eitaa logo
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
316 دنبال‌کننده
775 عکس
296 ویدیو
59 فایل
#تبادل_نداریم↔🚫 #شرح_نامه_های_حضرت_علی_علیه_السلام سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان صلوات🔶️ کانالهای دیگر #سلامتکده_بانو_عضو_شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/3348693003Cc0c8f29263 @namebepedar @bazybay
مشاهده در ایتا
دانلود
-نامه۲۸(بخش۵) ✴مقصران اصلى در قتل عثمان: امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به پاسخ يکى ديگر از ايرادات يا صحيح تر سفسطه هاى معاويه پرداخته ✅مى فرمايد: «سپس تو وضع مرا در برابر عثمان يادآور شدى (و مرا بر ترک يارى او سرزنش کردى) حق توست که با اين گفتار (نادرست) از خويشاوندت دفاع کنى; ولى کدام يک از ما دشمنيش نسبت به او بيشتر بود و راه را براى کشتنش هموار ساخت؟ آيا کسى که آماده يارى او بود ولى (او ياريش را نپذيرفت) و از او خواست که بر جاى خود بنشيند و دست از اين کار بکشد و يا کسى که (عثمان) از او يارى خواست و او تأخير کرد و مرگ را به سوى او فرستاد تا زندگانيش به سر آمد؟»; (ثُمَّ ذَکَرْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِي وَأَمْرِ عُثْمَانَ، فَلَکَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحِمِکَ مِنْهُ، فَأَيُّنَا کَانَ أَعْدَى لَهُ، وَأَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ! أَمَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَاسْتَکَفَّهُ، أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْهِ، حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَيْهِ). 📖تاريخ اسلام گواهى مى دهد که نسبتى را که معاويه به على(عليه السلام) داد که در خون عثمان شرکت داشته و يا دفاع لازم را از او نکرده نسبت دروغى بود که براى فريب مردم ساخته بود😠 و در همين راه از پيراهن خونين عثمان براى برانگيختن توده هاى نا آگاه بر ضد على(عليه السلام) بهره گرفت در حالى که امام(عليه السلام) کراراً به عثمان نصيحت کرده بود که اشتباهات خود را اصلاح کند،⚠ بيت المال را در ميان بنى اميّه و اطرافيانش تقسيم ننمايد و پست هاى مهم اسلامى را به دست آنها نسپارد و به درد دل مردم گوش فرا دهد که متأسفانه عثمان هرگز نپذيرفت.❌ على(عليه السلام) به هنگام هجوم توده هاى خشمگين مردم به خانه عثمان فرزندان خود را براى دفاع از او فرستاد. در حالى که معاويه قدمى براى حمايت از عثمان بر نداشت با اينکه عثمان به او نامه نوشته بود و از او خواسته بود که با لشگرى از شاميان به دفاع از او برخيزد. جالب است بشنويد هنگامى که معاويه بر مسند خلافت نشست، روزى به ابوالطفيل، صحابى معروف گفت: تو از قاتلان عثمان نبودى؟ ابوالطفيل گفت: نه ولى او را يارى هم نکردم. معاويه گفت: چرا يارى نکردى؟ ابوالطفيل گفت: هيچ يک از مهاجران و انصار او را يارى نکردند معاويه گفت: بر همه آنها واجب بود که عثمان را يارى کنند. ابوالطفيل گفت: تو با اين لشگرى که در شام داشتى چرا نيامدى تا او را يارى کنى. معاويه گفت: همين که من امروز خون خواهى او مى کنم يارى اوست. ابو الطفيل خنديد و گفت: کار تو و عثمان همانند چيزى است که شاعر مى گويد: تو در حيات من هيچ خدمتى به من نکردى ولى بعد از مرگم مى خواهى بر من گريه کنى.😏 آن گاه امام(عليه السلام) به عنوان تأکيد و توضيح آنچه در جمله هاى قبل آمد مبنى بر اينکه معاويه به دعوت عثمان براى ياريش هرگز گوش نداد و حالا ديگران را سرزنش مى کند ✅مى فرمايد: «هرگز چنين نيست که تو مى گويى (و همه کسانى که در ماجراى عثمان حضور داشتند اين حقيقت را به خوبى مى دانند.) به خدا سوگند (به شهادت قرآن مجيد) «خداوند کسانى که مردم را (از جنگ) باز مى داشتند و کسانى را که به برادران خود مى گفتند: «به سوى ما بياييد (و خود را از معرکه بيرون کشيد) به خوبى مى شناسد»; (کَلاَّ وَاللهِ لـَ (قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْکُمْ وَالْقائِلِينَ لاِِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً). 👆اين آيه درباره دو گروه از منافقان است: 🔺گروهى که رسما در ميدان جنگ احزاب کناره گيرى کردند و ديگران را نيز دعوت به کناره گيرى نمودند 🔺 و گروه ديگرى که به برادران مسلمانشان مى گفتند: به سوى ما بياييد و دست از اين پيکار خطرناک برداريد. آنها اهل جهاد و پيکار با دشمن نبودند و جز به مقدار کمى آن هم از روى ريا يا اکراه در جهاد شرکت نمى کردند.😲 🔺اين احتمال نيز وجود دارد که آيه مزبور اشاره به دو گروه نباشد، بلکه وضع يک گروه را در دو حالت بيان مى کند و اشاره به آن دسته از منافقان است که وقتى در ميان مجاهدان بوده اند آنها را از جنگ باز مى داشتند و هنگامى که به کنار مى رفتند ديگران را به سوى خود دعوت مى نمودند.⛔ ❇به هر حال استفاده امام(عليه السلام) از اين آيه شريفه اشاره به اين دارد که اگر تو (معاويه) در برابر مردم در مورد جريان قتل عثمان پرده پوشى کنى، از خدا مخفى نمى ماند که وى از تو يارى طلبيد و هرگز به سراغش نيامدى (و از قتل او خوشحال شدى) شايد خلافت به تو برسد.‼ البتّه معاويه که يک سياست باز حرفه اى بود مى دانست هنگامى که مهاجران و انصار در برابر شورش مردم بر ضد عثمان سکوت کرده و کمتر کسى از او دفاع مى کند، چنانچه به ميدان بيايد و به دفاع از عثمان بپردازد، مقابل مهاجران و انصار قرار گرفته است و اين معنا براى او در آينده گران تمام مى شود به همين
-نامه۲۸(بخش۶) ✴مرا به جنگ تهديد مى کنى؟ امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه که آخرين بخش آن است به يکى ديگر از تعبيراتى که در نامه معاويه آمده بود اشاره مى کند که همان تهديد به جنگ است، ✅مى فرمايد: «و (در نامه خود) گفته اى که نزد تو براى من و يارانم جز شمشير چيزى نيست (و مرا به جنگ تهديد کردى) به راستى بعد از گريه مرا به خنده درآوردى. چه زمان ياد دارى که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کرده باشند و از شمشير بترسند (و به گفته شاعر): (پس کمى صبر کن که حريفت به ميدان مى آيد)»; (وَذَکَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَلاَِصْحَابِي عِنْدَکَ إِلاَّ السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار! مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الاَْعْدَاءِ نَاکِلِينَ وَبِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ، فـَ لَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ الْهَيْجَاحَمَلْ). ℹجمله «لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» ضرب المثلى است براى کسى که در ضمن بيان پاره اى از مطالب جدى ناگهان سخنى بى اساس و بى پايه مى گويد 😏و منظور امام(عليه السلام) اين است که تهديد به جنگ در برابر على(عليه السلام) و بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب خنده آور است😊; آنها مرد ميدان و فرزند شمشير و پيشروان جهادند و شما شکست خوردگان بدر و احزاب و فتح مکّه و به شهادت تاريخ اسلام افرادى ضعيف و ناتوان هستيد. آيا تهديد شما نسبت به ما خنده آور نيست؟😁 ✳گفتنى است جمله «لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» بر اين نکته تکيه دارد که اگر کسى را در حال عادى بخندانند چندان مهم نيست; اما اگر شخصى مشغول گريستن 😭باشد، سخنى بگويند که او بخندد معلوم مى شود که آن سخن فوق العاده خنده آور است.😂 امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، معاويه را با عباراتى بسيار کوبنده و فصيح و بليغ به طور جدّى تهديد مى کند 😠و ✅ مى فرمايد: «پس به زودى آن کس که او را دنبال مى کنى به تعقيب تو بر خواهد خواست و آنچه را از آن فرار مى کنى در نزديکى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوى تو خواهم آمد»; (فَسَيَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ، وَيَقْرُبُ مِنْکَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَأَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِي جَحْفَل مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان). 👈اشاره به اينکه جنگ جويانى که با من همکارى مى کنند امتحان خود را در غزوات اسلامى داده اند. آنها از سه گروه تشکيل شده اند مهاجران و انصار و نسلى که بعد از آنها به وجود آمدند و در طريق آنها گام نهاده اند;👌 ولى کسانى که با تو همراهى مى کنند همان شکست خوردگان غزوات اسلامى و فرزندان آنها و رسوبات دوران جاهليّتند.😏 👈جمله «مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان» بر گرفته از اين آيه شريفه است: (وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَّضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِي تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيم). آن گاه امام(عليه السلام) نيروهاى خود را در چند جمله معرفى مى کند: ✅نخست مى فرمايد: «لشکرى که جمعيتشان به هم فشرده است»;(شَدِيد زِحَامُهُمْ). ✅سپس مى فرمايد: «و به هنگام حرکت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى کند»; (سَاطِع قَتَامُهُمْ). ✅در سومين معرفى مى افزايد: «آنها لباس شهادت در تن دارند و بهترين ملاقات براى آنها ملاقات با پروردگارشان است»; (مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ الْمَوْتِ أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ). ✅در چهارمين وصف مى فرمايد: «و همراه آنها لشکرى از فرزندان بدرند با شمشيرهاى هاشمى که مى دانى لبه تيز آنها با پيکر برادر و دايى و جد و خاندانت چه کرد و آن (مجازات) از ستمکاران دور نيست»; (وَقَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيکَ وَخَالِکَ وَجَدِّکَ وَأَهْلِکَ (وَما هِيَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيد)). 🔹امام(عليه السلام) تمام گفتنى ها را در بيان اين چهار وصف آورده است; از يک سو ايمان آنها به خدا و عشقشان به شهادت و لقاى پروردگار که مهم ترين انگيزه جهاد است و ديگر سابقه درخشان آنها، همچون شرکت در جنگ بدر و در هم کوبيدن دشمن با شمشيرهاى هاشمى و اضافه بر اينها عدد بى شمار و انبوه; و به حق که تعبيرات امام(عليه السلام) در اين نامه فصيح ترين و بليغ ترين و گوياترين و کوبنده ترين تعبيرات است.👌 👳منظور از «أخيک»; برادر معاويه، حنظلة بن ابى سفيان است و مقصود از «خالَکَ»; دايى معاويه وليد بن عتب ه و منظور امام از «جَدَّکَ»; جد معاويه، جد مادرى او عتبة بن ربيعه است و مراد از «أهْلَکَ»; خاندان معاويه جمعى از عمو زادگان او هستند که در جنگ بدر در صفوف لشکر
-نامه۲۹ از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به اهل بصره نگاشت. 📜نامه در یک نگاه: این نامه مربوط به فتنه اى است که معاویه در بصره به راه انداخت و ماجراى آن به طور فشرده چنین بود که بعضى از اطرافیان معاویه بعد از اشغال مصر به دست عمرو بن عاص و کشته شدن محمد بن ابى بکر 😔به او گفتند: فردى را به بصره بفرست تا آنجا را نیز از تحت حکومت على(علیه السلام) خارج سازد. معاویه این پیشنهاد را پذیرفت و با عمرو عاص مشورت کرد او نیز روى موافق نشان داد. 😡سرانجام یکى از فرماندهان لشکر خود، به نام ابن حضرمى را روانه بصره کرد و این در حالى بود که عبدالله بن عباس والى بصره براى تسلیت به امیرمؤمنان(علیه السلام) در مورد شهادت محمد بن ابى بکر به کوفه رفته بود و زیاد بن ابیه را به جاى خود گماشته بود. معاویه به ابن حضرمى دستور داده بود که از احساسات خون خواهى عثمان و کینه اى که گروهى از جنگ جمل در دل داشتند بهره گیرى کند و از قبایل مختلف بصره براى این هدف بهره گیرى نماید‼ عبدالله بن عباس به سرعت به بصره برگشت و جریان فتنه را براى امام(علیه السلام) گزارش داد. امام(علیه السلام) یکى از مردان خود را به نام اعیَن که در بصره نفوذ داشت مأمور کرد تا به بصره برود و مردم را از اطراف ابن حضرمى پراکنده سازد. اعین تا حد زیادى در کار خود موفق شد; ولى چون به دست گروهى از خوارج به شهادت رسید و خبر شهادت او به امام(علیه السلام) واصل گشت😔 امام(علیه السلام) فرد نافذ الکلمه دیگرى را به نام جاریة بن قدامه همراه نامه مورد بحث که در واقع تهدیدى است براى شورشیان و متمردان بصره، به سوى بصره گسیل داشت و دستور داد نامه را براى عموم مردم بخواند.⚠ آنچه در نهج البلاغه آمده تنها بخشى از این نامه است. مخالفان امام(علیه السلام) پس از یک درگیرى شدید شکست خوردند و ابن حضرمى در خانه اى پناهنده شد. جاریه دستور داد خانه را آتش🔥 زدند. ابن حضرمى و هفتاد نفر از طرفدارانش هلاک شدند و فتنه خاموش شد.😐 🔥خاموش کردن آتش فتنه در بصره: امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه و پر معنا و بسيار حساب شده براى خاموش کردن آتش فتنه معاويه در بصره بر دو اصل تکيه مى کند: 1⃣نخست تهديد بسيار کوبنده اى نسبت به پيمان شکنان دارد و به آنها يادآور مى شود که اگر دست از فتنه گرى بر ندارند با لشکرى انبوه به سراغ آنها مى آيد و چنان آنان را در هم مى کوبد که جنگ جمل را فراموش کنند. 😠 2⃣سپس بر اصل رحمت و عطوفت نسبت به کسانى که وفادارند يا از کرده خود پشيمانند تکيه مى فرمايد و به آنها بشارت مى دهد که جان و مال و عرضشان محفوظ خواهد بود. ✅در آغاز مى فرمايد: «پراکندگى شما (از اطراف من) و دشمنى و پيمان شکنى شما (در آستانه جنگ جمل) چيزى نبود که شما از آن آگاه نباشيد ولى من مجرمان شما را عفو کردم و شمشير را از فراريان برداشتم و کسانى را که به جانب من آمدند پذيرفتم (و از تقصيرشان در گذشتم)»; (وَقَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ شِقَاقِکُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ). در واقع امام(عليه السلام) با اين سخنان خود، سمپاشى معاويه و گروه طرفداران او را خنثى مى کند.👌 او تصميم داشت با يادآورى خاطره جنگ جمل آنها را بر ضد امام(عليه السلام) بشوراند; ولى امام(عليه السلام) با يادآورى خاطره آن جنگ مى خواهد آتش فتنه و فساد را خاموش کند مى فرمايد: شما پيمان شکنى کرديد و بر ضد من قيام کرديد; ولى پس از شکست نه فرمان قتل عام دادم و نه اجازه تعقيب مجرمان; فرمان عفو عمومى صادر کردم و مجرمان شما را بخشيدم و کسانى که به سوى من آمدند آنها را پذيرفتم و گذشته آنان را به فراموشى سپردم، بنابراين حق شناس باشيد و با دشمنان من طرح دوستى نريزيد.❌ در بعضى از روايات آمده که امام(عليه السلام) بعد از پيروزى در جنگ جمل دستور داد منادى 📢با صداى رسا ندا در دهد: «; فراريان را تعقيب نکنيد و مجروحان (بى دفاع) را به قتل نرسانيد». نيز دستور داد منادى ندا دهد: «آن کس که به خانه خود بازگردد و در خانه را ببندد در امان است و آن کس که اسلحه بر زمين بگذارد در امان است». 👆اين دستور شبيه فرمان عفو عمومى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به هنگام فتح مکّه است. ✅آن گاه براى خاموش کردن اين آتش، سخن از شدت عمل در برابر افراد خيره سر و لجوج به ميان مى آورد و مى فرمايد: «حال اگر افکار مهلک و آراى ضعيف و منحرف از مسير حق، شما را به ستيزه جويى و مخالفت با من بکشاند من همان مرد ديروزم. سپاه من آماده و اسب ها را زين کرده و جهاز بر شتران گذارده ام»; (فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الاُْمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الاْرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَى مُنَابَذَتِی خِلاَفِي، فَهَا أَنَا ذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي، وَ رَحَلْتُ رِکَابِي). ✅آن گاه امام
-نامه۳۰ 📜از نامه هاى امام(عليه السلام) است به معاويه. ✉نامه در یک نگاه: مرحوم سیّد رضى آغاز این نامه را نیاورده است. آغاز آن مطابق آنچه در نقل ابن ابى الحدید آمده، چنین است: « نامه تو به من رسید که در آن مرا متهم ساخته اى که شر و فتنه درباره تو و یارانت برپا کرده ام...».😳 این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که این نامه نامه اى ابتدایى از سوى امیر  مؤمنان على(علیه السلام) نیست، بلکه پاسخى است به نامه معاویه که امام(علیه السلام) را متهم به ایجاد آشوب و ظلم و ستم کرده و امام(علیه السلام) پاسخ کوبنده اى به او مى دهد👊 که برنامه من امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با ستمکاران و ملحدان و منافقان است و بر اساس دستور پروردگار در قرآن مجید، این امور را انجام مى دهم. امام(علیه السلام) بعد از آنکه دامن خود را از این تهمت هاى ناروا پاک مى شمرد، به نصیحت کردن معاویه مى پردازد که این بخش از نامه در آنچه سیّد رضى در اینجا نقل کرده، منعکس است. ⚠به فکر عاقبت کار خود باش! براى روشن شدن اهداف امام(عليه السلام) از اين نامه جا داشت نامه معاويه را در اينجا مى آورديم، زيرا جواب نامه هميشه ناظر به متن آن نامه است; ولى متأسفانه نامه او در هيچ کتابى ـ تا آنجا که اطلاع داريم ـ نقل نشده است، 😕گرچه نامه امام(عليه السلام)آغازى دارد که مرحوم سيّد رضى آن را نقل نکرده و با توجّه به آغاز آن بخش هايى از محتواى نامه معاويه نيز روشن مى شود، 🌟زيرا امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه مطابق آنچه در کتاب «تمام نهج البلاغه» آمده است چنين مى فرمايد: «به نام خداوند بخشنده مهربان. اين نامه اى است از بنده خدا على امير مؤمنان به معاويه بن ابى سفيان. اما بعد نامه تو به من رسيد که در آن مرا متهم ساخته بودى که بر ضد تو فتنه برپا کرده ام و مردم را شورانده ام و کمک کردن به من را در برنامه هايم زشت شمرده و چنين پنداشته اى که من ستمگرم و در اداى حق الهى مقصر. سبحان الله چگونه تو غيبت (و تهمت) را مجاز مى شمرى؟ 🤐به يقين من مردم را جز در انجام امر به معروف و نهى از منکر به هيجان نياورده ام و جز بر طغيان گران و خارجان از دين يا ملحدان منافق (کافر) ستم روا نداشته ام و من در اين راه به گفته خداوند (در قرآن مجيد) تمسک جسته ام آنجا که مى فرمايد: «هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى که با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى کنند، هرچند پدران يا پسران آنها باشند»👏 و اما اينکه گفته اى من در حق خداوند متعال کوتاهى کرده ام،😮 پناه بر خدا هرگز چنين نبوده; کسى در حق خداوند متعال کوتاهى مى کند که حقوق مسلم الهى را تعطيل کند و تکيه بر هوا و هوس ها و بدعت ها نمايد و همواره به سراغ ضلالت هاى حيران کننده برود. ‼شگفتا اى معاويه تو از نيکى سخن مى گويى; ولى با برهان عقل مخالفت مى کنى و پيمان هاى الهى را که خداوند از بندگانش گرفته مى شکنى. اسلام را رها ساخته، احکام را ضايع نموده و نشانه هاى الهى را محو کرده اى و در مسير هوا و هوس به سوى هلاکت گام بر مى دارى».
-نامه۳۱(بخش۱) 📜از وصايا و سفارشهاى امام(عليه السلام) است که به امام حسن مجتبى(عليه السلام) در حالى که در سرزمين حاضرين (نزديک شام) هنگام بازگشت از صفين بود، نگاشت. 📨نامه در یک نگاه: این وصیّت نامه که بعد از نامه مالک اشتر طولانى ترین نامه هاى امام(علیه السلام) در نهج البلاغه است، یک دوره کامل درس اخلاق، تهذیب نفس، خودسازى، تربیت نفوس و سیر و سلوک الى الله است و در حقیقت از سى بخش تشکیل مى شود. محتواى این نامه از نظر تربیت نفوس، فوق العاده داراى اهمّیّت است.👌 نکته دیگرى که توجّه به آن در اینجا لازم است این که مخاطب در این نامه، طبق غالب متون نهج البلاغه، امام حسن مجتبى(علیه السلام) است و در اکثر طرق این نامه (که به گفته علاّمه تسترى در شرح این نامه به پنج طریق بالغ مى شود) مخاطب آن حضرت است و تنها در یکى از طرق روایت این نامه، مخاطب محمد بن حنفیه شمرده شده است. 👈بعضى از شارحان تأکید بر مطلب دوم دارند که مخاطب محمد بن حفنیه است و ظاهراً دلیلشان این است که بعضى از تعبیرات این نامه نسبت به مخاطب خود با مقام عصمت امام سازگار نیست در حالى که مى دانیم این گونه تعبیرات در مقام اندرز و نصیحت پدرانه به فرزند، مطلبى رایج است.☝ مهم این است که گرچه مخاطب در این نامه یک نفر است; ولى هدف همه شیعیان و مسلمانان جهان، بلکه همه فرزندان آدم اند;👏 گویى امام(علیه السلام) به عنوان پدر همه انسان ها سخن مى گوید و مخاطبش امام حسن(علیه السلام) به عنوان همه فرزندان، مورد نظر است. ❎اینکه بعضى گفته اند امام(علیه السلام) با توجّه به مقام والاى امامت و عصمت نیاز به نصیحت و اندرز ندارد اشتباه بزرگى است، زیرا مقام والاى امامت و عصمت هرگز با تأکید بر مسائل مهم اخلاقى منافات ندارد. به همین دلیل در آن زمان که امام(علیه السلام) در بستر شهادت افتاده بود فرزندانش امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را با نام، مخاطب قرار داد و دستوراتى به آنها فرمود که از آن غافل نبودند.🤔 ✳نیز آنچه بعضى گفته اند که امام حسن(علیه السلام) در زمان صدور این نامه بیش از سى سال داشت و با تعبیرى که در این نامه آمده که مى فرماید: قلب جوان آماده پذیرش هرگونه تعلیمات است، سازگار نیست، اشتباه است; زیرا انسان در سن سى سالگى هنوز جوان است. علاوه بر این، اشاره شد که مخاطب در این نامه همه انسان ها به عنوان فرزندان امیرمؤمنان على(علیه السلام) هستند. شایان توجّه اینکه در کتاب الامامة والسیاسة آمده است در داستان سقیفه هنگامى که ابوعبیده جراح مى خواست امیرمؤمنان على(علیه السلام) را از خلافت کنار بزند گفت: «عموزاده تو هنوز جوانى و اینها (ابوبکر و امثال او) پیرمردان با تجربه قوم تو هستند و مى دانیم امام(علیه السلام) در آن زمان بیش از سى سال داشت.😐
-نامه۳۱(بخش۲) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 تو را به ترس از خدا وصيت مى كنم، اى فرزندم، و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به ياد او و دست زدن در ريسمان او. كدام ريسمان از ريسمانى كه ميان تو و خداى توست، محكمتر است، هرگاه در آن دست زنى. دل خويش به موعظه زنده دار و به پرهيزگارى و پارسايى بميران و به يقين نيرومند گردان و به حكمت روشن ساز و به ذكر مرگ خوار كن و وادارش نماى كه به مرگ خويش اقرار كند. چشمش را به فجايع اين دنيا بگشاى و از حمله و هجوم روزگار و كژ تابيهاى شب و روز برحذر دار. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پيشينيان تو رفته است آگاهش ساز. بر خانه ها و آثارشان بگذر و در آنچه كرده اند و آن جايها، كه رفته اند و آن جايها، كه فرود آمده اند، نظر كن. خواهى ديد كه از جمع دوستان بريده اند و به ديار غربت رخت كشيده اند و تو نيز، يكى از آنها خواهى بود. پس منزلگاه خود را نيكو دار و آخرتت را به دنيا مفروش. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹
-نامه۳۱(بخش۲) ✳محکم ترین وسیله نجات: در اين بخش از نامه، امام(عليه السلام) اندرزهاى روح پرور و سازنده خود را آغاز مى کند و در عبارات کوتاه چهار دستور به فرزندش مى دهد; دستوراتى که عصاره همه فضيلت هاست ✅ مى فرمايد: «پسرم تو را به تقواى الهى و التزام به فرمان او و آباد کردن قلب و روحت با ذکرش و چنگ زدن به ريسمان الهى توصيه مى کنم»; (فَإِنِّي أُوصِيکَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَيْ بُنَيَّ ـ وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، وَالاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ). تقوا به معناى خداترسى درونى و پرهيز از هرگونه گناه و احساس مسئوليت در پيشگاه پروردگار که سد محکمى در ميان انسان و گناهان ايجاد مى کند. مرحله ادناى آن عدالت و مرحله اعلاى آن عصمت است. 👈تعبير به «عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ» اشاره به اهمّيّت ذکر الله است که بدون آن خانه قلب ويران مى شود و جولانگاه لشکر شيطان. قرآن مجيد مى فرمايد: (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) هم آبادى دل ها و هم آرامش آن در سايه ذکر خداست نه تنها ذکر لفظى ـ هرچند ذکر لفظى هم بسيار مهم است ـ بلکه ذکر عملى آن گونه که در روايات وارد شده 🌟که امام باقر(عليه السلام) فرمود: «سه چيز است که انجام آن از مشکل ترين کارهاست و سومين آن را «ذِکْرُ اللهِ عَلَى کُلِّ حَال; ذکر خدا در هر حال» بيان فرمود. سپس در تفسير ذکر چنين مى فرمايد: «ذکر خدا آن است که چون تصميمى بر معصيت مى گيرد خداوند عز و جل را ياد کند و ياد خدا ميان او و آن معصيت حائل شود و اين همان چيزى است که خداوند عز و جل در قرآن فرموده است: پرهيزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به يا (خدا و پاداش و کيفر او) مى افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) در اين هنگام بينا مى شوند». 👈مى دانيم براى حبل الله در آيه شريفه مزبور معانى بسيارى ذکر کرده اند; بعضى از مفسّران آن را اشاره به قرآن، بعضى اشاره به اسلام و بعضى گفته اند که منظور خاندان پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) است ولى در ميان اين تفاسير اختلافى نيست، زيرا «حبل الله» به معناى ارتباط با خداست که تمام اينها را شامل مى شود.👌 ✅به همين دليل امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «و کدام وسيله مى تواند ميان تو و خداوند مطمئن تر از حبل الله باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگيرى»; (وَأَيُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَکَ وَبَيْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ).
-نامه۳۱(بخش۳) ✅درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و نسبت به آنچه موظف نيستى دخالت منما. در راهى که ترس گمراهى در آن است قدم مگذار چه اينکه خوددارى کردن به هنگام بيم از گمراهى بهتر از آن است که انسان خود را به مسيرهاى خطرناک بيفکند»; (فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَلاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْيَاکَ; وَدَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لاَ تَعْرِفُ، وَالْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَأَمْسِکْ عَنْ طَرِيق إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُکُوبِ الاَْهْوَالِ). 👈جمله «دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لاَ تَعْرِفُ» به نهى از قول به غير علم اشاره دارد که انسان از امورى سخن بگويد که از آن آگاهى ندارد. 👈فقره «وَالْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُکَلَّفْ» اشاره به اين است که در مسائل غير مربوط به تو دخالت مکن و به تعبير ساده فضولى در کار ديگران موقوف! 👈و جمله «وَأَمْسِکْ...» به رعايت احتياط در شبهات اشاره دارد که يکى از اصول مسلم عقلانى است; هرگاه انسان در برابر دو راه قرار گرفت: راهى روشن و خالى از اشکال و راهى مجهول و تاريک، عقل مى گويد هرگز در چنين راهى گام مگذار که ممکن است سرانجام شومش دامانت را بگيرد و اگر هم به مقصد برسى با ترس و وحشت و اضطراب خواهد بود. در راهى گام بنه که با اطمينان و آرامش تو را به مقصودت مى رساند. ☝اين اصل عقلانى در روايات زيادى، از جمله حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به آن اشاره شده است آنجا که مى فرمايد: « آنچه تو را به شک مى افکند رها کن و به سوى راهى برو که در آن شک و ترديد ندارى». در حديث ديگرى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، امور زندگى انسان ها را به سه قسم تقسيم مى کند: «بخشى بيّن الرشد که سالم بودنش آشکار است و بايد از آن تبعيت کرد و بخشى بيّن الغىّ که ناسالم بودنش آشکار است و بايد آن را رها و بخشى که مشکل و مشکوک است که بايد آن را رها نمود و به خدا واگذار کرد».👌 بديهى است که هيچ يک از اين دستورات مسأله امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد جاهل را نفى نمى کند و مربوط به مواردى است که انسان مسئوليتى در برابر آن ندارد، لذا به دنبال اين دستورات مى فرمايد: ✅ «امر به معروف کن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منکر را انکار نما و از کسى که عمل بد انجام مى دهد با جديت دورى گزين»; (وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِيَدِکَ وَلِسَانِکَ، وَبَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ). 👈جمله اوّل «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ» اشاره به اين است که چون انسان، ديگران را امر به معروف مى کند، اگر خودش اهل معروف نباشد در پيش وجدان خويش شرمنده مى گردد. 😕به علاوه از مردم نيز خجالت مى کشد که بگويند او آمر به معروف است در حالى که خودش عامل به منکر است. مجموع اين امور سبب مى شود که با امر به معروف انسان تدريجاً در سلک عاملان به معروف درآيد.👌 👈جمله «وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ ...» اشاره به مراتب نهى از منکر دارد که در اينجا براى آن دو مرحله ذکر شده و در بعضى ديگر از سخنان امام(عليه السلام) در کلمات قصار سه مرحله براى آن ذکر شده است: 1⃣ نخست انکار به قلب و بيزارى از منکر در درون دل و جان، هرچند ظالمان دست و زبان انسان را ببندند. 2⃣مرحله دوم انکار با زبان 3⃣ و مرحله سوم جلوگيرى عملى از منکرات. بسيارى از فقها اين مرحله را وظيفه حکومت اسلامى وحاکم شرع دانسته اند و مرحله اوّل و دوم را وظيفه عموم مردم. ✅جمله (وَبَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ) ممکن است اشاره به جايى باشد که نهى از منکر اثر نمى گذارد، در چنين مواردى انسان بايد مجلس منکر را ترک گويد و از عاملان به منکر دورى گزيند. اين احتمال نيز هست که منظور از آن بيزارى قلبى است که آثار آن در چهره انسان 😣نمايان باشد که يکى از مراحل سه گانه نهى از منکر است و در حديثى امير مؤمنان على(عليه السلام) از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى کند: «پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به ما دستور داد که اهل منکر را با چهره اى عبوس ملاقات کنيم (تا از قيافه ما بدانند که از آنها بيزاريم)».😠 امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چند دستور ديگر مى دهد ✅ مى فرمايد: «در راه خدا آن گونه که بايد و شايد جهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد و در درياى مشکلات براى رسيدن به حق فرو شو هرجا که باشد»; (وَجَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَلاَ تَأْخُذْکَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم. وَخُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ کَانَ). 🔺مى دانيم جهاد مراحل و مراتبى دارد; خواه جهاد نظامى با دشمن و خواه تلاش هايى ديگر در مسير حق. بعضى از مراحل آن شايسته مجاهدان واقعى نيست; شايسته آنها اين است که آخرين مرحله اى را که در توان 💪دارند در اين راه به کار گيرند و جمله «جَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ» اشاره به همين معنا
-نامه۳۱(۴) ✅ «پسرم! هنگامى که ديدم سن من بالا رفته و ديدم قوايم به سستى گراييده، به اين وصيتم، براى تو مبادرت ورزيدم»; (أَيْ بُنَيَّ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً، وَرَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً، بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْکَ). 👈مى دانيم سن مبارک امام(عليه السلام) در آن زمان 60 سال يا کمى بيشتر بود و سن فرزندش بيش از 30 سال که هنوز بقاياى جوانى را با خود داشت و اين درسى است براى همه پدران👴 در برابر فرزندان👱، هنگامى که سنين عمر آنها بالا مى رود پيش از آنکه اجل فرا رسد و يا فرزندانشان دوران جوانى و يا نوجوانى را که آمادگى فراوان براى پذيرش حق در آن است، پشت سر بگذارند، آنچه را لازم است به آنها بگويند و وصيّت کنند.👌 ✅«و نکات برجسته اى را در وصيتم وارد کردم مبادا اجلم فرا رسد در حالى که آنچه را در درون داشته ام بيان نکرده باشم و به همين دليل پيش از آنکه در رأى و فکرم نقصانى حاصل شود آن گونه که در جسمم (بر اثر گذشت زمان) به وجود آمده و پيش از آنکه هوا و هوس و فتنه هاى دنيا بر تو هجوم آورد و همچون مرکبى سرکش شوى به تعليم و تربيت تو مبادرت کردم»; (وَأَوْرَدْتُ خِصَالاً مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْکَ بِمَا فِي نَفْسِي، أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي کَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي، أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَفِتَنِ الدُّنْيَا، فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ). ✅«به يقين قلب جوان و نوجوان همچون زمين خالى است; هر بذرى در آن پاشيده شود آن را مى پذيرد»; (وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَْرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْء قَبِلَتْهُ). ☝اين امر بارها به تجربه رسيده و حتى روايتى است که به صورت ضرب المثل در آمده که «اَلْعِلْمُ فِى الصِّغَرِ👶 کَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ; تعليماتى که در کودکى (و جوانى) داده مى شود همچون نقشى است که بر سنگ بزنند (نقشى است ثابت، عميق و پايدار. سپس بر آن افزوده اند که) وَالتَّعَلُّمُ فِى الْکِبَر کَالْخَطِّ عَلَى الْماءِ; فراگيرى در بزرگسالى همچون نقشى است که بر آب زنند (نقشى است گذرا و ناپايدار)». آن گاه دو دليل ديگر بر آن مى افزايد ✅ و مى فرمايد: «به همين دليل به تعليم و تأديب تو مبادرت ورزيدم پيش از آنکه قلبت سخت شود و فکرت به امور ديگر مشغول گردد»; (فَبَادَرْتُکَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُکَ، وَيَشْتَغِلَ لُبُّکَ). ✴در واقع امام(عليه السلام) براى انتخاب اين سن و سال جهت پند و اندرز، سه دليل بيان فرموده است: آماده بودن قلب جوان براى پذيرش، عدم قساوت به سبب عدم آلودگى به گناه و عدم اشتغال ذهن به مشکلات زندگى و حيات و هر کدام از اين سه به تنهايى براى انتخاب اين زمان کافى است تا چه رسد به اينکه همه اين جهات جمع باشد. ✅سپس امام(عليه السلام) مى افزايد: «همه اينها براى آن است که با تصميم جدى به استقبال امورى بشتابى که انديشمندان و اهل تجربه تو را از طلب آن بى نياز ساخته، و زحمت آزمون آن را کشيده اند تا نيازمند به طلب و جستجو نباشى و از تلاش بيشتر آسوده خاطر گردى»; (لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِکَ مِنَ الاَْمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ). ✅«بنابراين آنچه از تجربيات نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد شد (بى آنکه زحمتى کشيده باشى) بلکه شايد پاره اى از آنچه بر ما مخفى شده (با گذشت زمان و تجربه بيشتر) بر تو روشن گردد»; (فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِيهِ، وَاسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ). 👈اشاره به اينکه گاه تجربه پيشينيان به طور کامل در اختيار آيندگان قرار مى گيرد و آنها از آن بهره کامل مى برند و گاه پيشينيان در بعضى از مسائل، نيمى از راه را پيموده اند و نيم ديگر را آيندگان مى پيمايند و به امورى دست مى يابند که حتى نصيب پيشينيان نشده 💟سخنان امام(عليه السلام) در اين وصيّت نامه از موضع امامت و مقام عصمت نيست، بلکه به عنوان فردى دنيا ديده و تجربه کرده و دلسوز که به فرزندش در برابر طوفان حوادث دنيا کمک مى کند تا از تجربياتش بهره گيرد و حتى گاه آنچه را او به تجربه نيافته، فرزندش آن را تکميل کند و به نتايج بهترى برسد.
-نامه۳۱(بخش۵) ✅مى فرمايد: «و چنين ديدم که در آغاز، کتاب خدا را همراه تفسيرش و اصول و احکامش و حلال و حرام آن به تو تعليم دهم و تو را به سراغ چيزى غير از آن (که ممکن است منشأ گمراهى شود) نفرستم»; (وَأَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِيمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَتَأْوِيلِهِ، وَشَرَائِعِ الاِْسْلاَمِ أَحْکَامِهِ، وَحَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ، لاَ أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَيْرِهِ). 👈منظور از «تأويل» در اينجا تفسير قرآن است، 👈 منظور از شرايع اسلام در اينجا عقايد اسلامى است ✅آن گاه امام(عليه السلام) به نکته ديگرى اشاره مى کند و مى فرمايد: «سپس از اين ترسيدم که آنچه بر مردم بر اثر پيروى هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن اختلاف نموده اند، بر تو نيز مشتبه گردد به همين دليل روشن ساختن اين قسمت را بر خود لازم دانستم، هرچند مايل نبودم آن (شبهات) را آشکارا بيان کنم ولى ذکر آنها نزد من محبوب تر از آن بود که تو را تسليم امرى سازم که از هلاکت آن ايمن نباشم»; (ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَآرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَى مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلاَمِکَ إِلَى أَمْر لاَ آمَنُ عَلَيْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ). ✅ امام(عليه السلام) در آخرين جمله اين بخش، ابراز اميدوارى مى کند که وصاياى او در فرزندش کاملا مؤثر گردد مى فرمايد: «اميدوارم خداوند تو را در طريق رشد و صلاح، توفيق دهد و به راه راستى که در خورِ توست هدايتت کند، به همين دليل اين وصيتم را براى تو بيان کردم»; (وَرَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَکَ اللهُ فِيهِ لِرُشْدِکَ أَنْ يَهْدِيَکَ لِقَصْدِکَ فَعَهِدْتُ إِلَيْکَ وَصِيَّتِي هَذِه ✅«پسرم بدان محبوب ترين چيزى که از ميان وصايايم بايد به آن تمسک جويى، تقوا و پرهيزکارى است و اکتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و لازم شمرده است و حرکت در راهى که پدرانت در گذشته آن را پيموده اند و صالحان از خاندانت از آن راه رفته اند»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللهِ وَالاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَيْکَ، وَالاَْخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ، وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِکَ). ✅آن گاه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «زيرا همان گونه که تو درباره خويش نظر مى کنى آنها نيز درباره خود نظر کرده اند و آن گونه که تو (براى صلاح خويشتن) مى انديشى آنها نيز مى انديشيدند (با اين تفاوت که آنها تجارب خويش را براى تو به يادگار گذاشتند) سرانجام فکر و انديشه، آنها را به آنجا رسانيد که آنچه را به خوبى شناخته اند بگيرند و آنچه را (که مبهم است و) به آن مکلف نيستند رها سازند»; (فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَفَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الاَْخْذِ بِمَا عَرَفُوا، وَالاِْمْسَاکِ عَمَّا لَمْ يُکَلَّفُوا). ِ
-نامه٣١(بخش۶) ✴همه چيز از سوى اوست: امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه نخست به فرزندش دستور مى دهد که در آنچه او مى گويد دقت کند و فهم خود را به کار گيرد، ✅مى فرمايد: «پسرم در فهم وصيتم دقت نما»; (فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي). ✅«بدان مالک مرگ همان مالک حيات است و آفريننده، همان کسى است که مى ميراند و فانى کننده هم اوست که جهان را از نو نظام مى بخشد و بيمارى دهنده همان شفابخش است»; (وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَيَاةِ، وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ، وَأَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ، وَأَنَّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي). ✅آن گاه امام(عليه السلام) به ناپايدارى دنيا و آميخته بودن تلخ و شيرين در آن اشاره کرده مى فرمايد: «و دنيا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است; گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخير يا آنچه او خواسته و تو نمى دانى (از کيفرهاى دنيوى)»; (وَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَالاِبْتِلاَءِ، وَالْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ). سپس از آنجا که گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حکمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشايند.😥 امام(عليه السلام) به فرزندش هشدار مى دهد ✅ مى فرمايد: «و اگر درباره فهم اين امور (حوادث جهان) امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن (و زبان به اعتراض مگشاى) زيرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسيار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحير و چشمت در آن خطا مى کند; اما پس از مدتى آن را مى بينى (و از حکمت آن آگاه مى شوى)»; (فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَيْکَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَمَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُکَ، وَيَضِلُّ فِيهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ). 👈اشاره به اينکه کسى مى تواند زبان به اعتراض بگشايد که نسبت به همه چيز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حکمت نبيند؛ در حالى که چنين نيست; معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل درياست. در آغاز عمر چيزى نمى داند و تدريجاً نسبت به بعضى امور آگاه مى شود و چه بسيار امورى که در آغاز از فلسفه آن بى خبر است; اما چيزى نمى گذرد که حکمت آن بر او آشکار مى شود. آيا انسان با اين علم محدود و با اين تجاربى که درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز کند؟! ✅امام علیه السلام در ادامه مى فرمايد: «بنابراين به آن کس که تو را آفريده و روزى داده و آفرينش تو را نظام بخشيده تمسک جوى و تنها او را پرستش کن و رغبت و محبّت تو تنها به سوى او باشد و تنها از (مخالفت) او بترس»; (فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ، وَلْيَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ، وَإِلَيْهِ رَغْبَتُکَ، وَمِنْهُ شَفَقَتُکَ). ✅«پسرم بدان هيچ کس از خدا همچون پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) خبر نياورده (و احکام خدا را همانند او بيان نکرده است) بنابراين او را به عنوان رهبر خود بپذير و در طريق نجات و رستگارى، وى را قائد خويش انتخاب کن»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ(صلى الله عليه وآله) فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِداً). 👈امام(عليه السلام) در ادامه سخن مى افزايد: «من از هيچ اندرزى درباره تو کوتاهى نکردم و تو هرقدر براى آگاهى از صلاح خويش کوشش کنى به آن اندازه که من درباره تو تشخيص داده ام نخواهى رسيد»; (فَإِنِّي لَمْ آلُکَ نَصِيحَةً. وَإِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِي النَّظَرِ لِنَفْسِکَ ـ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِي لَکَ). 🔰هدف امام(عليه السلام) از اين سخن آن است که فرزندش را تشويق کند به دو دليل نسبت به اين نصايح کاملاً پايبند باشد : 1⃣يکى اينکه امام(عليه السلام) بر اثر دلسوزى و محبّت فوق العاده به او چيزى را فروگذار نکرده 2⃣ و ديگر اينکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمى تواند آنچه را امام(عليه السلام) مى داند و مى بيند، بداند و ببيند که گفته اند: آنچه را جوان 👨در آيينه مى بيند پير 👴در خشت خام آن بيند.
-نامه٣١(بخش٧) 🔸ايمان به يکتايى او: امام(عليه السلام) در این بخش به سراغ يکى از دلايل توحيد مى رود، همان توحيدى که پايه اصلى تمام دين و رکن رکين آن است; ✅ مى فرمايد: «پسرم بدان اگر پروردگارت شريکى داشت، رسولان او به سوى تو مى آمدند و آثار ملک و قدرتش را مى ديدى و افعال و صفاتش را مى شناختى»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِيکٌ لاََتَتْکَ رُسُلُهُ، وَلَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَسُلْطَانِهِ، وَلَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَصِفَاتِهِ). ✅سپس مى فرمايد: «ولى او خداوند يگانه است، همان گونه که خودش را به اين صفت توصيف کرده است»; (وَلَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ). ✅در دومين وصف مى فرمايد: «هيچ کس در ملک و مملکتش با او ضديت نمى کند»; (لاَ يُضَادُّهُ فِي مُلْکِهِ أَحَدٌ). ✅آن گاه در بيان سومين و چهارمين وصف مى افزايد: «و هرگز زايل نخواهد شد و همواره بوده است»; (وَلاَ يَزُولُ أَبَداً وَلَمْ يَزَلْ). دليل اينها روشن است، زيرا مى دانيم او واجب الوجود است، واجب الوجود حقيقتى است که به تعبير ساده، وجود او از ذاتش مى جوشد، بنابراين چنين وجودى ازلى است و بايد ابدى باشد. موجودى حادث است که وجودش از خود او نبوده و از بيرون آمده; موجودى فانى مى شود که وجودش از درون ذاتش نبوده و از خارج ذاتش به او رسيده باشد. ✅بنابراين پنجمين و ششمين وصف را هم مى توان از اينجا نتيجه گرفت که مى فرمايد: «او سرسلسله هستى است بى آنکه آغازى داشته باشد و آخرين آنها است بى آنکه پايانى برايش تصور شود»; (أَوَّلٌ قَبْلَ الاَْشْيَاءِ بِلاَ أَوَّلِيَّة، وَآخِرٌ بَعْدَ الاَْشْيَاءِ بِلاَ نِهَايَة). ✅در هفتمين وصف که آخرين وصفى است که امام(عليه السلام) در اينجا بيان کرده و مى فرمايد: «بزرگ تر از آن است که ربوبيتش در احاطه فکر يا چشم قرار گيرد»; (عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْب أَوْ بَصَر). ♻امام(عليه السلام) بعد از بيان عظمت خداوند و يگانگى و ازليت و ابديت و احاطه ربوبيت او بر جميع عالم، در ادامه سخن، فرزندش را مخاطب ساخته و او را به کوچکى و ناتوانيش و نيازهاى فراوانش در برابر خداوند توجّه مى دهد ✅مى فرمايد: «حال که اين حقيقت را شناختى، در عمل بکوش آن چنان که سزاوارِ مانند توست از نظر کوچکى قدر و منزلت و کمى قدرت و فزونى عجز و نياز شديدت به پروردگارت»; (فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِکَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ، وَقِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَکَثْرَةِ عَجْزِهِ، و عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ). 👈چهار وصفى را که امام(عليه السلام) براى فرزندش بر شمرده اوصافى است درباره همه انسانها; همه در پيشگاه خداوند کوچک اند و قدرتشان ناچيز و عجزشان فراوان و نيازشان به پروردگارشان زياد. مشروط بر اينکه انسان، خويشتن را بشناسد و به خود فراموشى گرفتار نگردد که در اين صورت از طريق بندگى خارج نخواهد شد و گام در طريق طغيان نخواهد گذاشت.✌ آن گاه امام(عليه السلام) راه را به فرزند دلبندش نشان مى دهد که انجام اعمال شايسته چگونه است، ✅ مى فرمايد: «در راه اطاعتش بکوش، از عقوبتش ترسان باش و از خشمش بيمناک، زيرا او تو را جز به نيکى امر نکرده و جز از قبيح و زشتى باز نداشته است»; (فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ، وَالْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَالشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ: فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْکَ إِلاَّ بِحَسَن، وَلَمْ يَنْهَکَ إِلاَّ عَنْ قَبِيح). 👈امام(عليه السلام) در اينجا عمل شايسته را در سه چيز خلاصه کرده است: اطاعت و فرمان، ترس از عقوبت و اشفاق از خشم او. بديهى است که خشيت و اشفاق در برابر عقوبت و خشم پروردگار، انگيزه طاعت است، بنابراين امام(عليه السلام) نخست به اطاعت پروردگار اشاره کرده و سپس بر انگيزه هاى آن تأکيد ورزيده است ✳و تفاوت خشيت و اشفاق در اين است که خشيت به معناى خوف و ترس است، ولى شفقت و اشفاق، ترس آميخته با اميد است. بنابراين ترس از عقوبت خداوند، همچون ترس از حادثه وحشتناک نااميد کننده نيست، بلکه ترسى آميخته با اميد به لطف و عطوفت و کرم پروردگار است. 🔰جمله «فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْکَ ...» اشاره به اين است: گمان نبر اطاعت تو از پروردگار چيزى بر جاه و جلال او مى افزايد يا خداوند نيازى به آن دارد. 🙃به عکس تو نيازمند به آنى، زيرا تو را به نيکى هايى که مايه سعادت توست امر فرموده و از قبايح و زشتى هايى که تو را به بدبختى و شقاوت مى کشاند نهى کرده است. اين جمله دليل روشنى بر حسن و قبح عقلى است که متأسّفانه جمعى از مسلمانان که از مکتب اهل بيت و تمسک به کتاب و عترت دور مانده اند با آن به مخالفت برخواسته اند و مسأله اى بديهى عقلى را به سبب انگيزه هاى نادرست انکار کرده اند.👌
-نامه٣١(بخش٨) 🔸راهيان جهان ديگر دو گروهند🔸 امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه خود، موقعيت دنيا و آخرت را از ديدگاه خداجويانِ طالب آخرت و دنياپرستان، ضمن دو مثال زيبا و گويا بيان مى کند ✅نخست مى فرمايد: «فرزندم! من تو را از دنيا و حالات آن و زوال و دگرگونيش آگاه ساختم و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهيا شده مطلع کردم و درباره هر دو برايت مثال هايى زدم تا به وسيله آن عبرت گيرى و در راه صحيح گام نهى»; (يَا بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْيَا وَحَالِهَا، وَزَوَالِهَا وَانْتِقَالِهَا، وَأَنْبَأْتُکَ عَنِ الاْخِرَةِ وَمَا أُعِدَّ لاَِهْلِهَا فِيهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِيهِمَا الاَْمْثَالَ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا، وَتَحْذُوَ عَلَيْهَا). ✅امام(عليه السلام) بعد از ذکر اين مقدمه دو مثال مى زند نخست مى فرمايد: «کسانى که دنيا را خوب آزموده اند (مى دانند که آنها) همچون مسافرانى هستند که در منزلگاهى بى آب🚰 و آبادى وارد شده اند (که قابل زيستن و ماندن نيست)😟 لذا تصميم گرفته اند به سوى منزلى پرنعمت و ناحيه اى راحت (براى زيستن) حرکت کنند، از اين رو (آنها براى رسيدن به آن منزل) مشقت راه را متحمّل شده و فراق دوستان را پذيرفته و خشونت ها و سختى هاى سفر و غذاهاى ناگوار را (با جان و دل) قبول نموده اند تا به خانه وسيع و منزلگاه آرامشان گام نهند»; (إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا کَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلاً خَصِيباً وَجَنَاباً مَرِيعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ، وَفِرَاقَ الصَّدِيقِ، وَخُشُونَةَ السَّفَرِ، وَجُشُوبَةَ المَطْعَمِ، لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَمَنْزِلَ قَرَارِهِمْ). ✅«به همين دليل آنها از هيچ يک از اين ناراحتى ها احساس درد و رنج نمى کنند و هزينه هايى را که در اين طريق مى پردازند از آن ضرر نمى بينند و هيچ چيز براى آنها محبوب تر از آن نيست که ايشان را به منزلگاهشان نزديک و به محل آرامششان برساند»; (فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْء مِنْ ذَلِکَ أَلَماً وَلاَ يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً. وَلاَ شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَأَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ). آرى اين طرز فکر مؤمنان صالح و خداجويان اطاعت کار است، زيرا آنها هرگز فريفته زرق و برق دنيا نمى شوند⚠ ✅آن گاه امام(عليه السلام) به مثال دوم درباره دنياپرستان بى ايمان پرداخته مى فرمايد: «(اما) کسانى که به دنيا مغرور شده اند همانند مسافرانى هستند که در منزلى پرنعمت 🏡قرار داشته سپس به آنها خبر مى دهند که بايد به سوى منزلگاهى خشک و خالى از نعمت حرکت کنند (روشن است که) نزد آنان چيزى ناخوشايندتر و مصيبت بارتر از مفارقت آنچه در آن بوده اند و حرکت به سوى آنچه که بايد به سمت آن روند و سرنوشتى که در پيش دارند نيست»😱; (وَمَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا کَمَثَلِ قَوْم کَانُوا بِمَنْزِل خَصِيب، فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِل جَدِيب، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَکْرَهَ إِلَيْهِمْ وَلاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا کَانُوا فِيهِ، إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَيَصِيرُونَ إِلَيْهِ). آرى; آنها مى دانند که سرنوشتشان دوزخ با آن عذاب هاى مرگبار 😷است و زندگى دنيا با همه مشکلاتش در برابر آن بسيار گواراست. به همين دليل از مرگ، بسيار مى ترسند 😬و از آينده خود بسيار در وحشتند، همان گونه که قرآن مجيد درباره گروهى از دنياپرستان بنى اسرائيل مى گويد: «(وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَياة وَمِنَ الَّذينَ أَشْرَکُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ); و (آنان نه تنها آرزوى مرگ نمى کنند، بلکه) آنها را حريص ترين مردم ـ حتى حريص تر از مشرکان ـ بر زندگى (اين دنيا، و اندوختن ثروت) خواهى يافت; (تا آنجا) که هر يک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود، در حالى که اين عمر طولانى، او را از کيفر (الهى) باز نخواهد داشت». نيز به همين دليل در روايت معروفى از 👈رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پلى است براى اين گروه (مؤمنان) به سوى بهشتشان🌈 وپلى است براى آن گروه (کافران) به سوى دوزخشان».🔥 👈به همين دليل در روايتى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) آمده است که کسى از محضرش پرسيد: « چرا از مرگ بيزاريم و از آن خوشمان نمى آيد؟». امام فرمودند: زيرا شما آخرت خود را ويران ساخته ايد و دنيايتان را آباد،از اين رو شما کراهت داريد که از آبادى به سوى ويرانى رويد»
-نامه٣١(بخش٩) 🔸يکسان نگرى منافع خويش و ديگران: امام(عليه السلام) در اين فقره از وصيّت نامه پربارش نخست به يکى از مهم ترين اصول اخلاق انسانى اشاره کرده مى فرمايد: ✅ «پسرم خويشتن را معيار و مقياس قضاوت ميان خود و ديگران قرار ده»; (يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَکَ وَبَيْنَ غَيْرِکَ). آن گاه به شرح اين اصل مهم اخلاقى پرداخته و در هفت جمله، جنبه هاى مختلف آن را بيان مى کند: ✅در جمله اوّل و دوم مى فرمايد: «براى ديگران چيزى را دوست دار که براى خود دوست مى دارى و براى آنها نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى»; (فَأَحْبِبْ لِغَيْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا). ✅در بخش سوم مى فرمايد: «به ديگران ستم نکن همان گونه که دوست ندارى به تو ستم شود»; (وَلاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ). ✅در فقره چهارم مى افزايد: «به ديگران نيکى کن همان گونه که دوست دارى به تو نيکى شود»; (وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْکَ). ✅در جمله پنجم مى فرمايد: «آنچه را براى ديگران قبيح مى شمرى براى خودت نيز زشت شمار»; (وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِکَ). ✅در قسمت ششم مى افزايد: «و براى مردم راضى شو به آنچه براى خود از سوى آنان راضى مى شوى»; (وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ). ✅سرانجام در هفتمين دستور مى فرمايد: «آنچه را که نمى دانى مگو اگر چه آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگويند، درباره ديگران مگو»; (وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَکَ). 👈اشاره به اينکه همان گونه که دوست ندارى مردم از تو غيبت کنند يا به تو تهمت زنند يا با القاب زشت و ناپسند تو را ياد کنند يا سخنان ديگرى که اسباب آزردگى خاطرت شود نگويند، تو نيز مکن🤐 ✅در هفتمين جمله از جمله هاى بالا، امام(عليه السلام) مقدمتاً مى فرمايد: «آنچه را نمى دانى نگو، هرچند آنچه مى دانى کم باشد» 👈اشاره به اينکه اگر معلومات تو محدود است، به همان قناعت کن و در آنچه نمى دانى دخالت منما که تو را بر پرتگاه هاى خلاف و خطا مى کشد. سپس امام(عليه السلام) به چهار فضيلت ديگر اشاره و فرزند دلبندش امام حسن مجتبى(عليه السلام) را به آن توصيه مى کند. ✅نخست مى فرمايد: «(پسرم) بدان که خودپسندى و غرور، ضد راستى و درست انديشى و آفت عقل هاست»; (وَاعْلَمْ أَنَّ الاِْعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الاَْلْبَابِ). 👈اشاره به اينکه انسانِ خودپسند، حقايق را درباره خويش و ديگران درک نمى کند و اين صفت زشت، حجابى بر عقل او مى افکند تا آنجا که عيوب خويش را صفات برجسته و نقص ها را کمال مى بيند و گاه يک عمر در اين خطا و اشتباه بزرگ باقى مى ماند و با همان حال از دنيا مى رود.😰 ✅آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه سخن به دومين توصيه خود پرداخته مى فرمايد: «پس براى تأمين زندگى نهايت تلاش و کوششت را داشته باش»; (فَاسْعَ فِي کَدْحِکَ). 🔗اين چيزى است که در بسيارى از روايات اسلامى بر آن تأکيد شده تا آنجا که در حديث معروف نبوى مى خوانيم: « کسى که سربار مردم باشد ملعون و رانده شده دربار خداست». اگر همه مسلمانان به ويژه جوانان به اين دستور عمل کنند که هيچ کسى جز افراد از کار افتاده محتاج ديگران نباشند، به يقين جامعه اسلامى به پيشرفت هاى مهمى نايل مى شود حتى کشورهاى اسلامى نيز نبايد سربار کشورهاى غير مسلمان باشند که نتيجه اى جز ذلت به بار نمى آورد.⚠ ✅آن گاه امام(عليه السلام) به بيان توصيه سوم پرداخته مى فرمايد: «(از آنچه به دست مى آورى در راه خدا انفاق کن و) انباردار ديگران مباش»; (وَلاَ تَکُنْ خَازِناً لِغَيْرِکَ). ✅سپس می فرماید: «هرگاه (به لطف الهى) به راه راست هدايت يافتى (شکر پروردگار را فراموش مکن و) در برابر پروردگار خود کاملا خاضع و خاشع باش»; (وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ). 👈شکر هر نعمتى متناسب با همان نعمت است. شکر هدايت، خضوع در پيشگاه پروردگار و اطاعت اوامر و نواهى اوست. *** سوال : ❓❓❓منظور مولا علی علیه السلام از اینکه فرمودند :( خازن و انباردار دیگران نباش) چیه؟
-نامه٣١(بخش١٠) 🔸زاد و توشه آخرتت را با ديگران بفرست! امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه به طولانى بودن سفر آخرت و نياز شديد به تهيه زاد و توشه براى اين سفر از طاعات و کارهاى خير به ويژه انفاق در راه خدا اشاره کرده است. ✅نخست مى فرمايد: «(فرزندم!) بدان راهى بس طولانى و پر مشقت در پيش دارى»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَة بَعِيدَة، وَمَشَقَّة شَدِيدَة). 🔗راه آخرت بسيار پر پيچ و خم و از گردنه هاى صعب العبور فضايل اخلاقى و مبارزه با هواهاى نفسانى مى گذرد و گاه پيمودن يکى از آنها سال ها وقت مى طلبد.😰 ✅امام(عليه السلام) بعد از اين هشدار، لزوم تهيه زاد و توشه براى اين سفر را گوشزد مى کند و مى فرمايد: «در اين راه (پر خوف و خطر) از کوشش و تلاش صحيح و فراوان و توشه کافى که تو را به مقصد برساند بى نياز نيستى، به علاوه بايد در اين راه سبکبار باشى (تا بتوانى به مقصد برسى)»; (وَأَنَّهُ لاَ غِنَى بِکَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الاِرْتِيَادِ، وَقَدْرِ بَلاَغِکَ مِنَ الزَّادِ، مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ). 👈اساس اين زاد و توشه همان است که در قرآن مجيد آمده است، آنجا که مى فرمايد: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); و زاد و توشه تهيه کنيد، و بهترين زاد و توشه تقوا و پرهيزکارى است». 👈تعبير به «خِفَّةِ الظَّهْرِ; سبک بودن پشت» اشاره به چيزى است که در قرآن مجيد آمده مى فرمايد: «(وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَأَثْقالاً مَّعَ أَثْقالِهِم); آنها بار سنگين (گناهان) خويش را بر دوش مى کشند و (همچنين) بارهاى سنگين ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خود». ✅مولا علی علیه السلام, سپس مسائل مالى و انفاقِ فى سبيل الله را که از مهم ترين زاد و توشه هاى قيامت است عنوان مى کند و مى فرمايد: «بنابراين بيش از حدِ توانت مسئوليت اموال دنيا را بر دوش مگير، زيرا سنگينى آن مايه مشقت و وبال تو خواهد بود»; (فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ، فَيَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالاً عَلَيْکَ). 👈اشاره به اينکه آنقدر ذخيره کن که براى نياز تو کافى باشد و بتوانى فرداى قيامت پاسخگوى آن باشى و گرنه همچون بار سنگينى بر دوش تو خواهد بود; بارى که از آن استفاده نمى کنى و فقط رنج آن را مى کشى.😓 ✅سپس امام(عليه السلام) با تعبير جالبى دعوت به انفاق فى سبيل الله مى کند و مى فرمايد: «هرگاه در زمانى که قدرت دارى، نيازمندى را يافتى که مى تواند زاد و توشه تو را براى روز رستاخيز تو دوش گيرد و فردا که به آن نيازمند مى شوى به تو بازپس گرداند، آن را غنيمت بشمار و (هر چه زودتر) و بيشتر اين زاد و توشه را بر دوش او بگذار»; (وَإِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَيُوَافِيکَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَحَمِّلْهُ إِيَّاهُ، وَأَکْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَأَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ). آن گاه مى افزايد: «زيرا ممکن است روزى در جستجوى چنين شخصى بر آيى و پيدايش نکنى»; (فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ). ✅امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه براى تشويق به انفاق در راه خدا از تعبير ديگرى استفاده کرده مى فرمايد: «(و همچنين) اگر کسى را پيدا کنى که در حال غنا و بى نيازيت از تو وام بگيرد و اداى آن را براى روز سختى و تنگدستى تو بگذارد، آن را غنيمنت بشمار»; (وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِي حَالِ غِنَاکَ، لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِکَ). ⬅انسان عاقل و هوشيار بايد از وجود دو کس بهره گيرد: 1⃣کسى که داوطلبانه و رايگان بار سنگين توشه انسان را بر دوش مى گيرد و با شادى و خوشحالى آن را به مقصد مى رساند 2⃣و ديگر کسى که در هنگام بى نيازى انسان به مال، بخشى از اموال او را وام مى گيرد و در آن زمان که شديداً به آن نيازمند است بازپس مى دهد. ✅سپس مى فرمايد: «(فرزندم!) بدان پيش روى تو گردنه صعب العبورى هست که سبکباران (براى عبور از آن) حالشان از سنگين باران بهتر است و کندروان وضعشان بسيار بدتر از شتاب کنندگان است»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً، الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالاً مِنَ الْمُثْقِل ، وَالْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ الْمُسْرِعِ). 👈منظور از اين گردنه صعب العبور يا مرگ و سکرات آن است يا عالم برزخ و يا پل صراط (و يا همه اينها).😰 👈اين تعبير برگرفته از قرآن مجيد است آنجا که مى فرمايد: «(فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فِى يَوْم ذِى مَسْغَبَة...); ولى او از آن گردنه مهم نگذشت، و تو چه مى دانى که آن گردنه چيست؟ آزاد کردن برده اى، يا غذا دادن در روز گرسنگى». ✅و (بدان که) نزول تو بعد از عبور از آن گردنه به يقين يا در بهشت است و يا در دوزخ»;
-نامه٣١(بخش١١) 🔸درهاى توبه و دعا به روى تو گشوده است: امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه پر نورش به چند موضوع مهم اشاره مى فرمايد: نخست به سراغ مسأله دعا مى رود که بسيار سرنوشت ساز و پر اهمّيّت است ✅مى فرمايد: «(فرزندم) بدان آن کس که گنج هاى آسمان ها و زمين در دست اوست، به تو اجازه دعا و درخواست را داده و اجابتِ آن را تضمين نموده است، به تو امر کرده که از او بخواهى تا عطايت کند و از او درخواست رحمت کنى تا رحمتش را شامل حال تو گرداند»; (وَاعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِي الدُّعَاءِ، وَتَکَفَّلَ لَکَ بِالاِْجَابَةِ، وَأَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَکَ، و تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَکَ). ✅خداوند ميان تو و خودش کسى را قرار نداده که در برابر او حجاب تو شود و تو را مجبور نساخته که به شفيعى پناه برى»; (وَلَمْ يَجْعَلْ بَيْنَکَ وَبَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُکَ عَنْهُ، وَلَمْ يُلْجِئْکَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَکَ إِلَيْهِ). 👈اشاره به اينکه اساس اسلام بر اين است که انسان ها مى توانند رابطه مستقيم با پروردگار خود پيدا کنند، بر خلاف بعضى از مذاهب باطله که پير و مرشد و شيخ خود را واسطه مى دانند و گاه ارتباط مستقيم با خدا را روا نمى پندارند. سپس امام(عليه السلام) بعد از مسأله دعا به مسأله توبه مى پردازد و با تعبيراتى بسيار گويا و پرمعنا لطف الهى را به گنه کاران توبه کار شرح مى دهد و در هشت جمله بر آن تأکيد مى ورزد. ✅1. «خداوند در صورتى که مرتکب بدى شوى تو را از توبه مانع نشده (و درهاى آن را به روى تو گشوده است)»; (وَلَمْ يَمْنَعْکَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ). ✅2. «در کيفر تو تعجيل نکرده (و آن را به موجب اينکه ممکن است توبه کنى به تأخير انداخته)»; (وَلَمْ يُعَاجِلْکَ بِالنِّقْمَةِ). ✅3. «هرگز تو را به سبب توبه و انابه سرزنش نمى کند (آن گونه که انتقام جويان توبه کاران را زير رگبار ملامت و سرزنش قرار مى دهند)»; (وَلَمْ يُعَيِّرْکَ بِالاِْنَابَةِ). ✅4. «حتى در آنجا که رسوايى سزاوار توست تو را رسوا نساخته (آن گونه که تنگ نظران بى گذشت فورا اقدام به رسواسازى و افشاگرى درباره خطاکاران مى کنند)»; (وَلَمْ يَفْضَحْکَ حَيْثُ الْفَضِيحَةُ بِکَ أَوْلَى). ✅5. «در قبول توبه بر تو سخت نگرفته است (آن گونه که معمول افراد کوتاه نظر است)»; (وَلَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْکَ فِي قَبُولِ الاِْنَابَةِ). ✅6. «در محاسبه جرايمِ تو دقت و موشکافى نکرده (بلکه به آسانى از آن گذشته است)»; (وَلَمْ يُنَاقِشْکَ بِالْجَرِيمَةِ). ✅7. «هيچ گاه تو را از رحمتش مأيوس نساخته (هرچند گناه تو سنگين و بزرگ باشد) بلکه بازگشت تو از گناه را حسنه قرار داده (و از آن مهم تر اينکه) گناه تو را يکى محسوب مى دارد و حسنه ات را ده برابر حساب مى کند»; (وَلَمْ يُؤْيِسْکَ مِنَ الرَّحْمَةِ، بَلْ جَعَلَ نُزُوعَکَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً، وَحَسَبَ سَيِّئَتَکَ وَاحِدَةً، وَحَسَبَ حَسَنَتَکَ عَشْراً). ✅8. «درِ توبه و بازگشت و عذرخواهى را (هميشه) به رويت باز نگه داشته»; (وَفَتَحَ لَکَ بَابَ الْمَتَابِ، وَبَابَ الاِسْتِعْتَابِ). 👈اين تعبيرات در واقع برگرفته از آيات مختلف قرآن است که توبه و آثار توبه و الطاف و عنايات الهى را در زمينه آن بازگو مى کند. ♻به يقين توبه اوّلين گام براى پيمودن راه حق است و به همين دليل، سالکان مسير الى الله آن را منزلگاه اوّل مى شمرند و اگر در فرمايش امام(عليه السلام) به دنبال دعا ذکر شده براى آن است که توبه نيز نوعى دعاست; در مناجات تائبين (نخستين مناجات از مناجات هاى پانزده گانه حضرت سيّدالساجدين(عليهم السلام)) مى خوانيم: « معبود من تو همان هستى که درى به سوى عفو و رحمت خودت به روى بندگانت گشوده اى و نام آن را توبه نهاده اى (سپس اذن عام دادى) و گفتى: همگى توبه کنيد و به سوى خدا بازگرديد توبه اى خالص از هرگونه ناخالصى ها پس کسانى که از ورود بر اين باب رحمت غافل مى شوند چه عذرى دارند». ✅و مى فرمايد: «هرگاه او را ندا کنى نداى تو را مى شنود و هر زمان با او نجوا نمايى آن را مى داند، بنابراين حاجتت را به سويش مى برى و آن چنان که هستى، در پيشگاه او خود را نشان مى دهى و غم و اندوه خود را با وى در ميان مى گذارى و حل مشکلات و درد و رنج خود را از او مى خواهى و در کارهايت از او استعانت مى جويى»; (فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاکَ، وَإِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاکَ، فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِکَ، وَأَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِکَ، وَشَکَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَکَ، وَاسْتَکْشَفْتَهُ کُرُوبَکَ، وَاسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِکَ). آن گاه امام(عليه السلام) چگونگى درخواست از خداوند و نعمت هاى مهمى را که بايد از درگاهش طلب کرد، بر مى شمرد ✅و مى فرمايد: «مى توانى از خزاين رحمتش چيزهايى را بخواهى که جز او کسى قادر به اعطا
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
برنامه مطالعه امروز: ترجمه نامه ٣١(بخش١٣) رو مطالعه بفرمایید. یاعلی #نامه٣١(بخش١٣) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 بدان، كه
-نامه۳۱(بخش۱۳) 🔸هدف آفرينش: امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه به چند نکته مهم درباره هدف آفرينش انسان و حقيقت دنيا و زندگى در آن و موقعيت انسان در برابر مرگ اشاره مى کند که هر يک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که اين وصيّت نامه را مى خوانند. 1⃣نخست مى فرمايد: «(پسرم) بدان تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَيَاةِ). 👈درباره هدف آفرينش انسان، تعبيرات مختلفى در آيات و روايات آمده; قرآن مجيد در سوره ذاريات مى گويد: (وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ). بر اساس اين آيه هدف از آفرينش انسان، بندگى خداست. 2⃣آن گاه به نکته دوم يعنى حقيقت دنيا و موقعيت آن اشاره کرده مى فرمايد: «تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست»; (وَأَنَّکَ فِي قُلْعَة وَدَارِ بُلْغَة، وَطَرِيق إِلَى الاْخِرَةِ). 3⃣امام(عليه السلام) در سومين نکته مى فرمايد: «و (بدان) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرار کننده از آن نجات نمى يابد و هرکس را او در جستجويش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت»; (وَأَنَّکَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لاَ يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ يَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ). 👈تعبير به «طريد» يعنى شخصى که در تعقيب او هستند يا شکارى که صياد به دنبال او مى دود تعبير بسيار جالبى است، گويى از آغاز عمر صياد مرگ در تعقيب انسان است 4⃣آن گاه امام(عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرين هشدار در اين بخش از وصيّت نامه اوست مى فرمايد: «بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرا رسيدن مرگ با خويشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ ميان تو و توبه حايل مى شود و اينجاست که تو خويشتن را به هلاکت افکنده اى»; (فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِکَکَ وَأَنْتَ عَلَى حَال سَيِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَکَ بَيْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ).😱 امام(عليه السلام) در اين هشدار، فرزندش را به اين حقيقت توجّه مى دهد که تاريخ مرگ در هر حال مبهم و ناپيداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصميم مى گيرد لحظه اى بعد آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشويد; ولى مرگ ناگهان فرا مى رسد و اين فرصت را از او مى گيرد. امام(عليه السلام) در ادامه وصيّت نامه اش به فرزند خود هشدار مى دهد و تأکيد مى کند که به ياد مرگ و آماده استقبال از آن باشد. 5⃣مى فرمايد: «پسرم بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گيرى به گونه اى که هرگاه مرگ به سراغ تو آيد تو خود را (از هر نظر) آماده ساخته و دامن همت را در برابر آن به کمر بسته باشى. نکند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد»; (يَا بُنَيَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ، وَذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَتُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ، حَتَّى يَأْتِيَکَ وَقَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ وَشَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ وَلاَ يَأْتِيَکَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَکَ). اين واقعيّتى روشن است که غالب مردم از آن غافل اند. همه مى دانند براى عمر انسان تاريخ معينى در ظاهر تعيين نشده و هر لحظه و هر زمان بر اثر حوادث بيرونى، فردى يا جمعى يا حوادث درونى (بيمارى هاى ناگهانى) ممکن است انسان از دنيا چشم بپوشد و بسيارند کسانى که اين حقيقت را مى دانند و مى بينند و از آن غافل مى شوند. 😥 گاه در لحظاتى که در مجالس يادبود عزيزان از دست رفته شرکت مى کنند، به فکر فرو مى روند و شايد تصميماتى جهت آمادگى براى اين سفر مى گيرند; ولى از مجلس که خارج شدند به دست فراموشى سپرده مى شود. ✴در خطبه 114 در کلام ديگرى از امام(عليه السلام) نيز خوانديم: «فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَخَافُوا بَغْتَةَ الاَْجَلِ; به انجام اعمال صالح مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى پايان عمر بترسيد.» 📖در ديوان منسوب به امير  مؤمنان على(عليه السلام) نيز اشعار پر معنايى در اين زمينه آمده است از جمله: «اى کسى که سرگرم دنيايى و آروزهاى دراز تو را فريفته، بدان مرگ ناگهان فرا مى رسد و قبر نگهدارنده اعمال توست».
-نامه۳۱(بخش۱۴) امام(عليه السلام) در ادامه هشدار ديگرى به فرزندش مى دهد که فريب کارهاى دنياپرستان را نخورد که آنها همچون حيوانات درنده اند🐕; ✅مى فرمايد: «و سخت بر حذر باش که دلبستگى ها و علاقه شديد دنياپرستان به دنيا و حمله حريصانه آنها به دنيا، تو را نفريبد و مغرور نسازد»; (وَإِيَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا، وَتَکَالُبِهِمْ عَلَيْهَا). ✅آن گاه به ذکر دو دليل براى اين سخن پرداخته مى فرمايد: «زيرا خداوند تو را از وضع دنيا آگاه ساخته و نيز دنيا خودش از فنا و زوالش خبر داده و بدى هايش را براى تو آشکار ساخته است»; (فَقَدْ نَبَّأَکَ اللهُ عَنْهَا وَنَعَتْ هِيَ لَکَ عَنْ نَفْسِهَا، تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِيهَا). 👈اينکه مى فرمايد: دنيا ناپايدارى و بى اعتبارى خود را براى تو شرح داده، منظور به زبان حال است که تعبير گوياى آن در کلام ديگرى از امام(عليه السلام) آمده است; آن گاه که ديد انسان غافل يا رياکارى به مذمت دنيا پرداخته و از فريبندگى دنيا سخن مى گويد، امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا... مَتَى غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى; اى کسى که دنيا را نکوهش مى کنى و خودت فريفته دنيا شده اى و اباطيل دنيا تو را فريفته... چه زمان دنيا تو را فريب داده (و با چه وسيله اى) آيا به استخوان هاى پوسيده پدرانت در زير خاک و يا خوابگاه مادرانت (در درون قبرها)».😏 ✅آن گاه امام(عليه السلام) در يک تقسيم بندى حساب شده، اهل دنيا را به چهار گروه تقسيم مى کند و مى فرمايد: «جز اين نيست که دنياپرستان همچون سگ هايى 🐶هستند که پيوسته پارس مى کنند (و براى تصاحب جيفه اى بر سر يکديگر فرياد مى کشند) يا درندگانى که در پى دريدن يکديگرند، در برابر يکديگر مى غرند، و زوزه مى کشند، زورمندان، ضعيفان را مى خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را مغلوب مى سازند يا همچون چهارپايانى هستند که دست و پايشان (به وسيله مستکبران) بسته شده (و بردگان سرسپرده آنهايند) و گروه ديگرى همچون حيواناتى هستند رها شده در بيابان (شهوات)»; (فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلاَبٌ عَاوِيَةٌ وَسِبَاعٌ ضَارِيَةٌ يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْض، وَيَأْکُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا، وَيَقْهَرُ کَبِيرُهَا صَغِيرَهَا، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَأُخْرَى مُهْمَلَةٌ). به راستى تقسيمى است بسيار جالب و دقيق، زيرا: 1⃣گروهى از مردم دنيا همچون سگانى🐕 هستند که کنار جيفه اى آمده اند و هرکدام سعى دارد جيفه را در اختيار خود بگيرد، پيوسته بر ديگرى فرياد مى زند و با فريادش مى خواهد او را از جيفه دور سازد. نمونه روشن آن همان ثروتمندان از خدا بى خبرى هستند که پيوسته سعى دارند ثروت بيشترى را تصاحب کنند و ديگران را از آن دور سازند; گاه بر سر آنها فرياد مى کشند گاه به دادگاه ها متوسل مى شوند و از طريق وکلاى مزدور و پرونده سازى به تملک اموال ديگران مى پردازند. در ميان دولت ها نيز گاه چنين رقابت هايى وجود دارد که از طريق جنگ سرد و تبليغات پرحجم دروغين سعى مى کنند بازارهاى مصرف دنيا را در اختيار خود بگيرند. 2⃣گروهى از مردم دنيا که نمونه آن در عصر ما دولت هاى نيرومند و زورگو هستند (يا ثروتمندانى که از آنها پشتيبانى مى کنند) پيوسته در رقابتى ناسالم تلاش و کوشش مى کنند که منابع ثروت را از چنگال يکديگر بربايند و براى رسيدن به مقصود خود گاه جنگ هاى خونينى به راه بيندازند که هزاران انسان بى گناه در آن به خاک و خون کشيده مى شوند و شهرها و آبادى ها را ويران مى سازند. آرى اين گرگانِ خون خوار بر سر جيفه دنيا پيوسته مى غرند و زوزه مى کشند و آنها که نيرومندترند ضعيفان را پايمال مى کنند و آنها که بزرگ ترند کوچک ترها را نابود مى سازند. 3⃣بنابراين گروه سوم گروه بى دست و پايى هستند که براى تحصيل متاع دنيا به هر ذلتى تن در مى دهند و اسير و برده جهان خواران مى شوند 4⃣در حالى که گروه چهارم همچون حيوانات سرکشى هستند که در بيابان به هر سو مى روند و به تعبير امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن: «عقل خود را گم کرده (و راه هاى صحيح را از دست داده اند)و در طرق مجهول و نامعلوم گام گذارده اند آنها همچون حيواناتى هستند که در وادى پر از آفتى رها شده و در سرزمين ناهموارى به راه افتاده اند»; (قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، وَرَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَة بِوَاد وَعْث). ✅سپس مى افزايد: «نه چوپانى دارند که آنها را به راه صحيح هدايت کند و نه کسى که آنها را به چراگاه مناسبى برساند (در حالى که) دنيا آنان را در طريق نابينايى به راه انداخته و چشم هايشان👀 را از ديدن نشانه هاى هدايت برگرفته در نتيجه در وادى حيرت سرگردان شده و در نعمت ها و زرق و برق
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم برنامه مطالعه امروز: ترجمه نامه ۳۱(بخش۱۵) رو مطالعه بفرمایید. یاعلی #نامه۳۱
-نامه۳۱(بخش۱۵) 🔸هرگز تن به پستى مده: امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه خود به شش نکته مهم که هر يک نصيحتى است انسان ساز، اشاره مى کند; ولى پيش از آن در مقدمه اى مى فرمايد: ✅«و بدان به يقين هرگز به همه آرزوهايت دست نخواهى يافت و (نيز بدان) هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد (و بيش از آنچه مقرر شده عمر نمى کنى) و تو در همان مسيرى هستى که پيشينيان تو بودند (آنها رفتند و تو هم خواهى رفت)»; (وَاعْلَمْ يَقِيناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ، وَلَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ). ✅آن گاه چنين نتيجه مى گيرد: «حال که چنين است در به دست آوردن دنيا زياده روى مکن و در کسب و کار ميانه رو باش»; (فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ وَأَجْمِلْ فِي الْمُکْتَسَبِ). 👈جمله «لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ» بيان واقعيّتى روشن است که هيچ انسانى در اين جهان به تمام آرزوهاى خود نخواهد رسيد، بنابراين چرا در طلب روزى حريص باشد؟ امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به استدلال پرمعنايى توسل مى جويد و مى فرمايد: ✅ «زيرا بسيار شده که تلاش فراوان (در راه دنيا) منجر به نابودى (اموال) گرديده (اضافه بر اين) نه هر تلاشگرى به روزى رسيده و نه هر شخص ميانه روى محروم گشته است»; (فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَب; فَلَيْسَ کُلُّ طَالِب بِمَرْزُوق، وَلاَ کُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم). جمله «رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إلى حَرَب; چه بسيار تلاش فراوانى که منجر به نابودى شده» به گفته بعضى از نويسندگان، ضرب المثلى در لسان العرب است که مضمون آن را در فارسى، سعدى در ضمن این بيت آورده است: شد غلامى که آب جوى آورد   ***  آب جوى آمد و غلام ببرد ✅امام(عليه السلام) در دومين دستور مى فرمايد: «نفس خويشتن را از گرايش به هر پستى گرامى دار (و بزرگوارتر از آن باش که به پستى ها تن در دهى) هرچند گرايش به پستى ها تو را به خواسته ها برساند، زيرا تو هرگز نمى توانى در برابر آنچه از شخصيت خود در اين راه از دست مى دهى بهاى مناسبى به دست آورى»; (وَأَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِيَّة وَإِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً). 👈اشاره به اينکه بعضى از خواسته ها چنان است که اگر انسان از شخصيت خود مايه نگذارد به آن نمى رسد و سزاوارِ انسان آزاده و با شخصيت نيست که تن به چنين معامله اى بدهد ✅امام(عليه السلام) در ادامه سخن سومين توصيه مهم خود را مى فرمايد و مى گويد: «برده ديگرى مباش، خداوند تو را آزاد آفريده است»; (وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ غَيْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً). 🌟اين جمله از مهم ترين و درخشنده ترين وصاياى امام(عليه السلام) است که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و همواره نصب العين باشد. آرى خداوند انسان را آزاد آفريده و نبايد اين آزادى و آزادگى را با هيچ بهاى مادى معاوضه کند. حتى گاه بايد با زندگى محدود و مشقت بار مادى بسازد و تن به بردگى اين و آن ندهد. اين سخن هم درباره افراد صادق است و هم درباره ملت ها👌 ✅حضرت در چهارمين توصيه مى فرمايد: «آن نيکى که جز از طريق بدى به دست نيايد نيکى نيست و نه آن آسايش و راحتى که جز با مشقت زياد (و بيش از حد) فراهم نشود»; (وَمَا خَيْرُ خَيْر لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِشَرّ، وَيُسْر لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْر). 👈اشاره به اينکه بعضى براى رسيدن به مقصود خود از هر وسيله اى استفاده مى کنند در حالى که دستور اسلام اين است که تنها از طريق مشروع و صحيح بايد به اهداف رسيد. به بيان ديگر، هدف وسيله را توجيه نمى کند. همچنين نبايد براى رسيدن به راحتى ها به سراغ مقدماتى رفت که بيش از حد انسان را در فشار قرار مى دهد. ✅سپس امام(عليه السلام) در پنجمين توصيه مهم خويش خطاب به فرزندش مى فرمايد: «و بپرهيز از اينکه مرکب هاى طمع، تو را با سرعت با خود ببرند و به آبشخورهاى هلاکت بيندازند»; (وَإِيَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ). ✅آن گاه در ششمين و آخرين توصيه خود در اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «و اگر بتوانى که ميان تو و خداوند، صاحب نعمتى واسطه نباشد چنين کن، زيرا تو (به هر حال) قسمت خود را دريافت مى کنى و سهمت را خواهى گرفت و مقدار کمى که از سوى خداوند به تو برسد با ارزش تر است از مقدار زيادى است که از سوى مخلوقش برسد، هرچند همه نعمت ها (حتى آنچه از سوى مخلوق مى رسد) از ناحيه خداست»; (وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَکُونَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ اللهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ، وَآخِذٌ سَهْمَکَ، وَإِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَأَکْرَمُ مِنَ الْکَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَإِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ).
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ترجمه نامه ۳۱(بخش ۱۶) رو مطالعه بفرمایید. یاعلی #نامه۳۱(بخش۱۶) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 جبر
-نامه۳۱(بخش۱۶) 🔸بيست و هفت اندرز گرانبها: امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه نورانيش مجموعه اى از اندرزهاى گوناگون به فرزندش مى دهد که هر يک به تنهايى نکته مهمى را در بر دارد . ✅نخست مى فرمايد: «جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست رفته»; (وَتَلاَفِيکَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِکَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ). در ادامه اين سخن، راه صحيح را براى رسيدن به اين مقصود با ذکر مثالى نشان مى دهد ✅ و مى فرمايد: «نگه دارى آنچه در ظرف است با محکم بستن دهانه آن امکان پذير است»; (وَحِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ). 👈اشاره به زبان👅 و دهان انسان که اگر انسان آن را در اختيار خود بگيرد سخنان ناموزون يا کلماتى که موجب پشيمانى است از او صادر نمى شود. ✅حضرت در دومين توصيه مى فرمايد: «و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من  محبوب تر از درخواست چيزى است که در دست ديگرى است»; (وَحِفْظُ مَا فِي يَدَيْکَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِکَ). ✅آن گاه امام(عليه السلام) در سومين توصيه خود که در ارتباط با توصيه قبل است مى فرمايد: «تلخى يأس (از آنچه در دست مردم است) بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوى آنها»; (وَمَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ). 👈اين سخن بدان معنا نيست که انسان، تعاون و همکارى با مردم را در زندگى از دست دهد، زيرا زندگى اجتماعى چيزى جز تعاون و همکارى نيست، بلکه منظور اين است که چشم طمع بر اموال 💵مردم ندوزد و سربار مردم نشود و با تلاش، براى معاش بکوشد. ✅آن گاه در چهارمين توصيه مى افزايد: «درآمد (کم) همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است»; (وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ). ✅حضرت در پنجمين توصيه مى فرمايد: «انسان اسرار خويش را (بهتر از هر کس ديگر) نگهدارى مى کند»; (وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ). ✴زيرا انسان، نسبت به اسرار خود از همه دلسوزتر است، چون افشاى آنها گاه موجب ضرر و زيان و گاه سبب آبرو ريزى و هتک حيثيت او مى شود در حالى که ديگران از افشاى سر او ممکن است هيچ آسيبى نبينند، بنابراين اگر مى خواهد اسرارش محفوظ شود بايد در صندوق سينه خود آن را محکم نگه دارد، همان گونه که در کلمات قصار امام(عليه السلام) آمده است «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ; سينه انسان خردمند صندوق اسرار اوست». ✅در ششمين توصيه مى فرمايد: «بسيارند کسانى که بر زيان خود تلاش مى کنند»; (وَرُبَّ سَاع فِيمَا يَضُرُّهُ). 👈اشاره به اينکه سعى و تلاش بايد روى حساب باشد. به بيان ديگر، تلاش بايد با تدبير توأم گردد. نکند انسان با دست خويش ريشه خود را قطع کند که اين بدترين نوع مصيبت است.❌ ✅در هفتمين توصيه مى فرمايد: «کسى که پرحرفى مى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گويد»; (مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ). ✅در هشتمين توصيه مى فرمايد: «هر کس انديشه خود را به کار گيرد حقايق را مى بيند و راه صحيح را انتخاب مى کند»; (وَمَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ). ✅در نهمين توصيه مى فرمايد: «به نيکوکاران و اهل خير نزديک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى»; (قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ). 👈اشاره به اينکه تأثير مجالست و هم نشينى غير قابل انکار است. 🌟پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در حديث معروفى مى فرمايد: «الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَقَرِينِهِ; انسان بر همان دينى است که دوست و رفيقش دارد».🤔 ✅در دهمين توصيه مى فرمايد: «بدترين غذاها غذاى حرام است»; (بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ). ⬅ در روايات آمده است از جمله موانع استجابت دعا خوردن غذاى حرام است. ✅امام(عليه السلام) در يازدهمين توصيه مى فرمايد: «ستم بر ناتوان زشت ترين ستم است»; (وَظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ). ✅در دوازدهمين توصيه مى فرمايد: «در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود، خشونت، مدارا محسوب خواهد شد; چه بسا داروهايى که سبب بيمارى گردد و بيمارى هايى که داروى انسان است»; (إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً). ⬅اصل و اساس در برنامه هاى زندگى، نرمش و مداراست; ولى گاه افرادى پيدا مى شوند که از اين رفتار انسانى سوء استفاده کرده بر خشونت خود مى افزايند؛ در مقابل اين افراد خشونت تنها طريق اصلاح است. جمله بعد در واقع به منزله علت براى اين جمله است، زيرا مواردى پيدا مى شود که دوا، درد را فزون تر مى سازد و تحمل درد، دوا محسوب مى شود اشاره به اينکه زخم هايى است که تنها درمان آن در گذشته داغ کردن و سوزاندن بود، به يقين در آنجا مرهم نهادن بيهوده و گاه سبب اف
-نامه۳۱(بخش۱۷) 🔸در برابر بدى ها نيکى کن! امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه وظيفه انسان را در برابر دوستانش ضمن چند توصيه بيان مى فرمايد; ✅نخست مى گويد: «در برابر برادر دينى خود (اين امور را بر خويش تحميل کن:) به هنگام قطع رابطه از ناحيه او، تو پيوند برقرار نما و در زمان قهر و دوريش به او نزديک شو، در برابر بخلش، بذل و بخشش و به وقت دورى کردنش نزديکى اختيار کن، به هنگام سخت گيريش نرمش و به هنگام جرم عذرش را بپذير آن گونه که گويا تو بنده او هستى و او صاحب نعمت توست»; (احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِيکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ، وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَيْکَ). 👆امام(عليه السلام) در اين توصيه، فرزند خود را از مقابله به مثل در برابر خشونت و بى محبتى دوستان، بر حذر مى دارد و در ضمن شش جمله، مقابله به ضد ❗را در اين گونه موارد توصيه مى کند☺ سيره پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هُدى(عليهم السلام) و علماى بزرگ نيز همين معنا را نشان مى دهد که جز در موارد استثنايى در برابر بدى هاى دوستان و دشمنان، به مقابله به مثل بر نمى خواستند. از آنجا که بعضى از افراد پست و کوته فکر ممکن است از اين گونه رفتار سوء استفاده کنند، امام(عليه السلام) اين گروه را استثنا کرده ✅ مى فرمايد: «اما بر حذر باش از اينکه اين کار را در غير محلش قرار دهى يا درباره کسى که اهليت ندارد به کار بندى»; (وَإِيَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ). ✴تفاوت جمله «وَإِيَّاکَ أَنْ تَضَعَ ...» و جمله «أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ ...» در اين است که جمله دوم به افراد نااهل و لجوج و کينه توز اشاره دارد که نيکى در برابر بدى آنها سبب جرأت و جسارتشان مى شود و مانند «ترحم بر پلنگ تيز دندان» است; ولى جمله اوّل ناظر به کسانى است که چنين حالتى ندارند; اما نيکى هاى مکرر در برابر بى مهرى هاى آنها چه بسا سبب اشتباهشان مى شود و خيال مى کنند کار خوبى انجام داده اند. ✴تعبير به «احْمِلْ» در آغاز اين توصيه اشاره به اين است که خوبى کردن در برابر بدى گرچه براى انسان مشکل است; ولى بايد آن را بر خود تحميل کرد. ✅حضرت در دومين توصيه مى فرمايد: «هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگير که با اين کار به دشمنى با دوست خود برخاسته اى»; (لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِکَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَکَ). البته اگر اين کار به منظور اصلاح ذات البين باشد نه تنها زشت و ناپسند نيست، بلکه کارى بسيار شايسته است.👏 👈شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام) عرض کرد: من هم تو را دوست دارم و هم فلان شخص را ـ و نام بعضى از دشمنان امام(عليه السلام)را برد ـ (در بعضى از روايات آمده که نام معاويه را برد) امام(عليه السلام) فرمود: تو الان يک چشمى هستى يا به کلى نابينا شو (و دشمنانم را دوست بدار) و يا کاملاً بينا باش (و مرا دوست دار).😳😊 ✅سپس در سومين توصيه در اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «نصيحت خالصانه خود را براى برادرت مهيا ساز خواه اين نصيحت زيبا و خوشايند باشد يا زشت و ناراحت کننده»; (وَامْحَضْ أَخَاکَ النَّصِيحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً). 👈اشاره به اينکه بسيار مى شود که دوستان انسان از نصايحى که ممکن است سبب آزردگى خاطر ما شود پرهيز مى کنند و حقايق را کتمان مى نمايند. آنها در واقع نصيحت کننده با اخلاص نيستند، زيرا اگر مشکل کسى را به او بگويند و موقتاً ناراحت شود; ولى او را از خطر و ضرر يا از گناهى رهايى بخشند بسيار بهتر از آن است که لب فرو بندند و او را در دام مشکلات و خطرات رها سازند.👌 ✅امام(عليه السلام) در چهارمين توصيه اش مى فرمايد: «خشم 😡خود را جرعه جرعه فرو بر که من جرعه اى شيرين تر و خوش عاقبت تر و لذت بخش تر از آن نديدم»; (وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً).
-نامه۳۱(بخش۱۷) ✅ «با کسى که با تو به خشونت رفتار مى کند نرمى کن که اميد مى رود به زودى در برابر تو نرم شود»; (وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ فَإِنَّهُ يُوشِکُ أَنْ يَلِينَ لَکَ). ✅حضرت در ششمين توصيه مى فرمايد: «با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که در اين صورت از ميان دو پيروزى (پيروزى از طريق خشونت و پيروزى از طريق محبّت) شيرين ترين را برگزيده اى»; (وَخُذْ عَلَى عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَيْنِ). ✅آن گاه امام(عليه السلام) در هفتمين توصيه مى فرمايد: «اگر خواستى پيوند برادرى و رفاقت را قطع کنى جايى براى آشتى بگذار که اگر روزى خواست باز گردد بتواند»; (وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ يَوْماً مَا). 👈همين تعبير به صورت جامع ترى در کلام ديگرى از امير  مؤمنان(عليه السلام) در حکمتها آمد که مى فرمايد: «أَحْبِبْ حَبِيبَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ يَکُونَ بَغِيضَکَ يَوْماً مَا وَأَبْغِضْ بَغِيضَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ يَکُونَ حَبِيبَکَ يَوْماً مَا; با دوستت در حد اعتدال دوستى کن شايد روزى دشمنت شود و با دشمنت در حد اعتدال دشمنى کن شايد روزى دوستت شود (مبادا از کارهايى که در حق او کردى شرمنده شوى)». ✅سپس مى فرمايد: «کسى که درباره تو گمان نيکى ببرد با عمل گمانش را تصديق کن»; (وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ). 👈اشاره به اينکه اگر مثلا تو را اهل خير و بذل و بخشش و سخاوت مى داند و از تو چيزى خواست به او کمک کن تا گمان او را تصديق کرده باشى و بزرگوارى تو تثبيت شود. ✴️اين گونه رفتار دو مزيّت دارد; هم خوش بينى و حسن ظن مردم را تثبيت مى کند و هم با اين خوش بينى ها انسان به راه خير کشيده مى شود. ✴️حق دوست را ضايع مکن: امام(عليه السلام) در ادامه وصيّت نامه پربارش همانند سابق، نصايحى پرمعنا در قالب عبارات کوتاهى براى فرزند دلبندش بيان مى کند. ✅نخست مى فرمايد: «هيچ گاه به اعتماد رفاقت و يگانگى که بين تو و برادرت است حق او را ضايع مکن زيرا آن کس که حقش را ضايع کنى برادر تو نخواهد بود»; (وَلاَ تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيکَ اتِّکَالاً عَلَى مَا بَيْنَکَ بَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَکَ بِأَخ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ). ✅در توصيه دیگر مى افزايد: «نبايد خاندان تو بدبخت ترين و ناراحت ترين افراد نسبت به تو باشند»; (وَلاَ يَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِکَ). 🔄 در تفسير اين جمله اين احتمال نيز وجود دارد که نبايد همه توجّه خود را به دوستان و افراد مورد علاقه خويش داشته باشى و از خانواده ات غافل شوى و آنها در درد و رنج و بدبختى زندگى کنند. ✅در سومين توصيه مى افزايد: «به کسى که به تو علاقه ندارد (و بى اعتنايى يا تحقير مى کند) اظهار علاقه مکن»; (وَلاَ تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْکَ). ✅در چهارمين توصيه مى فرمايد: «و نبايد برادرت در قطع پيوندِ برادرى نيرومندتر از تو در برقرارى پيوند باشد و نه در بدى کردن قوى تر از تو در نيکى نمودن»; (وَلاَ يَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِکَ مِنْکَ عَلَى صِلَتِهِ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَى الاِْسَاءَةِ أَقْوَى مِنْکَ عَلَى الاِْحْسَانِ). 👈اشاره بر اينکه هرقدر او در قطع پيوند مى کوشد، تو بيش از وى اصرار بر  پيوند داشته باش و هرچه او در بدى تلاش مى کند، تو بيشتر در نيکى تلاش کن.🙂 البتّه اين در مورد کسانى است که نيکى ها و محبّت ها در آنان تأثير مثبت ➕مى گذارد، بنابراين منافاتى با جمله قبل ندارد. ✅در پنجمين توصيه مى فرمايد: «و هرگز نبايد ظلم و ستمِ کسى که بر تو ستم روا مى دارد بر تو گران آيد، زيرا او در واقع سعى در زيان خود و سود تو دارد (بار گناه خود را سنگين مى کند و ثواب و پاداش تو را افزون مى سازد)»; (وَلاَ يَکْبُرَنَّ عَلَيْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ، فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِکَ). 👈اشاره به اينکه انسان نبايد در برابر ستم هايى که به او مى شود زياد ناراحت و مأيوس گردد و اميد به زندگى را از دست دهد و بايد اين سخن مايه تسلى خاطر او باشد که ظالم تيشه به ريشه خود مى زند و بار گناهان مظلوم را نيز بر دوش مى کشد. در واقع زيان ظلم نخست دامن او را مى گيرد و با دست خود بار مظلوم را سبک مى کند.👌 ✅سرانجام امام(عليه السلام) در ششمين توصيه اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «و پاداش کسى که تو را خوشحال مى کند اين نيست که به او بدى کنى»; (وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ). 👆اين گفتار برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ إِلاَّ الاِْحْسانُ); آيا جزاى نيکى جز نيکى است». بعضى از شارحان اين جمله را کلام مستقل ندانسته اند و گفته اند ادامه توصيه قبل است، زيرا امام(عليه السلام) مى فرمايد: ظالم، به خود زيان مى رساند و به تو سود مى دهد، بنابر
-نامه۳۱(بخش۱۸) 🔸یازده اندرز ديگر: امام(عليه السلام) در این بخش از وصيّت نامه پربار خود نيز به چند موضوع مهم به عنوان نصيحت اشاره مى کند : ✅ نخست درباره رزق و روزى هايى که بسيارى از مردم با حرص و ولع به دنبال آنند مى فرمايد: «پسرم بدان که روزى بر دو گونه است: يک نوع، روزى است که به جستجوى آن برمى خيزى (و بايد برخيزى) و نوع ديگرى آن که به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ يَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ). اين جمله به قرينه جمله مشابه; اما مفصل ترى که در کلمات قصار آمده ناظر به آن است که انسان نبايد در تحصيل روزى حريص باشد و نيز نبايد سست و تنبل شود. 👈منظور امام(عليه السلام) از روزى هايى که انسان بايد به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن و منظور از روزى هايى که به دنبال انسان مى آيد، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدايا و يا تجارت و درآمدهاى غير منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد; بنابراين اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نبايد از لطف خدا مأيوس گردد و در عين تلاش و کوشش بيشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.👌 ✅ دومين نصيحت و اندرز پر فايده امام آن است که مى فرمايد: «چه زشت است خضوع (در برابر ديگران) به هنگام نياز و جفا و خشونت به هنگام بى نيازى و توانگرى»; (مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى). ✅«تنها از دنيا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى»; (إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْيَاکَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ. 👈اشاره به اينکه ثروت هاى دنيا مى آيد و مى رود و گاه آلاف و الوف از انسان باقى مى ماند و به دست ديگران مى افتد که حسابش در قيامت با اوست و لذتش در دنيا براى ديگران. هيچ يک از اينها مال حقيقى انسان نيست. تنها آن مقدار که براى اصلاح سراى آخرت از پيش فرستاده است مال حقيقى اوست. در حديثى از کلمات قصار امام(عليه السلام) مى خوانيم: «لِکُلِّ امْرِئ فِي مَالِهِ شَرِيکَانِ: الْوَارِثُ وَالْحَوَادِثُ; براى هر انسانى در اموالش دو شريک است: وارث و حوادث (حوادثى که اموال او را بر باد مى دهد)». ✅ حضرت به نکته مهم ديگرى اشاره مى کند که سزاوار است همه روز انسان به ياد آن باشد و آن اينکه مى فرمايد: «و اگر قرار است براى چيزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى پس براى هر چيزى که به تو نرسيده نيز ناراحت باش (زيرا هر دو يکسان است)»; (وَإِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْکَ، فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْکَ). ✅ اين توصيه نيز به نکته مهم ديگرى اشاره کرده مى فرمايد: «با آنچه در گذشته واقع شده است نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن، زيرا امور جهان شبيه به يکديگرند»; (اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ، فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ). 👈اشاره به اينکه يک سلسله قوانين کلى بر جهان هستى🌐 و بر جوامع انسانى حکومت مى کند که هر زمان مصاديقى از آن روى مى دهد; ولى همه مشمول آن قوانين  کلى هستند. 👆اين سخن شبيه چيزى است که امام(عليه السلام) در خطبه ديگرى بيان کرده آنجا که مى فرمايد: «عِبَادَ اللهِ إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِين; بندگان خدا! اين جهان نسبت به موجودين همان گونه جريان دارد که نسبت به گذشتگان جريان داشت» و اين سخنى معروف است که در تعبير روزانه ما به عنوان تاريخ تکرار مى شود❗️ ✅ مى فرمايد: «از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى، چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گيرند ولى چهارپايان جز با زدن اندرز نمى گيرند»; (وَلاَ تَکُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالاْدَابِ، وَالْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ). 👈اشاره به اينکه مردم دو گروهند; بعضى هوشيار که با اندک موعظه و اندرز به خطاى خود پى مى برند. اينها انسان هاى واقعى اند; ولى برخى به آسانى پند نمى پذيرند تا زمانى که از هر سو مورد ملامت و سرزنش و توبيخ و تحقير قرار گيرند. آنها بسان چهارپايانند🐂 که جز با ضربات تازيانه راه صحيح را پيش نمى گيرند و از چموشى دست بر نمى دارند و آرام نمى شوند.🙁 ✅ در اين توصيه به مسأله مهم ديگرى اشاره مى کند: «هجوم اندوه و غم ها را با نيروى صبر و حسن يقين از خود دور ساز»; (اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَحُسْنِ الْيَقِينِ). ✅مى فرمايد: «کسى که ميانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى شود»; (مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ). ✅ «يار و همنشين (خوب) همچون خ
-نامه۳۴ 📜از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به محمد بن ابى بکر هنگامى که به سبب عزلش از فرماندارى مصر و قرار دادن مالک اشتر به جاى او ناراحت شده بود، براى او نگاشت هرچند سرانجام اشتر در بين راه پيش از رسيدن به حکومت مصر (بر اثر سم معاويه) ديده از جهان فرو بست. 📨نامه در یک نگاه: مى دانیم معاویه بعد از داستان حکمین اصرار داشت مناطقى که زیر سیطره حکومت امیرمؤمنان على(علیه السلام) است را نا امن کند و پیوسته به مرزهاى عراق حمله مى کرد و از سویى دیگر به عمرو بن عاص به سبب خوش خدمتى هایش قول داده بود که اگر زمام تمام حکومت اسلامى به دست او افتد مصر را در اختیار عمرو بگذارد و براى رسیدن به این هدف آن دو هر کارى را که مى توانستند انجام مى دادند. امام(علیه السلام) احساس کرد محمد بن ابى بکر که والى آن حضرت بر مصر بود گر چه مرد امینى است ولى فردى از او قوى تر و با تجربه تر لازم است تا در برابر توطئه هاى معاویه بایستد، لذا مالک اشتر را براى این امر برگزید و عهدنامه معروف خود را براى او نوشت. هنگامى که معاویه باخبر شد مالک به سوى مصر مى رود نگران گشت و توطئه اى چید تا مالک را قبل از رسیدن به مصر از میان بردارد. به یکى از جاسوسان خود که از علاقه مندان به آل عمرو بود مأموریت داد، به هر صورتى که ممکن است مالک را مسموم سازد. او نزد مالک آمد و خود را از علاقه مندان و دوستان صمیمى اهل بیت و شیعیان على(علیه السلام) قلمداد کرد و از فضایل آن حضرت و بنى هاشم مطالب زیادى گفت تا آنجا که مالک باور کرد او واقعاً از دوستان اهل بیت است در این هنگام غذاى مسمومى را به عنوان هدیه براى مالک برد (و معروف این است که عسلى را با سم مهلکى آغشته کرد) هنگامى که مالک از آن تناول نمود شدیدا مسموم شد و پیش از رسیدن به مصر در همان جا که منطقه قُلزُم بود به شهادت رسید.😔 هنگامى که داستان نصب مالک به عنوان والى مصر به جاى محمد بن ابى بکر به گوش محمد رسید ناراحت شد. امام(علیه السلام) نامه فوق را به او نوشت و از او رفع نگرانى کرد و او را در پست خود ابقا فرمود. 👈بنابراین محتواى نامه رفع نگرانى محمد بن ابى بکر از جانشین کردن مالک اشتر و اطمینان دادن به اوست که هرگز امام(علیه السلام) از فعالیت هاى او ناراضى نبوده، بلکه هدفى داشته است که بر او هم پوشیده نیست و نیز در این نامه اراده او را تقویت مى کند و بر ایستادگى در مقابل دشمن و نگهدارى حکومت مصر او را تشجیع مى نماید و توصیه مى کند که بر خدا توکل کن و محکم در برابر دشمنان بایست. 🔸دلدارى به محمد بن ابى بکر: امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه به چند نکته مهم اشاره مى کند نخست مى فرمايد: ✅ «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به من خبر رسيده که از فرستادن اشتر به سوى منطقه اى که تحت ولايت توست ناراحت شده اى; ولى (بدان) من اين کار را نه به اين جهت انجام دادم که تو در تلاش و کوشش خود کندى کرده اى و نه براى اينکه جديت بيشترى به خرج دهى (بلکه اين کار مصالح ديگرى داشته است)»; (أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِيحِ الاَْشْتَرِ إِلَى عَمَلِکَ، وَإِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِي الْجَهْدَ، وَلاَ ازْدِيَاداً لَکَ فِي الْجِدِّ). سپس براى آرامش بيشتر خاطر او و رفع هرگونه نگرانى مى افزايد: ✅«و اگر من آنچه را در اختيار تو قرار داده بودم مى گرفتم تو را والى و حاکم جاى ديگرى قرار مى دادم که هزينه (و نگهدارى) آن براى تو آسان تر و حکومت آن برايت مطلوب تر و جالب تر باشد»; (وَلَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ، لَوَلَّيْتُکَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْکَ مَئُونَةً، وَأَعْجَبُ إِلَيْکَ وِلاَيَةً). 📚بعضى از شارحان نهج البلاغه نوشته اند منظور امام(عليه السلام) از اين جمله که محل راحت تر و بهترى را در اختيار تو مى گذاردم، حکومت خراسان يا فارس يا يمن بوده، زيرا در آن زمان همه مناطق اسلامى جز شام تحت فرمان امام(عليه السلام) بود. آن گاه امام(عليه السلام) دليل انتخاب اشتر را به عنوان والى مصر ذکر مى کند تا هم رفع شبهه از محمد بن ابى بکر شود و هم به او توجّه دهد که پاره اى از نقاط ضعف خويش را اصلاح کند و به نقاط قوت مبدل سازد ✅مى فرمايد: «آن مردى که من او را والى مصر کرده بودم مردى بود که نسبت به ما خيرخواه و در برابر دشمنان ما سرسخت و انتقام گير بود، خدايش رحمت کند عمر خود را به پايان برد و مرگ را ملاقات کرد در حالى که ما از او راضى و خشنود بوديم خداوند نيز نعمت رضايت و بهشت خويش را بر او ببخشد و پاداشش را مضاعف کند»; (إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي کُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ کَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللهُ! فَلَقَدِ اسْتَکْمَلَ أَيَّامَهُ، وَلاَقَى حِمَامَهُ، وَنَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ; أَوْلاَهُ اللهُ رِضْوَانَهُ، وَضَاعَفَ الثَّوَابَ لَه
خطبه۳۲(بخش۴) 🔸از کسانى که پيش از شما بودند پند گيريد! در اين بخش از خطبه ـ که آخرين بخش خطبه است ـ امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاه و بسيار پرمعنا به عنوان يک نتيجه گيرى نهايى، بعد از ذکر گروه هاى پنجگانه بالا مردم را به زهد در دنيا که سرچشمه اصلى و کليد حقيقى سعادت انسان است ـ دعوت مى کند و در واقع بر اين امر تأکيد مى نهد که تمام بدبختى هايى که دامان گروه هاى چهارگانه فوق را گرفته و مى گيرد، از دنياپرستى و دلبسستگى بى حساب به دنيا، حاصل مى شود. ✅حضرت در جمله نخست مى فرمايد: «بايد دنيا در چشم شما کم ارزش تر از تفاله برگ هايى🍂 باشد که با آن دباغى مى کنند (که بسيار بدبو و متعفّن و بى ارزش است). يا بى ارزش تر از بقاياى قيچى شده پشم حيوانات باشد (که بر زمين مى ريزد و کسى به آن اعتنايى ندارد); فَلْتَکُنِ الدُّنْيَا في أَعْيُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ». 👈تشبيهات فوق، بسيار حساب شده و جالب است، ➖ قرظ، (بر وزن مرض) به معناى «برگ درختان سلم» که از آن، براى دباغى کردن پوست ها استفاده مى کردند تا پوست را محکم و قابل استفاده بيشتر کنند ـ است. بديهى است تفاله هائى که بعد از استفاده به دور مى ريختند، بسيار آلوده و بدبو و نفرت انگيز بود😷 و نيز هنگامى که پشم حيوانات را قيچى مى کنند قطعات کوچکى از اطراف آن بر زمين مى ريزد که به درد هيچ کارى نمى خورد. بنابراين در تشبيه نخست، نفرت انگيز بودن و در تشبيه دوم، بى ارزش بودن، نهفته شده است، و امام (عليه السلام) مى فرمايد بايد دنيا در نظر شما از اينها هم کم ارزش تر باشد، 📛همان دنيايى که عشق به اموال آن قارون هاى طغيانگر و عشق به مقامات آن، ظالمان بيدادگر را به وجود مى آورد و حبّ آن، رأس کل خطيئه است و اين گوياترين تعبيرى است که در اين زمينه ديده مى شود; اين از يک سو. از سوى ديگر، در دومين جمله به زود گذر بودن دنيا و مواهب دنيا اشاره کرده ✅مى فرمايد: «از کسانى که پيش از شما مى زيسته اند پند گيريد، قبل از آن که آيندگان از شما پند گيرند! (وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ). قرآن مجيد بارها و بارها، مردم را به عبرت گرفتن از سرنوشت پيشينيان دعوت فرموده، و آن را يکى از بهترين درس هاى بيدار کننده براى مردم هر عصر و هر زمان به شمار مى آورد. 👌 ✅حضرت در سومين جمله از بى وفايى دنيا سخن مى گويد و مى فرمايد: «اين دنياى پست و نکوهيده را رها کنيد! زيرا کسانى را که از شما شيفته تر نسبت به آن بودند، رها ساخت (و به عاشقان و دلدادگان و دلبستگان خود کم ترين وفايى نکرد و حرمت آنها را نگاه نداشت); وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ»❗️ ⬅️به اين ترتيب، اين معلّم بزرگ اخلاق و انسانيت در اين سه جمله از بى ارزش بودن و ناپايدارى و بى وفايى دنيا سخن گفته و موقعيّت آن را به خوبى روشن ساخته است. بديهى است که منظور از دنيا در تمام اين کلمات، همان مواهب مادّى است که در مسير خودکامگى و عصيان و طغيان و ظلم و بيدادگرى و هوسرانى و بى بند و بارى به کار گرفته مى شود، نه آن مال و ثروت و مقامى که ابزارى است براى وصول به اهداف معنوى و اسبابى است براى اطاعت و بندگى خدا. 🔗کلام سيّد رضى: مرحوم سيد رضى، در پايان اين خطبه مى گويد: بعضى از ناآگاهان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند; ولى بى ترديد اين خطبه از سخنان اميرمؤمنان (عليه السلام) (و هماهنگ با روح بلند او و ساير سخنان فصيح و بليغ و بيدارگر آن حضرت) است. طلا کجا و خاک کجا؟ آب گوارا و شيرين کجا و آب شور و تلخ کجا؟ 👈دليل بر اين مطلب، سخن عمروبن بحر جاحظ است که ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مى باشد. او اين خطبه را در کتاب البيان و التبيين آورده و گفته است که آن را به معاويه نسبت داده اند و آن گاه خود او در اين باره سخن رانده و گفته، که اين خطبه به سخن امام (عليه السلام) و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است، و او است که به بيان حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه و ترس، واردتر است. او گفته: «تا کنون چه موقع ديده ايم که معاويه در يکى از سخنانش، مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب کند؟!»😏