: أنا الّذي سمّتني اُمّي مرحبا، پاسخ داد و گفت: «أنا الّذي سمّتني اُمّي حيدره؛ منم آن کسي که مادرم مرا حيدره نام نهاد».(۱)
کرار:
بسيار حمله برنده ،به تکرار هجوم برنده ،لقب علي (ع) ،وي بدون ترس به صف دشمن حمله مي کرد .
برگردنده، باز گردنده. حمله كننده پياپى. از القاب اميرالمؤمنين على (ع) است، كه حضرت در جنگ، بر صف دشمنان بارها حمله مى نمود و هيچ انديشه نمى كرد.(۲ )
امام علي (ع) انسان کاملي است که عالي ترين صفات انساني را دارا بود ،در ميدان عبادت عابد ترين افراد . هنگام عفو و گذشت، با گذشت ترين فرد ودر زمان سخن گفتن بهترين خطيب .در ميدان جنگ نيز بهترين رزمنده به حساب مي آمد .
پينوشت:
۱. الکامل في التاريخ ،ج ۲ ،ص۲۲۰ ،ابن اثير ،بيروت ،دار صادر ،۱۳۸۵ ؛
بحارالانوار ، ج ۳۹، ص ۱۴؛
زندگاني امير المؤمنين، ، ص ۲۹ ـ ۳۰؛
سيد هاشم رسولي محلاتي تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي. ۱۳۷۴ ،چاپ چهارم
۲ . معارف ومعاريف ،ج ۸ ، ص ، ۴۸۰ ،سيد مصطفي دشتي ،قم ، ۱۳۷۶ ،چاپ دوم
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
💠 یکی از محافظان مقام معظم رهبری نقل میکرد:
یک روز که #رهبر_انقلاب به کوههای اطراف تهران برای کوهپیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد میکنند که به لحاظ ظاهری وضع مناسبی نداشتند.
آنها به یکباره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمعوجور کردن خودشان را نداشتند.
از رفتارشان مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و اینگونه به نظر میرسید که آنها تصور میکردند که الان آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد ولی برعکس آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ البته کاملا مشخص بود که واقعیت چیست
آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت و جواب داد: خیر؛ من و ایشون، دوست هستیم...
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم بینتون بخونید و با هم ازدواج کنید.
آقا پیشنهاد داد که اگر مایل بودید، فلان تاریخ بیائید و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقدتان را بخوانم.
آن دختر و پسر خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند.
آقا هم خطبه عقدشان را خواندند
با برخورد کریمانه حضرت آقا مسیر زندگی این دو جوان تغییر کرد.
دخترخانم که غیرمحجبه بود به یک دخترخانم محجبه و معنوی؛ و آقاپسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
📚نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴#رنج_گناه
💠پسر شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح) نقل کرده که:
چند دقیقه آخر عمر پدرم بود دیدیم بسیار ناراحت و نگران است واز چیزی رنج می برد. گفتم پدر چرا در این لحظات اینقدر ناراحتی؟
گفت: من در ایام جوانی مکه رفته بودم یکی از علمای اهل سنت از من پرسید آیا درست است که شما به خلفا لعن می فرستید؟ من برای اینکه او نسبت به شیعه بدبین نشود به دروغ گفتم نه لعن نمی فرستیم.
◾️پسرم الان که عمر من تمام شد من نگرانم در درگاه الهی جواب آن دروغ را چگونه بدهم.
با اینکه شیخ عباس قمی از روی تقیه این دروغ را گفته باز نگران است.
♨️گناه هرچقدر هم لذت بخش باشد تمام میشود بعداز ده دقیقه فروکش میکند اما رنج گناه برای همیشه در دل انسان می ماند
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠ضرورت ساده زيستي كارگزاران
✍امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه ای خطاب به عثمان بن حنیف فرمودند:
💢اي پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردي از سرمايه داران بصره، تو را به مهماني خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوي آن شتافتي، خوردنيهاي رنگارنگ براي تو آوردند و كاسه هايي پر از غذا پي در پي جلوي تو مي نهادند،
🔹گمان نمي كردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده
🔹و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند،
🔹انديشه كن در كجايي؟
🔹و بر سر كدام سفره مي خوري؟
🔹پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني دور بيافكن
🔹و آنچه را به پاكيزگي و حلال بودنش يقين داري مصرف كن.
📚نهج البلاغه، قسمتی از نامه ۴۵
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 ماجراى بَلعم باعورا
بلعم باعورا از علماى بنى اسرائيل بود، و كارش به قدرى بالا گرفت كه اسم اعظم مى دانست و دعايش به استجابت مى رسيد. روايت شده: موسى عليه السلام با جمعيتى از بنى اسرائيل از بيابان تيه بيرون آمده و به سوى شهر بيت المقدس و شام حركت كردند، تا آن را فتح كنند و از زير يوغ حاكمان ستمگر عمالقه خارج سازند.
وقتى كه به نزديك شهر رسيدند، حاكمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنى اسرائيل) رفته و گفتند از موقعيت خود استفاده كن و چون اسم اعظم الهى را مى دانى، در مورد موسى و بنى اسرائيل نفرين كن. بلعم باعورا گفت: من چگونه در مورد مؤمنانى كه پيامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرين كنم؟ چنين كارى نخواهم كرد.
آنها بار ديگر نزد بلعم باعورا آمدند و تقاضا كردند نفرين كند، او نپذيرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نيرنگ و ترفند آن قدر شوهرش را وسوسه كرد، كه سرانجام بلعم حاضر شد بالاى كوهى كه مشرف به بنى اسرائيل است برود و آنها را نفرين كند.
بلعم سوار بر الاغ خود شد تا بالاى كوه برود، الاغ پس از اندكى حركت سينه اش را بر زمين مى نهاد و بر نمى خاست و حركت نمى كرد، بلعم پياده مى شد و آن قدر به الاغ مى زد تا اندكى حركت مى نمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهى به سخن آمد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم كجا مى روى؟ آيا نمى دانى فرشتگان از حركت من جلوگيرى مى كنند.
بلعم در عين حال از تصميم خود منصرف نشد، الاغ را رها كرد و پياده به بالاى كوه رفت، و در آن جا همين كه خواست اسم اعظم را به زبان بياورد و بنى اسرائيل را نفرين كند اسم اعظم را فراموش كرد و زبانش وارونه مى شد به طورى كه قوم خود را نفرين مى كرد و براى بنى اسرائيل دعا مى نمود. به او گفتند: چرا چنين مى كنى؟ گفت: خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زير و رو مى كند.
در اين هنگام بلعم باعورا به حاكمان ظالم گفت: اكنون دنيا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حيله و نيرنگ باقى نمانده است. آن گاه چنين دستور داد: زنان را آراسته و آرايش كنيد و كالاهاى مختلف به دست آنها بدهيد تا به ميان بنى اسرائيل براى خريد و فروش ببرند، و به زنان سفارش كنيد كه اگر افراد لشكر موسى عليه السلام خواستند از آنها كامجويى كنند و عمل منافى عفت انجام دهند، خود را در اختيار آنها بگذارند، اگر يك نفر از لشكر موسى عليه السلام زنا كند، ما بر آنها پيروز خواهيم شد
آنها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرايش كرده، و به عنوان خريد و فروش وارد لشكر بنى اسرائيل شدند، كار به جايى رسيد كه «زمرى بن شلوم» رئيس قبيله شمعون دست يكى از زنان را گرفت و نزد موسى عليه السلام آورد و گفت: گمان مى كنم كه مى گويى اين زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمى كنم. آن گاه آن زن را به خيمه خود برد و با او زنا كرد، و اين چنين بود كه بيمارى واگير طاعون به سراغ بنى اسرائيل آمد و همه آنها در خطر مرگ قرار گرفتند.
در اين هنگام «فنحاص بن عيزار» نوه برادر موسى عليه السلام كه رادمردى قوى پنجه از امراى لشكر موسى عليه السلام بود از سفر سر رسيد، به ميان قوم آمد و از ماجراى طاعون و علت آن باخبر شد، به سراغ «زمرى بن شلوم» رفت. هنگامى كه او را با زن ناپاك ديد، به آنها حمله نموده هر دو را كشت، در اين هنگام بيمارى طاعون بر طرف گرديد. در عين حال همين بيمارى طاعون بيست هزار نفر از لشكر موسى عليه السلام را كشت.
موسى عليه السلام بقيه لشكر را به فرماندهى «يوشع بن نون» باز سازى كرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را يكى پس از ديگرى فتح كردند. خداوند ماجراى انحراف بلعم باعورا را به طور اشاره و سربسته در آيه 175 و 176 سوره اعراف ذكر كرده است.
👌آرى، اين است نتيجه فرهنگ بى عفتى و انحراف جنسى، كه وقتى نيرنگ بازان از راههاى ديگر شكست خوردند با رواج دادن فرهنگ غلط، دين و دنياى مردم را تباه مى سازند.
📗 #قصه_های_قرآن
✍ مرحوم محمدی اشتهاردی
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 روزی به کافر
حضرت ابراهیم علیه السلام تا مهمان بر سر سفره اش نمی نشست، غذا نمی خورد. یک روز پیرمردی را دید و از او خواست که امروز بیا منزل من برویم و با هم غذا بخوریم. پیرمرد دعوت ابراهیم را قبول کرد و به خانه آن حضرت آمد.
ابراهیم علیه السلام فرمود سفره گستردند و چون اول باید میزبان دست به طعام دراز کند، حضرت خلیل «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و دست به طعام دراز کرد، اما آن پیرمرد بدون این که نام خدا ببرد شروع به خوردن طعام نمود.
ابراهیم فهمید که پیرمرد کافر است، روی خود ترش کرد؛ یعنی اگر از اول می دانستم کافر هستی دعوتت نمی کردم. پیرمرد هم غذا نخورد بر شتر خود سوار شده و به مقصد خود روانه شد.
خطاب رسید: ای ابراهیم! بهترین نعمتها که جان است به این پیر گبر دادم و صد سال است او را با آن که کافر است روزی می دهم، تو یک لقمه نان از او دریغ داشتی؟ برو و او را بیاور و از او عذر بخواه تا با تو غذا بخورد. ای ابراهیم! بسیار زشت و قبیح است که انسان رفتاری کند که مهمان غذا نخورده از سر سفره رنجیده برخیزد و برود.
ابراهیم علیه السلام به دنبال آن پیر گبر رفت و از او عذر خواهی کرد و گفت: بیا برویم، من گرسنه ام؛ تا تو نیایی غذا نمی خورم. می خواهی بسم الله بگو می خواهی نگو! پیرمرد پرسید: تو مرا راندی، چه باعث شد که آمدی و مرا بدین حال به منزل آوردی و عذر خواهی می کنی؟
ابراهیم علیه السلام گفت: خدای تعالی مرا عتاب کرد و درباره تو فرمود: من صد سال است او را روزی داده ام و باز می دهم، تو یک ساعت تحمل او را نداشتی و او را رنجانیدی؟ برو او را راضی کن و از او عذربخواه و او را به منزل بیاور و از او توقع بسم الله گفتن نداشته باش!
پیرمرد اشکش جاری شد و گفت: عجب! آیا خدا اینگونه با من معامله می کند؟! ای ابراهیم دینت را بر من عرضه کن! آن پیرمرد توبه کرد و خداپرست و موحد شد.
📗 #المحجة_البیضاء
✍ مرحوم فیض کاشانی
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 وجدان
غزالی در احیاء العلوم می نویسد: آقایی به طرف حسابش نوشت که: نی های شکر را سرما زده است. از این جهت امسال زمینه برای خرید شکر فراوان است؛ و یقین داشته باش که شکر گران خواهد شد. این نامه به دست این تاجر رسید. افتاد در بازار کوفه شکر فراوانی خرید و انبارش را پر کرد. خوشحال شد که امسال سود فراوانی نصیبش می شود.
شب، وقتی که از بازار و از سر و صدای دنیا فارغ شد، عاطفه و ایمان قلبی او، وجدان او، وجدانی که از یقین او، اسلام او، پیدا شده بناکرد این آقا را ملامت کردن، گفت: دیدی چه کردی؟ مردم را گول زدی. گول نزده بود، شکر به نرخ روز خریده بود. اما زمینه این بوده است که سال آینده شکر گران شود. این زمینه کلاه گذاشتن سر مردم بود.
غزالی می گوید: این آقا تا صبح خوابش نبرد. اول اذان صبح، در نماز جماعت به افرادی که شکر از آنها خریده بود ماجرا را گفت؛ و تا اول آفتاب به در خانه همه آنها که شکر خریده بود رفت. همه آنها گفتند راضی هستیم و معامله را به هم نمی زنیم. اینجا قدری راحت شد.
غزالی می گوید: شب دوم ضربات وجدان باز نگذشت که او بخوابد. بالأخره آن آقای تاجر که شکرها را خریده بود، فردا صبح به بازار آمد و به التماس شکرها را پس داد و رفت منزل. شب سوم خواب خوبی رفت و گفت: الحمد لله رب العالمین؛ ما توانستیم دین خودمان را حفظ کنیم ولو اینکه استفاده زیادی از دست ما رفت.
👌به این می گویند ایمان عاطفی و قلبی. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: اگر مسلمانی، مسلمانی را گول بزند، اصلاً مسلمان نیست. «لیس من المسلمین من غشهم».
📗 #اخلاق_در_خانه، ج 2
✍ آیت الله حسین مظاهری
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 انصاف با مردم و دیدار حضرت ولی عصر علیه السلام
یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»
📗 #عنایات_حضرت_مهدی_به_علما
✍ محمدرضا باقیاصفهانی
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠شخصی از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کرد:
چگونه صبح کردید و در چه حالی هستید
❤حضرت فرمود:
◽صبح کردم در حالی که من صدّیق اکبر و فاروق اعظم هستم.
◽من وصی بهترین بشر هستم.
◽منم اول، منم آخر،
◽منم باطن، منم ظاهر،
◽من به هر چیزی عالم هستم.
◽منم عین اللَّه،
◽منم جنب اللَّه،
◽من امین خدا بر پیامبران هستم.
◽به واسطه ما خداوند عبادت میشود،
◽ما خزینههای الهی در آسمان و زمین هستیم. من زنده میکنم، من میمیرانم، و من زنده لایموت هستم.
🔸️سؤال کننده از این جواب امیرمؤمنان علیه السلام درشگفت ماند، پس حضرت فرمود:
🔹️اوّل؛ یعنی اولین کسی هستم که به رسول خداصلی الله علیه وآله ایمان آوردم.
🔹️آخر؛ یعنی آخرین کسی بودم که آن حضرت را زیارت کردم، آن گاه که ایشان را در قبر گذاشتم.
🔹️ظاهر؛ یعنی من ظاهر اسلام هستم.
🔹️باطن؛ یعنی من مملوّ از علم و دانش هستم.به همه چیز آگاهم؛ یعنی هرچه را که خدا به پیامبرش آموخت، آن حضرت نیز همه را به من خبر داد.
🔹️من عین اللَّه هستم؛ یعنی چشم بینای خدا بر مؤمنان و کافران هستم.
🔹️من جنب اللَّه هستم، اشاره به فرمایش خدای تعالی است که میفرماید:
🌸 یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ
«افسوس برمن از کوتاهیهایی که در اطاعت
فرمان خدا کردم».
👈پس هرکه درمورد من کوتاهی کند، در مقابل خدا کوتاهی کرده است.
🔹️من زنده کننده ام؛ یعنی سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله را زنده میکنم.
🔹️میراننده هستم؛ یعنی هرگونه بدعتی را نابود میکنم.
🔹️من زنده ای هستم که مرگ ندارد،
اشاره به فرمایش خدای تعالی است که فرمود:
👈 آنان که در راه خدا کشته شده اند را مرده نپندارید، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
📚 بحارالانوار/ج۳۹/ص۳۴۸
مناقب آل ابی طالب/ج۲/ص۳۸۵
سوره زمر/آیه۵۶
🔴#غدیر_نزدیک_است
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠#اهمیت_غدیر_در_قرآن
✍ #آیه_اول
🕋 « یا أیّها الرّسول بلّغ ما اُنزل اِلیک من رّبک وإن لّم تفعل فما بلّغت رسالته»
.
♦️« ای پیامبر،آنچه را ازخداوند بر تو نازل شده است ابلاغ کن که اگر چنین نکنی،ابلاغ رسالت خدا نکرده ای»
📚 #مائده_آیه_67
👈 #پیامبر با این آیه که در بازگشت از آخرین سفر حج بر آن حضرت نازل گردید
مامور به ابلاغ چه پیامی شد که نرساندن آن به مردم، به تباه ساختن تمامی کوشش های پیامبر می انجامید؟
آیا واقعا این پیام بزرگ، اعلام دوستی و یاوری علی(ع) است ؟!
✍#آیه_دوم
🕋 يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِين
♦️ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ [ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﻯ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم) ] ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺑﻠﺎﻍ ﻛﻦ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺠﺎم ﻧﺪﻫﻰ ﭘﻴﺎم ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻯ ﻭﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ [ ﺁﺳﻴﺐ ﻭ ﮔﺰﻧﺪ ] ﻣﺮﺩم ﻧﮕﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻗﻄﻌﺎ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻭﻩ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.
📚 #مایده_آیه_67
✍ #آیه_سوم
🕋 ألیوم أکملت لکم دینکم أتممت علیکم نعمتی و رضیّت لکم ألاسلام دینا
♦️امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم ودین اسلام را برایتان برگزیدم
📚 #مائده_آیه_3
👈 این آیه، پس از اعلام امامت علی(ع) بر پیامبر نازل شد
♦️آیا اعلام دوستی پیامبر با حضرت علی علیه السلام که همه مردم از آن خبر داشتند می تواند کامل کننده دین باشد؟!
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 نابود شدن حسنات 🔴
💭 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
🍃 روز قيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اعمالش را به او مى دهند، اماحسنات خودرا در آن نمى بيند.
🔶 عرض مى كند: الهى!
اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم!
🍃 به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت.
🔶 سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند.
🍃 عرض مى كند: الهى!
اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياورده ام!
🔶 گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.
📕 جامع الأخبار، ص 412
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 برصیصای عابد
حکایت ایمان آدمی، حکایت غریبی است، آدمی اگر عابدترین خلق روزگارهم باشد، پیوسته باید کشیک نفس کشد چه آنکه نفس انسان سرکش است و بدلگام. بوده اند در تاریخ کسانی که در ردیف بندگان خاص خدا جای داشتهاند اما سرنوشتشان با کفر و شرک در هم آمیخته شد.
نمونه مسجّل و روشن آن، ابلیس سیه روی است که بنا به روایتی از امیر اهل ایمان، علی علیه السلام، شش هزار سال خدای را پرستش نمود اما عاقبت با حسد بردن بر آدمی، گرفتار نخوت و کبر گردید و کارنامه سفید گذشتهاش را سیاه و سرنوشت تاریک آیندهاش را تباه ساخت.
بلعم باعورا، نمونه دیگری است که بنا به نقلی، به پایه و رتبتی رسیده بود که اسم اعظم خدا را میدانست و با این اسم، کرامتها از وی سر میزد. اما عاقبت در بند شیطان گرفتار آمد و از راه راست بیرون شد.(ماجرای بلعم باعورا در داستان قبل ذکر شد.)
برصیصای عابد نمونه سومی است که داستان آن، در قرآن کریم مورد اشاره واقع شده است. در زیر حکایت وی به اختصار از منظر قرآن روایت شده است:
در بنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که مریض ها و دیوانگان به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. اتفاقاً دختری از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد و برادرانش او را به نزد همان عابد نامبرده آوردند و خواهر را درمحل عبادت عابد گذاشتند و خود برگشتند تا شاید بر اثر دعای او خوب شود.
شیطان از این فرصت استفاده کرده و پیوسته برصیصا را وسوسه نموده و جمال زن را در مقابل وی جلوه می داد. بالاخره عابد نتوانست خود را حفظ کند و با آن زن زنا کرد و زن از آن عابد آبستن شد. برصیصا بر اثر وسوسه های شیطان از ترس آنکه مبادا رسوا شود او را کشت و دفن کرد.
شیطان بعد از این پیش آمد به نزد یکی از برادران او رفت و داستان عابد را مفصلاً شرح داد و محل دفن خواهر آنها را نیز نشان داد. وقتی برادرها از این پیش آمد ناگوار اطلاع یافتند مردم شهر را باخبر کردند و این خبر به سلطان شهر رسید. سلطان با عده ای نزد عابد رفت و از جریان جویا شد و برصیصا که چاره ای جز اعتراف نداشت به تمام کردار خود اقرار کرد.
پس سلطان دستور اعدام وی را صادر کرد. همین که او را بالای چوبه دار بردند شیطان بصورت مردی به نزدش آمده و گفت: «آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم اینک اگر نجات می خواهی باید اطاعت مرا بنمائی.»
عابد پرسید: چکار باید بکنم؟ شیطان گفت: یک مرتبه مرا سجده کن. عابد سؤال کرد: در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم. شیطان گفت: من به یک اشاره قناعت می کنم. عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند.
نام برصیصا در کنار نام ابلیس و بلعم باعورا به عنوان (سه عابد بدنام) یاد میشود که هر سه به رغم پیشینهی درخشان در عبادت و بندگی، سرانجامشان تباه میشود.
📗 #قصه_های_قرآن
✍ مرحوم محمدی اشتهاردی
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴#خاطرات_واقعی
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشاندادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر...
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.
لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ.
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران به شدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند.
عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه میکردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر...
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
- بچه پامنار بودم. گندم و جو میفروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
📚"دکترمرتضی عبدالوهابی "استاد آناتومی دانشگاه تهران
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴#ارزش-واقعی-انسان-به-چیست؟
داستان كف زدن جامعه شناسان دنيا براي علامه محمد تقي جعفري
علّامه محمّد تقی جعفری نقل مي كرد:
عدّهای از جامعهشناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا درباره موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود :
ارزش واقعی انسان به چیست؟
برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است.معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است.
معیار ارزش پول، پشتوانه آن است.
امّا معیار ارزش انسانها در چیست؟
* *
هر کدام از جامعه شناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند.
* *
وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم:
اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد.
* *
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.
* *
کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است، امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
* *
علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. ولی جامعه شناسهایی که صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
* *
وقتی تشویق آن ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم:
عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام *#علی-علیه-السلام** است.*
آن حضرت در «نهج البلاغه» میفرمایند:
« قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه ُ؛
#ارزش-هر-انسانی-به-اندازه-چیزی-است-که-دوست-میدارد!
وقتی این کلام را گفتم ،دوباره به نشانه احترام به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه السلام #از-جا-بلند-شدند•
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام
♥️⇦•تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند
♥️⇦•تنها امامی ڪه از هیچ بانویی شیر نخوردند و تغذیه ی ایشان تنها توسط پیامبر اڪرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است
♥️⇦•تنها امامی ڪه روز ولادتشان،پدر و مادر و جد و نزدیڪانشان برای ایشان گریه ڪردند
♥️⇦•تنها امامی ڪه در معرڪه ی جنگ به شهادت رسیدند
♥️⇦•تنها امامی ڪه در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینڪه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند.
♥️⇦•تنها امامی ڪه در زمان حیات خود پدر دو شهید شدند( علی اڪبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام )
♥️⇦•تنها امامی ڪه اربعین و زیارت اربعین دارند
♥️⇦•تنها امامی ڪه قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست
♥️⇦•تنها امامی ڪه بدون غسل و ڪفن دفن شدند
♥️⇦•تنها امامی ڪه سر مبارکش از بدن جدا شد.
♥️⇦•تنها امامی ڪه تشنه لب با هزاران زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند
♥️⇦•تنها امامی ڪه بعد از شهادتش،خانواده اش اسیر شدند.
♥️⇦•تنها امامی ڪه پدر و مادر و 9 نسلش معصوم بودند.
♥️⇦•تنها امامی ڪه تولدش در ماهی است ڪه هیچ شهادتی درآن نیست و شهادتش در ماهی است ڪه هیچ تولدی درآن نیست
♥️⇦•تنها امامی ڪه خوردن خاڪ قبرش اشڪال ندارد
♥️⇦•تنها امامی ڪه دعا تحت قبه ی ایشان به اجابت می رسد
♥️⇦•تنها امامی ڪه امام زمان (عج )شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند!
♥️⇦•تنها امامی ڪه سرعت و وسعت ڪشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است
♥️⇦•تنها امامی ڪه یڪ در بهشت به نام اوست: باب الحسین
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ✨
↻✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠لقمان حکیم گفت:
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛
که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛
"مقدار دارو را افزایش بده! "
جواب سلام را باسلام بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب پشت کار را با تشویق،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دل مرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی،
یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت..
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم.
می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! پسرک تعجب کرد!
چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
👌اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
👌دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
👌سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
👌چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
👌پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 مانند گنجشک هستیم
🔸مرحوم آیتالله علیاصغر مسلمی کاشانی:
من ۲۳ سال در نجف اشرف مشرف بودم. از این مدت نُه سالش را به درس شهید صدر رفتم. ایشان فوق نابغه بود. آنقدر قوی بود که سه حلقه شاگرد داشت و من به این پیرمردی جزو حلقه سوم ایشان بودم. از خود آقای صدر پرسیدم: «این حلقات را (سه دوره را) که چهار جلد کتاب است، در چه مدت نوشتهاید؟»
.
🔸فرمود: «در ده ماه.»
.
🔸گفتم: هر کتابی به آقای خوئی میدهند، ایشان میگوید: «من بدون مطالعه نگاه کردم؛ اما کتاب اسسالمنطقیه را باید مطالعه کنم و همین طوری متوجه نمیشوم»، آن را در چه مدت نوشتید؟
.
🔸فرمود: «هفت سال.»
.
🔸گفتم: «چطور آن چهار جلد، ده ماه و این یک جلد هفت سال طول کشید؟» گفت: «آقا سید محمدعلی شاگرد من بود؛ در طول تألیف این کتاب هر روز اشکالاتی میکرد؛ تا به این اشکالات جواب دهم، هفت سال طول کشید.»
.
🔸ایشان آنقدر [در درس] مسلط بود که با تسبیح بازی میکرد و مطلب میگفت و اصلا فراموشی نداشت.
.
🔸من از حاشیه منظومه سبزواری چیزی را پرسیدم که از حفظ جواب داد؛
گفتم: «چه زمانی اینها را حفظ کردید؟» گفت: «سر هر غذایی که مینشینم، دو مشکل علمی را که در کتب ذکر شده است و درست هم حل نکردهاند، با بیان خودم حل میکنم و از سر غذا بلند میشوم.» ایشان حتی در یک غذاخوردن، خالی از فکر علمی نبود.
.
🔸امام موسی صدر در مورد ایشان گفته بود: «ما چند نفر که در بحثشان [آقای خویی] حاضر میشویم، مانند گنجشک هستیم و او مانند باز شکاری است؛ یک پنجه روی سر هر کس بگذارد، نمیتواند تکان بخورد».
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠چشم برزخی #مرشد_چلویی...❗️
🍃نزد بزرگان معروف بود که مرشد چلویی چشم باطن دارد و از باطن انسانها خبر دارد ، یکی از علما نقل میکند: یکبار برای امتحان کردن این موضوع برای خوردن ناهار به مغازه اش رفتم و وقتی وارد شدم دیدم چقدر مغازه شلوغ است باخود گفتم بعید است کسی که آنقدر سرش شلوغ است اهل دیدن باطن باشد .
🍃رفتم سر یک میزی نشستم و بعد از آوردن غذا شروع کردم به خوردن عادت مرحوم مرشد این بود که خودش با ملاقه ای روغن میچرخید واگر کسی میخواست روی غذایش میریخت. به من که رسید سرش را آورد پایین و درگوشم گفت : اگه سرت شلوغ باشه مهم نیست، مواظب باش دلت شلوغ نباشه...و رفت.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g