فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴الله اکبر
مرحوم محمد دشتی (مترجم نهج البلاغه) ساعاتی پیش از تصادف در سال ۱۳۸۰ سخنان عجیبی دارند از آخرالزمان و قیام شیعیان و نقش سپاه پاسداران در تحولات آخرالزمانی و عصر ظهور...
بیش از هزار سال پیش امامان معصوم درباره سپاه پاسداران و حتی آرم روی لباس پاسداران و پرچم سپاه سخنان قابل تاملی را بیان کرده بودند...
✍تقدیم به پاسداران میهنم....🌹🌹
#انتشار حداکثری
@alafvalafv
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
برنامه مطالعه امروز:
ترجمه نامه ۵ رو مطالعه بفرمایید.
یاعلی
#نامه۵
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
و من كتاب له (علیه السلام) إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان:
وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ؛ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام.
📜نامه اى از آن حضرت (ع) به اشعث بن قيس، عامل خود در آذربايجان نوشته است:
حوزه فرمانرواييت طعمه تو نيست، بلكه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند كه فرمانبردار كسى باشى كه فراتر از توست. تو را نرسد كه خود هر چه خواهى رعيت را فرمان دهى. يا خود را درگير كارى بزرگ كنى، مگر آنكه، دستورى به تو رسيده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند، عزّ و جلّ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسليم كنى. اميد است كه من براى تو بدترين واليان نباشم. و السلام.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح-نامه۵
📨از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به اشعث بن قيس فرماندار آذربايجان نوشته است.
📜نامه در یک نگاه:
این نامه عمدتاً به این نکته اشاره دارد که مقامات و منصب ها در حکومت اسلامى وسیله آب و نان افراد نیست بلکه امانتهاى الهى است که باید به دقت از آن مراقبت کنند. به همین دلیل باید نسبت به مردم استبداد به خرج ندهند و در مورد بیت المال با احتیاط تمام گام بردارند.⚠
🔸مقامات کشور اسلام امانت الهى است:
همان گونه که در بالا اشاره شد آنچه مرحوم سيّد رضى در اين نامه آورده است بخشى از نامه مشروح ترى است که در کتاب صفين آمده است.
از مجموع نامه چنين استفاده مى شود که اشعث بن قيس به موجب سوابق سويى که داشت بعد از روى کار آمدن امام(عليه السلام) احساس ناامنى در موقعيت خود کرد که امام(عليه السلام) ممکن است او را از حکومت آذربايجان بردارد و مسأله جنگ جمل و قتل عثمان را بهانه اى براى سرکشى قرار دهد، لذا امام(عليه السلام) براى پيش گيرى از فتنه انگيزى او اين نامه را برايش نوشت و در آغاز نامه چنين فرمود: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيّ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ إِلَى الأَشْعَثِ بْنِ قَيْس أَمّا بَعْدُ، فَلَوْ لاَ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ کُنَّ مِنْکَ لَکُنْتَ الْمُقَدَّمُ في هذَا الأَمْرِ قَبْلَ النّاسِ وَلَعَلَّ آخِرَ أَمْرِکَ يَحْمَدُ أَوَّلَهُ، وَيَحْمِلُ بَعْضُهُ بَعْضاً، إِنِ اتَّقَيْتَ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ; اگر لغزشهايى چنين و چنان از تو سر نزده بود در اين کار (فرماندارى آذربايجان يا بيعت کردن با امام(عليه السلام)) مقدم بر ديگران بودى و شايد پايان کار تو آغاز آن را جبران کند و بخشى از آن بخش ديگر را بپوشاند اگر تقواى الهى را پيشه کنى».😏
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين نامه اشاره به قتل عثمان و بيعت مردم با او و شورش طلحه و زبير و شکستن بيعت آن حضرت نمود و افزود که آنها عايشه را نيز با خود به سوى بصره بردند و من به اتفاق مهاجرين و انصار به سوى آنها رفتيم و در ميدان نبرد در مقابل هم قرار گرفتيم. من از آنها خواستم که از سرکشى بازگردند و به بيعت خود وفادار باشند و آنچه وظيفه اتمام حجت بود انجام دادم; ولى آنها نپذيرفتند جنگ در گرفت و شکست خوردند و گروهى مجروح شدند و گروهى فرار کردند و من دستور دادم مجروهان را نکشند و فراريان را تعقيب نکنند و هرکس سلاح خود را بر زمين بگذارد و به خانه خويش برود و در را به روى خود ببندد در امان خواهد بود.👌
سپس امام(عليه السلام) اين بخش از نامه را که سيّد رضى نقل کرده است بيان فرمود.👇👇👇
❇امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه، اوّل او را با دو جمله پرمعنا هشدار مى دهد و مى فرمايد: «فرماندارى تو براى تو وسيله آب و نان نيست، بلکه امانتى است در گردنت و تو از سوى مافوق خود تحت مراقبت هستى»; (وَإِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَة وَلَکِنَّهُ فِي عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ).
تعبير بالا بيانگر ديدگاه اسلام درباره پست ها و منصب هاى حکومتى است. از ديدگاه اسلام رييس حکومت، وزرا، استان داران و فرماندهان، تنها امانت دارانى هستند که امانت جامعه اسلامى از سوى خداوند به آنها سپرده شده و نبايد آن را وسيله برترى جويى و تحصيل منافع شخصى کنند; بلکه بايد مانند هر امانت دار امين از آن مراقبت به عمل آورده و سالم به دست اهلش بسپارند.💯
✅در تفسير آيه شريفه (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) در روايات متعدّدى آمده که اين امانت همان ولايت (و حکومت واليان صالح) است.👌
البتّه اين تفسير به آن معنا نيست که مفهوم آيه منحصر در امر حکومت و امامت باشد، بلکه يکى از مصاديق بارز و مهم آن است.
❇سپس امام(عليه السلام) بعد از اين هشدار گويا به بيان سه وظيفه براى اشعث به عنوان يک فرماندار مى پردازد، نخست مى فرمايد: «تو حق ندارى درباره رعيّت استبداد به خرج دهى»; (لَيْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّة.
بلکه بايد طبق موازين الهى و آنچه در اسلام درباره حقوق مردم پيش بينى شده رفتار کنى نه اينکه آنچه دلخواه توست خودسرانه انجام دهى و با مردم همچون بندگان و بردگان عمل کنى.
❇ در دستور دوم مى فرمايد: «تو حق ندارى در کارهاى مهم و خطير بدون اطمينان وارد شوى»; (وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَة).
👈با توجّه به اينکه جمله (وَلاَ تُخَاطِرَ) از ريشه خطر است و امور مهم را خطير مى گويند به سبب خطرهايى که آن را تهديد مى کند، منظور امام(عليه السلام) اين است که در امورى که با سرنوشت مردم سر و کار دارد جز با دقت و تأمل و مشورت کافى و در صورت لزوم گرفتن اذن از امام(عليه السلام) و پيشوايت اقدام مکن، زيرا براى حفظ امانت هاى مهم بايد از دست زدن به کارهاى خطرناک پرهيز کرد; بنابراين واژه وثيقه هم تفکر و انديشه را شامل مى شود و هم مشورت و هم اجازه گرفتن از امام ع در صورت نیاز
❇در دستور سوم درباره حفظ اموال بيت المال مى فرمايد: «در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو يکى از خزانه داران او هستى بايد آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى»; (وَفِي يَدَيْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ).
❇در پايان به او اطمينان مى دهد که اگر در مسير صحيح گام بر دارد، امام(عليه السلام) نسبت به او هيچ گونه تعرضى نکند و از اين نظر در امنيت باشد، مى فرمايد: «اميد است من رييس بدى براى تو نباشم والسلام»; (وَلَعَلِّي أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ وَالسَّلاَمُ).
البتّه اين تعبير، تعبيرى است بسيار متواضعانه و پدرانه😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان شنيدنی امام خمينی(ره) در مورد مناجات مشهور ماه شعبان
🔹مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا!
هر كس سوره فجر را را در دهه اول ماه ذی الحجه قرائت نماید گناهانش بخشیده می شود و اگر در غیر این ایام خوانده شود مایه نورانیت او در قیامت می گردد.
هشتاد و نهمین سوره قران كریم است كه مكی و دارای 30 آیه است.
محتوا :
سوره فجر اشارهای به بعضی از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و قوم ثمود و فرعون؛ و انتقام شدید خداوند از آنان کردهاست، تا قدرتهای دیگر حساب خود را برسند. در بخش دیگر این سوره اشاره مختصری به امتحان و آزمایش انسان دارد. در پایان به مساله معاد و سرنوشت مجرمان و کافران؛ و همچنین پاداش عظیم مؤمنانی که صاحب نفوس مطمئنه هستند میپردازد .
در فضیلت این سوره از امام صادق علیه السلام نقل شده است: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت كنید. زیرا این سوره ، سوره امام حسین علیه السلام است. هر كس این سوره را قرائت نماید در روز قیامت در درجه امام حسین علیه السلام و همراه ایشان خواهد بود.
ابو اسامه می گوید: من در مجلسی كه امام صادق علیه السلام این حدیث را فرمود حاضر بودم از ایشان پرسیدم: چگونه این سوره مخصوص امام حسین علیه السلام شد؟ فرمود: آیا این آیه را نشنیده ای: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی... منظور از نفس مطمئنه امام حسین علیه السلام است.
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: هر كس سوره فجر را را در دهه اول ماه ذی الحجه قرائت نماید گناهانش بخشیده می شود و اگر در غیر این ایام خوانده شود مایه نورانیت او در قیامت می گردد.
در فضیلت این سوره از امام صادق علیه السلام نقل شده است: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت كنید. زیرا این سوره ، سوره امام حسین علیه السلام است. هر كس این سوره را قرائت نماید در روز قیامت در درجه امام حسین علیه السلام و همراه ایشان خواهد بود .
آثار و بركات سوره
1) فرزند دار شدن
هر كس آن را بنویسد و با خود همراه داشته باشد و با همسر خود همبستر شود خداوند فرزندی را كه نور چشم او باشد به او عطا می كند.
آورده اند كه 11 بار خواندن سوره فجر پیش ار انعقاد نطفه برای پسر دار شدن مفید است.
2) در پناه خدا قرار گرفتن
امام صادق علیه السلام فرموده اند: هر كس هنگام طلوع فجر سوره فجر را بخواند تا فجر روز بعد در امان خدا خواهد بود.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#نامه۶
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
📜نامه اى از آن حضرت (ع) به معاويه:
اين مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند، به همان شيوه با من بيعت كردند. پس آن را كه حاضر است، نرسد كه ديگرى را اختيار كند و آن را كه غايب بوده است نرسد كه آنچه حاضران پذيرفته اند نپذيرد. شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند، كارشان براى خشنودى خدا بوده است، و اگر كسى از فرمان شورا بيرون آمد و بر آن عيب گرفت يا بدعتى نهاد بايد او را به جمعى كه از آن بيرون شده است باز آورند. اگر سر برتافت با او پيكار كنند، زيرا راهى را برگزيده كه خلاف راه مؤمنان است و خدا نيز در گردن او كند، گناه آنچه را خود متولى آن شده است.
اى معاويه، به جان خودم سوگند، كه اگر به ديده خرد بنگرى، نه از روى هوا و هوس، در خواهى يافت كه من از هر كس ديگر از كشتن عثمان بيزارتر بودم و من از آن كنارى جسته بودم، مگر آنكه بخواهى جنايت را به گردن من نهى و چيزى را كه بر تو آشكار است پنهان دارى. و السلام.
🔹
🔹🔹
🔹🔹
📃در بخش ديگر اين نامه، امام(عليه السلام) به سراغ مسأله قتل عثمان مى رود که معاويه ـ مانند طلحه و زبير ـ آن را بهانه براى سرکشى در برابر امام(عليه السلام) قرار داده بود; مى فرمايد: «اى معاويه به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت بنگرى نه با چشم👀 هوا و هوس، مرا از همه مبرّاتر از خون عثمان مى يابى و خواهى دانست من به کلّى از آن برکنار بودم مگر اينکه در مقام تهمت برآيى و چنين نسبت ناروايى را به من بدهى.😡 اگر چنين است هر تهمتى مى خواهى بزن والسلام»; (وَلَعَمْرِي، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّي کُنْتُ فِي عُزْلَة عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى،فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ، وَالسَّلاَمُ).
💭از قضاياى عجيب تاريخ صدر اسلام اين است که گروهى در زمان عثمان به مخالفت شديد با او برخاستند و حتى در قتل او مستقيم يا غير مستقيم نقش داشتند; ولى بعد از قتل عثمان ناگهان تغيير مسير داده و به خون خواهى او برخاستند و بر کشته شدن مظلومانه او اشک تمساح🐊 ريختند. اين گونه تغيير مسيرها در دنياى سياست هاى مادى، عجيب نيست; ولى اينها که دم از اسلام مى زدند چگونه اين اعمال خود را توجيه مى کردند.🤔
ماجراى قتل عثمان از علل شورش بر ضد او گرفته تا حوادثى که در اين مورد رخ داد و عثمان را مجبور به توبه و کناره گيرى کردند و عثمان توبه را پذيرفت اما کناره گيرى را نپذيرفت و دفاع هايى که امير مؤمنان على(عليه السلام) براى حفظ جان او کرد که مبادا دامنه فتنه تمام کشور اسلام را فرا بگيرد 😐و همچنين چگونگى قتل عثمان و حوادث بعد از آن، از مسائل مهمى است که در تاريخ اسلام بحث شده و دقت در آن مى تواند مسائل زيادى را روشن سازد.
ما در اين باره در بحث هاى گذشته از جمله در جلد اوّل، در شرح خطبه شقشقيه (صفحه 371 به بعد) و جلد دوم ذيل خطبه 30 (صفحه 237 تا 241) و همچنين ذيل خطبه 43 (صفحه 488) مطالبى را ذکر کرده ايم.
#شرح-نامه۶
📨از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به معاويه نگاشته.
📜نامه در یک نگاه:
امام(علیه السلام) طىّ این نامه در واقع در چند چیز با معاویه اتمام حجت مى کند:
1⃣نخست اینکه مسأله بیعت او همانند بیعت مردم با خلفاى پیشین بود (بلکه از جهاتى برتر) بنابراین هیچ کس نمى تواند به مخالفت با آن برخیزد و باید همه با آن هماهنگ باشند.
2⃣دیگر اینکه کسانى که از حوزه بیعت دور بوده اند چون به آنها خبر مى رسد که مهاجرین و انصار با کسى بیعت کرده اند، در نتیجه آنها نیز باید بپذیرند، همان گونه که سابقا هم چنین بوده است.
3⃣دیگر اینکه اگر کسى بخواهد از این بیعت خارج شود باید او را باز گردانند و اگر سرکشى و مقاومت کند مسلمانان مى توانند با او به جنگ برخیزند.
4⃣دیگر اینکه قتل عثمان را بهانه اى براى سرپیچى از بیعت قرار دادن بسیار نادرست و بى معناست، زیرا امام(علیه السلام) کمترین دخالت در قتل عثمان نداشته است.
در پایان ـ مطابق آنچه در کتاب تمام نهج البلاغه است ـ از معاویه دعوت مى کند که با جریر بن عبدالله که نماینده آن حضرت بود بیعت کند و آتش ها 🔥را خاموش سازد.
✴آنچه را مرحوم سيّد رضى در اينجا آورده، بخشى از يک نامه مفصل تر است که امام(عليه السلام) بعد از واقعه جمل به همراه جرير بن عبدالله بجلى که از مشاهير صحابه بود براى معاويه فرستاد.
📃در آغاز اين نامه که مرحوم سيّد رضى نقل نکرده ولى در کتاب تمام نهج البلاغه در نامه شماره 29 آمده است، چنين مى خوانيم که امام(عليه السلام) بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: «بيعتى که مردم در مدينه با من کردند براى تو که در شام بودى الزام آور است»; سپس مى افزايد: «همان کسانى که با ابو بکر و عمر و عثمان بيعت کردند با همان شرايط با من بيعت نمودند، بنابراين نه حاضران اختيار فسخ يا مخالفت با آن را دارند و نه کسى که غايب بوده حق رد کردن آن را دارد»; (إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَکْر وَ عُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ).
قابل توجّه اينکه امام(عليه السلام) در اينجا، نه به مسأله غدير اشاره مى کند، نه به وصيّت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و روايات بسيارى که سند روشنى بر امامت اوست; زيرا معاويه مى توانست با انکار کردن از کنار آن بگذرد. ولى مسأله خلافت خلفاى پيشين چيزى نبود که بتواند آن را انکار کند. ❌
در واقع استدلال امام(عليه السلام) يک استدلال به اصطلاح جدلى است که مسلمات طرف مقابل را مى گيرد و با آن بر ضد وى استدلال مى کند و در اينجا معاويه که خود را از طرفداران حکومت خلفاى پيشين (ابوبکر، عمر، عثمان) مى دانست، نمى توانست چگونگى گزينش آنها را براى خلافت انکار کند و اين در حالى بود که اين گزينش به صورت بسيار کامل ترى در مورد حکومت على(عليه السلام) واقع شده بود. عموم مهاجران و انصار در مدينه با آن حضرت بيعت کرده بودند و حتى طلحه و زبير که بعداً به مخالفت برخاستند نيز جزء بيعت کنندگان بودند.
☑سنّت آن زمان بر اين بود که اگر مهاجران و انصار مدينه کسى را انتخاب مى کردند غايبان و دور افتادگان آن را به رسميت مى شناختند; بنابراين معاويه نمى توانست با اين استدلال امام(عليه السلام) به مخالفت برخيزد.
از اين رو امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «شورا تنها از آن مهاجران و انصار است هرگاه همگى کسى را برگزيدند و امامش ناميدند، خداوند از آن راضى و خشنود است»; (وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُل وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ للهِِ رِضًا).
⬅آن گاه چنين نتيجه گيرى مى کند: «بنابراين اگر کسى از فرمان آنها با بدگويى يا بدعتى خارج گردد، مسلمانان او را به جاى خود باز مى گردانند و اگر امتناع ورزيد، با او پيکار مى کنند; زيرا از غير مسير مؤمنان تبعيت کرده و خدا او را در بيراهه رها مى سازد»; (فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْن أَوْ بِدْعَة رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى).
❎هرگز نبايد از اين استدلال که در بالا گفتيم جنبه جدلى و استفاده از مسلمات طرف مقابل دارد، چنين استنباط کرد که امام(عليه السلام) مسأله امامت منصوص را رها فرموده و امامت را مسأله اى انتخابى مى داند نه انتصاب از سوى خدا، آن گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه از اهل سنّت تصور کرده اند; بلکه در برابر امثال معاويه راهى جز اينگونه استدلال وجود نداشت و نظير اين گونه استدلال ها در قرآن مجيد نيز در برابر مشرکان ديده مى شود.
1_19423727.pdf
241.3K
موضوع: راهکارهایی برای قضا نشدن نماز صبح
4_5881788902477399614.mp3
10.44M
یک نگاه ...فقط یک نگاهت کافیست برای باز شدن کورترین گره ها...
میشود یک نگاهت را هم نصیب من کنی؟!
#به_امید_دیدار...✨
#نمایش_صوتی "در حوالیِ حرم".
#داستان_تشرف
@alafvalafv
#چهلمین شب #چله_حدیث_کساء و
#اولین_شب_سوره_فجر را در این شب مبارک میخوانیم🌷
خدایا به حق #علی_اکبر_حسین👏👏 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج
مى دانيم در مسأله امامت و خلافت بعد از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) دو نظر در ميان مسلمانان هست;
1⃣مطابق عقيده شيعه، امامت و خلافت با نص است; يعنى به وسيله خداوند از طريق پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، امام(عليه السلام) و خليفه بعد از او تعيين شده است. آياتى از قرآن نيز اين نظر را تأييد مى کند و احاديثى همچون حديث غدير، منزلت و حديث ثقلين نيز گواه بر آن است.👌 +اضافه بر اين شيعيان دليل عقلى نيز بر اين مسأله اقامه مى کنند که اينجا جاى شرح آنها نيست.
2⃣ولى اهل تسنن طرفدار شورا هستند و معتقدند پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) تعيين خليفه بعد از خود را به امّت واگذار کرده و آنها بر طبق شوراى مهاجرين و انصار و بيعت مردم تعيين شده اند.
ابوبکر در سقيفه بنى ساعده با حضور جمع قليلى از مهاجرين و انصار انتخاب شد
و عمر با نص ابوبکر،
و عثمان با چهار رأى از آراى شوراى شش نفرى عمر انتخاب شد
و امير مؤمنان نيز با بيعت گسترده مهاجرين و انصار و توده هاى مردم.
❇طرفداران شورا هنگامى که به خطبه شقشقيه مى رسند که خلافت خلفاى سه گانه نخستين را زير سؤال مى برد، گاه به سند آن اشکال مى کنند و گاه به دلالت آن;😳 اما هنگامى که به نامه ششم (نامه مورد بحث) مى رسند با آغوش باز از آن استقبال کرده و آن را دليل بر حقانيّت مذهب خود مى شمرند درحالى که هم اين نامه از على(عليه السلام) است و هم آن خطبه.‼
✅نکته مهم اينجاست که هميشه بايد مخاطبان را در نظر گرفت; زيرا اعتقادات مخاطب در نحوه بيان مسائل تأثير دارد. در خطبه شقشقيه مخاطب، عموم مردمند ولى در اين نامه مخاطب، معاويه است.👉
چگونه ممکن است امام(عليه السلام) در اين نامه براى حقانيّت خود در برابر معاويه به نص استدلال کند; چيزى که او از اساس با آن مخالف بود. ⁉🤔
بايد از دليلى استفاده کند که او نتواند در برابر آن سخن بگويد و راه انکار بپويد و آن مسأله شوراست. شورايى که خلفاى پيشين بر اساس آن انتخاب شدند; همان کسانى که معاويه از طرف آنها به خلافت شام نصب شد.
🔺اين همان چيزى است که در علم منطق از آن به فن جدل تعبير مى شود و آن اينکه مسلّمات خصم را بگيرند و با آن بر ضد او استدلال کنند هرچند مسلّمات خصم از سوى گوينده پذيرفته نشده باشد.
مثل اينکه ما با تورات و انجيل کنونى در برابر يهود و نصارى استدلال مى کنيم و مى گوييم مطابق فلان فصل و فلان آيه شما چنين مى گوييد و بنابراين طبق عقيده خودتان محکوم هستيد.
فى المثل مى گوييم: شما مسيحيان عقيده داريد عيسى را به دار آويختند و کشتند و دفن کردند و بعد از چند روز زنده شد و به آسمان رفت. بر طبق اين عقيده بايد مسأله رجعت انسان به زندگى در اين دنيا را پذيرا شويد، هرچند ما معتقد به کشته شدن حضرت مسيح نيستيم.
☑در قرآن مجيد نيز گونه هايى براى اين مطلب مى توان پيدا کرد; از جمله در داستان ابراهيم(عليه السلام) هنگامى که در برابر ستاره🌟 پرستان، ماه🌙 پرستان و آفتاب 🌞پرستان قرار گرفت با جمله (هذا رَبِّي) يا (هذا رَبِّي هذا أَکْبَر)انعام/۷۷-۷۸ مسلمات آنها را پذيرفت اما هنگامى که همگى افول کردند و افول و غروب آنها دليل بر حادث بودن آنها بود، آنها را محکوم ساخت.
بسم الله الرحمن الرحیم
برنامه مطالعه امروز:
ترجمه نامه ۷رو مطالعه بفرمایید.
یاعلی
#نامه۷
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
📜نامه ای دیگر، به معاویه:
پس از نام خدا و درود، نامه پند آميز تو به دستم رسيد كه داراى جملات به هم پيوسته، و زينت داده شده بود كه با گمراهى خود آن را آراسته، و با بد انديشى خاص خود آن را امضاء كرده بودى.
نامه مردى كه نه خود آگاهى لازم دارد تا رهنمودش باشد، و نه رهبرى دارد كه هدايتش كند. تنها دعوت هوسهاى خويش را پاسخ گفته، و گمراهى عنان او را گرفته و او اطاعت مى كند، كه سخن بى ربط مى گويد و در گمراهى سرگردان است.
.(از همين نامه است):
همانا بيعت براى امام يك بار بيش نيست، و تجديد نظر در آن ميسّر نخواهد بود، و كسى اختيار از سر گرفتن آن را ندارد. آن كس كه از اين بيعت عمومى سر باز زند، طعنه زن، و عيب جو خوانده مى شود، و آن كس كه نسبت به آن دو دل باشد منافق است.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
لاَ يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ ، وَلاَ يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ. الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ، وَالْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِنٌ ).
💫در واقع امام(عليه السلام) به يکى از مسلمات نزد معاويه در مسأله خلافت استدلال مى کند; زيرا او معتقد بود که خلافت خلفاى پيشين که بر اساس آراى مهاجرين و انصار بوده رسميّت داشته است و کسانى که از مدينه دور بوده اند مى بايست به آراى مهاجرين و انصار احترام بگذارند و آن را بپذيرند. سنّت خلفاى پيشين چنين بوده است. امام(عليه السلام) مى فرمايد: چگونه درباره خلفاى پيشين رأى مهاجرين و انصار و به اصطلاح اهل حل و عقد را مى پذيرى; اما نسبت به بيعت من که بسيار گسترده تر و وسيع تر از آنان بوده است ترديد به خود راه مى دهى و عدم تسليم اهل شام را مطرح مى کنى اين نشانه يکى از دو چيز است:
يا روش پيشينيان خود را باطل مى شمرى و يا همچون منافقان گاه چيزى را مى پذيرى و گاه همانند آن را انکار مى کنى.
اگر واقعاً براى پذيرش حکومت امام مسلمانان، اتفاق آراى تمام بخش هاى کشور اسلام لازم باشد، بايد حکومت خلفاى پيشين را باطل بدانى و حکومت تو هم که از آنان گرفته شده باطل خواهد بود.❌
📃امام(عليه السلام) در جمله «لاَِنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ ...» به يک واقعيّت مسلّم آن زمان اشاره مى کند که بيعت همچون يک بيع لازم بدون هيچ حق خيار بود; نه تکرار در آن راه مى يافته و نه خيار فسخ; يعنى يک بار و براى هميشه.
#شرح-نامه۷
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را نيز براى معاويه مرقوم داشته است.
📜نامه در یک نگاه:
این نامه پاسخ نامه اى است که معاویه براى حضرت در اواخر جنگ صفین نوشت; نامه اى که بسیار جسورانه و بى ادبانه بود و به نکات مختلفى در آن اشاره کرده بود که مهم ترین آن به رسمیت نشناختن بیعت امام(علیه السلام) بود به بهانه اینکه اهل شام این بیعت را نپذیرفتند. امام(علیه السلام) در این نامه در جواب او پاسخ دندان شکنى مى دهد.
🔹موعظه گمراهان!
از آنجا که معاويه در نامه خود به اصطلاح امام(عليه السلام) را موعظه به تقوا و پرهيزکارى کرده و به بعضى از آيات قرآن متوصل شده مانند آيه (وَلَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْکَ وَإِلَى الَّذينَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ) آيه اى که هيچ ارتباطى حتى به ادعاهاى باطل او نداشته، امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه مى فرمايد:
❇«اما بعد (از حمد و ثناى الهى) نامه اى از سوى تو به من رسيد، نامه اى با اندرزهاى نامربوط و سخنان رنگارنگ که با گمراهى خويش آن را تزيين کرده و با سوء رأيت امضا نموده بودى»; (أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِکَ، وَأَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِکَ).
👈تعبير به (مُوَصَّلَةٌ) اشاره به ناهمگون بودن نامه معاويه است که تمسک به بعضى از آياتى کرده که هيچ ارتباطى به مقصود او نداشته و از يک سو امام(عليه السلام) را به شقّ عصاى مسلمين; يعنى ايجاد اختلاف متهم مى کند 😠در حالى که کلمات او مصداق بارز ايجاد اختلاف است.
👈تعبير به (رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ) (با توجّه به اينکه محبّرة به معناى تزيين شده است) اشاره به اين است که معاويه سعى کرده است به هر وسيله اى که ممکن است نامه خود را حق به جانب معرفى کند گاه از روز قيامت و عذاب الهى سخن مى گويد، گاه مصالح مسلمين را مطرح مى کند و گاه آيات قرآن را سپر قرار مى دهد.
👈تعبير به (نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِکَ) اشاره به اين است که تعبيرات ظاهراً زيباى نامه شبيه تعبيراتى است که منافقان گمراه هنگام عذرخواهى در مقابل پيغمبر به کار مى بردند جمله (أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِکَ) يا به معناى اين است که امضا کردن چنين نامه اى جز از انسان کج فکر و نادان صورت نمى گيرد و يا اگر امضا را به معناى ارسال بگيريم، مفهومش اين است که فکر نادرست تو به تو اجازه داد که چنين نامه زشت و جسورانه اى را براى امام(عليه السلام) و پيشواى مسلمانان بفرستى.😮
امام(عليه السلام) در ادامه سخن، محتواى نامه معاويه و شخصيت او را در عباراتى کوتاه و پر معنا روشن مى سازد و مى فرمايد:
❇ «اين نامه از کسى است که نه چشم بصيرت ندارد تا هدايتش کند و نه رهبرى آگاه که ارشادش نمايد (به همين دليل) هوا و هوس او را به سوى خود دعوت نموده و او اين دعوت را اجابت کرده و گمراهى، رهبر او شده و او از آن پيروى نموده به همين دليل بسيار هذيان مى گويد و در گمراهى سرگردان است»; (وَکِتَابُ امْرِئ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ، وَلاَ قَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ، وَ قَادَهُ الضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لاَغِطاً ، وَضَلَّ خَابِطاً.
قابل توجّه اينکه امام(عليه السلام) در اين سه جمله از امور دوگانه اى استفاده کرده است که به صورت لازم و ملزوم با يکديگر در ارتباط است;
1⃣ در جمله اوّل مى فرمايد: «نه چشم بصيرت دارد و نه راهنما».
2⃣در جمله دوم که نتيجه آن است مى فرمايد: «به جاى چشم بصيرت، هواى نفس او را به سوى خود دعوت مى کند و به جاى راهنماى آگاه، ضلالت و گمراهى قائد اوست»
3⃣ و در جمله سوم که نتيجه جمله دوم است مى فرمايد: «او پيوسته هذيان و سخنان بيهوده مى گويد و به سبب راهنمايان گمراه، در گمراهى سرگردان است».
و به راستى چنين است، زيرا نور هدايت يا بايد از درون بتابد يا از برون به وسيله رهبران الهى. در غير اين صورت تاريکى درون و گمراهى برون که به وسيله مشاوران بى ايمان و ناآگاه حاصل مى شود، انسان را به سوى پرتگاه مى برد; نه سخنانش نظم منطقى دارد و نه در اعمالش برنامه عاقلانه اى ديده مى شود.
سپس امام(عليه السلام) به پاسخ يکى از اشتباهات بزرگ معاويه که در نامه خود ذکر کرده، مى پردازد او در نامه خود چنين نوشته بود که بيعت امام(عليه السلام) صحيح نبوده، زيرا مردم شام آن را نپذيرفته اند.
❇ امام(عليه السلام) مى فرمايد: «بيعت خلافت يک بار بيشتر نيست نه تجديد نظر در آن راه دارد نه اختيار فسخ، بنابراين آن کس که از بيعت خارج شود (بر آراى مهاجران و انصار) طعنه زده و به مخالفت برخاسته (و آن را بى اعتبار شمرده) و آن کس که درباره آن ترديد به خود راه دهد منافق است»; (لاَِنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ
📜نامه معاويه به اميرمؤمنان امام على(عليه السلام):
با توجّه به اينکه نامه امام(عليه السلام) در ا
ينجا ناظر به پاسخ گفتن به نامه معاويه است، ناگزير بايد متن نامه او را که در کتب تاريخ نقل شده است در اينجا بياوريم، هرچند بسيار جسورانه و بى ادبانه است و قبلا از خوانندگان عزيز و مخصوصاً از پيشگاه امير مؤمنان على(عليه السلام) پوزش مى طلبيم.
متن نامه چنين است:
«از سوى عبدالله معاوية بن ابى سفيان به على بن ابى طالب;
اما بعد:
خداوند متعال در کتاب محکمش مى گويد: «به يقين به تو و پيامبرانى که پيش از تو بودند وحى شده است که اگر مشرک شوى عملت باطل مى شود و از زيانکاران خواهى بود» من تو را بر حذر مى دارم از اينکه اعمال خود را حبط و نابود کنى و سابقه خود را به سبب ايجاد تفرقه در اين امّت برباد دهى. از خدا بپرهيز و روز قيامت را به ياد آور و از ريختن خون مسلمانان دست بردار. من از رسول خدا شنيدم که فرمود: اگر تمام اهل صنعا و عدن دست به دست هم دهند و يک نفر از مسلمانان را به قتل برسانند خداوند همه آنها را به صورت در آتش دوزخ خواهد افکند، پس چگونه خواهد بود حال کسى که بزرگان اسلام و سران مهاجرين را به قتل برساند. اين آسياب جنگ را که به راه انداخته اى و اهل قرآن و صاحبان عبادت و ايمان را از پيرمرد تا جوانان نوخواسته; کسانى که همه به خداوند متعال ايمان دارند و مخلصند و نسبت به رسولش اقرار دارند و عارفند، از بين مى برد، رها ساز. اگر تو اى ابوالحسن به خاطر اين جنگ مى کنى که امير و خليفه مسلمانان هستى به جانم سوگند اگر خلافت تو صحيح بود ممکن بود اين عذر در جنگ با مسلمانان از تو پذيرفته شود; ولى خلافت تو صحيح نيست. چگونه ممکن است صحيح باشد در حالى که اهل شام در آن داخل نشدند و با تو بيعت نکردند. به خدا سوگند جنگ آنها را خورده و چيزى از آنها باقى نمانده جز به مانند ته مانده آبى که در آبگير باقى مى ماند. والله المستعان».
👈اين نامه که از جهتى موذيانه و از جهتى احمقانه است به خوبى بيانگر سوء رأى معاويه است، زيرا
اولاً او به آيه حبط اعمال بر اثر شرک توسل مى جويد در حالى که مطلقاً سخنى از شرک در ميان نيامده و شق عصاى مسلمين و تفرقه در ميان آنها به فرض که صحيح باشد، ربطى به شرک ندارد اين همان چيزى است که امام(عليه السلام) عنوان «موعظه مَوَصَّله» به آن داده و نوعى پراکنده گويى و سخنان نامربوط شمرده است.
ثانياً امام(عليه السلام) در پاسخ نامه که مرحوم رضى بخش هايى از آن را نياورده، مى فرمايد: تو مرا امر به تقوا کردى و من اميدوارم که اهل تقوا باشم و اما به خدا پناه مى برم که از کسانى باشم که وقتى به آنها امر به تقوا مى شود تعصب و دنياپرستى او را به گناه مى کشاند (و تو از آنها هستى).
ثالثاً در پاسخ به مسأله حبط اعمال و سابقه در اسلام مى فرمايد: من اگر بر او خروج کرده بودم جا داشت مرا بر حذر دارى; ولى مى بينم که خداوند متعال مى فرمايد: «(فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللهِ); با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد». تو درست نگاه کن ببين اهل بغى، گروه ماست يا تو؟ به يقين اهل بغى گروهى است که تو در آنى، زيرا بيعت من در مدينه که مهاجران و انصار آن را پذيرفتند، براى تو که در شام بودى الزام آور بود، همان گونه که بيعت عثمان در مدينه براى تو الزام آور شد در حالى که تو از سوى عمر امير شام بودى و همان گونه که براى برادرت يزيد بيعت عمر الزام آور شد در حالى که از سوى ابوبکر امير شام بود.
سپس امام(عليه السلام) به پاسخ اين نکته مى پردازد که چه کسى شق عصاى مسلمين کرده است و مى فرمايد: من بايد تو را از اين کار نهى کنم، رسول خدا مرا دستور داده است که با اهل بغى پيکار کنم و خطاب به يارانش فرمود: در ميان شما کسى است که بر اساس تأويل قرآن پيکار مى کند آن گونه که من بر تنزيل قرآن پيکار کردم و در آن هنگام که اين سخن را مى گفت، پيامبر اشاره به من کرد و من نخستين کسى هستم که فرمان او را اطاعت مى کنم.
سپس امام(عليه السلام) به پاسخ بقيّه نامه مى پردازد که مرحوم سيّد رضى در بالا آن را آورد و شرح داده شد.
از آنچه گفته شد صداقت امام(عليه السلام) و وقاحت و حماقت معاويه کاملاً روشن مى شود.
#سومین شب #سوره_فجر
را میخوانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج
شادی ارواح طیبه شهدا و رفتگان و عزیزانتان فاتحه ای قرائت شود🌷