eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمودرضا بیضایی 🌹 وقتی تماس می‌گرفت، بعد از دوسه کلمه احوال‌پرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف می‌کرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کار‌های جدیدی انجام می‌دهد. به دوستان خودش هم که زنگ می‌زد، اگر دختر داشتند، با آن‌ها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث می‌کرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همه‌ی پدر‌ها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد می‌داد. یک‌بار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره‌ ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاه‌های خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکس‌ها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپ‌تاپش را از کیفش بیرون آورد و عکس‌های کوثر را یکی‌یکی نشانم داد. درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می‌زد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسه‌ای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آن‌جا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. وقتی داشت می‌رفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریده‌ام و می‌روم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمی‌کرد و حالش متفاوت بود. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️(( در و عفاف)) از سوی قوه قضائیه 👈روی لینک پایین ضربه بزنین تا وارد پویش بشین : https://www.farsnews.ir/my/c/199238 لطفاااحمایت کنید 🌹🙏🙏 و توی گروهایی که دارین ارسال کنین 🔹️این لایحه بیشتر مدافع بی‌حجابی هست تا حجاب !!⁉️⁉️ ______________________________ : 🔹️وقتی وارد (( سایت فارس من )) شدین برای شرکت در پویش، 🔹️روی قسمت حمایت میکنم ضربه بزنین و (( شماره تلفن رو به انگلیسی وارد کنین )) 👈⁉️⁉️ ______________________________________
❌❌انقلابشان به مهسا امینی ِواقعی نیاز دارد... ⭕️مهسا امینی برخلاف روایت های فاسد معاندین به مرگ طبیعی و در اثر عوارض جسمانی و پیش زمینه‌ای خودش مُرد ، اما دشمن بشدت به دنبال ساختن یک مهسا امینی واقعی و کشته شده است تا خون تازه‌ اش را پای درخت نامبارک زن زندگی آزادی بریزد! 🔴قبلا گفته ام ، دوباره هم میگویم ؛ اگر حاکمیت به طریق هوشمندانه و بازدارنده ای در بحث مقابله با بی حجابی ورود نکند ، مردم خودشان به طور هیجانی و بدون ضابطه با بی حجاب های ِ نیمه برهنه برخورد خواهند کرد! ⭕️و این برخوردهای هیجانی ، خوراک خوبی برای معاندین و براندازان است و چه بسا با برنامه ریزی و صحنه سازی های شیطانی و پروژه‌ی «کشته سازی» ، یک مهسا امینی واقعی برای جبهه‌ی دشمن خلق شود که دشمن میکوشد به واسطه‌ی آن کشور را دوباره چند ماهی به بحران بکشاند! 🔴مسئولین اگر میخواهند مردم از عکس العمل های هیجانی دور بمانند و بهانه دست دشمن ندهند ، باید برای مقابله با بی حجابی با قدرت ورود کنند و قانونی جامع بنویسند که به ابعاد وسیع این فتنه و اهداف دشمن توجه داشته باشد و از بازدارندگی خوبی برخوردار باشد و ریشه‌ی بی حجابی را بخشکاند! ⚠️این یک هشدار کاملا جدی است ؛ اگر مسئولین چنین قانونی طراحی نکنند یا قانونی طراحی کنند که بازدارنده نباشد و اکثریت مردمِ مخالفِ با برهنگی را «راضی نگه ندارد» و آرامش روانی آنان در جامعه را تامین نکند ، عکس العمل های هیجانی و از روی خشمِ مردم دور از انتظار نیست! ✍ میلاد خورسندی تک تیرانداز انقلاب 🎋〰☘ @Alachiigh
💢✅با افتخار بخوانید👆👇 🚀رونمایی از موشک خرمشهر ۴ (خیبر) 🔹این موشک با برد ۲۰۰۰ کیلومتر و سر جنگی ۱۵۰۰ کیلوگرم سنگین‌ترین سر جنگی را در میان موشکهای ایرانی دارد. 🔹سرجنگی این موشک با طول حدود ۴ متر، یکی از بزرگترین و اثر بخش‌ترین سرجنگی‌های تولید شده می‌باشد که قابلیت حمل بیش از یک تن مواد ناریه دارا است. 🔹دارای موتور پیشرفته اروند و نقطه زن بدون نیاز به هدایت فاز نهایی است. در این موشک از سوخت هایپر گولیک استفاده می‌شود. این موشک در برابر جنگال مقاوم است. تک تیرانداز انقلاب 🎋〰☘ @Alachiigh
@madahi_1402_۲۰۲۳_۰۵_۲۲_۲۱_۵۶_۳۸_۴۲۰.mp3
2.97M
🙏صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ♥️🤚 بهت قول میدم تو این سختیا نمیشم ازت من جدا.... بسیار شنیدنی التماس دعا داریم 🙏 🎙سید رضا نریمانی @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۰ بزرگترین مصائب حال و روزم خیلی خراب بود دیگه خودم هم متوجه نمی ش
قسمت شاگرد جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم ... قدم به قدم و ذره به ذره ... از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم ... نباید یهو تخت گاز جلو بری ... یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی ... یا کلا می بری و از این طرف بوم ... چله حدیثیم تموم شده بود ... دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم ... که برنامه جدید این چله بشه ... یا چیزی پیدا نمی کردم ... یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت ... و من همچنان ... دست از پا درازتر ... سوار تاکسی های خطی ... داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو ... روی یه دیوار نوشته بود ... "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه" ... امام علی علیه السلام ... تا چشمم بهش افتاد ... همون حس همیشگی بلند گفت... - آره دقیقا خودشه ... و این حدیث برنامه چله بعدی من شد ... تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد ... کار ... قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت ... توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد ... چند دقیقه بهش خیره شدم ... و رفتم تو ... سلام آقا ... نوشتید شاگرد می خواید ... هنوز کسی رو استخدام نکردید؟ ... خنده اش گرفت ... چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید ... که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم ... - چند سالته؟ ... 15 ... جا خورد ... ولی هنوز بچه ای ... در عوض شاگرد بی حقوقم ... پولش مهم نیست ... می خوام کار یاد بگیرم ... بچه اهل کاری هم هستم ... صبح ها میرم مدرسه ... بعد از ظهر میام ... رضایت نامه چند لحظه بهم خیره شد ... - کار کردن که بچه بازی نیست ... خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن ... قبولم می کنید یا نه؟ ... زبر و زرنگم ... کار رو هم زود یاد می گیرم ... از ساعت 4 تا 8 شب ... زبر و زرنگ باشی ... کار رو یادت میدم ... نباشی باید بری ... چون من یه آدم دائم می خوام... ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم ... فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری ... کلا از قرار توی گیم نت یادم رفت ... برگشتم سمت خونه ... موقعیت خیلی خوبی بود ... و شروع خوبی ... اما چطور بگم و رضایت بگیرم؟ ... پدرم که محاله قبول کنه ... مادرمم ... اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد ... حتی به این فکر کردم که خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم ... اما بعدش گفتم ... - خوب ... اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ ... هر بار هم باید واسش دروغ سر هم کنی ... تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه ... غرق فکر بودم که ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید ... بعد از نماز صبح رفتم توی آشپزخونه ... چای رو دم کردم ... و رفتم نون تازه گرفتم ... وقتی برگشتم ... مادرم با خوشحالی ازم تشکر کرد ... منم لبخند زدم ... دیگه مرد شدم ... کار و تلاش هم توی خون مرده ... خندید ... قربون مرد کوچیک خونه ... به خودم گفتم ... - آفرین مهران ... نزدیک شدی ... همین طوری برو جلو ... و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
غر نزن گله هم نکن خدا خودش حکمت همه چیزُ میدونه فقط بهش بگو: 【ای که مراخوانده ای راه نشانم بده .♥️】 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا