eitaa logo
حَیَّ عَلَی الله
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
7.2هزار ویدیو
121 فایل
کانالی با موضوعات مختلف به همراه کنفرانس با صلوات وارد شو اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وصیت و دلنوشته های شهدای عزیزانتان را با ما به اشتراک بگذارید و به رسالت زینبی خود عمل کنید https://eitaa.com/Sahebzamanalamann
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ارتباط با امام زمان(عج) ⤵️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🔹این مجموعه‌ی عظیم مؤمنین و مخلصین و دلهای نورانی، باید سعی کنند رابطه‌ی خودشان را با حضرت مستحکم‌تر کنند. لازمه‌ی استحکام رابطه، این نیست که کسی خدمت حضرت برسد؛ نه، لزومی ندارد؛ با حضرت حرف بزنید، سلام کنید، زیارت کنید، با همین زیارات مأثوری که هست یا حتّی با همین زبان معمولی خودتان با حضرت حرف بزنید. @ala_allah
🌹آمادگی برای ظهور ⤵️ آیت‌الله بهجت(ره): تنها انتظار فرج کافی نیست،تهیأ (آمادگی)،بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است،مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف واقع می‌شود،به‌حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ (جهان مملو از ظلم و جور می‌گردد).خدا می‌داند که به‌واسطه ضعف ایمان بر سر افراد چه می‌آید.خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند.مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان،طاعت و بندگی انجام گیرد؟!خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِله (فتنه‌های گمراه‌کننده) کناره‌گیری کنند. 📚  در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۱۹ @ala_allah
🖼آیا می‌شود رئیس و مولای ما حضرت ولی عصر محزون باشد و ما خوشحال باشیم؟؟........ 👆👆👆👆 @ala_allah
azomalbala-basem.mp3
941.8K
🔊🔉دعای فرج با صدای باسم الکربلایی ✨✨✨✨ @ala_allah
📝دست نوشته های 🌺 شهید احمد رضا احمدی در لیلة القدر :   پرتو سیمگون ماه که لحظاتی قبل پیکر خود را از کوه های کناری بالا کشیده است، از لای در سنگر به درون می تابد و تصاویر ناتمام اشیار را نشان می دهد. راستی دعای جوشن کبیر خیلی طولانی است و امشب بیش از نصف آن را نمی توانی بخوانی. نگهبان ها سرپست هستند و امشب را می بایست احیا گرفت. چنین شبی یادآور خاطره یک سال پیش کوشک است. وقتی از اینجا به ماه، که در مغرب است، لبخند می زنی مانند سال پیش است که در همین شب در صحرای کوشک به ماه. ولی از رمضان سال پیش تاکنون یک سال است که فرشتگان به محمد و یارانش سلام داده اند. گویند در لیله القدر، ملائکه و روح به اذن خدا به عده ای سلام می گویند و این سلام، سلامتی معنوی آنان است تا مطلع الفجر؛ اما نه فردای صبح بعد، بلکه تا مطلع الفجر قیامت. ملائک به شهدای رمضان سلام کردند و آنان را تا صبح یوم تبلی السرائر ایمنی دادند که: خوش بیارامید! آسوده خاطر باشید. اگر پیکرهایتان خونین و بی کفن در این صحرا مانده است، اگر ناله هایتان را هیچ کس نشنید، اگر پدر و مادرتان برایتان آن قدر گریه کردند که دیگر چشم هایشان کم سو شد، اگر در عین نوجوانی پیکرهایتان را به خون نشاندند، اما روحتان سرشار و سرمست از عشق و لقای خدا، شاد شاد، مسرور مسرور، دعوت حق را لبیک گفت که: یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. 📚منبع: حرمان هور/ دست نوشته های شهید احمدرضا احدی/ علیرضا کمری/ 1390 @ala_allah
📝خاطره ای از🌺 شهیدحسین جوان؛ دوست آسمانی خاطره ی زیر بر گرفته از خسرو شیرین کتاب است که از زبان یکی از همرزمان شهید حسین جوان روایت شده است. چند سال پیش، شب قدر بود. نیمه شب در گلزار شهدا قدم می زدیم، یکی از جانبازان عزیز را دیدم، نشسته کنار مزار حسین. گفتم چرا اینجا کنار این قبر احیا گرفته ای. با دیده ای خیس روایت کرد... حسین جوانی بود رشید و دوست داشتنی. هر وقت مرا می دید، از دور کف دستش را به سمتم بالا می اورد و می گفت:سلام سید!  پنج سالی می شد که با هم رفیق و دوست شده بودیم، اهل مسجد بود و بسیج، اما برایم سؤال بود که چرا تا حالا جبهه نیامده! اوایل پاییز سال ۶۵ بود. گفت بریم پیش آیت الله نجابت برا امدنم به جبهه استخاره بگیره! به اتفاق هم رفتیم حوزه ایت الله نجابت. رفتیم اتاق آقا. تا وارد اتاق شدیم و سلام کردیم، آقا نگاهی به ما انداخت و گفت:جبهه رفتن که استخاره نمی خواد! حسین اصرار کرد. اقای نجابت فرمودند برید صبح بیاید. رفتیم حجره یکی از دوستان. برای اینکه جواب استخاره خوب باشد تا صبح جوشن کبیر و ابوحمزه و... خواندیم. صبح دوباره برگشتیم اتاق آقای نجابت. کنار آقا نشستیم. قرآن را داد دست حسین و گفت: باز کن. حسین چشم بست، قرآن را باز کرد و داد ایت الله نجابت.  آقا تا آیه را نگاه کرد شروع کرد به لرزیدن، به حدی که لرزش شانه هایش را می دیدیم. اقا رو به حسین کرد و گفت:خوش بحالت غرق میشوی! تا آنجا که اطلاع داشتم، بعد از والفجر ۸ قرار بر عملیات آبی نبود، پس این غرق شدن چه بود؟ ماموریت سه ماهه گرفتیم و رفتیم جبهه. من جز نیروی اطلاعات بودم رفتم واحد خودم. حسین، دوره امدادگری دیده بود، به عنوان امداد گر رفت جزیره مینو، جایی که خیالم راحت بود خط پدافندی است و خطری ندارد. انقدر درگیر کارهای شناسایی کربلای ۴ بودم که حسین را فراموش کردم. بعد از عملیات یکی از دوستان گفت:سید مگه ماموریت تو تمام نشده؟ گفتم: ای وای حسین.  در این سه ماه حسین را فراموش کرده بودم. مسؤل خط شهید مسلم شیرافکن بود، گفتم: هروقت می ری جزیره مینو من را ببر. خبرم کرد و رفتیم. وقتی رسیدم از اولین نفر که دیدم پرسیدم: برادر حسین کجاست؟ گفت: کدوم حسین؟ گفتم: حسین جوان.  گفت: همون که امدادگره؟ گفتم: آره! رنگش پرید. گفت توی آن سنگر! بعد هم به سرعت از من دور شد. با اضطراب رفتم سمت سنگر. پرده سنگر را که کنار زدم. دیدم ای وای، حسین غرق خون است. از صورتش خون بود تا پشت پایش... همان روز،ساکش را بسته بود که برگردد. هم زمان خمپاره ای روی یک سنگر آمده بود. ساک را انداخته و رفته بود برای نجات مصدومین که چند خمپاره دیگر آمده بود روی همان سنگر... حسین را توی قبر گذاشتیم. قبر برای قامت رشیدش کوچک بود. رفتم توی قبر، سرش را به سینه ام چسباندم و گفتم بالای سرش را گود کنید. سرش که روی سینه ام بود،حسابی عقده ام را خالی کردم. همان جا بود که فهمیدم، برادر حسین، غلام جوان سال اول جنگ شهید شده و مفقود است و حسین به احترام پدر و مادرش تا آن زمان به جبهه نیامده بود... سال ها گذشت. یک شب قدر بود که خوابی عجیب دیدم. کنار دره ای عمیق ایستاده بودم. آن سوی دره، تمام دوستان شهیدم ایستاده بودند. روی دره پلی نورانی بود. قدم روی آن گذاشتم تا پیش آنها بروم پایم فرو رفت. عقب کشیدم. ناگهان دیدم از ان سو، یکی کف دستش را به سمت من بالا اورد و گفت سلام سید... بعد از روی پل نورانی رد شد و کنارم آمد و ساعتی کنارم نشست... @ala_allah
براي اولين بار غسل ليله القدر را از او آموختم . قبلاً حتي اسم چنين غسلي را نشنيده بودم . اولين شب قـدر که اتفاقاً هـوا هم خيلي سرد بود .  گفت: « برويم غسل کنيم . »ساعت 10 شب سوار موتور شديم. از مقر تا چشمه حدود 7 تا 8 کيلومتر فاصله بود .غسل کرديم. وقتي از آب بيرون آمدم،به شدت مي لرزيدم . حوله هم همراهم نبود. ابراهيم چفيه اش را به من داد.  خودم را خشک کردم . لباس پوشيدم و پشت سر او روي موتور نشستم . در تمام طول مسير خودم را پشت سرش پنهان کردم. با وجود اين، سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرد. وقتي به مقر رسيدم، زير پتو رفتم و مثل جنازه افتادم . شب بيست ويکـم باز هم سراغم آمد وگفت: « برويم غسل کنيم » ترديد داشتم، ولي بالاخره حوله ولباس اضافي و کلاه برداشتم و رفتم. با وجود اين، باز هم  لرزيدم و يخ کردم. شب بيست وسوم دوباره گفت : برويم غسل کنيم .  گفتم: « من جانم را از عمل مستحبي بيشتر دوست دارم.» نرفتم . ابراهيم تنها رفت 🌺شهید ابراهیم هندو زاده @ala_allah
🌺آزاده سرافراز محمدرضا امینی؛  «شب‌های قدر هم ما اجازه نداشتیم مراسمی برگزار کنیم. خودمان زیر پتو در خلوت خود زمزمه و دعا می‌کردیم. با خدای خود مناجات می‌کردیم و قرآن به سر می‌گرفتیم. همین نجواها و راز و نیازهای شب قدر با خدا بود که بچه‌ها را مانند کوه استوار نگه داشت.» @ala_allah
🌺خاطره ای از شهید رضا صادقی یونسی در خصوص حضورش در جبهه ها همزمان با شب های قدر را با هم میخوانیم:🌺 برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان میدادند و خودشان روزه می گرفتند. اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید ، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم ، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بیست نفر آمده بودند. تعجب کردم...! شب دوم هم همین طور بود . برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند...؟! از محل برگزاری احیا بیرون رفتم . پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت . به سمت صحرا حرکت کردم ، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه میکند . چون صدای مراسم احیا از بلندگو پخش میشد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها ، با خدای خود راز و نیاز میکردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. @ala_allah
🖼 خدایا، ای خدا. ما را به حال خویش رها مکن. تنهایمان مگذار، یاریمان کن تا انسانی باشیم که تو می‌خواهی. مگذار برای غیر تو کار کنیم. مخواه جز در راه تو قدم در راهی نهیم.  خدایا کمکمان کن تا سخن و عمل هیچکس از مسیر تو منحرفمان نکند.  🌺شهید معصوم علی آلو 👆👆👆👆 @ala_allah
⤵️مرحوم‌ آیت‌الله مجتبی تهرانی « در شب‌های قدر درخواست ما از پروردگارمان دو چیز است: یکی ترمیم نسبت به گذشته و دیگری ترسیم امور آینده. وقتی می‌‏گوییم «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبّی وَ أَتُوبُ إِلَیْه» و استغفار می‌‏کنیم، به مقام غفاریت خداوند پناه می‌‏بریم. ما امشب از خدا بهترین ترمیم را طلب می‌‏کنیم. یعنی می‌‏گوییم خدایا! این معاصی را از من جدا کن و مرا تطهیر کن. به شاهدان معصیت من نیز بگو یادتان برود که این بنده چه کار کرده. هیچکس نتوانسته این مقامات الهیه را ادراک کند که «غافر الذنب» و «رحمه ‏للعالمین» بودن خداوند به چه معناست. نه مقام رحمت او را کسی درک کرده و نه مقام مغفرت او را. حتی نیازی نیست که بگوییم «أَسْتَغْفِرُ الله». همین ‏که خدا ببیند ما در دلمان پشیمان و خجالت‏زده هستیم، رحمت و غفرانش را شامل حال ما می‌‏کند.» @ala_allah