اَخترپنجم؛
هیچوقت فکر نمیکردم به یه آدم رندووووم بگم برات کیک میپزم و بعد انقدر بابتش خوشحال باشم و ذوق داشته
انقدر خوشحال شد که میتونم هر روز واسه آدما کیک درست کنم تا اونجوری بهم لبخند بزنن.
تا احساس کنن توی نهایت تاریکی یه نوری وجود داره...
هیچوقت کسی رو بابت تصمیمی که توی یه موقعیت گرفته سرزنش نکنید بچه ها.
امروز جایی وایسادم که یک سال پیش در مواجه با کسی که توی شرایط من بود قضاوتش کردم و خدا بهم نشون داد که تا با کفشای یکی راه نرفتی نمیتونی تصور کنی که چه دردی کشیده.
هدایت شده از بابونههاییباعطرلیموترش؛
بچه ها بلاخره بعد از تقریبا هشت ماه راه اندازیش کردمممممم .
اینجا دست سازه های سفالی مو میذارمم .
https://eitaa.com/Istare_shop
https://t.me/Istare_shop
انقدر دیوونه شدم و از مجازی تهوع دارم که هر لحظه ممکنه همه چیزو رها کنم. یجوری که هیچوقت کسی دستش بهم نرسه.
احتمالاً نمیدونی چه احساسی داره وقتی هر بار میفتی روی دوتا زانوهات و بهت یادآوری میشه که چقدر برای همه کمی. چقدر هیچوقت کافی نبودی و چقدر لایق هیچ چیز نیستی.
اینکه صدای شکستن خودت رو بشنوی و بفهمی چقدر ناتوانی واقعا درد داره. من درد دارم و دلم میخواد فریاد بزنمش.
و بعد هر روز صبح جوری توی چشمای آدما نگاه میکنم انگار خوشحال ترینم.
دوستم بهم میگفت نرگس چرا انقدر شادی؟ و من خندیدم، نه از روی شادی، از روی عصبانیت. که کاش میدیدی چقدر درد دارم و کاش یکی میدونست که من فقط میخوام شکننده نباشم.
دوست ندارم وقتی از کنارم رد میشی بدونی که اگر حتی اشتباهی بهم تنه بزنی ممکنه من فرو بریزم.
تو بهم میگی چرا اهمیت نمیدم. در حالی که تنها چیزی که روش تمرکز میکنم اینه که امروز از خط زرد مترو جلوتر نرم. از پل عابر نپرم پایین، چاقو رو توی دستم فشار ندم و..
من هر روز به خودم میگم لطفاً امروز رو هم زنده بمون
فقط همین یه روز.