❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
منڪہدیوانہامازحالِخوشِنوڪرےام...💙 مادرتگرڪہسفارشبڪند،میخرےام؟! :)✨ • #یاایهاالعزیز🥀✨ #السل
قسمٺ نشد ڪہگاھ به گاھی ببینمٺ
حتۍ بہ قدر نیم نگاهۍ ببینمٺ🍂
ٺڪلیف بۍقراری این دل چہ میشود؟!
اصلاً شما اگر ڪہ نخواهۍ ببینمٺ…💔
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
بگو با من 🙃
چگونه میتوان در آتش عشــ❤️ــق ،
جانفشانی کرد ؟!🥀
چگونه میتوان بدون بــ🕊ــال ،
ترک این دنیای فانی کرد ؟!✨
#شهید_علاء_حسن_نجمه🌸
#برادرم_علاء 🌿
#ســلام_الي_علاءالغالے 🥀
#ساخټ_خودمونہ ✨
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم
در غروب جمعه، 7 بار این دعا را بخوانید و تا هفته بعد ان شاءالله از بلایا محفوظ بمانید
مرحوم آیةالله میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی، صاحب کتاب شریف «مکیال المکارم» در کتاب دیگر خود با نام «أبواب الجنّات فی آداب الجمعات» می نویسد:
مرحوم آخوند ملامحمدباقر فشارکی رحمةالله علیه در یکی از کتاب های خود نقل نموده است:
کسی که وقت غروب روز جمعه این دعا را 7 مرتبه بخواند، از بلیات تا هفته بعد محفوظ می ماند ان شاء الله:
«اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛ وَ ادْفَعْ عَنَّا الْبَلاءَ الْمُبْرَمَ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأرْضِ، إنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
(ابواب الجنّات في آداب الجمعات، ص264)
«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
پیرماگفت:
کهایرانحرمفاطمهاست
بیجهتنیستکهدرقلبجهانجاداریم
اینهمازدولتزهراستکهمابرسرمان
سایهرهبریحضرتآقاداریم:)
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
50.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_مهدوی
#جمعه_های_بیقراری
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن مارا😓
برف آمد ❄️برف آمد ❄️یک زمستان گم شدم 😭
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#ساخت_کانال
#دلنوشته_مهدوی
✍یا قابلُ...یا قابلُ...یا قابل
✨میشود قبولمان کنی؟🙏
اینجا آنقدر تنگ شده، آنقدر نااَمن شــده، آنقدر سنگ روی سنگ بند نیست؛ که فقــط یک آغوش از جنسِ تو، توان دارد "حالمان را خوب کند"
✨میشود قبولمان کنی؟🙏
همین قومی را که روی زمین، هرچه راه بود، رفتند، تا خود را به کوچهای، خیابانی، شهری... بنام آرامش برسانند؛ امـــــا نشـــد!
✨میشود قبولمان کنی؟🙏
این همه آدمِ نصف و نیمه را...که همه بدون شما یک جایِ کارشان لنگ میزند!
✨میشود قبولمان کنی؟🙏
چشمِ آدمیزاد؛ بیش از هزار سال است که "انسانِ کامل" ندیده است!
انسانی همه چیـــز تمام...
انسانی، تمام قدّ؛ شبیهِ خــدا...
قلب آدمیزاد نیز، بیش از هزار سال است، در آغوشی اَمن، نگریسته است!
✨میشود قبولمان کنی؛ انسانِ تمام؟
ما بی تـــو ناتمام میمانیم! 😔
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🤲
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
این جمعه هم رفت و باز نیامدی 😭
خورشید پشت ابرها
خبرت هست که سال دارد تمام میشود🖤
فقط از امسال هشت جمعه باقی مانده 😔
خدا بخواهد در یکی از این هشت جمعه ظهور خواهی کرد 🕊
به امید ظهور😓
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 قسمت35 مهیا سر ڪلاس نشسته بود اما متوجه نمی شد استاد چه می گفت... دیش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
قسمت36
مهیا با دیدن پنج تا بسیجی ڪه دوتا از اونا روحانی بودن و رو به روشون سارا و نرجس و مریم نشسته بودند شوڪه شد
مریم به دادش رسید
مریم یادش رفته بود به مهیا بگه که قراره یڪ جلسه برای مراسمات در پایگاه برگزار شود
_سلام مهیا جان
مهیا به خودش اومد
سلامی کرد و موهاش و داخل فرستاد
همه جواب سلامش و سربه زیر دادند حتی شهابی که به خاطر زخمش روی صندلی نشسته بود
اما روحانی مسنی با لبخند روبه مهیا گفت
_علیڪ السلام دخترم بفرما تو
مهیا ناخوداگاه در مقابل اون لبخند دلنشین لبخندی زد
روحانی جواني ڪه اون روز هم تو بیمارستان بود رو به حاج آقا گفت
_حاج آقا ایشون دختر آقای رضایی هستند ڪه طراحي پوسترارو به عهده گرفتند
حاج آقا سری تڪون داد
_احسنت.دخترم من دوست پدرت هستم موسوی شاید شنیده باشید
مهیا با ذوق گفت
سلام شما همونید ڪه با پدرم تو جبهه ڪلی آتیش سوزوندید
همه با تعجب به مهیا نگاه می ڪردند
حاج آقا موسوی خندید
_پس احمد آبرومونو برد
_نه اختیار دارید حاج آقا
مهیا رو به مریم گفت
_مریم طرح هارو زدم یه نگاه بنداز روشون ڪه اشڪال ندارن بدی چاپ ڪنن برات
فلش و به سمت مریم برد ڪه مریم به شهاب که روی صندلی کنار میز کامپیوتر نشسته اشاره ڪرد
_بدینشون به آقای مهدوی
مهیا به سمت شهاب رفت
_بگیر سید
شهاب ڪه مشغول روشن ڪردن سیستم بود سرش را با تعجب بالا اورد
اولین باری بود ڪه یڪ نامحرم اونو اینطوری صدا می ڪرد فلش و از دستش گرفت و وصلش ڪرد
_میگم سید حالتون بهتر شد؟
شهاب معذب بود مخصوصا ڪه دوستانش حضور داشتند
در حالي ڪه طرح هارا بررسی می کرد ارروم (بله خداروشڪری)
گفت
_میشه ما هم ببینم شهاب
شهاب مانیتورو به سمتشون چرخوند
_بله حاج آقا بفرمایید
_احسنت دخترم ڪارت عالی بود نظرت چیه مرادی
روحانی جوان ڪه مهیا فهمید فامیلش مرادیِ سرش و به علامت تائید تڪون داد
_خیلے عالی شدند مخصوصا اونی ڪه برای نشست خواهرا با موضوع حجابه
بقیه حرفش و تایید ڪردن
جز نرجس و یڪی از پسرهای بسیجی ڪه از بدو ورود مهیا و با اخم نظاره گر بود
_خیلی ممنون خانم رضایی زحمت ڪشیدید چقدر تقدیم کنم؟؟
مهیا اخمی به شهاب ڪرد
_من خودم دوست داشتم این پوسترارو طراحي ڪنم پس این حرفا نیاز نیست...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 قسمت36 مهیا با دیدن پنج تا بسیجی ڪه دوتا از اونا روحانی بودن و رو به
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت37
_منظوری نداشتم خانم رضایی
آروم زیر لب گفتم
_بله اصلا ڪاملا معلوم بود
رو به مریم گفت
_مریم جان من خستم اگه کاری نداری من برم
_نه عزیزم زحمت ڪشیدی
بعد از خداحافظی به طرف خونه رفت تد راه به این فڪر می کرد که چطور می تونست اینقدر راحت با این جماعت صحبت ڪنه با اینڪه همیشه از اونا دوری مے ڪرد
به خانه رسید...
خانه غرق تو سڪوت بود به اتاقش رفت از خستگی خودش و روی تخت انداخت
زندگی براش خسته ڪننده شده بود هر چی فڪر می کرد هدفی برای خودش پیدا نمی ڪرد اصلا نمی دونسا مقصدش ڪجاست
دوست داشت از این پریشونی خلاص شه
روزها می گذشت و مهیا جز دانشگاه رفتن و طراحی پوستر ڪار دیگه ای نمی ڪرد...
امروز هم از همان روزهای خسته ڪننده ای بود ڪه از صبح تا غروب ڪلاس داشت و مهیا رو از نفس انداخته بود
مهیا خسته و بی حال وارد کوچه شد نگاهی به درمشکی رنگ خونه ی مریم انداخت با شنیدن صدای داد مردی و گریه زنی قدم هایش را تندتر کرد
به اونا که نزدیک شد....
اونا رو شناخت همسایه شان بود عطیه ومحمود
محمود دست بزن داشت و همیشه مهیا از ڪتڪ خوردن عطیه عصبی می شد
با دو به طرفشان رفت
_هوووووی داری چیکار میڪنی
محمود سرش و بلند کرد
با دیدن مهیا پوزخندی زد.
مهیا دست عطیه و گرفت و به طرف خودش کشید
_خجالت نمی کشی تو خیابون سر زنت داد می زنی
_آخه به تو چه جوجه زنمه دوست دارم
مهیا فریاد زد
_غلط ڪردی دوس داشتی مگه شهر هرته هاا
عطیه برای اینکه می دونست همسرِ معتادش اگه عصبی بشه روی مهیا هم دست بلند می کنه سعی تو آروم کردن مهیا کرد
_مهیا جان بیخیال عزیزم چیزی نیست
مهیا چشم غره ای به عطیه رفت
_تو ساڪت باش همین حرفارو میزنی که این از اینی که هست گستاختر میشه
محمود جلو رفت
_زبونت هم که درازه نزار برات ببرمش بزارم کف دستت
ـــ برو ببینم خر کی باشی
محمود تا می خواست به مهیا حمله کند با صدایی ڪه آمد متوقف شد...
_اینجا چه خبره...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت37 _منظوری نداشتم خانم رضایی آروم زیر لب گفتم _بله اصلا ڪاملا معل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 جانَم میرَوَد💗
پارت38
شهاب تو حیاط قدم می زد و با تلفن صحبت می کرد
_بله حاج آقا ان شاء الله فردا صبح سبزیارو میارن خونمون اینجا خواهرا زحمت پاڪ کردنشو میڪشن
_قربان شما یا علی
چشمانش را بست نفس عمیقی کشید ولی با شنیدن داد وبیدادی چشماش و باز کرد به سمت در رفت...
با دیدن محمود همسایه اشان که قصد حمله به دوتا خانمو داشت زود به طرفش رفت
_اینجا چه خبره
همه به طرف صدا برگشتن شهاب با دیدن مهیا شوکه شد
_آقا شهاب بیا به این دختره بگو جم کنه بساطشو دعوا زن و شوهریه دخالت نکنه
مهیا پوزخندی زد
_دعوا زنو شوهری جاش تو خونه است تو که داشتی وسط کوچه می زدیش بدبخت معتاد
محمود دوباره می خواست به طرفشون بیاید که شهاب وسطشون وایستاد
آروم باشید آقا محمود زن حرمت داره نمیشه که روش دست بلند کرد اونم وسط کوچه
محمود که خمار بود با لحن خماری گفت
_ما که کاری نکردیم آقا شهاب این دختره است که عصبیم میکنه یکی نیست بهش بگه به تو چه جوجه مهیا بهش توپید
_خفه شو بو گندت کشتمون اصلا سید این مگه حالیش میشه حرمت چی هست
شهاب با اخم نگاهی به مهیا انداخت
_خانم رضایی آروم باشید لطفا
مهیا اخمی کرد و روش و به طرف عطیه که در حال گریه زاری بود چرخوند نگاهی به مردمی که اطرافشون جمع شده بودند انداخت مریم و مادرش وسط جمعیت بودند
شهاب داشت محمود را آروم می کرد ولی محمود یک دفعه ای عصبی شد و به طرف عطیه حمله کرد که مهیا جلوی عطیه وایستاد محمود که به اوج عصبانیتش رسیده بود مهیا رو محکم روی زمین هل داد مهیا روی زمین افتاد و سرش به زمین برخورد کرد...
شهاب سریع محمود و کنار کشید و فریاد زد
_داری چیکار میکنی
مهیا با کمک مریم و مادر شهاب سر پا وایستاد پیشونیش زخم شده بود
_بدبخت معتاد تو جات اینجا نیست اصلا باید بری تو آشغالدونی زندگی ڪنی ڪثافت
شهاب صداش و بالا برد
_مهیا خانم لطفا شما چیزی نگید...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
سلام امام زمانم💚
السّلام علیکَ بِجوامعِ السَّلام...
تمام سلامها و تمام تحیّتها نثار تو باد،
ای مولایی که حقیقت سلام هستی.
و روز آمدنت،
زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی...
سلام بر تو و بر روز آمدنت...
أللَّھُـمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَألْـفَـرَجوَفَرَجَنابِهِ 🤲🏻
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_مهدوی 🎬
هر بانويي كه بانوي محشر نميشود
هركس براي شيعه كه مادر نميشود..
#السلام_علیــــــڪ_یافاطمة_الزهرا🕊
#ولادت_حضرت_زهرا #مبارک ❤️
#تبریک_امام_زمانم😍
@oshaghroghaye_۲۰۲۲_۰۱_۲۲_۱۵_۱۱_۴۰_۶۸۹.mp3
4.66M
🎧 انا اعطیناک الکوثر....💐
🎤کربلایی محمد فصولی
🎉 ویژهٔ #ولادت_حضرت_زهرا💐
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
عشق علی خوش اومدی_۲۰۲۲_۰۱_۲۲_۱۹_۳۳_۵۶_۱۲۷.mp3
3.33M
عشق علی خوش اومدی شما کجا زمین کجا🦋😍
#نواهایمادرانه 🎼
#شادمانهولادتحضرتزهرا 🌸
#حسنڪاتبڪربلایی🎤
#یازهرا 🥰
#امامزمانم #تورو_قسم_به_زهرابرگرد 😊🙏
فاطمه یعنی تمام هستی هست آفرین💜
فاطمه یعنی بهشت رحمةٌ للعالمین💙
فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین💚
فاطمه یعنی چراغ آسمانها در زمین💛
فاطمه یعنی یداللّهی دگر در آستین🧡
فاطمه یعنی علی، یعنی همان حبل المتین❤️
فاطمه یعنی جمال بی مثال کبریا💗
فاطمه یعنی کتاب الله کلّ انبیا💕
#ولادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها 🕊
#تبریک_امام_زمانم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #مناسبتی
امُ الڪرمے؛ام الحسنے
من دوست دارم
اونم علنے...
#ولادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#پیشنهاددانلود
#تبریک_امام_زمانم❤️
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 شب محو انتظارِ تو بودم دمید صبح... گشتم به یادِ روی تو قربانِ آفتاب ...! السَّلامُ عَليکَ يا اَ
💔
از #یاعلی زبان و دهان خسته کی شود
اصلا زبان برای همین در دهان ماست...
السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
#مولاعلیجانم
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 از #یاعلی زبان و دهان خسته کی شود اصلا زبان برای همین در دهان ماست... السَّلامُ عَليکَ يا اَمي
.
عيدى ما از على باشد به دست فاطمه
مدح مولا،صحن زهرا،زير باران نجف
#میلاد_حضرت_زهرا✨
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
سلام امام زمانم💚 السّلام علیکَ بِجوامعِ السَّلام... تمام سلامها و تمام تحیّتها نثار تو باد، ای
خورشیدتابهکےبهپسابرهانہان🌤؟
عجلعلےظہورکیاصاحبالزمان..✋🏻(:
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
#یازهرا 🌸
•° هرچی دارم تو زندگیم ... 💐🌱
#شادمانهولادتحضرتزهرا⏰
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
• #یازهرا 🌸 •° هرچی دارم تو زندگیم ... 💐🌱 #شادمانهولادتحضرتزهرا⏰ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈• @a
🌸͜͡🎉
-زهرایۍوبتولۍوریحـانہرسول
ا؎برترینزجملہنسوانخوشآمد؎...
#السݪامعلیڪیافاطمهزهراۜ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
.
سـٰایـھ ۍ لطفت بر سر دنیا
تـا بـھ ابـــــ🌷ــــد مستدام
بر روح بلندت سلام🕊✋🏻!
- عرض تبریڪ 🎊
#میلاد_حضرت_زهرا ۍ مرضیـھ (س) خدمت آقا #امام_زمان (عج) 😍❤️!
#عیدڪممبروڪ💚!