⬛️ یک وقت میگوییم #علی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
🔸البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم "جمود"، "خشک مغزی" و "خشکه مقدسی"؛ همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است....
🔸 علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد و به اینها آزادی فکری میداد....
🔸ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که #جمود و #جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را #عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم....
📚اسلام و نیازهای زمان، ج ۱، ص ۷۷
✍ شهید مطهری
#شب_قدر
#التماس_دعا
🌻جهادتبیین،فریضه عینی🌻
🌷به کانال خیمه گاه امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بپیوندید.
@alaakbr
السلام علیک یا علی بن ابیطالب علیه السلام
هدایت شده از درمسیر آرامش
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆اگر هر مسجدی چنین امام جماعتی داشت؛چی می شد👌
#حجاب
هدایت شده از خیمه گاه امام زمان عجل الله تعالی
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی):
صرفاً این نیست که ما از یک ملّت مظلومی که از میهن خود و از خانهِی خود رانده شده داریم دفاع میکنیم؛ ما در واقع داریم با این کارمان با یک نظام سیاسی ظالمانه و استکباری مبارزه میکنیم. امروز دفاع از فلسطین، دفاع از حقیقت است؛ حقیقتی بسیار گستردهتر از مسئلهی فلسطین. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیستی مبارزه با استکبار است، مبارزه با نظام سلطه است. همچنانکه میبینید شما که علیه رژیم صهیونیستی حرف میزنید، آن مسئول و سیاستمدار آمریکایی، احساس دشمنی و خصومت با شما میکند؛ احساس میکند که به او ضربه زدهاید؛ واقع قضیّه هم همین است. بنابراین روز قدس را باید بزرگ دانست، راهپیمایی روز قدس هم خیلی مهم است.۱۳۹۶/۰۳/۳۱
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🔴 مترو، چادر و شب قدر
روز نوزدهم ماه مبارک سوار مترو (مشهد) شدم. ۴، ۵ دختر مدرسهای حدود ۱۲، ۱۳ ساله کلاه به سر در مترو بودن. ناخواسته قسمتهایی از مکالماتشان را شنیدم. بخشی از آنچه دیدم و شنیدم اینها بود:
🔻یکیشون گفت دیشب میخواستم برم احیاء اما مامانم چادرم رو گم کرده بود. یک چادر گلگلی آورد که بیا با این بریم، منم گفتم روم نمیشه و نرفتم.
🔻یکی دیگه گفت منم اتفاقا چادر مشکی نداشتم، مامانم گفت با این وضعت نمیبرمت و خودش رفت مراسم و من موندم خونه و ...
همینطور بحث چادر مشکی داشتن و نداشتن گرم بود که یک خانم ۵۰، ۶۰ ساله چادری گفت من براتون چادر میفرستم، هر چند تا که خواستین. شمارهمو بنویسید، زنگ بزنید سایز بدین براتون میفرستم.
دخترها خیلی خوشحال شدن و مشغول به صحبت و تلفن دادن و گرفتن.
بعد اون خانم گفت همهتون دخترای من، من یک دختر دارم نوهم هم پسره، دختر خیلی خوبه.
دخترها شروع کردن به خوشحالی و پرسیدند:
+ خونتون هم بیایم؟
- آره.
+ حیاط دارین؟
- آره.
+ آخ جون بریم حیاط حاج خانم و دور هم، چقدر کیف میده.
یکیشون گفت من از مامان بزرگم بدم میاد، نوههای پسری رو فقط دوست داره، همه دخترها دوستش ندارن!
بعد گفتند:
+ حاج خانم چکاره هستین؟
- دبیر و معاون مدرسه بودم.
+ ایول ما معاون اینقدر باحالِ چادری نديده بودیم! الآن ما سه نفر رو از مدرسه قبل عید مدیرمون اخراج کرده!
- ئه! چرا؟! چه بد! فامیل مدیرتون چیه؟ ببینم کسی آشنا در میاد باهاش که شما رو دوباره مدرسه قبول کنه ...
اون خانم سه ایستگاه جلوتر پیاده شد و بچهها خوشحال گفتند که زنگ بزنیم چادر سفارش بدیم و فردا شب بریم احیاء حرم و ... تمام
همین قدر ساده
همین قدر تلخ
همین قدر شیرین
#ارسالی
حسیندارابی
ــــــــــــــــــــ🌷🍃ــــــــــــــــــــــ