🌹شهید احمدعلی نیری🌹
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود.
آیتالله حقشناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
از #عفاف_چشم به این #مقام رسید…
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🔴❌🎥 حالا حالاها یه عده در کشـتن یـا فــوت مهسـا امیـنی مرددند😞
❌ در جـــواب ایــن افــراد چـی بگـیم⁉️🤔
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴❌اَرابه مرگ
♦️سردار هادیانفر، رئیس پلیس راهور فراجا گفت: «خودرو از چین وارد کشور میکنیم و در داخل لاستیک یا باطری به آن اضافه میکنیم؛ اینکه تولید ملی نیست! سال گذشته در هر ساعت ۲ تا ۳ نفر از هموطنمان در سوانح خودرویی جان خود را از دست میدادند و ۲۵ نفر هم مصدوم میشدند؛ از اینرو برای رفع این مسئله، توقف تولید خودروهای ناایمن مانند پراید و ۴۰۵ در دستور کار ما قرار دارد. عدم ارتقای کیفی خودروهای تولیدی در حالی است که هنوز در تصادفات شاهد حریق هستیم یا به دلیل آلیاژ به کار رفته در خودروها هنگام سوانح، دربها قفل و سرنشینان محبوس میشوند که این مسئله مرگومیر و مصدومیت را افزایش میدهد.»
🔰توئیتر یار انتخاباتی اردوغان
توئیتر اعلام کرده در پی درخواست ترکیه در بحبوحه انتخابات این کشور دسترسی کاربران را به برخی محتواها محدود کرده است. ایلان ماسک در جواب خبرنگار بلومبرگ نوشت: شما بودید بین ممنوعیت کامل توئیتر و محدودیت دسترسی به برخی از توئیتها کدام را انتخاب میکردید؟ همه شبکههای اجتماعی این کار را انجام میدهند و فرق توئیتر این است که در مورد آن شفاف است.
🔰ایران متشکریم
هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت فلسطین گفت: «گروههای مقاومت از طریق اتاق عملیات مشترک، ابتکار عمل را در دست گرفته و عملیات انتقام آزادگان را مدیریت کردند. از ملت خود و از کشورهای دیگر به ویژه ایران و حزبالله که در ایجاد معادله قدرت در برابر دشمن صهیونیستی نقش داشتند، تشکر میکنیم.»
🔰ایلان را یادتان هست؟
کاربری با انتشار مطلبی از جنگ اخیر فلسطین نوشت: «یادتان هست عکس ایلان، کودک سوری، چه پروپاگاندایی در جهان بر پا کرد؟ جهان سرمایهداری میخواست بشار اسد سرنگون شود. اما این روزها دهها عکسِ مظلومانه از قتلعام کودکان فلسطینی منتشر میشود. اما صدای هیچ رسانه سرمایهداری و پروپاگاندا و فعال صنعت حقوق بشر به اعتراض بلند نمیشود.»
🔰عادیسازی در مسیر اجرا
کمال خرازی رئیس شورای روابط خارجی ایران گفت: «بهبود روابط با کشورها قاعده کار وزارت خارجه است. اگر شرایط ایران در این گفتوگوها پذیرفته و رعایت شود و هرچه روابط ایران با کشورهای همسایه و منطقه بیشتر بهبود پیدا کند، به نفع همه است. وزارت امور خارجه همیشه آماده است که با کشورهای مختلف گفتوگو کند تا روابط منطقهای و فرامنطقهای بهتر شود.»
🔰حداقل به خودتان رحم کنید
رژیم صهیونیستی اذعان کرد که یهودیان اتیوپیایی رو بدون اطلاع خودشون عقیم میکرده است. کاربری این خبر را منتشر کرده و تیتر زده است: «وقتی یک رژیم فاشیست باشه، حتی به ساکنین خودش هم رحم نمیکنه!».
#اخبارکوتاه
#بصیرت
@Alachiigh
20.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
❌🎥 پادکست | حجاب دل یا حجاب ظاهر؟!
🍃🌹🍃
#حجاب
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #پخش_زنده
🍃🌹🍃
✅ موضوع: فرهنگ عفاف و حجاب
👤 با حضور: سرکار خانم دکتر راضیه علی اکبری - کارشناس مسائل خانواده
⏰ زمان: سه شنبه ۲۶ اردیبهشت- ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست:👇👇
http://rubika.ir/meyar_pb
@Alachiigh
10.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏السلام علیک یا صادق آل محمد
(علیهالسلام)🤚🖤
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار معطر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
🖤شهادت مظلومانه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد🖤
🙏بسیار شنیدنی التماس دعا 💐
💔آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
🎙#حسین_طاهری
#هیئت_مجازی
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته #قسمت۲۰ حرف های عاقلانه مادرم با اون چشم های گرفته و غمگین بهم نگاه کرد .
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۲۱
اگر رضای توست ...
همه جا خوردن ... دایی برگشت به
شوخی گفت ...
- مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ...
بی بی پرید وسط حرفش ...
- دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ...
و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ...
- به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ...
دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ...
- مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ...
- منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ...
و توی دلم گفتم ...
- مهمتر از همه ... خدا هست ...
- این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ...
این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ...
- خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ...
خدانگهدار مادر
نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ...
استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ...
- یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ...
از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ...
و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ...
محکم ایستاد ...
- مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ...
و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ...
برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ...
دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ...
ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ...
- پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ...
شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ...
مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده:سيدطاها ايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh